eitaa logo
˼ پروانہ‌شدن˹
319 دنبال‌کننده
684 عکس
308 ویدیو
5 فایل
یا‌حِرْزَ‌مَن‌لاحِرْزَلَه. . . حُر‌کن‌مرا‌که‌جان‌من‌از‌شرم‌پر‌شده من‌را‌که‌راه‌نیست‌به‌جمع‌حبیب‌ها :) . بکأوید-👇🏿 @ZAHRA128_0 الٰهی‌بہ‌‌رقیه؛
مشاهده در ایتا
دانلود
میدونی‌فلسفه‌قرآن‌سر‌گرفتن‌چیه؟! اینطوریه‌که‌.. توحرف‌های‌خدا‌رو‌که‌مکتوب‌کردن... همون‌حرف‌خوشگلا‌رو‌هااا..! که‌کل‌زیبایی‌دنیا‌رو‌تجسم‌کردن‌رو‌میگم! همونا‌رو‌میاری.. چهارده‌تا‌از‌بنده‌های‌خوبش‌رو‌هم‌میاری.. بالاخره‌که‌چی؟! باید‌پارتیمون‌خوب‌باشه‌به‌دلش‌بشینه‌دیگه:)!- همه‌رو‌که‌آوردی.. خودت‌میری‌زیر‌قرآن.. میگی‌من‌رو‌نبین‌ها! من‌اصلا‌هیچکی‌ام! اصلا‌میخوام‌بشم‌هیچکی! بدون‌کارهای‌قبلیم..! نگا‌... کلی‌پارتی‌هم‌اوردم‌قبولم‌کنی! خودت‌گفتی‌حواست‌بهم‌هست! اینا‌ها‌مکتوب‌آوردم‌همه‌شون‌رو! میشه‌قبولم‌کنی؟!- لطفا...'🙂:)!-
این سه شب هم تموم شد:)💔 زود رفت نه ؟! از الان به بعد مهمه که چطور زندگی کنیم ! مهمه که میتونیم برای امام زمان نوکری کنیم یا نه !
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ابالفضل‌من،علمدارمن..؛ امیدم‌به‌دست‌توئه‌پهلوون:)🖤
شب قدر من.mp3
7.17M
این رو حتما گوش بدید:)💔
میخوام‌یه‌داستانی‌تعریف‌کنم:)
مُلا‌عباس‌چاوش‌رو‌میشناسید؟!
مُلاعباس‌چاوش‌سالی‌یه‌کاروان‌از‌ مازندران‌میآورد‌کربلا‌پابوس‌امام‌حسین...
یه‌روز‌صبح‌پنجشنبه‌دید‌دوروز راه‌مونده‌تاکربلا، قبلا‌هم‌میدونید‌کاروانسرا‌بوده‌توراه‌دیگه... مثلا‌هر‌یه‌روز‌مسافتی‌که‌طی‌میشد، میرسیدن‌به‌‌کاروانسرای‌ِبعدی...
صبح‌پنجشنبه‌که‌دید‌هنوز‌دو‌روز‌راه‌مونده، پاشد‌نماز‌صبحشو‌خوند‌، روبه‌کاروانش‌کردُگفت: امان‌من‌النار‌لزوار‌الحسین‌فی‌لیلة‌الجمعه هرکس‌شب‌جمعه‌بتونه‌کربلا‌باشه‌، این‌زیارت،‌امانی‌میشه‌واسش‌ازآتش‌جهنم! بعدگفت‌متاسفانه‌ما‌دو‌روز‌راه‌داریم هنوزتا‌کربلاداریم و‌نمیرسیم‌تاشبِ‌جمعه.کربلا، ولی‌اگه‌غُر‌نزنیدُ‌دوست‌داشته‌باشید، من‌سرعت‌راه‌رو‌زیاد‌میکنمُ یه‌روزِاین‌راه‌دو‌روزِرومیرم وشب‌جمعه‌میرسونمتون‌کربلا💔...
این‌اهالی‌کاروان‌هم‌، سفر‌اولشون‌بود‌گفتن‌مُلا‌عباس‌، هرکاری‌میکنی‌بکن‌،ما‌پایه‌ایم‌، فقط‌شب‌جمعه‌مارو‌برسون‌کربلا! مُلا‌عباس‌سرعت‌کاروانُ‌زیاد‌کرد‌، اینارو‌شب‌جمعه‌رسوند،کربلا...💔
اینارسیدن،خیلی‌خسته‌بودن، اومدن‌یه‌وضویی‌گرفتنُ نماز‌مغربُ‌خوندن ملاعباس‌بعدش‌واسشون زیارت‌عاشورا‌خوندُ وقتی‌زیارت‌عاشورا‌تموم‌شد‌، این‌مازندرانیا‌اومدن‌گفتن: ملا‌عباس،چون‌شبِ‌جمعه‌هست، یه‌نوحه‌هم‌برامون‌بخون‌کیف‌کنیم...
ملا‌عباس‌هم‌یه‌اخلاقی‌داشت‌که: تو‌یِ‌دفترچه‌نوحش‌نمیگشت‌نوحه‌پیداکنه، دفترچه‌رو‌بازمیکرد، هر‌نوحه‌ای‌میومد‌میگفت‌روزیمون‌همونه، یهو‌دفترچشو‌باز‌کرد‌،دید‌عه! نوحه‌حضرت‌علی‌اکبر‌علیه‌السلام‌اومد... شروع‌کرد‌به‌خوندنش یه‌مجلس‌خیلی‌عجیبی‌شد، حالِ‌معنوی‌عجیبی‌گرفتن...