امام موسی کاظم علیه السلام درمورد ماه رجب فرمودند :
رجب نهر فى الجنه اشد بياضا من اللبن و احلى من العسل فمن صام يوما من رجب سقاه الله من ذلك النهر.
رجب نام نهرى است در بهشت از شير سفيدتر و از عسل شيرينتر هركس يك روز از ماه رجب را روزه بگيرد خداوند از آن نهر به او مى نوشاند.
من لا يحضره الفقيه، ج 2 ، ص 92 ، ح 1821
#اين_الرجبیون✨
✨✨✨✨✨
#دعای_بعدازنمازدرماه_رجب🌙
👇👇👇
✨﷽✨
يَا مَنْ أَرْجُوهُ لِكُلِّ خَيْرٍ، وَآمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ كُلِّ شَرٍّ، يَا مَنْ يُعْطِى الْكَثِيرَ بِالْقَلِيلِ، يَا مَنْ يُعْطِى مَنْ سَأَلَهُ، يَا مَنْ يُعْطِى مَنْ لَمْ يَسْأَلْهُ وَمَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ تَحَنُّناً مِنْهُ وَرَحْمَةً، أَعْطِنِى بِمَسْأَلَتِى إِيَّاكَ جَمِيعَ خَيْرِ الدُّنْيا وَجَمِيعَ خَيْرِ الْآخِرَةِ، وَاصْرِفْ عَنِّى بِمَسْأَلَتِى إِيَّاكَ جَمِيعَ شَرِّ الدُّنْيا وَشَرِّ الْآخِرَةِ، فَإِنَّهُ غَيْرُ مَنْقُوصٍ مَا أَعْطَيْتَ، وَزِدْنِى مِنْ فَضْلِكَ يَا كَرِيمُ.
✨🌟✨🌟✨
خداوندا✨
مارا جزء الرجبیون ☘
قرار بده🤲
•━━━━•|•♡•|•━━━━•
🔹حضرت استاد یزدانپناه دام ظله:
🔰بیشترین گرفتاری ما این است که غل و زنجیرهایی داریم که نمیتوانیم، باز کنیم، نه اینکه عزم حرکت نداریم، میخواهیم حرکت کنیم، اما غل و زنجیرهایی داریم که نمیشود.
‼️بهترین راه، استغفار است.
🌸ماه رجب، ماه استغفار است، در همه ماهها، استغفار هست اما در ماه رجب، به شکلی ویژه است.
استغفار یعنی پاک کردن گذشته و از غل و زنجیر آزاد شدن.
🔆 «وَمَنْ يَعْمَلْ سُوٓءًا أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ اللَّهَ غَفُورًا رَحِيمًا» (و هر كس كار زشتی كند یا برخود ستم ورزد، سپس از خدا آمرزش بخواهد، خدا را بسیار آمرزنده و مهربان خواهد یافت.)(سوره مبارکه؛ آیه ۱۱۰)
🔸«یجد الله» یعنی در همین جایی که گناه کرده یا ظلم به نفس انجام داده، خدا را غفور و رحیم مییابد؛ نه در جهان پس از مرگ.
🔸 «یجد» یعنی تعامل وجودی حضوری با خدا یعنی در همان جا احساس میکند خدا او را بخشید.
🕊قبل از استغفار هر چه میکرد حالت حضور نداشت اما الآن احساس پرواز میکند و میبیند که استغفار باعث شده همین الآن خدا به او تفضل کند. روح ما اگر مانند پرنده آسمانی باشد و قدرت پرواز داشته باشد اما پرواز نکند، دلیلش همین غل و زنجیرهاست.
خاصیت ما پرواز است، باید غل و زنجیر را برداشت. خاصیت ما این است که دایم معنویت از ما بجوشد، چرا نیست؟ چون جان با غل و زنجیر، کدر است و نمیشود. جان آلوده است.
#ماه_رجب
#استغفار
#استاد_یزدان_پناه
چرا عاشـ^^ـق #خدا نباشم؟!وقتے که به من گفت تو ریحانه ی خلقت منے❤️ ️
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼 🌼 به نام آنکه عشق آفرید . . .♥️ رمان عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿 به قلم
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼🍃
🍃🌼
🌼
به نام آنکه عشق آفرید . . .♥️
رمان عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿
به قلم : (میم . ر)
پارت صد و یکم ..........
هر دو نگاهمان با هم گره خورد و لبخند به لبمون اومد راهی طبقه دوم پاساژ شدیم .
زنگ واحد مزون رو زدیم و خانمی تقریبا جوان درب رو باز کرد : امری داشتین ؟
ارین اولش نمی دونست چی بگه و به من نگاه کرد ولی زودتر از من به خودش اومد : سلام خانوم ....... اومدیم برا مجلس عقد لباس بدوزیم ...... باید چیکار کنیم ؟
خانم لبخندی روی لبش اومد : بفرمایید داخل تا بهتون ژورنال نشون بدم .
با هم وارد مزون شدیم ....... انگاری داخلش پر بود از لباس عروس های خوشگل و شیک .
کلی ذوق کردم از دیدن لباس عروس ها که خانم با چند تا ژورنال اومد سمتون : من کریمی هستم ..... خیاط و صاحب این مزون ..... قبل از هر چیزی باید بپرسم لباس عروس میخواید با پیراهن مجلسی ؟
نگاهی به ارین کردم که دستاش رو در جیب شلوارش فرو کرده بود و جواب دادم : پیراهن مجلسی میخوام که پوشیده باشه ولی شیک هم باشه .
خانم کریمی از بین ژورنال ها یکی رو انتخاب کرد و داد دستم : از بین این مدل ها انتخاب کن عزیزم ...... وقتی انتخاب کردی در مورد پوشیده شدنش با هم مذاکره می کنیم .
روی دو تا صندلی با ارین نشستیم و شروع کردیم به نگاه کردن تا اینکه چند برگ مونده به اخر ژورنال چشمم به یه پیراهن خوش دوخت افتاد که توی عکس سفید بود و استین های لباس مدل کلوش افتاده بود و از چند لایه حریر استفاده شده بود . بازی یقه لباس مناسب بود و پایین لباس تا حدی مناسب دنباله داشت که اونم از چند لایه حریر بود و تا کمر لباس ماکسی و تنگ بود و حسابی کار شده بود ولی از کمر به پایین دامن پیراهن مدل می گرفت .
ارین با لبخندی گفت : فکر کنم تو لباس خیلی زیباتر بشی عزیزم ...
رو به خانوم کریمی گفتم : این پیراهن چشمم رو خیلی گرفته ولی فقط میخوام بدونم که میتونم رنگش رو تغییر بدم ؟
خانم کریمی با خوشرویی نگاهی به ژورنال کرد : بله عزیزم ...... توی اتاق مجاور کلی پارچه هست ..... هر رنگی که بخواید من براتون ثبت سفارش می کنم و عکس ژورنال و به همون رنگ براتون می دوزم .
با خوشحالی از شنیدن این موضوع گفتم : میخوام رنگش نباتی باشه .
خانم کریمی رنگ و مدل رو ثبت کرد و توی فاکتور قیمتش رو محاسبه کرد بعد رو بهمون کرد : اگر تاج عروس و دسته عروس هم نیاز دارید الان سفارش بدید که اونم تاریخ بزنم .
ارین که حالا گوشیش زنگ خورده بود رو بهم کرد : عزیزم ...... هر چیزی نیاز داری برا مراسم انتخاب کن من الان بر می گردم .... رفت تا به گوشیش جواب بده .
تا اومدن ارین که چند دقیقه بیشتر طول نکشید یه نیم تاج زیبا انتخاب کردم و اونم ثبت تاریخ شد برا روز مراسم .
با اومدن ارین دسته گل عروس به انتخابش از ژورنال انتخاب شد . یه دسته پر از گل های رز نباتی که دسته اش با روبان نباتی و مروارید کار شده بود .
با انتخاب کردن یک خنچه عقد خیلی شیک که اونم هارمونی از رنگ های طلایی و نباتی بود ارین کل مبلغ رو یکجا پرداخت کرد و از اونجا اومدیم بیرون تا روز پرو لباس.
از مزون که اومدیم بیرون تقریبا غروب شده بود . ارین شب قبل اجازه ام رو از اقاجونم گرفته بود که تا بعد از شام با هم خرید کنیم .
تا موقع شام کلی خرید جور و واجور از چمدون و لوازم و ارایش و لباس و عطر گرفته تا ساعت و کت و شلوار و کفش و کیف همه چیز خریدیم هم برای خودم هم برای ارین .
تقریبا از خستگی رمقی برامون نمونده بود . البته شاید من داشتم وا می رفتم چون ارین اصلا احساس خستگی نمی کرد باز دوست داشت خرید کنه .
بعد از خوردن شام در یک فست فود به صرف پیتزا می خواستیم به سمت پارکینگ برویم تا با ماشین به خونه برگردیم که دیدم ارین میگه : راستی یه چیزی رو یادمون رفت بخریم عزیزم ......
با تعجب نگاهی بهش انداختم : چی رو ....... من دیگه نای راه رفتن ندارم ارین ...... خیلی خسته شدم .
لبخندی روی لباهاش اومد و شیطنتی توی چشمای خاکستریش شروع به بازی کرد : نیازی نیست جایی بریم همین اون ور خیابونه ....... نگاه کن .....
با نگاه کردن به اون ور خیابون برق از سرم پرید . یه لباس زیر فروشی شیک بود . قبلا چندباری مریم گفته بود که بریم داخل و ازش لباس زیر بخریم ولی هیچ وقت فرصت نشده بود .
تا به خودم اومدم دیدم ارین دستم رو کشیده و داریم از خیابون رد میشم به سمت اون فروشگاه
نظرتو به نویسنده بگو:
https://harfeto.timefriend.net/16706082802920
۴۰۰ پارت کامل رمان در وی ای پی کیانا👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3223388388C6388116db8
🌿 ادامه دارد ...
🌿 منتظر فصل دوم این رمان از همین کانال باشید.
دوست عزیز : نشر و کپی برداری از این رمان به هر دلیلی پیگرد قانونی و الهی دارد . 🌿
🌼
🍃🌼
🌼🍃🌼🍃
🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بارالها ای مهربانترین ❄️
از تـو می خـواهـم کـه ❄️
برف و بـاران قشنگـت ❄️
در ایـن شب هـای
سرد و زیبـای زمستونی ❄️
برای شستن غم و غصه❄️
مردم سرزمینم باشـد ❄️
شبتون آرام و زیبـا❄️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 ســلام
🌷عیـدتون مبـارک
🌸امیـدوارم امروزتون
🌷پُراز شادی ولبخنـد باشه
🌸الهی در روز
🌷میـلاد امام محمد باقر (س)
🌸محفلتون گرم
🌷از عطر محبت و صفا
🌸دلخوشی هاتون زیاد
🌷و دلهاتون بی غصه باشه..
🌸سلام صبح دوشنبه تون
بخیر و پراز شادی و نشاط☕️🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️ #سلام_اربابم
ایها العشق، سلام از طرفِ نوکرِ تو
برگ سبزی ست که هر روز رسد مَحضرِ تو
✨أَلسَّلامُ عَلى ساکِنِ کَرْبَلآءَ
سلام بر ساکنِ کربلاء⚡️
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#قرار_صبحگاهی
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
#التماس_دعا
🌱#اللہمعجللولیڪالفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥مثل سگ و گربه افتادن به جون هم 😂
این میگه تقصیر توهه اون میگه تقصیر توهه
بدبختهای فلک زده 😂
هی گفتیم ربع پهلوی نفوذی حکومت ایرانه کسی باور نکرد. کاری که ربع پهلوی کرد صدتا رسانه و نهاد امنیتی نمیتونست برای ایران انجام بده😉😉😂😂
البته نکته مهم تو این ویدئو اعتراف به جمعیت اندک مخالفان نظام علی رغم هزینه های کلان معاندان و حامیانشون هست که این ضدانقلاب مجبور به اعتراف به آن شده است.
┄┅═🔹☫جهاد تبیین☫🔹═┅┄
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا نُورَ اللَّهِ
الَّذِی یَهْتَدِی بِهِ الْمُهْتَدُونَ
وَ یُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ
سلام بر تو ای نور خدا
که رهجویان به آن نور ره مییابند
و به آن نور از مؤمنان
اندوه و غم زدوده میشود🤍
{فرازی از زیارتنامه امام زمان(عجّ)🌱}°
#امام_زمان
#ماه_رجب
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼 🌼 به نام آنکه عشق آفرید . . .♥️ رمان عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿 به قلم
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼🍃
🍃🌼
🌼
به نام آنکه عشق آفرید . . .♥️
رمان عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿
به قلم : (میم . ر)
پارت صد و دوم ........
با عجله دم گوشش گفتم : ارین ...... تو که نمی تونی بیای داخل ؟
با همان شیطنت مرادنه ای که در وجودش در حال موج زدن بود گفت : بالاخره که تو تنت می بینم فدات شم .
از حرفش مثل لبو سرخ شدم و دیگه حرفی نزدم .
کنار درب ورودی فروشگاه ایستاد و من وارد فروشگاه شدم .
دو تا خانوم جوان فروشنده بودن که تا با دیدن من گفتن : در خدمتیم ...... چیزی می خواین بگید بیاریم .
نگاهی به انواع و اقسام لباس زیر ها انداختم و با گفتن سایزم چند تا لباس زیر خوشگل انتخاب کرد در چند رنگ متفاوت .
میخواستم یکی از لباس ها رو بررسی کنم تا ببینم رنگ دیگه ای هم داره که یکی از فروشنده ها گفت : توی دوربین بیرون مغازه اون اقایی که اونجا ایستاده و سرشون پایینه با شما هستن ؟
با عجله نگاهی به مانیتور بزرگ فروشگاه انداختم : بله ..... همسرم هستند . وچقدر خوب بود این حس مالکیت .
فروشنده گفت : اگر دوست داشته باشند می تونند بیان داخل .... دیگه الان اخر وقته ...... فروشگاه کلا خلوته .
دو دل بودم که بهش بگم بیاد داخل یا نه که فروشنده گفت : مردا عاشق اینن که برا زناشون لباس انتخاب کنند بعد تو تنشون ببیند و کلی ذوق کنند .
به سمت درب ورودی رفتم و ارین رو با خجالت صدا کردم : میای داخل ؟
با اخم ریزی که به ابروهاش داد : من بیام اون تو چیکار کنم عزیزم ؟ همه چیز اونجا زنونه هست ؟ راستش خجالت می کشم .
از اینکه این همه صادق بود قند تو دلم اب شد .
خواستم بر گردم داخل که مچ دستم رو گرفت و منو برگردوند رو به روی خودش و اروم در گوشم پچ زد : فقط یه چیزی ....... فکر پولش هم نباش ...... از هر چیزی که میخوای انتخاب کن ....... چند دست هم لباس خواب انتخاب کن . یکیش همینی که پشت ویترین گذاشتن . البته نه همین بگو آکش رو بذارن .
هوش از سرم پرید با حرفی که زد . ارین واقعا غیر قابل پیش بینی بود و از طرفی حرفش رو در کمال صداقت و مرد بودنش ابراز می کرد .
او حالا زن داشت و حق داشت برای زنش تصمیم بگیرد حداقل در این مورد باید باب میلش رفتار می کردم .
حرف مامان ملیحه در گوشم اکو شد : مرد ها همه بنده گوش و چشم و شکم هستند . گوش برای شنیدن حرف های عاشقونه و قشنگ از زبون زنشون نه غر زدن و دعوا گرفتن باهاشون . چشم برا دیدن زیبایی و لذت بردن از زنشون نه برا دیدن از اون دسته از زنایی که دلبری واسه شوهرشون بلد نیستن و شکم برا اینکه بخورن و حسابی کیف کنند و از زنشون تعریف و تمجید .
نگاه میخ شده ام رو از چشمان پر از شیطنت ارین دزدیم و دوباره وارد مغازه شدم و اول از همه به فروشنده گفتم : لباس خوابی که تو ویترین مغازه گذاشتین رو می تونم ببینم ؟
خانم فروشنده با لبخند دندان نمایی گفت : خیلی کارش خوبه و تن خورش عالیه .
لباس رو که اورد از کاورش باز کرد پیراهن خواب توری بندی بود که تا روی زانو می اومد و رنگش قرمز البالویی بود .
دلم هری ریخت پایین . من چطور می تونستم اینو جلو ارین بپوشم . تا ارین بخواد لذت ببره من اب میشدم و قطره ای از من روی زمین باقی نمی ماند .
بالاخره از فکر و اوهام در اومدم و اون لباس خواب رو به همراه چند دست لباس خواب دیگر در طرح ها و مدل های مختلف انتخاب کردم و با کارتی که ارین بهم داده بود حساب کردم و با دست پر از مغازه خارج شدم .
ارین با دیدنم شروع به خندیدن کرد . نمی دونم در صورتم چه دید که خنده اش قطع نمیشد .
فقط پاکت لباس ها رو ازم گرفت و به راه افتادیم که در گوشم نجوا کرد : با ما به از این باش که خلق جهانی عزیزم ....... نگران نباش ....... نمیخوام اصلا نگران اینده باشی ...... اینده بخوای یا نخوای از راه می رسه ..... پس بذار برسه اون وقت دو نفری در موردش تصمیم می گیریم . قول میدم بهت کاری کنم نه سیخ بسوزه نه کباب .
از حرف های عاشقونه و قشنگ و البته خنده داری که در مورد اینده زناشوییمون گفته شد از سمت ارین دلم یکم قرص شد و ترسم ریخت .
با سوار شدن بر ماشین راهی خونه ما شدیم . احساس می کردم حالا ارین هم خسته شده . اینو میشد از فشار مچ دستاش رو فرمون حس کرد .
با رسیدن به خونه ما وسایلی که مربوط به داماد بود برا بردن دامادی نزد ما موند و وسایل مربوط به من هم قرار شد ارین با خودش ببره تاقبل مراسم قبل طی یه مراسم برام بیارن .
نظرتو به نویسنده بگو:
https://harfeto.timefriend.net/16706082802920
۴۰۰ پارت کامل رمان در وی ای پی کیانا👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3223388388C6388116db8
🌿 ادامه دارد ...
🌿 منتظر فصل دوم این رمان از همین کانال باشید.
دوست عزیز : نشر و کپی برداری از این رمان به هر دلیلی پیگرد قانونی و الهی دارد . 🌿
🌼
🍃🌼
🌼🍃🌼🍃
🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
🔴 وقاحت تا کجا؟!؟؟؟
🔻 زن کشف حجاب کرده در ماشین پلاک دولتی!!!!
🔹 پلاک ماشین واضحه و بدون مماشات برخورد قاطع کنید
┄┅═🔹☫جهاد تبیین☫🔹═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبرمعظمانقلاب: توصیه میکنم خودم را و شما را که از برکات #ماه_رجب استفاده کنیم با تقویت پیوند و ارتباط قلبی با خدای متعال.
┄┅═🔹☫جهاد تبیین☫🔹═┅┄
#فرازیازوصیتنامه 📄
💠جهانیکهامروز پر از فسقوفجور و خیانت ابرقدرتهاست،تلاشوایثارمیخواهد
درراهحسینرفتن،حسینیشدنمیخواهد
#شهیداسماعیلدقایقی
#یادشهداباصلوات
☄انتظار یعنی...
اینکه ببینـی در جایگاهی که هستی،
با توانایی هایی کھ داری...
چه کاری از دستت بر میآید تا برای امامزمان انجام بدهـی !
انتظار توقف نیست؛
حرکتی رو به جلوست...🍃
MiladImamBagher1395[03].mp3
2.15M
💠 صلوات بر باقرالعلوم (علیه السلام)
🎙حاج میثم مطیعی
🌸 ویژه ولادت امام #باقر (ع)
ایا می دانستید ؟
که خواندن زیارت امین الله در ولادت یا شهادت ائمه و….…. موجب زیارت آنها از نزدیک می شود🌹🍃🌹🍃🌹
#میلادامام_محمدباقر
- فقطیڪبارڪافےاست
ازتهدلخداراصداڪنید.
دیگرمالخودتاننیستید؛
مـالاومیشوید...!
التماس دعا :)
+شھیدحاجامینے
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حاجی میدونستی الان جات خیلی خالیه؟
#یاامامزمان💚
چشم انتظاریم و جز این کاری از ما بر نمی آید. همه ما فقط می توانیم دست به دعا برداریم و منتظر ظهورت باشیم.
همه ما با قلب هایی آکنده از درد و ناراحتی که از ظلمیست که در جهان فرا گرفته به درگاه خدا می آییم و آرزوی ظهور تو را میکنیم.
#یاولیعصر ❤️
ما انسان ها انگار درگیر ظلمی شده ایم که خود آن را ایجاد کرده اما دیگر نمی توانیم از بین ببریمش.
منتظریم ، منتظریم تا تو بیایی و با عطر خوبی ات رایجه عطر جهان را تغییر دهی و آن را به خوبی تبدیل سازی.
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷