eitaa logo
دفترچه خاطرات گمشده :)
1.3هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
685 ویدیو
0 فایل
مدتِ بسیاری در ژرفای بازگشت خاطرات سبز و قارچی اش بود که از یاد برده بود میتواند خاطره ی جدیدی بسازد ؛ صدایی درون مغزم زمزمه میکند " به دنبال معنای گمشده ی زندگی " راه ارتباطی با من در تریتون : @HToooo
مشاهده در ایتا
دانلود
📨 📝 متن پیام : داش میگم اینا که برامون میفرستی درست کنیم خمیرشم بگیم همون پیشنهاد شما رنگو اینام اوکی نیستتت💔🤡 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ آبرنگگ؟ ام واسه رنگ نمیدونم بذارید بگردم اگه چیزی بود میذارم
و هاله ای از نور پدیدار شد و به چمن های سرد ؛ روح بخشید :>
تولدت مبارک سیلی جونن ؛) امیدوارم بتونیم باهم به کهکشان های دیگه سفر کنیم و غارتشون کنیم😈 از طرف لورا
دفترچه خاطرات گمشده :)
همش با خودش فکر میکنه ، یعنی جدی دراکو اینجوریه ؟ مرگ خوارِ ؟ یعنی انقدر ادم بدیه ؟ یا بزور اینجوری
امروز روزی خاص بود ولی هرسیلیا میدونست مثل دیگر تولداش قرار نیست اتفاق خاصی هم بیوفته برای همین ذوق زیادی نداشت.  قرار بود با یکی از دوستاش یه تولد کوچیک بگیرن و ارزو کنن؛ همین. تمام کلاس هارو با دقت فروان گوش میداد و هر از گاهی نگاهش به دراکو میوفتاد و همون سوال های همیشگی توی ذهنش میومدن! سعی میکرد حرف هایی که رون و هری گفتن رو فراموش کنه و بهشون باور نداشته باشه. برای هرسیلیا جای تعجب داره که دارکو مرگ خوار باشه چون دراکو با هرسیلیا خیلی خوب رفتار میکرده ولی برای بقیه گریفیندوری ها احتمالا چیز جدیدی نباشه. کلاس ها که تموم شدن هرسیلیا و کلودیا (بهترین دوست هرسیلیا) رفتن تو حیاط تا گوشه ای برای خودشون جشن بگیرن. کلودیا کلی خوراکی جور واجور اورده بود ولی یادش رفته بود کادوی هرسیلیا رو بیاره پس به اون گفت تا منتظر بمونه تا بره کادو رو بیاره. -وای هرسیلیا من واقعا احمقم! همه چی اوردم به جز کادو رو!   -نه بابا این چه حرفیه خیلی ممنونم ازت اگه تو نبودی نمیدونستم با کی باید جشن بگیرم. -یک دقیقه منتظر باش میرم بیارمش قول بده بمونی باشه؟ -باشه      کلودیا با سرعت از هرسیلیا دور شدن ولی آیا واقعا بهترین دوست هرسیلیا کادو رو یادش رفته؟ یا از قصد جا گذاشته؟ هرسیلیا همینطور غرق در فکر بود که صدای پایی از پشت سرش اومد. -چقدر زود برگشتی کلودیا!   میخواست برگرده به پشت که صدایی پسرونه گفت-امیدوارم مزاحم نشده باشم!    اون صدارو هرسیلیا خیلی خوب میشناخت صدای دراکو بود.     هرسیلیا برگشت به سمت دراکو و سریع از روی زیر انداز بلند شد و با صدای لرزان گفت-نه نه چرا مزاحم بشی.   یک بسته ای بزرگ دست دراکو بود و موهاش از همیشه مرتب تر بود. دراکو لبخندی زد و گفت-میخواستم تولدتو بهت تبریک بگم     هرسیلیا که از این گیج شده بود که دراکو از کجا میدونه که امروز روز تولدشه با حالتی تعجب زده گفت- از کجا میدونستی؟  بعد سریع گفت -ام ببخشید مهم نیست بیا اینجا بشین . و به طرف زیر انداز اشاره کرد. دراکو بغل هرسیلیا نشست و گفت-یکی بهم گفت.     هرسیلیا نمیخواست بیشتر از این سوال بپرسه ولی واقعا دوست داشت بدونه کی گفته.   کمی حرف زدن و دراکو به بسته ی بزرگ توی دستش اشاره کرد و گفت- تولدت مبارک این برای تو عه.  هرسیلیا خیلی تعجب کرد و خیلی هم خوشحال شد به هر حال دراکو ادمی نیست که برای هرکسی کادوی تولد بخره و انقدر مهربون باهاش رفتار کنه . هرسیلیا تشکر کرد و بسته رو باز کرد نمیبوس 2000 بود! باورش نمیشد. دوباره تشکر کرد گفت-وای باورم نمیشه که این مال منه. ازت ممنونمم دراکو گفت-به هر حال بهترینا همیشه برای بهترین افراد هستن. نمیبوستو دیدم اصن در حدت نبود گفتم شاید این خوشحالت کنه‌. این رو گفت و باحالی متکبرانه به سمتی دیگر خیره شد و گفت- فکر کنم دیگه باید برم کمی کار دارم بلند شد و هرسیلیا هم بلند شد و گفت-ازت ممنونم دراکو این بهترین هدیه ای بود که میتونستم بگیرم. در واقع این بهترین هدیه نبود هدیه ای بود که از بهترین آدم از نظر هرسیلیا داده شده بود. مطمئنا برای هرسیلیا فرقی نمیکرد که چه کادویی میگرفت چون از حضور دراکو خیلی سوپرایز شده بود. بعد دراکو بلافاصله کلودیا اومد و گفت -اوه هدیش نیمبوس 2000 بود فکر نمیکردم!      هرسیلیا که متوجه شد به جز کلودیا کسی از تولد با خبر نبوده فهمید کلودیا گفته و خودشو سرزنش کرد که چرا سوال پرسیده معلوم بود کی گفته. حالا دلیل جا گذاشتن هدیه و دیر کردن کلودیا رو فهمید و گفت-کار توبوده.  کلودیا گفت-باید ازم تشکر کنی     هرسیلیا گفت-تو بهش گفتی تولدمه و کسی نیست جشن بگیریم؟     یه لحظه افکار های ترحم انگیز نسبت به خودش احساس کرد ولی کلودیا سریع جواب داد-نه من فقط داشتن وسایلو اماده میکردم که اون دید و فهمید پس ازم خواست که وسط تولد یکم معطل کنم و خودش بهت هدیه بده بقیشو من نمیدونستم. هرسیلیا ارام و خوش حال شد ___________________ پ.ن : اینم یه پارت برای تولدت تولدت مبارک سیلیییی part : 7
و هاله ای از نور پدیدار شد و به چمن های سرد ؛ روح بخشید :>
-ولی خرابه های ژاپن همیشه جادوییه😂
و هاله ای از نور پدیدار شد و به چمن های سرد ؛ روح بخشید :>
و آسمانی سرمه ای که انگار نقاش؛ چند قطره رنگ بنفش رو اشتباهی روی بومش چکیده و همین باعث زیبایی خاص این نقاشی شده اشتباهی زیبا فقط از برخی شب ها پیش میاد شبتون خوش :)
و هاله ای از نور پدیدار شد و به چمن های سرد ؛ روح بخشید :>