✨خـدایا... 🌸به عشقت، ✨پرده ی صبح را... 🌸از پنجره‎ی احساسم که، ✨رو به بیکرانه ‎های آسمان 🌸و دریای توست باز میکنم... ✨و آرامش را، 🌸از نور تو، ✨تمنا می‎کنم..... 🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم ✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو ‌╭

بستە ۳۰ روزە شما رو بە اتمام است 🥺 🌙 😭لحظات دعا خداحافظ 😭روزهای خدا خداحافظ #وداع_با_ماه_رمضان

فصل دوم ....... پارت ۹۲ ........ بعد از حرفام .... انگاری یخ غرورشون شکست و لبخند مردونه روی لب هر دو نفرشون سبز شد که با هم دست دادند و حسابی گرم گرفتن . مامان ملیحه و نسترن خانوم رو راهی طبقه واحد خودمون کردیم و به کامران گفتم وسایل رو ببره بالا که بی چون و چرا گوش کرد ..... قبل رفتن رو کرد سمت اقا فرهاد : اقا ما خیلی مخلصتیم . اقا فرهاد هم دستی روی سینه گذاشت براش : نوکرتم ..... ما بیشتر . تعارفاتشون که تموم شد رو کردم سمت اقا فرهاد : چیزی شده این وقت روز اومدین اینجا اقا فرهاد ؟ اقا فرهاد که حسابی این پا و اون پا می کرد .... انگاری یه چیزی می خواست بگه ولی نمی دونست بگه یا نه که مریم به حرف اومد : میشه حرف بزنید ماهم بفهمیم چی شده ؟ ..... اینکه حرف نمی زنید نگران کننده هست . اقا فرهاد با عجله جواب داد : نه .... نه .... نگران نشید ....‌ این امیر علی از اون روزی که شما رفتید .... از فرداییش غیبش زده .... هرچی زنگ میزنم .... کلید انداختم رفتم بالا .... خونه خاله مهوش رفتم و غیر مستقیم خبر گیرش شدم ولی انگار نه انگار ..... دیوانه بود .... فکر کنم روانی شده که غیبش زده . سریع و با عجله به حرف اومدم : به دانشگاه سر زدید ؟ اقا فرهاد کلافه دستی توی سرش برد : اره ..... از نگرانی رفتم اونجا .... اخرین روزی که کلاس داشته فردای اون شبی بوده که همه خونه اقا صادق بودیم ..... به ولای علی اینقدر نگرانشم .... نمی دونم قضیه رو به اقا صادق بگم یا نه ... بیچاره قلبش ناراحته . سریع برنامه کلاسمون رو از ذهنم رد کردم .... راست می گفت .... اگر اون روز رفته بوده دانشگاه دیگه باهاش کلاس نداشتیم تا پس فردا . با عجله به حرف اومدم : شاید توی دفتر کارشون باشن ..... خودشون گفتن یه وقتایی خونه نمیان و همونجا تو سوئیت می مونند . فرهاد دوباره کلافه سرش رو تکون داد : نه بابا .... رفتم اونجا ... نبود .... درب دفترش قفل بود .... هرچی دنبال حراست گشتم باهاش حرف بزنم کسی نبود ... حداقل ازش بپرسم چند روزه اینجا نیومده . دلم اشوب شده شده بود با حرفای اقا فرهاد ..... کم مونده بود پس بیافتیم هر دونفرمون ..... یعنی چه اتفاقی واسه اقا امیر افتاده بود که سه روزه غیبش زده بود . اقا فرهاد که وضع رو اینجوری دید و حال ما میزون نیست ... سریع به حرف اومد : خب شما ها برید بالا ...‌ مهمونم دارید خوب نیست اینجا بمونید .... من برم ببینم می تونم پیداش کنم .... خبرتون می کنم ..... الان دوباره برم دفترش .... حراست ساختمون رو پیدا کنم . با رفتن اقا فرهاد دلشوره هامون ده برابر شد .... یعنی چی شده بود که اقا امیر ازش خبری نبود ..... با ناچاری رفتیم واحد خودمون . نزدیک درب واحد رسیدیم که صدای مامان ملیحه رو شنیدم : خیلی خونه خوبیه نسترن خانوم .... با دیدن اینجا خیالم از بابت بچه ها راحت شد .... فقط حاج علی گفت هر طور شده تا اخر هفته در مورد رهن اینجا با خود کیایی حرف میزنه که دیگه خیالمون همه جوره راحت شه . مریم اه از نهادش بلند شد : تو رو خدا اینا رو نگاه کن .... دیگه خبر ندارن کیایی گم شده . اهسته هیسی گفتم و کشیدمش کنار : هیچی جلوی مامان اینا نگو .... خواهش میکنم .... هنوز چیزی مشخص نیست .... تا اقا فرهاد خبر بیاره واسمون . مریم چشمی گفت و کمی ظاهرمون رو درست کردیم و رفتیم داخل ..... مامانا مشغول چیدن وسایل داخل یخچال و کابینت ها بودن ..... حسابی ذوق کرده بودن . 🌹با۶۰ تومن یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍 به ازاده جون پیام بدید @AdminAzadeh لینک قسمت اول https://eitaa.com/Hesszendegi/61558 ❤️❤️❤️ ❤️

↴⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣ ‌ ⁣ ‌ گذشته ها، گذشته! چنانچه همسرتان با رفتار یا گفتارش باعث آزردگی شما شده است، او را ببخشید. هرگاه اختلافی به وجود آمد، گذشته ها را به رخ او نکشید، به خصوص اگر اظهار پشیمانی کرده است. #آشیونه‌تون‌گرم ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi

🌪اگــر باد معذرت خــواهی هم بکند! 🌿باز هــم شاخه‌های شکــ💔ــسته درست نخواهــند شد و همانــطور باقی خواهد مانــد... . . . ♥️ #مواظب_قلبها_باشیم ♥️ #قلبی_را_نشکنیم #آشیونه‌تون‌گرم ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi

تعادل رو توی محبت به همسرتون حفظ کنید مبادا از فرط عشق به حدی قربون صدقه‌اش بریدکه حوصله‌اش رو سر ببرید. این روش ‌تون باعث میشه محبتتون براش تکراری و غیر جذاب بشه.. ‎‌‌‌‌‌‌ #آشیونه‌تون‌گرم ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi

با همدیگر مشورت کنید هر یک از همسران باید حق داشته باشند نظر و پیشنهاد خود را بیان کنند. با مشورت کردن، راه رسیدن به زندگی سالم کوتاه تر می‌شود. خودرای نباشید. ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌ #آشیونه‌تون‌گرم ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi

‍ #زن_امروزی برای اینکه همسرتان باشما روراست باشد، درکش کنید وبه احساساتش احترام بگذارید اگر حرف‌هایش مطابق میلتان نیست، واکنش تند نشان ندهید زیرا بذر بی اعتمادی رادر زندگیتان می کارید. ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌ #آشیونه‌تون‌گرم ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi

↴⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣ ⁣ #برای_یک_بانو گاهی اوقات در یک رابطه عاطفی جدی، مردها به ناگهان کنار میکشند و نیازمند فضایی به دور از شما برای خود میشوند! اگر شما به شیوه ای صحیح این فضا را به آنها بدهید و نخواهید با علاقه نشان دادن یا توجه بیش از حد این فضا را پر کنید اتفاق جالبی می افتد! مرد مجبور می شود با خودش، احساساتش و چیزهایی که در موردشان نگران بوده یا تعهدی که از آن می ترسیده کنار بیاید و در تنهاییش خواهد دید که تمام این نگرانیها ساخته ذهن خودش بوده و شما ایرادی نداشته اید؛ درنتیجه مشتاقانه به سوی شما باز خواهد گشت! بنابراین در ارتباطتان با آقایان، طوری رفتار نکنید که احساس کنند شما وبال گردنشان هستید. چون این احساس آنها را از شما فراری میدهد!.. #آشیونه‌تون‌گرم ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi

با آرزوی خوشبختی برای تمام زوج ها 😂😍

‍ #زن_امروزی در مورد همسرتان، سعی به ذهن خوانی نکنید. ذهن خوانی میتواند به پیش بینی های اشتباه منجر شود و بی جهت باعث تولید نگرانی یا احساس عدم امنیت عاطفی  شود. ‎‌‌‌‌‌‌‌‌ #آشیونه‌تون‌گرم ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi

با آرزوی خوشبختی برای تمام زوج ها 😂😍