Tahdir joze5.mp3
3.96M
🍃 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃
⚜ طرح قرائت صوتی قرآن کریم
⚜ هر روز یک جزء
✅ تندخوانی جزء 5
⏰ مدت زمان : 33 دقیقه
#ماه_رمضان 🌙
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
فصل دوم ....... پارت ۵۸ ...... روی مبل لم دادم : اقا فرهاد به مناسبت بستن قرار داد استخدامشون و اول
فصل دوم ......
پارت ۵۹ ....
کیانا خیلی اروم جزوه رو که دست اقا امیر بود رو گرفت و ورق زد : خیلی عالیه .... ولی .... ولی اینجوری حق بقیه دانشجو ها ضایع میشه .... من یه جزوه کامل و جامع دارم که می تونم ازش استفاده کنم ولی بقیه چی .... اون وقت یه جوری نمی تونم این جزوه رو قبول کنم .
اقا امیر در حالی که تعجب کرده بود ... دستاش رو روی سینه اش قلاب کرد : ولی این به نظرم تنها راه حل مشکل شماست ... برا یه بارم راه اسون رو انتخاب کنید ... این جزوه هم پیش خودتون باشه از روش نت برداری کنید بعد اگر نیاز دونستین به بقیه دانشجو ها هم بدید .... اینجوری شرمنده بقیه دانشجو ها هم نمیشید .
می خواست حرفش رو ادامه بده که گوشیش ویبره رفت و با یه عذر خواهی جمع و جور و خداحافظی کردو رفت تا گوششی رو جواب بده .
درب خونه رو بستیم و اومدیم داخل .... کیانا محو جزوه تمیزی بود که کیایی براش اورده بود .... چقدر تمیز و خوش خط نت برداری کرده بود و مطالب رو دسته بنده شده نوشته بود .
راهی اتاق شدم .... یه صداهایی از حیاط اپارتمان می اومد .... رفتم سمت پنجره .... مامان و بابای اقا امیر اومده بودن .... احتمالا یه ساعت دیگه بقیه مهمونا هم می اومدن ... دلم نمی خواست برا رفتن به کیانا اصرار کنم و توی تنگنا بذارمش ... به خاطر همین راهی اشپزخونه شدم تا فکری برای افطار کنم .
کیانا :
مشغول ورق زدن جزوه بودم .... عجب دست خط زیبایی داشت این استاد کیایی .... معلوم بود که از دانشجو های ممتاز زمان خودش بوده وگرنه یه همچین جایگاهی که الان داشت ازش بعید بود .... باید برنامه ریزی می کردم و درس استاد محمدی رو از روی این جزوه که خیلی کامل بود رو نویسی می کردم تا هم بتونم جزوه استاد کیایی رو بهش برگردونم و هم اینکه اگر خواستم بتونم به بقیه دانشجو ها هم بدم .
درب جزوه رو بستم .... نگاهی به دور و برم کردم ... مریم تک و تنها داخل اشپزخونه مشغول اماده کردن افطار بود ... بیچاره پا سوز من شده بود .... می دونستم ته دلش دوست داره که از تنهایی در بیایم و بریم برای افطاری امشب ولی نمی دونم چرا عقلم هی بهم می گفت تنهایی بهتره .
خواستم برم پیشش داخل اشپزخونه و کمکش کنم که دوباره زنگ واحدمون خورد .... دوباره روسری سر کردم و مانتو رو پوشیدم و به ارومی درب رو باز کردم .... مهوش خانوم مادر اقا امیر بود که با دیدنم خنده روی لبش اومد : عزیزم .... مهمون ناخونده نمی خواین ؟
سلام مهوش خانوم .... بفرمایید .... این چه حرفیه ... بفرمایید داخل .
با دستم تعارفش کردم بیاد داخل که اومد و مریم هم از اشپزخونه اومد استقبالش ... بعد از سلام و احوال پرسی رو کرد سمت دو نفرمون : خب دخترای گل اول بگید که چرا دعوت امشب رو رد کردید ؟
از سوالی که پرسید معلوم شد اقا امیر مادرش رو فرستاده تا ما رو راضی کنه .... با کمی من من به حرف اومدم : اخه ... من یکم حالم خوب نیست ... البته مریم جون اگر دوست داره می تونه بیاد ... ولی بنده رو معاف کنید . 💐با۶۰ تومن یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍
به ازاده جون پیام بدید
@AdminAzadeh
لینک قسمت اول
https://eitaa.com/Hesszendegi/61558
❤️❤️❤️
❤️
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
فصل دوم ...... پارت ۵۹ .... کیانا خیلی اروم جزوه رو که دست اقا امیر بود رو گرفت و ورق زد : خیلی عال
فصل دوم ......
پارت ۶۰ .....
لبخند روی لب مهوش خانوم پر رنگ تر شد و به حرف اومد : می دونم عزیزم ... امیرعلی همه چیز رو برام گفته ... می دونم حالت زیاد خوش نیست ولی درد رو نباید تو تنهایی برای خودت نگهش داری .... بیا تو جمع .... مطمئن باش دردت رو زود فراموش میکنی یا حداقل یکم تسکین پیدا میکنه .
این زن چقدر ارام بخش حرف می زد ....نا خدا گاه یاد مامان ملیحه افتادم .... دلم خواست جای مادرم بغلش کنم .... نگو مریم گلی بدتر از من بغض کرده و اونم قصدش همینه .... هر دو نفر با هم رفتیم در اغوشش .... دست نوازش گرش بر سر هر دو نفرمون نشست و به حرف اومد : روزگار درد و رنجش زیاده دخترا .... اگر بخواین برا تک تک این درد و رنجا غمگین بشین و کنج تنهایی رو انتخاب کنید دیگه چیزی از وجود نازنینتون باقی نمی مونه عزیزای دلم .... من خودم رنج و سختی کشیدم ... درکتون میکنم زندگی چقدر با ادم بازی در میاره .
با نرمی ما رو که مثل چسب بهش چسبیده بودیم رو از خودش جدا کرد و با لبخند ادامه داد : حالام بهتره هر دوتاتون حاضر بشین بریم برای افطار .... اقا فرهاد و خانواده اش از بهترین و صمیمی ترین دوستان خانوادگی ما هستن .... اگر نباشین جاتون خالی میشه .... پس بهتره اماده شید ... منم همین جا منتظر می مونم که باهم بریم .... امیر جانم گفته شما رو راضی کنم و با خودم ببرم .
دیگه جایز نبود که بخوام الکی تعارف کنم و مریضی رو بهانه کنم ... حالا که مادر اقا امیر تا واحد ما اومده بود خوب نبود که بگم نه نمیام و از این حرفا .... با مریم راهی اتاق شدیم ولی قبل از اینکه بخوام لباس بپوشم سخت بغلش کردم و دم گوشش گفتم : تو اینقدر دلت گرفته بود و من خبر نداشتم مریم .... ببخش منو ... خیلی با رفتارم اذیتت می کنم .... قول میدم بهتر بشم .
اروم گوشه صورتم رو بوسید : تو که خودت میدونی دل گرفتگیم به خاطر تو نیست کیانا .... خودتم دلت برا خانواده تنگ نشده ولی خب چون تازه اومدیم اینجا فعلا نمی تونیم یه مدت بریم مازندران ... باید یه جورایی طاغت بیاریم .... بعدشم تو کاری نکردی که بخوام ببخشمت دختر خوب ..... همه خوبی های دنیا یکجا جمع شده توی وجود نازنینت کیانا .
لبخندی ظریف حواله اش کردم و از داخل کمد لباس ها برای خودم یه دست تونیک اوردم بیرون که هم حسابی بهم می اومد و هم اینکه زیاد تنگ و کوتاه نبود ...... روسری هم با یه گیره کوچک زیر گلوم میزان کردم و یه طرفش رو انداختم روی شونه .... توی اینه کنار مریم به خودم نگاهی کردم .... همه چیز مرتب بود .
به همراه مهوش خانوم راهی حیاط اپارتمان شدیم .... با ورود ما به حیاط خانواده اقا فرهاد هم از راه رسیدن .... یه گوشه ایستادیم تا همه باهم اشنا بشن .... اقا فرهاد با دیدنمون گل از گلش شکفته بود .... اومد جلو و حسابی با هامون گرم برخورد کرد و با دست اشاره کرد به دو تا خانم که یکی از اون یکی جووون تر بود : خیلی خیلی خوش اومدین .... معرفی میکنم .... خواهرم فرنوش .... و مادر گلم زهرا خانوم.
بعد با دست به سمت دیگه ای اشاره کرد که یه اقایی تقریبا سالخورده کنار بابای اقا امیر نشسته بود : ایشونم پدرم حاج محمد هستن .... یکی از بزرگترین حجره دارای فرش تهران .💐با۶۰ تومن یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍
به ازاده جون پیام بدید
@AdminAzadeh
لینک قسمت اول
https://eitaa.com/Hesszendegi/61558
❤️❤️❤️
❤️
#سیاست_های_خانومی
احساسات همسرتان را بپذیرید❗️
💌برای این که همسرتان با شما روراست باشد سعی کنید او را درک کرده و برای افکار و احساساتش ارزش قایل شوید.
💌 اگر حرفها و گفتههای او مطابق میل شما نیست از خود واکنش تند نشان ندهید زیرا به این وسیله بذر بیاعتمادی در زندگی خود میکارید.
💌 وقتی همسرتان با شما درد دل میکند و راز دلش را با شما در میان میگذارد، احساساتش را بپذیرید و به او نگویید که اسرار درونش ناخوشایند و بیرحمانه است.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
✨🌹✨🌹✨🌹✨
علت غـُر زدنهای خانمها؛
🌸🍃وقتی خانومتون غر میزنه، همه نارضایتیهاش پشت همون غر زدناشه
- نگو بس کن دیگه خسته ام کردی
- نگو تو دیوانه ای
- نگو خسته نشدی؟بسه دیگه!
وقتی یک زن، مشکلاتشو میگه ولی تو اهمیتی نمیدی، به مرور نا امید میشه، وقتی نیازهاش برآورده نشه؛
رمقی برای شاد و شنگولی برات نداره
یه زن، ذره ذره تموم میشه، نگاه نکن اگه بعد دعوا بازم میخنده و ادامه میده...
اون هر دفعه یه تیکه شو جا میزاره
همین الان به همه شکایتهاش فکر کن. ببین واقعا شاید راست میگه. پس یه فکری کن...
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
💗💗با همسرتان ارتباطی_شفاف وصادقانه برقرار کنید💗💗
✅زنان راهکارهای زیادی دارند که میتوانند به واسطه آنها مردان را از نظر احساسی درگیر خود کنند. در حالی که برخی زنان میکوشند با نادیده گرفتن مشکلات و تظاهر به تغییر سبک زندگی نظر شوهرشان را به خود جلب کنند، برخی دیگر تلاش میکنند با استفاده از برقراری ارتباط، رابطه ای مستحکم ایجاد کنند. آنچه را که میاندیشید در رابطه شما درست و یا نادرست است، صادقانه با همسر خود در میان بگذارید. با این کار این فرصت به وی میدهید تا انتظارات شما را درک کند و خود نیز آزادانه انتظارات و احساساتش را بیان کند. بدینترتیب فرصتی فراهم میشود تا هر دو شما رابطه دوستانهتری برقرار کنید.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
🌺 در زندگی زناشویی تان از تکنیک تذکر کپسولی استفاده کنید.
🔹گَرد داخل کپسول، تلخ است اما پوشش کپسول، خوردن آن را آسان کرده و مانع احساس تلخی آن توسط بیمار میشود. در زندگی مشترک باید سعی کنیم تذکرمان به همسر، کپسولی باشد.
🔹💠اگر لازم شد گاهی به همسرتان تذکر جدی دهید، اولا حتیالمقدور تذکر خود را طولانی نکنید بلکه خیلی کوتاه بیان کنید تا زمینه پذیرش در همسرتان ایجاد شده و نیز زمینه لجبازی در او کمرنگ شود.
✅ثانیا تذکر خود را خیلی نرم و با ژست مهربانانه بیان کنید تا تلخی آن، برای همسرتان شیرین گردد.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
🍃🍃
میلیاردها انسان در جهان متولد شده اند
اما هیچ یک اثر انگشت مشابه نداشته اند
اثر انگشت تو، امضای خداوند است...
که اتفاقی به دنیا نیامده ای و دعوت شده ای
تو منحصر به فردی مشابه یا بدل نداری تو اصل اصل هستی و تکرار نشدنی...
وقتی انتخاب شده بودن و منحصر به فرد بودنت را یاد آوری کنی٬
دیگر خودت را با هیچکس مقایسه نمیکنی
و احساس حقارت یا برتری که حاصل مقایسه کردن است از وجودت محو میشود...
👤 دکتر حسین الهی قمشهای
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
افرادی که باماهم عقیده
هستند
به ما" آرامش"
وافرادیکه مخالف ماهستند
به ما "دانش" میدهند
آدمی برای لذت بردن از
زندگی به" آرامش" نیاز دارد
و برای چگونه زندگی کردن به "دانش"
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
#سیاست
"تکنیکهایی برای برخورد با شوهر عصبانی!"
1⃣ خشم او را تغذیه نکنید:
🔹 خشم یک ویژگی مهم دارد: موقتی است! بنابراین اجازه دهید همسرتان
عصبانی باشد و بدانید که بالاخره آرام خواهد شد. اگر خشم او را تشدید کنید، ممکن است ساعتها و حتی روزها طول بکشد.
🔸 یادتان باشد که خشم او خواهد گذشت، اما چیزهایی که در اوج بگومگوها به هم میگویید ممکن است زخمهایی همیشگی به جا بگذارد.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
نابـودی زنـدگـی مشتـرک...!
🔴 یکی از سریعترین و قطعیترین راههای نابود کردن زندگی مشترکتان این است که همسرتان را تنها بگذارید...!
👈 یعنی ساعتهای زیادی را مشغول کارتان هستید و اوقات فراغت خود را هم با دوستانتان میگذرانید.
👈 وقتی هم که به خانه برمیگردید، ارتباط با کیفیتی با همسر و فرزندان برقرار نمیکنید و غرق تماشای فوتبال یا اخبار میشوید.
👈 روزهای آخر هفته نیز از بهم ریختگی خانه شاکی هستید و باز هم ترجیح میدهید سر قرار با دوستانتان حاضر شوید.
👈 یکی از ناخوشایندترین تجربیات برای یک زن، این است که با وجود شوهر داشتن، از لحاظ روحی و عاطفی احساس تنهایی کند.
👈 درست است که او هم دوستان یا کار خودش را دارد، مسئولیت بچهها با اوست و ...، اما هیچکدام اینها جای رابطه با همسرش را نمیگیرند.
👈 او دوست دارد با شما وقت صرف کند؛ با مردی که دوستش دارد. وقتی همسرتان را نادیده میگیرید و او را تنها رها میکنید، قلب او را آزرده میکنید.
✅ برای بیشتر خانمها، بزرگترین ترس، نادیده گرفته شدن و محرومیت عاطفی است.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
شش ﮐﻠﯿﺪ ﻃﻼﯾﯽ ﺁﺭﺍﻣﺶ در روابط:
ﯾﮏ: ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺗﺎﺛﯿﺮﯼ ﺑﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ ﻧﺪﺍﺭﺩ.
ﺩﻭ: ﻣﺮﺩﻡ ﻭﻇﯿﻔﻪ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﻣﺮﺍ ﺩﺭﮎ ﮐﻨﻨﺪ.
سه: ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻟﻄﻔﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺗﻮﻗﻌﯽﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﻟﻄﻒ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺣﻖ ﺍﻭ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ.
چهار: ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻧﺎﺟﻮﺍﻧﻤﺮﺍﺩﻧﻪ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﺗﻮﺳﻂ ﮐﺎﺋﻨﺎﺕ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﺪ ﻫﺮﭼﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻫﺮﮔﺰﻣﺘﻮﺟﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺸﻮﻡ.
پنج: ﺩﻧﯿﺎ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﮐﺴﯽ، ﺭﺍﻩ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﻣﺮﺍ ﺗﻨﮓ ﮐﻨﺪ.
شش: ﻣﻼﮎ ﻣﻦ ﺭﻓﺘﺎﺭﺷﺮﺍﻓﺘﻤﺪﺍﻧﻪ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﻪ ﻣﺜﻞ.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi