eitaa logo
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
6.4هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
4.6هزار ویدیو
18 فایل
𖧧••♥️بسم‌اللّھ‌الرحمـٰنِ‌الـࢪحیم⋆. مطالب #همسرداری هرآنچه برای یک #زندگی_سالم نیاز است ✌ هَر چی عاشقانه ے قشنگه اینجا جَمعِه...😍🙃 🍃🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تبلیغات آشپزی گلبانوها
* چادرمشکی رایگان هدیه میدیم 🥰 هدیه به همه خانم ها 👏 به خانم های اسامی زیر هدیه میدیم 🎁 فاطمه | زهرا | محدثه | کوثر | زینب | معصومه | مهدیه | زکیه | راضیه | رقیه | مبارکه | طاهره | مرضیه | صدیقه | سکینه | بتول | مریم | مطهره | ستایش | حمیده | هستی | نرگس | حلما | هانیه | ریحانه | مهسا | مائده | حدیث | اسما | نیایش | الهه | محیا | سوگند | لیلا | یلدا | عاطفه | الهام | نیلوفر | بهار و... جهت دریافت هدیه بزن رو لینک زیر👇 https://eitaa.com/joinchat/3223650826Cfec91b6f2a
5.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. الهی العفو . . . 🥺 دوستان گلم طاعاتتون قبول 🙏 شبتون الهی💫⭐️🍃
هدایت شده از تبلیغات《شهید ابراهیم هادی 》♥️
💥هم روتین پوستی داشته باش😍 💥هم مشکلات پوستیتو درمان کن😍 💥هم نگران لک و جوشت نباش😍 💥هم مشاوره رایگان بگیر😍 ✅فقط کافیه بزنی روی لینک زیر 👇 https://eitaa.com/joinchat/1067516630C37339b1ab3 🌾🌾با محصولات کاملا گیاهی تحت نظر طبیب مجموعه👌 ✅بدون عارضه بدون کورتون👌👌 😍😍مطمئن باش با دیدن رضایت هامون ثبت سفارش میکنی👌👌 ❌توجه: در صورت استفاده با برنامه و صحیح وارد بشید☺️
. سلام صبح بخیر ❤️🌺 ترتیل جزء پنجم قرآن تندخوانی ( تحدیر ) جزء پنجم قرآن بسته به زمانتون و برنامه ریزی تون هرکدوم رو دوست داشتین استفاده کنین... .التماس دعای فرج ❤️
ترتیل+جزء+پنجم+قران+مجید+با+صدای+استاد+منشاوی.mp3
14.13M
. 🍃 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃 ⚜ طرح قرائت صوتی قرآن کریم ⚜ هر روز یک جزء ✅ ترتیل جزء 5 ⏰ مدت زمان : 59 دقیقه 🌙 ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
Tahdir joze5.mp3
3.96M
🍃 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃 ⚜ طرح قرائت صوتی قرآن کریم ⚜ هر روز یک جزء ✅ تندخوانی جزء 5 ⏰ مدت زمان : 33 دقیقه 🌙 ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
فصل دوم ....... پارت ۵۸ ...... روی مبل لم دادم : اقا فرهاد به مناسبت بستن قرار داد استخدامشون و اول
فصل دوم ...... پارت ۵۹ .... کیانا خیلی اروم جزوه رو که دست اقا امیر بود رو گرفت و ورق زد : خیلی عالیه .... ولی .... ولی اینجوری حق بقیه دانشجو ها ضایع میشه .... من یه جزوه کامل و جامع دارم که می تونم ازش استفاده کنم ولی بقیه چی .... اون وقت یه جوری نمی تونم این جزوه رو قبول کنم . اقا امیر در حالی که تعجب کرده بود ... دستاش رو روی سینه اش قلاب کرد : ولی این به نظرم تنها راه حل مشکل شماست ... برا یه بارم راه اسون رو انتخاب کنید ... این جزوه هم پیش خودتون باشه از روش نت برداری کنید بعد اگر نیاز دونستین به بقیه دانشجو ها هم بدید .... اینجوری شرمنده بقیه دانشجو ها هم نمیشید . می خواست حرفش رو ادامه بده که گوشیش ویبره رفت و با یه عذر خواهی جمع و جور و خداحافظی کردو رفت تا گوششی رو جواب بده . درب خونه رو بستیم و اومدیم داخل .... کیانا محو جزوه تمیزی بود که کیایی براش اورده بود .... چقدر تمیز و خوش خط نت برداری کرده بود و مطالب رو دسته بنده شده نوشته بود . راهی اتاق شدم .... یه صداهایی از حیاط اپارتمان می اومد .... رفتم سمت پنجره .... مامان و بابای اقا امیر اومده بودن .... احتمالا یه ساعت دیگه بقیه مهمونا هم می اومدن ... دلم نمی خواست برا رفتن به کیانا اصرار کنم و توی تنگنا بذارمش ... به خاطر همین راهی اشپزخونه شدم تا فکری برای افطار کنم .‌ کیانا : مشغول ورق زدن جزوه بودم .... عجب دست خط زیبایی داشت این استاد کیایی .... معلوم بود که از دانشجو های ممتاز زمان خودش بوده وگرنه یه همچین جایگاهی که الان داشت ازش بعید بود .... باید برنامه ریزی می کردم و درس استاد محمدی رو از روی این جزوه که خیلی کامل بود رو نویسی می کردم تا هم بتونم جزوه استاد کیایی رو بهش برگردونم و هم اینکه اگر خواستم بتونم به بقیه دانشجو ها هم بدم . درب جزوه رو بستم .... نگاهی به دور و برم کردم ... مریم تک و تنها داخل اشپزخونه مشغول اماده کردن افطار بود ... بیچاره پا سوز من شده بود .... می دونستم ته دلش دوست داره که از تنهایی در بیایم و بریم برای افطاری امشب ولی نمی دونم چرا عقلم هی بهم می گفت تنهایی بهتره . خواستم برم پیشش داخل اشپزخونه و کمکش کنم که دوباره زنگ واحدمون خورد .... دوباره روسری سر کردم و مانتو رو پوشیدم و به ارومی درب رو باز کردم .... مهوش خانوم مادر اقا امیر بود که با دیدنم خنده روی لبش اومد : عزیزم .... مهمون ناخونده نمی خواین ؟ سلام مهوش خانوم .... بفرمایید .... این چه حرفیه ... بفرمایید داخل . با دستم تعارفش کردم بیاد داخل که اومد و مریم هم از اشپزخونه اومد استقبالش ... بعد از سلام و احوال پرسی رو کرد سمت دو نفرمون : خب دخترای گل اول بگید که چرا دعوت امشب رو رد کردید ؟ از سوالی که پرسید معلوم شد اقا امیر مادرش رو فرستاده تا ما رو راضی کنه .... با کمی من من به حرف اومدم : اخه ... من یکم حالم خوب نیست ... البته مریم جون اگر دوست داره می تونه بیاد ... ولی بنده رو معاف کنید . 💐با۶۰ تومن یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍 به ازاده جون پیام بدید @AdminAzadeh لینک قسمت اول https://eitaa.com/Hesszendegi/61558 ❤️❤️❤️ ❤️
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
فصل دوم ...... پارت ۵۹ .... کیانا خیلی اروم جزوه رو که دست اقا امیر بود رو گرفت و ورق زد : خیلی عال
فصل دوم ...... پارت ۶۰ ..... لبخند روی لب مهوش خانوم پر رنگ تر شد و به حرف اومد : می دونم عزیزم ... امیرعلی همه چیز رو برام گفته ... می دونم حالت زیاد خوش نیست ولی درد رو نباید تو تنهایی برای خودت نگهش داری .... بیا تو جمع .... مطمئن باش دردت رو زود فراموش میکنی یا حداقل یکم تسکین پیدا میکنه . این زن چقدر ارام بخش حرف می زد ....نا خدا گاه یاد مامان ملیحه افتادم .... دلم خواست جای مادرم بغلش کنم .... نگو مریم گلی بدتر از من بغض کرده و اونم قصدش همینه .... هر دو نفر با هم رفتیم در اغوشش .... دست نوازش گرش بر سر هر دو نفرمون نشست و به حرف اومد : روزگار درد و رنجش زیاده دخترا .... اگر بخواین برا تک تک این درد و رنجا غمگین بشین و کنج تنهایی رو انتخاب کنید دیگه چیزی از وجود نازنینتون باقی نمی مونه عزیزای دلم .... من خودم رنج و سختی کشیدم ... درکتون میکنم زندگی چقدر با ادم بازی در میاره . با نرمی ما رو که مثل چسب بهش چسبیده بودیم رو از خودش جدا کرد و با لبخند ادامه داد : حالام بهتره هر دوتاتون حاضر بشین بریم برای افطار .... اقا فرهاد و خانواده اش از بهترین و صمیمی ترین دوستان خانوادگی ما هستن .... اگر نباشین جاتون خالی میشه .... پس بهتره اماده شید ... منم همین جا منتظر می مونم که باهم بریم .... امیر جانم گفته شما رو راضی کنم و با خودم ببرم . دیگه جایز نبود که بخوام الکی تعارف کنم و مریضی رو بهانه کنم ... حالا که مادر اقا امیر تا واحد ما اومده بود خوب نبود که بگم نه نمیام و از این حرفا .... با مریم راهی اتاق شدیم ولی قبل از اینکه بخوام لباس بپوشم سخت بغلش کردم و دم گوشش گفتم : تو اینقدر دلت گرفته بود و من خبر نداشتم مریم .... ببخش منو ... خیلی با رفتارم اذیتت می کنم .... قول میدم بهتر بشم . اروم گوشه صورتم رو بوسید : تو که خودت میدونی دل گرفتگیم به خاطر تو نیست کیانا .... خودتم دلت برا خانواده تنگ نشده ولی خب چون تازه اومدیم اینجا فعلا نمی تونیم یه مدت بریم مازندران ... باید یه جورایی طاغت بیاریم .... بعدشم تو کاری نکردی که بخوام ببخشمت دختر خوب ..... همه خوبی های دنیا یکجا جمع شده توی وجود نازنینت کیانا . لبخندی ظریف حواله اش کردم و از داخل کمد لباس ها برای خودم یه دست تونیک اوردم بیرون که هم حسابی بهم می اومد و هم اینکه زیاد تنگ و کوتاه نبود ...... روسری هم با یه گیره کوچک زیر گلوم میزان کردم و یه طرفش رو انداختم روی شونه .... توی اینه کنار مریم به خودم نگاهی کردم .... همه چیز مرتب بود . به همراه مهوش خانوم راهی حیاط اپارتمان شدیم .... با ورود ما به حیاط خانواده اقا فرهاد هم از راه رسیدن .... یه گوشه ایستادیم تا همه باهم اشنا بشن .... اقا فرهاد با دیدنمون گل از گلش شکفته بود .... اومد جلو و حسابی با هامون گرم برخورد کرد و با دست اشاره کرد به دو تا خانم که یکی از اون یکی جووون تر بود : خیلی خیلی خوش اومدین .... معرفی میکنم .... خواهرم فرنوش .... و مادر گلم زهرا خانوم. بعد با دست به سمت دیگه ای اشاره کرد که یه اقایی تقریبا سالخورده کنار بابای اقا امیر نشسته بود : ایشونم پدرم حاج محمد هستن .... یکی از بزرگترین حجره دارای فرش تهران .💐با۶۰ تومن یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍 به ازاده جون پیام بدید @AdminAzadeh لینک قسمت اول https://eitaa.com/Hesszendegi/61558 ❤️❤️❤️ ❤️
احساسات همسرتان را بپذیرید❗️ 💌برای این که همسرتان با شما روراست باشد سعی کنید او را درک کرده و برای افکار و احساساتش ارزش قایل شوید. 💌 اگر حرف‌ها و گفته‌های او مطابق میل شما نیست از خود واکنش تند نشان ندهید زیرا به این وسیله بذر بی‌اعتمادی در زندگی خود می‌کارید. 💌 وقتی همسرتان با شما درد دل می‌کند و راز دلش را با شما در میان می‌گذارد، احساساتش را بپذیرید و به او نگویید که اسرار درونش ناخوشایند و بی‌رحمانه است. ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi
✨🌹✨🌹✨🌹✨ علت غـُر زدن‌های خانم‌ها؛ 🌸🍃وقتی خانوم‌تون غر میزنه، همه نارضایتی‌هاش پشت همون غر زدناشه - نگو بس کن دیگه خسته ام کردی - نگو تو دیوانه ای - نگو خسته نشدی؟بسه دیگه! وقتی یک زن، مشکلات‌شو میگه ولی تو اهمیتی نمیدی، به مرور نا امید میشه، وقتی نیازهاش برآورده نشه؛ رمقی برای شاد و شنگولی برات نداره یه زن، ذره ذره تموم میشه، نگاه نکن اگه بعد دعوا بازم میخنده و ادامه میده... اون هر دفعه یه تیکه شو جا میزاره همین الان به همه شکایتهاش فکر کن. ببین واقعا شاید راست میگه. پس یه فکری کن... ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi
‍ 💗💗با همسرتان ارتباطی_شفاف وصادقانه برقرار کنید💗💗 ✅زنان راهکارهای زیادی دارند که می‌توانند به واسطه آن‌ها مردان را از نظر احساسی درگیر خود کنند. در حالی که برخی زنان می‌کوشند با نادیده گرفتن مشکلات و تظاهر به تغییر سبک زندگی نظر شوهرشان را به خود جلب کنند، برخی دیگر تلاش می‌کنند با استفاده از برقراری ارتباط، رابطه ای مستحکم ایجاد کنند. آن‌چه را که می‌اندیشید در رابطه شما درست و یا نادرست است، صادقانه با همسر خود در میان بگذارید. با این کار این فرصت به وی می‌دهید تا انتظارات شما را درک کند و خود نیز آزادانه انتظارات و احساساتش را بیان کند. بدین‌ترتیب فرصتی فراهم می‌شود تا هر دو شما رابطه دوستانه‌تری برقرار کنید. ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi
🌺 در زندگی زناشویی تان از تکنیک تذکر کپسولی استفاده کنید. 🔹گَرد داخل کپسول، تلخ است اما پوشش کپسول، خوردن آن را آسان کرده و مانع احساس تلخی آن توسط بیمار می‌شود. در زندگی مشترک باید سعی کنیم تذکرمان به همسر، کپسولی باشد. 🔹💠اگر لازم شد گاهی به همسرتان تذکر جدی دهید، اولا  حتی‌المقدور تذکر خود را طولانی نکنید بلکه خیلی کوتاه بیان کنید تا زمینه پذیرش در همسرتان ایجاد شده و نیز زمینه لجبازی در او کمرنگ شود. ✅ثانیا تذکر خود را خیلی نرم و با ژست مهربانانه بیان کنید تا تلخی آن‌، برای همسرتان شیرین گردد. ☕️ 🔥 ✿💞ڪانال‌گـرم‌ِ حس خوب زندگے‌💞✿ @Hesszendegi