میتوان ساده زندگی کرد ساده زیست و از شادیهای کوچک لذت برد فقط کافیست باورداشته باشیم لذت شادی در داشتن چیزهای بزرگ نیست....! " حس خووووب #آشیونه‌تون‌گرم ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi

همه چیز جفت آفریده شده جز قلب و دهان و بینی شاید چون باید برای خودت یک هم دل یک هم زبان ویک هم نفس پیدا کنی. کسی که برایت آرامش بیاورد، مستحق ستایش است! انسان ها را در زیستن بشناس نه در گفتن. در گفتار همه آراسته اند!

شما امروز در جایی هستید که افکاردیروزتان شما را آورده و🙃 فردا در جایی که افکارامروزتان شما را میبرد🍀 جاده زیبا ؛ آسمون زیبا و منظره رویایی جاده آزادراه #چالوس به مرزن آبا‌د😍 #شمالۍ🤍 •━━━━•|•♡•|•━━━━• ⊰ • ⃟❤️྅ @gharghate ⊰ • ⃟❤️྅

💙فرصت هارفتنی ست و ✨حسرت ها ماندنی... 💙لذت های کوچک ✨ودم دست امروز را 💙فدای رویاهای واهی فردا نکنیم. #حس_زندگے🤍 •━━━━•|•♡•|•━━━━• ⊰ • ⃟❤️྅ @gharghate ⊰ • ⃟❤️྅

به تو گفته اند که در زندگی باید موفق شد! ولی من به تو می‌گویم که باید زندگی کرد و این بزرگترین موفقیت است..🍃 🌸 @ZendegieMan ✾࿐ᭂ༅•❥🌺❥•༅ᭂ࿐✾

امیدوارم همیشه خدا کنارتون باشه😍 من به پایان نمی اندیشم..✨️ (اللهم هر آنچه خیر است  و نمیدانم.. ) #خدا🤍 •━━━━•|•♡•|•━━━━• ⊰ • ⃟❤️྅ @gharghate ⊰ • ⃟❤️྅

. #عڪسنوشتہ‌هاۍ‌زیبا😍 •━━━━•|•♡•|•━━━━• ⊰ • ⃟❤️྅ @gharghate ⊰ • ⃟❤️྅

. #عڪسنوشتہ‌هاۍ‌زیبا😍 •━━━━•|•♡•|•━━━━• ⊰ • ⃟❤️྅ @gharghate ⊰ • ⃟❤️྅

🍁خـدایا! 💫بهتـرین روزگاران 🍁را بـرای 💫دوستـان و عزیـزانم 🍁رقـم بزن 💫و آنهـا را در تمـامی 🍁 لحظات دریاب 💫مبـادا خستـه و 🍁بیمـار، افتـاده 💫و یاغمگیـن شونـد #شبتـون‌پرازآرامش 🍁

🔵کانال هدف شناسی و خودسازی 🔵 . 🔰اگه میخوای رسالت زندگیتو بشناسی اگه میخوای بدونی در این دنیا باید دقیقا چه هدفی داشته باشی ...😃 🔰 اگه میخوای بدونی هدف خلقت انسان چیه تا در راستای اون حرکت کنی.🤔 🔰اگر سردرگمی و میخوای واقعا با دلایل عقلی بهت بگم که هدف دنیا چیه و دوست داری به راز معمای دنیا برسی😳 همین الآن تو کانالم عضو شو تا از دستش ندادی 👇👇👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3247308807C6810a9f417 https://eitaa.com/joinchat/3247308807C6810a9f417 . برای مشاهده دوره رایگان هدف خلقت . 👇👇👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/508302/285

. ☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️ **تو پست آخر ۶ راهکار قرآنی برای رسیدن به آرامش هست.**

🌸در جـیـب هایـت یک مشت امید بریز 🌼از چــوب لبــاسی چــنــد رویــا بــردار 🌸روی گلدان زندگی‌ات آبــی بــپــاش 🌼و کفش همت بپوش 🌸باقی درست خواهد شد 🌼خـورشید هست 🌸امید هست 🌼خـــدا هست 🌸خـــدا هست 🌼خـــدا هست. #صبحتون‌پرامید🤍

سلام صبحت بخیر🌞 🌸

پارت ۳۷۶ ....... اونقدر در این چند روز که با حقیقت از دست رفتن ارین با خودم جنگیده بودم .... توانی برایم باقی نمانده بود .... از بی اشتهایی شده بودم پوست و استخوان .... معده درد شدید هم به درد هایم اضافه شده بود و دردم رو ده برابر می کرد .....و شک اطرافیان رو نسبت به حامله بودنم بیشتر . صبح روز هشتم با تابش نور در اتاقم چشم باز کردم .... ای کاش صبح نمیشد و من بیدار نمیشدم .... معده ام شدید درد می کرد ..... کتایون و مریم باهم کنار تخت روی زمین می خوابیدند . از جایم به سختی بلند شدم .... کنترل معده ام دست خودم نبود ..... درد داشتم .... کتایون و مریم باهم به از جاشون بلند شدند و اومدند سمتم که کتایون بهم گفت : کیانا من یکی از دوستای دوران تحصیلم توی ازمایشگاه دکتر ستوده مشغوله .... میخوای الان که هنوز چیزی نخوردی بیاد ازت یه ازمایش بگیره ..... شاید حامله باشی خواهری ؟ با غیض و گلویی که صداش از خارج نمیشد بهش پریدم : من خودم میدونم حامله نیستم .... نمیخوام ازمایش بدم . مریم اومد کنارم نشست و با خواهش رو کرد سمتم : کیانا چرا لج میکنی باخودت ..... به این فکر کن یه درصد باشی .... اونوقت خدایی نکرده بلایی سرش بیاد . با حرفی که مریم زد ..... راضی شدم دوست کتایون از ازمایشگاه بیاد و ازم یه ازمایش بتا بگیره .... که بعد از چند ساعت اومد و یه سرنگ خون ازم گرفت و رفت ..... گفت تا یه ساعت دیگه جوابش رو به کتایون میگه . توی حال خودم غرق بودم ... دوست نداشتم از فکر گذشته قشنگم با ارین ..... مخصوصا این چندین ماه اخر بیام بیرون .... تنها دلخوشیم مرور خاطراتش بود .... به دستبندی که عید برام عیدی گرفته بود روی مچ دستم نگاه کردم .... استاد سوپرایز کردن و ظرافت به خرج دادن و کادو خریدن بود .... همیشه بهترینش رو می خرید . حیف که پیشم نبود و قلبم از نبودنش درد گرفته بود ..... قطره اشکی از چشمم فرو افتاد ...... نگاهم از پنجره اتاقم به بیرون بود .... اقاجون و مامان ملیحه داشتن توی حیاط تدارک غذای زرشک پلو با مرغ رو اماده می کردند .... تا دم غروب ببرن بیرون خیرات کنند واسه ارین ..... ارین عزیزم عاشق زرشک پلو با مرغ مامان ملیحه بود و همیشه تعریف می کرد از دستپختش . کتایون هم سر ظهری بهم خبر داده بود که جواب ازمایشم منفی بوده و خیال همه رو راحت کرده بود ...... می خواستم دوباره روی تختم دراز بکشم و که از پشت پنجره دیدم اقاجونم درب رو به روی به سرباز نظام وظیفه باز کرد و برگه ای رو ازش گرفت .... انگاری برامون احضاریه اومده بود . چند دقیقه بعد کتایون اومد داخل و اتاق و برام تعریف کرد چیشده : کیانا خواهری هول نکنیا ..... بابای ارین بعد از سوم ارین خدا بیامرز رفته برای املاک و شرکتش ...... برای دست گذاشتن روش شکایت کرده .... تو رو خواسته بری دادگاه . مامان ملیحه کنار درب ایستاده بود که به حرف اومد : ادم اینقدر بی چشم رو ..... نذاشته کفن پسرش که اینقدر سنگش رو به سینه می کوبید خشک بشه .... حالا رفته برا تو شکایت کرده .... برای چی برا تو شکایت کرده .... خب بره اموال پسرش رو جارو بکشه و خودشو خلاص کنه . هر چه با خودم فکر کردم تا علت این شکایت رو بفهمم چیزی به مغزم نرسید ..... ارین جز خونه ای که داخلش بودیم و دفتر کاری که برام خریده بود و زمین سه هزار و سود چند درصدی شرکت چیز دیگری از املاک خودش به نامم نکرده بود که باباش رفته بود تقاضای انحصار و تقسیم بندی اموال ارین رو داشت و تازه پای منم به دادگاه باز کرده بود ..... حتمن می خواست همین ها رو ازم بگیره .... چون نقطه ضعفشون فعلا در زندان بود . همه از اتاقم رفتن بیرون ... سکوت کرده بودم فکر می کردم .... حالا که ارین نبود بدجوری به سیم اخر زده بودم .... تموم اموال ارین برای خانواده اش ولی از حق خودم که محبوس بودن اریا بود نمی گذشتم ..... باید تقاص ارین عزیزم رو می داد .... باید تقاص زندگی از دست رفته ام رو می گرفتم . اون شب بعد از پخش کردن غذا .... مریم با یه سینی غذا اومد داخل اتاقم .... اونم قضیه شکایت رو فهمیده بود و دل و دماغ نداشت .... هر چه اصرارم کرد غذا بخورم .... فقط چندقاشقی به زور از گلوم پایین رفت . انگاری مریم در حال فکر کردن بودن .... می خواست چیزی بگه ولی قورتش می داد ...... داشت از جاش بلند میشد که بره ... مچ دستش رو به ارومی گرفتم و نگهش داشتم با صدایی که از ته چاه خارج میشد به حرف اومدم : چیزی شده .... تو دیگه ازم چیزی رو پنهان نکن .... بگو مریمی . اولش کمی این پا و اون پا کرد .... بعد اروم به حرف اومد : کیانا .... مامان و اقاجونت خیلی نگران اوضاع و شرایط تو هستن ..... الانم که اونا رفتن برات شکایت کردن دل نگرونیشون ده برابر شده ...... به نظرم تو باید یه وکیل بگیری که کار رو بسپری دستش و خودت دیگه دادگاه نری و تازه حرمت اقاجونت اینا هم حفظ میشه ....

خودت که دیداز امروز فصل اول فقط ۱۰ هزار تومن😍 لینک قسمت اول https://eitaa.com/1472435/35030 به ازاده جون پیام بدید @AdminAzadeh ⁉️فصل دوم https://eitaa.com/joinchat/4206690776C521e60d745 عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿 به قلم : (میم . ر) 🌿 ادامه دارد... دوست عزیز : نشر و کپی برداری به هر دلیلی پیگرد قانونی و الهی دارد . 🌿 🌼 🍃🌼 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃

#سلام مهر ورزیدن زیباترین پدیده هستی است. همچون آوای مرغ حق و به زیبایی ستارگان در آسمان. مهر ورزیدن راهی است که خداوند برای آفرینش حیات، برگزیده است مهــــــــربان باشیــــم #آشیونه‌تون‌گرم ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi

زن وقتیکه دوست بدارد غیر از محبوب خود چیزی را نمی بیند و هرچه عاطفه مهربانی و نوازش و فداکاری داردتنها برای اوبه کار می برد... #آشیونه‌تون‌گرم ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi

✨🌹✨ #نکته 🌸🍃اگه دیدید طرف مقابلتون همش از خودش تعریف میکنه و بقیه رو تخریب، بدونین خودش از همه بدتره و عیبهاشو میزاره روی این و اون , و با این اقا یا خانم نمیشه زندگی کرد . تو دوران نامزدی خیلی به این نکته ها توجه داشته باشید که بعدا پشیمون نشید .... #آشیونه‌تون‌گرم ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi

👌از بی محلی کردن به عنوان حربه ای برای ناراحت کردن همسرتان استفاده نکنید! وقتی سعی دارید با بی محلی کردن به او،خشم او راتشدید کنید در واقع نشان می دهید هدفی جز ادامه ناراحتی او ندارید، بی محلی کردن با خونسردی متفاوت است. 👫 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌ #آشیونه‌تون‌گرم ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi

آدمیزاد سختشه که بگه "به من توجه کن".برای همین قیل و قال راه میندازه،عصبی میشه،داد میزنه،قهر میکنه،فرار میکنه،با خودش و زمین و زمان لج میکنه،برای اینکه به چشم بیاد،برای اینکه دیده شه!... تو فقط میبینی که چشماشو میبنده و داد میزنه و هیچی نمیشنوه؛اون داره میپره و دستاشو تکون میده و میگه "هی!من اینجام!ببین منو!" داره میگه "به من توجه کن..." و میدونی چقدر درموندست این جمله؟...سراسر استیصاله...و وقتی به زبون بیاد؛اگه به زبون بیاد؛دیگه گفتن و نگفتنش،فرقی نداره... #آشیونه‌تون‌گرم ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi

◀️مراسم برای زن ها خیلی مهم است #زن از توجه خاص شوهرش در چنین زمان هایی به راستی قدردانی می کند برای زن خیلی مهم است که همسرش سالروز تولدها, سالگرد ازدواج, روز زن و دیگر مناسبت ها را به یاد بیاورد. وقتی مرد در چنین روزهایی کارهای خاصی برای همسرش انجام بدهد, او را از خستگی ناشی از مسؤولیت های مکرر زندگی رها می کند و به او اطمینان می دهد که دوست داشتنی است... #آشیونه‌تون‌گرم ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi

💟 #پیامبر_اکرم صلی الله وعلیه وآله وسلّم ؛ ☑️ هرچه #ایمان انسان کامل تر باشد ، به #همسرش بیشتر اظهارِ #محبّت می کند... #حدیث 🍃 #آشیونه‌تون‌گرم ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi

#روانشناسی 🟣 دوستت دارم اما آمادگی ازدواج کردن را ندارم 🔻شاید شما ھم این جمله را شنیده باشید نمی گوییم که مرد مقابل شما این ادعا را به دروغ مطرح کرده اما این جمله به شما می گوید که این مرد جز دوستی یا حتی یک رابطه رمانتیک، به دنبال چیز دیگری نیست چنین مردی یا قصد ازدواج ندارد یا قصد ازدواج با شما را ندارد. پس بیهوده منتظر ننشینید. بسیاری از دخترھا تصور می کنند اگر دشواری ھای یک رابطه را تحمل کنند و به قول خودشان این مرد ازدواج گریز را عاشق و وابسته کنند، به مقصودشان می رسند. اما باور کنید حتی اگر نقشه شما عملی شود، این مرد گزینه مناسبی برای ازدواج نخواھد بود. #آشیونه‌تون‌گرم ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi