خدا از ما نگیرد منت بابالحوائج را
غمِ او روضهی او صحبت بابالحوائج را
سر هر روضهای که گریه کردم سفرهای دیدم
خدا از ما نگیرد هیأت بابالحوائج را
سرِ راهش گرفتم کاسهام را کاسهام پُر کرد۲
گدا باید بداند عادت بابالحوائج را
کریمان چشم بر راهاند چیزِ کم نباید خواست
خدا پاینده دارد دولت بابالحوائج را
از این نان و پنیر و سبزیِ نذریِ مادرهاست ۲
اگر این خانه دارد برکت بابالحوائج را
سلامش کردم و دیدم رضایش هم جوابم داد
خدا را شکر دارم حضرت بابالحوائج را
تمام زندگی مدیون این آقای مظلومیم
نمیدانیم اما قیمت بابالحوائج را
خدا لعنت کند سَندیِ شاهک را ، به در بگذاشت
نگاهِ دخترِ بی طاقت بابالحوائج را
سیه چال است جای یک نفر ، یعنی که حس میکرد
یقینا زیر پایش قامت بابالحوائج را
سیه چال آنقدر تاریک زهرا هم نمیبیند
کبودیهای روی صورت بابالحوائج را
برای سقفِ کوتاهش شکسته ساق پایش را
حرامی کم نموده زحمت بابالحوائج را
دعاکن زیر این زنجیرها شلاقها غُلها
نبیند دختر او حالت بابالحوائج را
نمیشد پا شود اما زِ حالش خوب پیدا بود
کسی زخمی نموده غیرت بابالحوائج را
به روی تختهای اُفتاده گِردش چار حمال است اما شُکر
نمیبیند رضایش غارت بابالحوائج را
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
کی به جز تو میتونه اینجور منو مجنون کنه آقا
کی میتونه عشقتو از قلب من بیرون کنه آقا
به خدا تنها نگاه مادرت زهراست که میتونه
یه شب جمعه منو تو کربلا مهمون کنه آقا
هر چقدر دل من نزدیکت باشه
میشه راحت تر گره هام وا شه
عالم همش مال توئه تو خونتم حسین
از وقتی که یادم میاد دیوونتم حسین
آقام حسین آقام حسین عشقم امام حسین ...
تو همونی که همیشه زندگیمو رو به راه کردی
اگه من تو هیئتم چون تو به قلب من نگاه کردی
همه عمرم آقا ممنون لطف و مهربونیتم
که من رو شایسته پوشیدن پیراهن سیاه کردی
تا خراب توام خونه ام آباده
روضه تو به من زندگی داده
اجداد من عمری برات سینه زدن حسین
قد میکشه تو روضه هات فرزند من حسین
آقام حسین آقام حسین عشقم امام حسین ...
در جوانی بی حسین احساس پیری می كنم
بگذر از پیری كه احساس حقیری می كنم
دولتِ عشقش بنازم با لباس نوكری
در سفارت خانه ی دل ها سفیری می كنم
من فقیر اهل بیتم لیك كَشكولم پُر است
فخر بر تاجِ شهان با این فقیری می كنم
گفت زاهد: از چه رو بر سینه محكم می زنی؟
گفتم از آئینه ی دل گَردگیری می كنم
من اسیر رشته ی زلف حسینم، مدعی
ناز بر آزادگان با این اسیری می كنم
گر امیرالعاشقین این عشق را امضاء كند
می روم عرش و ملائك را امیری می كنم
در حرم ناخوانده رفتم حضرت معشوق گفت
خود بیا، بی خود بیا مهمان پذیری می كنم
شاعر:ولی الله کلامی زنجانی
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
به دعای پر خیر مادرم
سر سفره ی موسی ابن جعفرم
مدیون خودشو پسرشم
تا خون تو رگمه نوکرشم
هو باب نجات ماسوا الله روحی بفدا
هو باب الحوائج الی الله روحی بفدا
****
گوشه ی حرمش آشیونمه
گنبد آقا سقف خونمه
ممنون خودشو کرمشم
جارو کش دم حرمشم
با آقامون کسی نمیشه گمراه روحی بفدا
هو باب الحوائج الی الله روحی بفدا
****
دره خونه ی موسی ابن جعفریم
مگه میشه که دست خالی بریم
داره رضایت فاطمه رو
پس کربلا میبره همه رو
از آقا دست ما نمیشه کوتاه روحی بفدا
هو باب الحوائج الی الله روحی بفدا
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
روزگارِغریبےست
صاحبالزمانباشےو
اینهمهتنها
ظاهراهمهےماعاشقیمولے
عاشقانهصدایتنمےڪنیمآقا . . .🥲!
#امامزمان♥️؛
السلام علیک یا حجةالله فی ارضه
صبحتون مهدوی