خودتو درس بده ... آب تو هاون نکوب
.
أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ وَأَنتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ. آیه۴۴ بقره
.
#آیهتربیتیوتشکیلاتی
.
بزرگواران یادمون باشه، اون کارگاهی که به متربیان و یا اون مطلبی که به مسئولین در جلسه ارائه میدیم باید دو ویژگی داشته باشه که تأثیر بذاره:
.
۱. در مسیرش حرکت کرده باشیم یا بالفعل حرکت کنیم و چشیده باشیم.
.
۲. اگر از جنس باورها و افکاره، کاملا بهش اعتقاد قلبی داشته باشیم.
.
وگرنه آب تو هاون کوبیدنه🤦🏻♂
.
درمسیرحق توقف ممنوعه🚫
دست مولا بر سرتون✋🤲
.
به ما بپیوندید و به مربیان و مسئولین معرفی کنید👇
@Honarmjd
۹ فروردین ۱۴۰۲
۹ فروردین ۱۴۰۲
.۱
تو لاین سرعت بزرگراه لاستیک موتور ترکید
.
#خاطراتیکمسئول
#خاطراتیکمربی
.
حدود سال ۹۱ بود
#ماه_رمضان
با دو تا از نوجوانان قرار گذاشتیم بریم جلسه یکی از علماء ...
جلسه خیلی دور بود
من موتور داشتم
.
#رمضان
.
۹ فروردین ۱۴۰۲
.۲
حرکت کردیم و رسیدیم به یکی از بزرگراههای مشهد (بزرگراه امام علی علیه السلام)
نزدیک قاسم آباد که شدیم
یهو لاستیک موتور ترکید😩
.
حالا شرایط طوری بود که ما نزدیک دور برگردون بودیم و در لاین سرعت حرکت میکردیم
(فرض کنید دوتا بچه مردم روی موتور شما، یهو تو لاین سرعتِ بزرگراه پنچر کنید😰 واقعا ترسناکه😮💨)
۹ فروردین ۱۴۰۲
.۳
ما سه تا موندیم و یک موتورِ پنچر
.
موتور سوارا میدونن که باید موتور رو دست بگیری تا به یک آپاراتی برسی
.
و مشکل اینجا بود که ما تو لاین سرعت بودیم و اصلا نمیشد با موتورِ پنچر بیایم تو لاینِ کُندرو😶
۹ فروردین ۱۴۰۲
.۴
اینقدر مستاصل شده بودم که نمیدونستم چه کنم🤷🏻♂
.
تصمیم گرفتم که اول هر طور شده موتور رو ببرم تو لاین کُندرو
موتور رو بذارم
.
بعد برگردم و بچههارو بیارم
۹ فروردین ۱۴۰۲
.۵
اما متاسفانه در اوج تعجب
.
یکی از بچههای حرف گوش کن، بی خبر با سرعت دوید و اومد به سمت این طرف خیابون بدون اینکه من برم بیارمش😐
۹ فروردین ۱۴۰۲
.۶
هیچوقت یادمنمیره
.
چنان فریاد زدم و گفتم: یه قدم دیگه بیای این طرف من میدونم با تو ...😡😱
.
از این رفتارم تعجب کرد و خیلی ترسید و سریع برگشت عقب😖
۹ فروردین ۱۴۰۲
.۷
چند دقیقه ای همین طور بودیم
.
اصلا نه راه پس داشتیم نه راه پیش
چون اینقدر ماشین زیاد بود که منم نمیتونستم برگردم
۹ فروردین ۱۴۰۲
.۸
با اضطرار دستامو رو سرمگذاشتم توسل کردم به ذوات مقدسه اهل بیت علیهم السلام ...
۹ فروردین ۱۴۰۲
.۹
یهو دیدم یکی از بچهها داد میزنه : آقای صفرپور نردبون، نردبون🪜😳
۹ فروردین ۱۴۰۲
.۱۰
خوب که دقت کردم دیدم دو قدم اون طرفتر زیر گذر بوده که شهرداری برای امثال ما نردبونِ نجات بخش گذاشته که از نردبون برن زیرگذر و بیان اینطرف خیابون
.
خلاصه از نردبون اومدن پایین و اونم بخیر گذشت😊💪🤲
۹ فروردین ۱۴۰۲