ولی عزیزِمن، بالاخره این روزا و اتفاقات بینش می گذره و میرسه روزی که از دلتنگیهام بگم برات، من دلم روشنه، زندگی هنوزم قشنگیهای خودش رو داره.
هدایت شده از کرگدنوحشی
میگه از دل برود هر آنکه از دیده برفت شایدم هم از دل نرود ولی میدونی ما اصن توی دل نبودیم.یعنی دل شما نذر دل ما نبود.ما شاید ته تهش یه پرستویی بودیم که یه جایی بین شاخه های یه درخت پیر لونه کرده بودیم.شایدم یه جغد بدبختی که تو یه خونه خرابه زندگی میکنه تو روستایی که جغد رو شوم میدونن.ما نه تو دل شما بودیم نه تو دیده ی نازنینتون ولی شما بودید!عین همون پرستو تو دلمون لونه داشتید.آخرشم همونی دلمونو شکست که تو دلمون بود..
-کرگدن وحشی
احساس میکنم یه سیم درونگرایی بهم وصل کردن گفتن حق نداری با هیچ بنی بشری ارتباط برقرار کنی نفله.
با من از فراموشی حرف نزنید، دوست زمان پیشدبستانیمو دیدم و بعد از دوازده سال شناختم.
کاش میتونستم از خوابام اسکرینشات بگیرم
تا بفهمی آدم دقیقاً چجوری هوایی میشه.
دخترا هم دیگه به هم رحم نمیکنن،
میخوان پسرایی که خواهان آزادی دختران رحم کنن؟
با یه دخترای سلیطهای همکلاس شدم که تا وارد کلاس میشم یهو همه باهم میگن، من نژد با تو بمونمممممم، ژ حیففففففففف.
فیالبداهه.
با یه دخترای سلیطهای همکلاس شدم که تا وارد کلاس میشم یهو همه باهم میگن، من نژد با تو بمونمممممم،
یا مثلا داری میری بیرون مثل دیوونهها میگن
هفتاد روزهههه
که مننن
از تووو
خبررررر ندارممم.
خب وحشیا چرا اینارو سر زبون من میندازین که الان هی بگمش؟ هفتاد روزه که من از تو خبر ندارم و مرگ.
احساس میکنم به اندازه تمومِ اونروزایی که غمگین بودم، الآن یک دخترِ شادِ غمگینم که هرکاری میکنه نمیتونه بفهمه خوشحاله یا غمگین.