eitaa logo
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
6.5هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
4.4هزار ویدیو
18 فایل
𖧧••♥️بسم‌اللّھ‌الرحمـٰنِ‌الـࢪحیم⋆. مطالب #همسرداری هرآنچه برای یک #زندگی_سالم نیاز است ✌ هَر چی عاشقانه ے قشنگه اینجا جَمعِه...😍🙃 🍃🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
#امام_رضایی - #امام_حسینی دلتنگ‌مشهدیم‌و پریشان‌کربلا...💔🥀 #اللهم_ارزقنا_حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄ می گوینـد : شهــدا رفتند تا ما بمانیـم . . . ولی من می گویم : شهـ🕊ـدا رفتند تاماهم به دنبال شان برویم آری ! راه شهـدا راه عاقبت بخیریست ... ♥️ ـ ـ ـ ــــــــــ❤️ــــــــــ ـ ـ ـ ـ ܝ‌ܦ߭ߊ‌‌ܦ߳ࡅߺ߳ࡉ‌ ࡅ߳ߊ‌ ܝܝ݅ܝܣߊ‌‌ܥ‌ࡅߺ߳ الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌🤲🏻🕊
هدایت شده از RadioMighat | رادیو میقات
25.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 داستان صوتی ( کجا برم بهتر از اینجا؟ ) مهدی: تو تیربارچی رو بگیر زیر رگبار من میفرستمش روی هوا بیشرف رو،داره درو میکنه بچه ها رو میثم: نه...تو بیسیم بهم گفتن حتما به آقا مهتی بگین برگرده عقب مهدی: کجا برم از اینجا بهتر؟! صداپیشگان: مسعود عباسی - محمدرضاجعفری - علی حاجی پور- کامران شریفی - علیرضا جعفری - احسان فرامرزی نویسنده و کارگردان: علیرضا عبدی پخش روزهای پنج شنبه ازکانال رادیو میقات پخش تخصصی داستانهای صوتی @radiomighat
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼 🌼 به نام آنکه عشق آفرید . . .♥️ رمان عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿 به قلم
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼 🌼 به نام آنکه عشق آفرید . . .♥️ رمان عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿 به قلم : (میم . ر) پارت بیست و چهارم ..... حالا میز ۸۹ کجا بود خدا می دونست . بدون اینکه کلامی بگم و با عکس العملی داشته باشم به دنبال میز۸۹ گشتیم . درست در قسمتی از سالن بود که از دیگر سالن های رستوران مجزا بود ........ و تقریبا خالی بود . جز چند نفری که اصلن نمیشناختم انجا حضور نداشتند . ترس عجیبی به وجودم چنگ انداخته بود . من تا به امروز هیچ وقت اینگونه با کسی قرار ملاقات نداشتم . مریم داشت از پنجره به بیرون از رستوران نگاه میکرد رو بهش اشاره کردم که بیاد : مریم جون بیا بریم من می ترسم ....... مریم اما انگار هواسش پی باغچه بیرون از پنجره بود ‌. همین طوری پشت به در خروجی یک گام عقب رفتم که صاف خوردم به یک چیزی وقتی برگشتم ببینم با چه چیزی برخورد کردم کیایی رو دیدم . از هول و خجالت گفتم : معذرت میخوام من باید برم . مریم که انگار تازه متوجه من شده باشه اومد سمتم : بریم کیانا جون ؟ کیایی نگاهی به هر دونفر مون کرد : اما قرار بود امشب من با شما صحبت کنم خانوم فرهمند مثل اینکه یادتون رفته ؟ مریم هم که انگار واقعن از کیایی ترسیده بود رو به من کرد و گفت : پس کیانا جون من میرم هروقت کارت تموم شد بیا پیشم . و زودی رفت . از اینکه اینقدر زود سنگر پشتم رو خالی کرده بود ناراحت شدم . حتی مریمی هم که اینقدر زرنگ و شیطون بود سر کلاسا حالا پیش کیایی کم اورده بود . نگاهی گذرا به کیایی انداختم . پیراهن مردانه لیمویی و شلوار مشکی قیافه اش رو جدی تر کرده بود و به قول مریم جنتلمن شده بود . شوکه شده به خودش و دستش که داشت به میز اشاره میکرد نگاه کردم . واقعن دیگر زشت بود اگر قبول نمیکردم . بدون هیچ حرفی اروم رفتم روی صندلی که پشتش دیوار بود نشستم . روبه من کرد و با لحن ارومی گفت : اول شام میخوریم بعد دوست دارم با دانشجوم یک گپ دوستانه داشته باشم . جواب دادم : ببخشید من به خوردن شام میل ندارم . و خواستم بلند شم که با یه حرکت میز رو یه کوچولو هل داد سمتم و راه خروجم رو کلا کیپ کرد‌ . بعد دوباره نگاهم کرد اما گذرا : خانوم فرهمند یه سری حرف دارم که خواستم شما هم در جریان باشید پس بهتره بشینید . فکر نکنم یه شام خوردن ساده چیزی از حجب و حیایی که در شما سراغ دارم کم کنه . اون داشت در مورد حجب و حیای من حرف میزد . اون مگه منو می شناخت. در فکر بودم که گارسون غذا ها رو اورد .دو پرس کباب کوبیده با مخلفات. خودش شروع به خوردن کرد : لطفا بخورید سرد میشه . قاشق و چنگال رو برداشتم و شروع کردم اما غذا خوردن در حضور استاد و با اتفاقات امروز واقعن برام سخت بود . غذاش که تموم شد اشاره کرد به من : همیشه اینقدر کم غذا هستید ؟ در جوابش گفتم : گفتم که زیاد میلی به خوردن شام ندارم . بهم نگاه کرد : پس من می تونم صحبت هام رو شروع کنم . نگاهی کوتاه اما با خجالت و ترس بهش کردم : بفرمایید استاد گوش میکنم . اول نفس عمیقی کشید و دستاش رو روی میز قفل هم کرد و گفت : چهار ماه پیش به دعوت از هیات علمی دانشگاه رامسر برای برگزاری آزمون فوق لیسانس و استادی درس حقوق ِ این دانشگاه اومدم مازندران . روزای اول خیلی برام سخت بود اینجا امکانات رفاهی زیادی در اختیارم نذاشته بودن . اما خودم به تایید خودم اومده بودم و نمی تونستم از اینا ایرادی بگیرم . روز های کسل کننده من همین طوری با درس و مطالعه و چند تا پرونده وکالت کوچیک و بزرگ توی شمال داشت پیش می رفت . تا اینکه یه روز که توی دفتر اقای مظاهری بودم تا از برنامه دانشگاه اطلاع پیدا کنم دختری وارد شد رو به اقای مظاهری گفت : سلام ..... خسته نباشید ...... اومدم اسمم رو از ازمون خط بزنید چون علاقه ای به شرکت در فوق لیسانس ندارم . و اقای مظاهری سعی کرده بود متقاعدش کنه که اون یکی از بهترین دانشجو های این رشته میشه . خلاصه بگم اولین بارشما رو دیدم خانوم فرهمند . رمان زیبای عشق در همین نزدیکی() ۴۰۰ پارت هست و روزانه توی همین کانال پارتگداری داریم . توی کانال وی ای پی همه ی پارت ها گذاشته شده. هزینه عضویت فعلا ۳۰ هزار تومان هست و به زودی به ۴۰ هزار تومان افزایش پیدا میکنه. پس زودتر برای عضویت اقدام بفرمایید🌸 https://eitaa.com/joinchat/3223388388C6388116db8 شرایط وی ای پی 👆👆 🌿 ادامه دارد ... @kashaneh_mehrr 🌿 منتظر فصل دوم این رمان از همین کانال باشید. دوست عزیز : نشر و کپی برداری از این رمان به هر دلیلی پیگرد قانونی و الهی دارد . 🌿 🌼 🍃🌼 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
🌸با توکل به اسم الله ✨شروع هفته را 🌸با نام زیبایت آغاز میکنیم ✨ خـدایـا 🌸امـروز و این هفته ✨به زندگیمان بیش از پیش 🌸نور رحمت بی انتهایت را بتابان ✨الهی آمین 🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم ✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو
32.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سرو می‌ماند ولی طوفان به پایان می‌رسد 🇮🇷🇮🇷
✅ اصول تربیت... 💥اصول تربیت راست گفتن، امانت داری، اهمیت دادن به وعهده‌های داده شده و حفظ کرامت کودک است. 📌اگر روش تربیتی با ترساندن و ایجاد وحشت در محیط خانه باشد، بچه دروغ‌گو، عقده‌ای و منافق بار می‌آید. 💥برای اینکه بچه عقده‌ای نشود، به او احترام بگذارید، محبت کنید و از او مطالبه مسئولیت داشته باشید. چون اگر مطالبه نداشته باشید، بچه هرز می‌رود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴نازنین بنیادی توالت‌شور فرقه ساینتولوژی نازنین بنیادی پس از تغییرات زیاد ظاهری که این فرقه روی او انجام داد، به خانه‌ی تام کروز رفت تا دوست دختر و شریک جنسی او باشد او یکی از قوانین فرقه را زیر پا گذاشت و آن‌ها او را مجبور کردند جلوی چشم دیگران، توالت‌ها را با مسواک تمیز کند و از تام کروز جدا شود!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 فرق ما و اونا نخبگان ما دنبال فتح فضا و ساخت موشک های هایپرسونیک و شکافتن آسمانها هستند نخبگان اونا دنبال لخت شدن و رقصیدن و سلف مختلط هستند.... ما جبهه حقیم و اونا جبهه شیطان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️ ۲۱ آبان سالروز شهادت پدر موشکی ایران، سرلشکر پاسدار شهید حسن طهرانی‌مقدم
پیامی از دختران ایران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥یک نفر از سپاه فرعون غرق نمی‌شه! می‌دونید چه کسی بود و چرا غرق نشد؟ چه نکته‌ی زیبایی! 🔸واقعاً بعضی‌ها تخصص‌شان امر به معروف و نهی از منکر است، از جمله استاد فرهنگ ✅دوستان عزیز این کلیپ کوتاه را اصلاً از دست ندهند و به هر گروهی دارند، ارسال کنند!
📸 سجده شکر ملی‌پوشان والیبال نشسته روی پرچم ایران بعد از قهرمانی در جهان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼 🌼 به نام آنکه عشق آفرید . . .♥️ رمان عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿 به قلم : (میم . ر) پارت بیست و پنجم ..... دختری با حجب و حیای باطنی ......... نه ظاهری که خیلی از دخترای امروزی دارن ..........اروم و موقر و متین . از اون روز همش منتظر یه فرصت دیگه بودم تا بازم شما رو ببینم تا اینکه روز ازمون شما رو دیدم ........ جدی تر از همیشه با همون حیای دخترونه . البته چیز جالب دیگه ای که کشف کرده بودم حجابتون بود که حتی یه تار از موهاتون هم معلوم نبود . روز ازمون چندین بار از جلوتون به عنوان مراقب رد شدم اما انگار حیایی که در شما می دیدم مانع از این میشد که بخواید به دیگران نگاه کنید درست مثل الان که سرتون پایینه و حتی نگاهم نمی کنید . باورم نمی شد داشت در مورد من حرف می زد اینهمه مدت منو زیر نظر داشته ولی من اصلن متوجه حضورش هم نشدم . مریم حق داشت که می گفت کیایی رو یه جایی دیده قبلا . کیایی رو به من ادامه داد : من توی تهران هیچ چیزی کم ندارم از خونه و ماشین و دفتر کار گرفته تا یه خونواده خوب و دوست داشتنی . دوست داشتم نظرتون رو در مورد خودم بدونم . وای خدای من ....... علنا داشت خواستگاری میکرد . قلبم از شدت استرس بالا ی ۱۸۰ میزد . بعد کمی به عقب کشید و به صندلیش تکیه داد و پرسید : حالا نظرت در مورد من چیه ؟ دوست دارم هرچی که به فکرت می رسه بگی . من اما انگار لال شده بودم . فکرش رو هم نمی کردم که بخواد این حرف ها رو بزنه فقط گفتم : لطفا منو معاف کنید استاد . کلمه استاد رو که از زبونم شنید یه خیز کوچولو به جلو برداشت و گفت : چی میخواین تو این دنیا به پاتون بریزم که دیگه این استاد لعنتی رو از زبونتون نشنوم . داشتم از خجالت اب میشدم احساس میکردم شدم لبو لپام شدن دو تا گلوله اتش . هیچی نگفتم که دستاش رو روی سینه اش ضربدری قفل کرد و گفت : میخوام یه خواهشی داشته باشم ازت ولی تو رو جون هر کسی که خیلی دوسش داری این طور سرخ و سفید نشین ....... باشه ؟ باز هم چیزی نگفتم چون واقعن زبونم بند اومده بود . کمی روی میز خم شد و گفت : باهام ازدواج میکنید ؟ ‌......... ببنید اگر قبول کنید که باهام ازدواج کنید دنیا و زندگیم رو ....... همه چیزم رو به پاتون می ریزم . من دیگه چیزی نمی شنیدم علاوه بر لالی ...... کر هم شده بودم . کیایی استاد سخت این ترم درس حقوق عاجزانه داره ازم خواستگاری میکنه . به خودم اومدم که شنیدم داره میگه : ببنید اصلن نمیخوام همین الان و یهویی جوابم رو بدین . فکر کنید ...... حسابی فکر کنید . چه می دونم تحقیق کن در موردم ولی بعد یه مدت کوتاه ازتون جواب میخوام ..... کیانا خانوم . از اینکه اسمم رو صدا زد انگار برق سه فاز بهم وصل کرده باشن دستام شروع به لرزیدن کرد اونقدر که پی به ارتعاش درونم برد و به گارسون اشاره کرد : یه لیوان اب لطفا . لیوان اب رو گذاشت رو به روم . اروم لیوان رو برداشتم و با دهنم نزدیک کردم و خوردم که ادامه داد : هیچ میدونی اون روز که توی وی ای پی اون طور مثل ابر بهار داشتین گریه میکردین چقدر دلم خون شد . خودم باورم نمیشه من امیر علی کیایی اینطور دلباخته یه دختر بشم . منی که صبح تا شب مادرم داره از دور و نزدیک بهم دختر نشون میده که ازدواج کنم . حالا من دل به یه دختری دادم که از حجب و حیا و وقار چیزی کم نداره که هیچ ....... از همه چند درجه بالاتره . من که انگار با خوردن اون لیوان اب یک درصد روح به جونم برگشته بود با ناله گفتم : میخوام برم لطفا تمومش کنید . چهره اش کمی در هم رفت : با این قیافه اگر برید دوستتون حتمن فکر میکنه مثل امروز ظهر باهاتون برخورد کردم پس یکم بشینید تا حالتون جا بیاد ....... خودمم حالم خوب نیست . امشب اولین شبی که بعد چهار ماه راحت میخوابم . همچنان سرم رو به پایین بود که ادامه داد : حالا که پی به مکنونات قلبیم بردین اجازه میدین کیانا صداتون کنم ؟ برای بار صدم عرق کردم و سرد شدم و اما ناگهانی گفتم : نه خیر جناب کیایی در مورد من چی فکر کردین پیش خودتون ........ حتمن فکر کردین کیانا فرهمندم جزو اون دسته از دخترایی که هیچی از اداب و رسوم محرمی و نامحرمی سرش نمیشه .......... نه خیر جناب اشتباه فکر کردین .......... همون فرهمند...... نه....... اصلن خانوم فرهمند ...... کیایی به خنده افتاده بود : باشه ... باشه خانوم فرهمند ........همینش هم فعلا برام بسه . رمان زیبای عشق در همین نزدیکی() ۴۰۰ پارت هست و روزانه توی همین کانال پارتگداری داریم . توی کانال وی ای پی همه ی پارت ها گذاشته شده. هزینه عضویت فعلا ۳۰ هزار تومان هست و به زودی به ۴۰ هزار تومان افزایش پیدا میکنه. پس زودتر برای عضویت اقدام بفرمایید🌸 https://eitaa.com/joinchat/3223388388C6388116db8 شرایط وی ای پی 👆👆 🌿 ادامه دارد ... @kashaneh_mehrr
خدایا🙏 همه شب در خلوت شبانه ام با تو❣ به التماس و زاری تو را می خوانم🤲 صدایت می زنم، بر دامن مهرت می آویزم❣ و به تمنای حاجتی دست به سوی تو بلند می کنم🤲 تا دستانم 🤲 را از اجابت پر کنی و از لطف لبریز نمایی🙏 ✨و خداوند فرمود شب را آفریدم که از دلتنگی هایت برایم بگویی...💔 شبتون با یاد خدا آروم 🌙✨🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✾͜͡💚بِســـمِ الـلّـھِ الـࢪَّحــمـنِ الࢪَّحــیـم✾͜͡💚 «اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً» ‌‌『اللّٰھُمَ‌؏َـجِّـلْ لِّوَلیڪَ‌الفࢪَج...』
🥀 چقدر مهربان است به کسانی که اسمش را می‌برند وصدایش می‌زنند و از او استغاثه می‌کنند؛ از پدر و مادر هم به آن‌ها مهربان‌تر است!😍
♥️͜͡🌸|❁ بـٰا‌ذرھ‌‌تربتۍ‌ز‌غبارها؎چ‌‌ـادࢪت‌ از‌گوشھ‌خ‌ـرابہ‌مـرا‌ڪربلابده:)) ♥️¦⇠
آنفولانزا در کمینه! با این دمنوش گیاهی باهاش مقابله کن🤩 اطلاعات بیشتر🔻🔻🔻 https://i.y3t.ir/89lmt https://i.y3t.ir/89lmt
جـٰآنۍ‌ودِلۍاِۍ‌دِل‌وجـٰآنَم‌هَمِہ‌«طُ»..♥🍃 ‌ اِمـام‌زَمانَـم! نامَـت‌‌کِہ‌‌مِۍآیَدآرام‌‌مِیـشَم گویِۍجـُز‌تـو‌هِیـچ‌نِیسـت‌مَـرا سوگَـند‌بِہ‌نامَـت‌‌کِہ‌تو‌آرام‌مَنۍ...!••• ❏••• 🦋'
تا زمانی که من و شما زنده هستیم، هرگز روزی را شاهد نخواهیم بود که رژیمی غیر از جمهوری اسلامی در این سرزمین باشد،چون حقیقتاً قبل از آن به سعادت شهادت رسیده ‌ایم