📌دریافت کارت ورود به جلسه مرحله اول آزمون ارزیابی و اعطای مدرک تخصصی به حافظان📖
🔖کارت ورود به جلسه آزمون مرحله اول نوزدهمین دوره ارزیابی و اعطای مدرک تخصصی به حافظان قرآن کریم منتشر شد.
📍👈🏻برای کسب اطلاعات بیشتر وارد سایت شوید:
🆔https://2noor.com/اعطای-مدرک-تخصصی-به-حافظان-قرآن-کریم/
📣کانال تخصصی جامع دو نور
https://eitaa.com/twonoor
حکایت
#تفکر
در محله ای چهار خیاط بودند که همیشه با هم در بحث بودن .
🍂 یک روز ، یکی از آنها بر سر در مغازه اش تابلویی نصب کرد که روی تابلو نوشته بود :
" بهترین خیاط شهر"
🍂 دومین خیاط روی تابلوی سردر مغازه اش نوشت :
" بهترین خیاط کشور"
🍂 سومین خیاط نوشت :
" بهترین خیاط دنیا "
🍂 چهارمین خیاط وقتی با این صحنه مواجه شد ...
روی یک برگه کوچکی با یک خط معمولی نوشت :
" بهترین خیاط این کوچه"
⚜ قرار نیست دنیایمان را بزرگ کنیم که در آن گم شویم ،
در همان دنیایی که هستیم میشود آدم بزرگى باشیم .
#حکایتهای_شنیدنی
#حکایت
کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
#حکایت
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
در روزگاران قدیم دختری که تازه ازدواج کرده بود با شوهرش سر موضوعی بحث شان شد ؛ دختر هم قهر کرد آمد خانه پدرش واز شوهر خود شروع کرد به بد گفتن که پدر جان شوهر من چنینه وچنانه .
پدر بعد از اینکه به حرفهای دخترش گوش داد گفت باشه عزیز دل بابا با شوهرت صحبت می کنم .
پدر دختر تمام مردهای فامیل که به دختر محرم بودند را به خانه اش دعوت کرد و به هر یک عبایی داد
بعد به زنش گفت دختر را نیمه عریان کرده داخل اتاق بفرستد
مادر دختر دستور شوهرش را اطاعت کرده دخترش را نیمه عریان به اتاق فرستاد.
دختر تا وارد اتاق شد از خجالت سرخ شد وداشت نگاه می کرد ، پدرش عبایش را کنار زد گفت : بیا زیر عبای من
دختر نرفت ،
برادرانش گفتند بیا زیر عبای ما اما نرفت خلاصه در آن جمع سریع رفت زیر عبای شوهرش پناه گرفت .
بعد پدر دختر گفت دیدی دخترم محرمتر از شوهرت کسی نیست پس بهتر است بروی زندگی کنی او عیبهای تو را بپوشاند تو نیز عیبهای شوهرت را بپوشان .
او از خطای تو بگذرد تو از اشتباهات شوهرت چشم پوشی کن.
☆ آری دونفری که با هم ازدواج میکنند
کامل کامل نیستند
ولی می توانند همدیگر را کامل کنند
#حکایتهای_شنیدنی
#حکایت
کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
گفتگوی دوتا خانم یکی محجبه یکیشون بی حجاب 👇👇👇
بهش گفتم: امام زمان عج رو دوست داری؟
گفت: آره ! خیلی دوسش دارم
گفتم: امام زمان حجاب رو دوست داره یا نه؟
گفت: آره!
گفتم : پس چرا کاری که آقا دوست داره انجام نمیدی؟
گفت: خب چیزه!…. ولی دوست داشتن امام زمان عج به ظاهر نیست ، به دله
گفتم: از این حرف که میگن به ظاهر نیست ، به دله بدم میاد
گفت: چرا؟
براش یه مثال زدم:
گفتم: فرض کن یه نفر بهت خبر بده که شوهرت با یه دختر خانوم دوست شده و الان توی یه رستوران داره باهاش شام می خوره. تو هم سراسیمه میری و می بینی بله!!!! آقا نشسته و داره به دختره دل میده و قلوه می گیره.عصبانی میشی و بهش میگی: ای نامرد! بهم خیانت کردی؟
بعد شوهرت بلند میشه و بهت میگه : عزیزم! من فقط تو رو دوست دارم. بعد تو بهش میگی: اگه منو دوست داری این دختره کیه؟ چرا باهاش دوست شدی؟ چرا آوردیش رستوران؟ اونم بر می گرده میگه: عزیزم ظاهر رو نبین! مهم دلمه! دوست داشتن به دله…
دیدم حالتش عوض شده
بهش گفتم: تو این لحظه به شوهرت نمیگی: مرده شور دلت رو ببرن؟ تو نشستی با یه دختره عشقبازی می کنی بعد میگی من تو دلم تو رو دوست دارم؟ حرف شوهرت رو باور می کنی؟
گفت: معلومه که نه! دارم می بینم که خیانت می کنه ، چطور باور کنم؟ معلومه که دروغ میگه
گفتم: پس حجابت….
اشک تو چشاش جمع شده بود
روسری اش رو کشید جلو
با صدای لرزونش گفت: من جونم رو فدای امام زمانم می کنم ، حجاب که قابلش رو نداره
از فردا دیدم با چادر اومده
گفتم: با یه مانتو مناسب هم میشد حجاب رو رعایت کرد!
خندید و گفت: می دونم ! ولی امام زمانم چــــــادر رو بیشتر دوست داره
می گفت: احساس می کنم آقا داره بهم لبخنــــــــــد می زنه.
#امام_زمان
#حجاب
پادشاهی به همراه غلامش سوار کشتی شدند.
غلام هرگز دریا را ندیده بود شروع به گریه
و زاری کرد و همچنان می ترسید و هر
کاری می کردند آرام نمی شد و پادشاه
نمی دانست که باید چکار کند.
حکیمی در کشتی بود به پادشاه گفت
اگر اجازه بدهی من آرامش میکنم
و پادشاه قبول کرد.
حکیم گفت غلام را در دریا بیاندازند.
پس از چند بار دست وپا زدن گفت
تا اورا بیرون آوردند.
رفت در گوشه ای ساکت و
آرام نشست ودیگر هیچ نگفت.
پادشاه بسیار تعجب کرد و گفت
حکمت کار چه بود؟
گفت او مزه غرق شدن را نچشیده بودو قدر
در کشتی بودن و سلامتی را نمی دانست.
قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید
#حکایتهای_شنیدنی
#حکایت
کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
هدایت شده از ◗مروارید عفاف◖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥این ۵ دقیقه رو اصلا اصلا از دست ندهید خیییلی نکات مهمی داخلش هست .
💥این امام جمعه چقدر عالی خانمی که کشف حجاب کرده را امر به معروف و نهی از منکر میکند / احسنت به این اقتدار در کلام.کاش هر شهر و هر استان یک چنین عماری داشت.حتماً تا آخر بشنوید / تبیین روایت زیبای امام کاظم علیه السلام در مورد یکی از شیعیان که به گناه آلوده شده بود ...
#حجاب
کانال مروارید عفاف
|•♥️ @Tired_miind🖇•|
ﺳﺮﻫﻨﮓ ﺳﺎﻧﺪﺭﺱ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﻣﻨﺰﻝ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻧﻮﻩ ﺍﺵ ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﺑﺎﺑﺎﺑﺰﺭﮒ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﻩ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﯾﮏ ﺩﻭﭼﺮﺧﻪ ﻣﯿﺨﺮﯼ؟!
ﺍﻭ ﻧﻮﻩ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﯽ ﺩﺍﺷﺖ، ﮔﻔﺖ: ﺣﺘﻤﺎً ﻋﺰﯾﺰﻡ! ﺣﺴﺎﺏ ﮐﺮﺩ ﻣﺎﻫﯽ 500 ﺩﻻﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺎﺯﻧﺸﺴﺘﮕﯽ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺩﺭ ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﻢ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻢ!
ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﮐﺘﺎﺏ ﻫﺎﯼ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ.
ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﻨﺪﻫﺎﯼ ﯾﮏ ﮐﺘﺎﺏ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ: ﻗﺎﺑﻠﯿﺖ ﻫﺎﯾﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﮐﺎﻏﺬ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ.
ﺍﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﻧﻮﺷﺘﻦ
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻧﻮﻩ ﺍﺵ ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺑﺎﺑﺎﺑﺰﺭﮒ ﭼﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ؟
ﭘﺪﺭﺑﺰﺭﮒ ﮔﻔﺖ: ﺩﺍﺭﻡ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻠﺪﻡ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ.
ﭘﺴﺮﮎ ﮔﻔﺖ: ﺑﺎﺑﺎﺑﺰﺭﮒ ﺑﻨﻮﯾﺲ ﻣﺮﻍ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺷﻤﺰﻩ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ! ﺩﺭﺳﺖ ﺑﻮﺩ.
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﭘﻮﺩﺭﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻣﺮﻍ ﻫﺎ ﻣﯿﺰﺩ ﻣﺰﻩ ﻣﺮﻍ ﻫﺎ ﺷﮕﻔﺖ ﺍﻧﮕﯿﺰ ﻣﯽ ﺷﺪ.
ﺍﻭ ﺭﺍﻫﺶ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ.ﭘﻮﺩﺭﻣﺮﻍ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﻭﺵ ﻧﺰﺩ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﺑﺮﺩ ﺍﻣﺎ ﺻﺎﺣﺐ ﺁﻧﺠﺎ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﮑﺮﺩ، ﺩﻭﻣﯿﻦ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻧﻪ، ﺳﻮﻣﯿﻦ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻧﻪ، ﺍﻭ ﺑﻪ 623 ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺷﺸﺼﺪ ﻭ ﺑﯿﺴﺖ ﻭ ﭼﻬﺎﺭﻣﯿﻦ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ﺍﺯ ﭘﻮﺩﺭﻣﺮﻍ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﻨﺪ.
اﻣﺮﻭﺯ KFC ﺩﺭ124ﮐﺸﻮﺭ ﺩﻧﯿﺎﻧﻤﺎﯾﻨﺪﮔﯽ ﺩﺍﺭﺩﻭ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﮐﺴﯽ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻋﮑﺲ ﺳﺮﻫﻨﮓ ﺳﺎﻧﺪﺭﺱ ﻭ ﭘﻮﺩﺭﻣﺮﻍ ﮐﻨﺘﺎﮐﯽ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻧﺶ ﺑﺰﻧﺪ، ﺑﺎﯾﺪ 50 ﻫﺰﺍﺭ ﺩﻻﺭﭘﺮﺩﺍﺧﺖ کند.
#حکایتهای_شنیدنی
#حکایت
کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
📚#داستانکوتاه
🐫#شتردیدیندیدی
✍مردی در صحرا دنبال شترش می گشت
تا اینکه به پسر باهوشی برخورد
و سراغ شتر را از او گرفت.
پسر گفت:
شترت یک چشمش کور بود؟
مرد گفت: بله
🔸پسر پرسید:
آیا یک طرف بارش شیرینی
و طرف دیگرش ترشی بود؟
مرد گفت :
بله بگو ببینم شتر کجاست؟
پسر گفت :
من شتری ندیدم
مرد ناراحت شد، و فکر کرد که شاید
پسرک بلایی سر شتر آورده پس او را
نزد قاضی برد و ماجرا را برای او تعریف کرد.
🔹قاضی از پسر پرسید :
اگر تو شتر را ندیدی
چطور همه مشخصاتش را می دانستی؟
پسرک گفت:
روی خاک رد پای شتری را دیدم که
فقط سبزه های یک طرف را خورده بود
فهمیدم که شاید یک چشمش کور بوده
بعد متوجه شدم که در یک طرف راه
مگس و در طرف دیگر، پشه بیشتر است
🔸چون مگس شیرینی دوست دارد
و پشه ترشی نتیجه گرفتم که شاید
یک لنگه بار شتر شیرینی
و یک لنگه دیگر ترشی بوده است.
قاضی از هوش پسرک خوشش آمد و گفت:
درست است که تو بی گناهی
ولی زبانت باعث دردسرت شد.
🐫پس از این به بعد شتر دیدی ندیدی
#حکایتهای_شنیدنی
#حکایت
کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
🔻یه خانومی ساکن آلمان کلیپی را در اینستاگرام منتشر کرده و به رهبر انقلاب ابراز محبت کرده. کامنتهای زیر پستش جالبه. اونایی که خارج هستن اومدن نظرشون رو درباره آقا گفتن
🔹باید بیرون ایران باشی تا بفهمی چه رهبری داری❤️
@sedayemardm
داستان آموزنده
شاگردی از استادش درباره ی جلب
رضایت خدا و بهترین راه آن پرسید.
استاد گفت: به گورستان برو
و به مرده ها توهین کن!
شاگرد دستور استاد را اجرا کرد،
و نزد او برگشت.
استاد گفت: جواب دادند؟
شاگرد گفت : نه
استاد گفت: پس بار دیگر به آنجا
برو و آن ها را ستایش کن!
شاگرد اطاعت کرد و همان روز عصر
نزد استاد برگشت.
استاد بار دیگر از او پرسید،
که آیا مرده ها جواب دادند؟
و شاگرد گفت : نه.
استاد گفت: برای جلب رضایت خدا،
همین طور رفتار کن
نه به ستایش های مردم توجه کن،
و نه به تحقیر ها و تمسخر هایشان
بدین صورت است که می توانی
راه خودت را در پیش گیری...
با خودت تکرار کن ..
داستان کوتاه
💢دو آتش نشان وارد جنگلی میشوند تا آتش کوچکی را خاموش کنند. آخر کـار وقتی از جنگل بیرون میآیند و میروند کنار رودخانه، صورت یکیشان کثیف و آلوده به خاکستر شده و صورت آن یکی تمیز
💢سوال: کدامشان صورتش را میشوید؟
آن که صورتش کثیف شده به آن یکی نگاه می کند و فکر می کند صورت خودش هم همانند او تمیز است. اما آنکه صورتش تمیز است می بیند که سرتاپای رفیقش غبار گرفته است و به خودش می گوید حتما من هم کثیفم، باید خودم را تمیز کنم.
💢حالا فکر کنید چند بار اتفاق افتاده کــــه دیگران از رفتار بد ما و یا ما از رفتار بد دیگــران بـــه شستشو و پالایش روح خودمــان پرداخته باشیم .
💢"وقتی فرد مقابل ما مهربان و خوب و دوست داشتنی است کمی باید به خودمان شک کنیم."
#حکایتهای_شنیدنی
#حکایت
کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 تصاویر نگران کننده از یک بحران در مورد مانتو!
♻️ جمع کردن اینها کار سختی نیست!
#حجاب
🔻جمع کردن و جلوگیری از خرید و فروش این لباس های هنجارشکنانه و خلاف عفت که به صورت علنی در حال فروش است، کار پیچیده ای نیست.
🔻وقتی جلوی تولید و عرضه این لباس ها از همان اول گرفته نشود، آنگاه باید در کف خیابان با دختران و زنانی که اینها را می پوشند برخورد صورت گیرد.
🔻 وقتی مقابله جدی با تولید کننده ها و لباس فروشی هایی که این لباس ها را عرضه می کنند، صورت نگیرد، در آنصورت به مرور زمان این لباس ها تبدیل به مد می شود. آنگاه دو اتفاق رخ می دهد:
۱. برخی افراد صرفاً به این دلیل که مد است، این لباس ها را می پوشند.
۲. برخی از بانوان به این دلیل که دسترسی به لباس عفیفانه سخت می شود، ناخواسته تن به این لباس ها می دهند.
🔻دستگاه های گوناگون نسبت به این موضوع مسئولیت دارند. از جمله وزارت صمت، اصناف و پلیس اماکن. در این زمینه ها از ظرفیت بسیج، سپاه و نیروهای مردمی هم فراوان می توان استفاده کرد.
📌هم در فضای حقیقی و هم در فضای مجازی باید جلوی عرضه این لباس ها گرفته شود.
#طرح_نور
#داستان عجیب و زیبا
ادیسون به خانه بازگشت
و یادداشتی به مادرش داد، گفت:
این را معلم داد و گفت فقط مادرت بخواند
مادر در حالی که اشک در چشم داشت
برای کودکش خواند:
فرزند شما یک نابغه است و این مدرسه
برای او کوچک است،
آموزش او را خود بر عهده بگیرید.
سالها گذشت، مادرش درگذشت.
روزی ادیسون "که اکنون
بزرگترین مخترع قرن بود"
در گنجه خانه، خاطراتش را مرور میکرد
که برگه ای در میان شکاف دیوار
او را کنجکاو کرد!
آن را درآورده و خواند، نوشته بود:
کودک شما کودن است؛
از فردا او را به مدرسه راه نمی دهیم
ادیسون ساعت ها گریست ،
و در خاطراتش نوشت:
توماس ادیسون کودک کودنی بود که
توسط یک مادر قهرمان، نابغه شد.
قدر والدینمان را بدانیم...❤
#حکایتهای_شنیدنی
#حکایت
کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥روش برخورد زیبای مرحوم علامه جعفری با شخص سوال کننده
💥هفته معلم گرامی باد