کاش باهات حرف بزنم؛
مثل قدیم؛
مثل گذشته؛
کاش 'ما' وجود داشت.
تنها چیزی که از 'ما' مونده، خاطراتمونه.
دلم برای آدم های که 'لویی تاملینسون' رو نمیشناسن میسوزه چون نمیدونن امروز چقدر زندگیمو نجات داده.
اکتبر لعنتی فقط یاداور زخم هاییه که تو قلبمه و هیچوقت هیچ درمانی براشون پیدا نمیشه.
لیام عزیزم؛
تمام تلاش هام برای فراموش کردن و فکر نکردن بهت تا بتونم زندگیمو پیش ببرم نابود شده و دارم تو دریای دلتنگی برای تو غرق میشم.
کجایی که نجاتم بدی پینو؟ دلم تنگ شده برات.
دیدین مثلا یه جاییتون زخم میشه خیلی بد و عمیق هم زخم میشه بعدش که پوستش در میاد دیگه هیچی رو اون قسمت تا مدت ها حس نمیکنین و اون پوست روشو میتونین حتی بدون هیچ حسی خیلی راحت بکنین؟ قلب من الان تو اون مرحله از زندگیمه و اون زخم ها ادما های امن و خوب زندگیم که ایندمو باهاشون میدیدم بودن.