- والقلم -
فرستادن هر گونه عکس فایل یا ویدیویی اینجا ممنوع است . اینجا فقط مینویسیم و مینویسیم و مینویسیم .
7.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلمی که بتونه گریه ام رو در بیاره وجود ندا ...
« انگشتِ تو سرنوشت سازه »
تا تو با انگشتت روی دکمه ی اسانسور نزنی، آسانسور تورو به هیچ مقصدی نمیرسونه!
لازمه ی رسیدن به یك مقصد درست،انجام دادن یك حرکت درسته
و اگه تو این کار رو نکنی نمیتونی به ثابت موندن یا حرکت اشتباه آسانسور اعتراض کنی ؛
هدایت شده از سُهرا.
دلم تنگ شده واسه اون بگو بخندا یِ بعد هق هق و گریه تو هیئت =)
- والقلم -
میدانی،
انگار همین دیروز بود که تا سپیدهٔ صبح چشم نبستیم و چشم به راهِ خبری از تو بودیم ..
و حالا امشب هم تا صبح
چشم به راه تداومِ راهت هستیم ..
هدایت شده از - رادیو سَرمست -
سلام و نور؛
[اولین فراخوانِ جذب نیرویِ رادیو سرمست]
برایِ استارت دوبارهٔ رادیو به چند نوجون پایِکار و دغدغهمند و هنرمند در زمینه هایِ - نویسندگی،گویندگی، ادیتوری [ویدیو،پادکست] - نیازمندیم
در شرایطی که مشتاقِ همکاری در هر زمینه ای هستید کلمه یِ نویسندگی ،گویندگی و یا ادیتوری رو به آیدی زیر بفرستید
- @admin_sarmast -
صبورباشید، پاسخگویی میشه
به مددِ علی
راستش را بخواهی، روضهٔ شب سوم یك جور دیگر است ..
روضه خوان دوسه کلمه بریده بریده میگوید و دل ها اشک میریزند ..
« سه ساله،تازیانه،گوشواره،خار مغیلان »
در شب سوم فعل و مفعول بی معنی میشود
مقدمه و موخره از بین میروند
« بابایی ، گوشواره هام
بابایی ، موهای بلندم
بابایی .. »
در شبِ سوم مردها بلند تر گریه میکنند.
شب سوم هق هق ملائک شنیده میشود
شب سوم دخترها عزیزتر میشوند
شب سوم پدرها غیرتی تر میشوند
شب سوم غم بزرگتری دارد :)..
دست هایِ ظریف یه دختر سه ساله که تا امروز فقط نوازش شده، طاقتِ زنجیر و طناب داره؟
سیلی های پی در پی چه بلایی سر گونه هایِ سرخش که جز بوسه های عمو چیزی رو حس نکرده میاره؟
چشماش طاقت داره سر علی رو روی نیزه ببینه؟
لباش میتونه تشنگی رو تحمل کنه؟
قلبش ..
قلبش از دوری پدر، عمو، برادرو همه ی عزیزاش خورد نمیشه ؟
- والقلم -
فرستادن هر گونه عکس فایل یا ویدیویی اینجا ممنوع است . اینجا فقط مینویسیم و مینویسیم و مینویسیم .
روضه خوان داشت از علی اصغر ميخواند
از لبای خشکش که برایِ یك قطرهٔ آب تقلا میکردند
از اینکه حسین«ع» کودك شش ماهه اش را به دست گرفت و روبه روی هزاران مرد جنگی و تا خرخره مسلح ایستاد و یك مشت آب درخواست کرد
مداح میخواند که طفل شش ماهه را چه به سیاست و جنگ ، طفل شش ماهه را چه به تشنگی و گرسنگی
همراهِ صدای مداح صدای مهیب رعد و برق شنیده شد
باران نم نم نه ، شدید بارید ..
هیئت نصفه و نیمه تمام شد و مردم زیر گریه هایِ آسمان به سمت خانه دویدند
روبه اسمان کردم
پهناور وسیع ، چه میشد اگر هزار و چهارصد سال پیش این چنین در کربلا میباریدی تا حداقل علی اصغرِ رباب زنده میماند؟(: