eitaa logo
علی صفرپور | تربیت‌و‌تشکیلات
4.2هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
184 ویدیو
9 فایل
اگر با دقت به همه پست‌ها توجه کنی👌 به لطف خدا تشکیلاتی تربیتی، هدفمند و نـیــروســاز خواهی ساخت. بیشتر بشناسید👇 https://eitaa.com/HonarMJD/1069 🔸ادمین(پاسخ به سوالات): @admin_honarmjd 🔸تعیینِ وقت‌ِ حضوری برای سخنرانی،تدریس و مشاوره: @Rezerv_honarmjd
مشاهده در ایتا
دانلود
.۶ به محض اینکه سلام دادم یهو نوجوونا اومدن دستو بالمو گرفتن و گفتن: حااااااجی گرگ🤦‍♂😱😱 من که شک داشتم اون حیوونا گرگ باشن😏😐 یک مقداری آرومشون کردم اون حیوونا رفتن گذشت و وقت شام شد بعد از شام یکمی بازی کردیم و بعدش حدود ساعت ۲ شب تصمیم گرفتیم بخوابیم .
.۷ کلا ۱۴ نفر بودیم دوتا چادر ۴ نفره منو یکی از بچه ها که سنش از بقیه بیشتر بود بیرون چادرها خوابیدیم .
.۸ آخر شب شد خیلی سرد بود 🥶 یهو حس کردم روی سرم و بیرون پتو صدای دست و پنجه میاد که داره خاک هارو میزنه کنار😑 .
.۹ اینقدر ترسیدم که نگو🤐 ولی اصلا نخواستم عکس العمل نشون بدم تا کناریم و بچه‌ها بیدار نشن😦 (بعدا فهمیدم که همه شون بیدار بودن و تو چادر نشسته بودن ولی حتی جیک شون هم درنمیومد😄) .
.۱۰ خلاصه با شنیدن این صدا یکمی پتو رو زدم کنار دیدم بععععله🤦‍♂🤦‍♂ پنجه یک حیوان درنده کنار سرم داره تکون میخوره😭 .
.۱۱ ناخودآگاه تن و بدنم شروع کرد به لرزیدن😥😬😵‍💫 .
.۱۲ یهو کسی که کنارم خواب بود یواشکی گفت: 《حاجی خیلی میترسم ... _یکمی هم‌ هِق هِق کرد و اشکش در اومد_ ... حاجی اینجا هیچکس نیست به دادمون برسه 😢😫... گرگا تیکه تیکه مون میکنن😓》 .
.۱۳ حالا منو بگو... حسابی از حرفاش ترسیدم مسئولیت ۱۴ تا جوون و نوجوون با من بود خیلی نگران😢 بودم .
.۱۴ اما یهویی یه جمله به زبونم‌اومد و به رفیق کناریم‌ گفتم: «محمدامین نترس، گریه نکن ، مگه میشه اینقدر تو هیئت واسه اهل بیت گریه کردیم‌ و سینه زدیم بعد مادرشون‌ الان که بهشون‌ نیاز داریم ولمون کنن؟!؟ به حضرت زهرا توسل کن منم دست به دامن مادر میشم حتما حل میشه...» اون وقت دوتامون خیلی یواش گریه کردیم😢😥 .
.۱۵ اما یهو از داخل چادر یه صدایی اومد😨 که : 《من پیتزا🍕 میخوام》 🤬😩😂😂😂 .
.۱۶ _حالا فرداش کاشف به عمل اومد که آقا سیدامیرحسین یکی از همراهان ما که اتفاقا اون موقع سنش از بقیه کمتر بود گاهی شبا تو خواب حرف میزد_ یکی نبود بگه: بابا پدرت خوب مادرت خوب الان گرگا بیرون میخورنمون تو داری میگی پیتزا میخوام😳😳😂😜 .
.۱۷ بگذریم خلاصه گریه و توسل به مادر سادات ادامه پیدا کرد که یهو شنیدیم صدای زوزه گرگها که از قبل مثل یک حلقه دایره مارو محاصره کرده و نزدیک و نزدیک تر میشن ... .
.۱۸ من و محمد امین بیرون داشتیم گریه میکردیم و توسل ... .
.۱۹ یهو دیدیم صدای دعوای چند تا حیوون با هم داره میاد انگار میگفتی باهم درگیر شده بودن😳 . یکمی‌گذشت دیدیم کلا صدای زوزه ها قطع شد🤷‍♂😳🤦‍♂ .
.۲۰ یه اتفاقی افتاد که حتی فکرشم نمیکردیم😢😌 . سرمونو از پتو آوردیم بیرون یهو دوباره ترسیدیم😨 .
.۲۱ دیدیم یک سگ سفید مهربون اومده پشت چادر ما نشسته ...😣 .
.۲۲ اومد کنارمون نشست و تا آخر اردو همراهمون بود حتی کوه رفتیم میومد دنبالمون خواستیم سوار مینی بوس بشیم تا خود جاده میومد دنبالمون انگار مامور شده بود حواسش به ما باشه ... .
.۲۳ دوتا نکته جالب بگم اول اینکه یکی از رفقا اهل اونجا بود و میگفت چند روز پیش از سازمان محیط زیست یا منابع طبیعی(تردید از منه) چند تا گرگ رو رها کردن ... 🤷‍♂ ما که خبر نداشتیم وگرنه اصلا نمیرفتیم . دوم اینکه یکی از دوستان اصالتا اهل روستا بود و میگفت : تعجبه! من بچه روستام، سگ بدون صاحبش هیچ کاری نمیکنه چه برسه بخواد بجنگه و با گرگ دعوا کنه😳🤦‍♂ .
.۲۴ ایشون میگفت: شک نکنید صاحبش حضرت زهرا بوده که خواسته شما رو نجات بده ...😭 .
.۲۵ از اون به بعد همه بچه ها به مجموعه ایمان آوردن و سالها باهم بودیم حتی الان بعد ۱۰ سال با خیلی‌هاشون ارتباط داریم .
.۲۶ این بود اثر توسل به مادر سادات در مواقع سخت... . 📣 به شدت به مربیان و مسئولین پیشنهاد میکنم قبل از ورود به تنگنا خودتونو ذلیل کنید برای این آستان (مخصوصا مادر سادات) تا اثر وافرشو ببینید . البته بعدا در بحث عوامل برکتِ مجموعه مفصّل در این رابطه باهاتون صحبت میکنم . به ما بپیوندید👇 @Honarmjd
برا ما افتخاره که اساتید کانال رو دنبال میکنن ...🙏 اسمشون حذف شد گفتیم شاید دوست نداشته باشن ولی خیلی هاتون میشناسیدشون😌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قانون مار و اره در تربیت و تشکیلات ... . قانون رو یاد بگیر خیلی‌ جاها به دردت میخوره 👌 . به ما بپیوندید👇 @Honarmjd
الان صدای بووووم🤦‍♂ میاد 💥 💥 یاد سال ۹۳ افتادم آخرای سال رفتیم اردو من جلو کنار راننده بودم یهو از پشت ماشین صدای بووووم اومد😢 به طوری که ماشینمون منحرف شد😩 یکی از بچه‌ها با سابقه خودش دست‌ساز درست کرده بود. 💥 منم انگار نه انگار اتفاقی افتاده 💥 بعد از رسیدن به مقصد خودش عذرخواهی کرد 💥 یکی از آثار تغافل همینه🌺 💥 در مسیر حق توقف ممنوعه🚫 دست مولا بر سرتون✋🤲 💥 به ما بپیوندید👇 @Honarmjd
چطور تو این مسیر قرار گرفتیم؟!🤷🏻‍♂ . اکثرا نخواستیم تو وادی تربیت قدم بذاریم حوصله‌شو هم نداشتیم🥱 . ولی نمی‌دونیم یهو چیشد 🤔 مِهرِ این فعالیت زیبا به دلمون نشست ... . به طوری که خواب و خوراک رو ازمون گرفت 😯 . احساس میکنیم عاشق شدیم عاشقِ تربیتِ خود و جوانان و نوجوانانِ اطرافمون برای تحقق اتفاقات بزرگ که سیدمون فرمود حداقل ۸ تا ۱۰ میلیون نفر لازمه ... . محکم باش رفیقِ مربی💪 دقیق مطالبو دنبال کن ... . در مسیر حق توقف ممنوعه🚫 دست مولا بر سرتون✋🤲 . . به ما بپیوندید👇 @Honarmjd