🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗نگاه خدا💗
قسمت30
سوار ماشین شدیم و رفتیم پاتوق همیشگی مون توی راه اصلا حرفی نزدم .رفتم داخل کافه روی یه میز نشتیم
عاطی: سارا اتفاقی افتاده؟
چرا اصلا حرفی نمیزنی؟
( منم کل ماجرا رو براش تعریف کردم )
عاطی: دختره دیونه اون پسره جونتو نجات داد ،تو بر و بر نگاش کردی؟
- زبونم و مغزم قفل کرد با دیدنش ،نمیدونستم چیکار کنم
عاطی؛ اشکال نداره ،دفعه بعد اومدی ازش تشکر کن
- نمیدونم اگه دفعه بعدی هم باشه
نزدیکای غروب بود که عاطفه منو رسوند خونه
رفتم تو اتاقم لباسامو دراوردم یه کم دراز کشیدم
ای کاش میتونستم نرم امشب ، اصلا حالم خوب نبود ،صدای باز شدن در ورودی و شنیدم
بابا رضا بود ،میدونستم که بابا رضا هیچ وقت بهم نمیگه که بیا امشب ،واسه همین از توکمد لباس عیدی که بابا خریده بود و پوشیدم رفتم بیرون
- سلام بابا رضا
بابا رضا: سلام ساراجان
- من آماده ام شما هم برین یه لباس قشنگ بپوشین باهم بریم (بابا رضا چیزی نگفت فقط گفت) چشم ،بابا آماده شد و سوار ماشیم شدیم و حرکت کردیم توی راه فقط به اتفاق این مدت فکر کردم ،یعنی اینا همه یه نشونه اس؟
بابارضا: ساراجان رسیدیم ( نگاه کردم ،مادر جون و آقاجون با خاله زهرا زودتر از ما رسیدن ولی داخل نرفتن )
پیاده شدم و با آقا جون و مادر جون و خاله زهرا روبوسی کردم و رفتیم داخل وارد خونه شدیم احوال پرسی کردیم رفتم یه جا نشستیم همه سکوت کرده بودیم که خاله زهرا یه دفعه گفت: مریم خانم اینم سارا خانم ما که گفتین حتمن باید بیاد .
دنبال صدا میگشتم که مریم کیه
مریم : بله خیلی خوش اومدن ( یه خانم چادری که با دستاش چادرشو روی صورتش محکم نگه داشت )
مریم خانم : ببخشید اگه میشه من با سارا خانم صحبت کنم( واا مگه من دامادم که میخواد صحبت کنه)
یه نگاهی به بابا رضا کردم که با چشماش اشاره کرد که بلند شم ، منم از جا بلند شدمو همراه مریم رفتم ،رفتیم داخل یه اتاقی نگاهم خیره شد به چند تا عکس روی میز
مریم : این آقا مجتبی همسرم بودن ، یکی از مدافعین حرم بودن که شهید شدن
(از تو چشماش هنوز میشد عشق ونسبت به شوهرش دید )
مریم: من میخواستم اول با شما صحبت کنم،میدونم خیلی سخت بوده برات که امشب اینجا حضور داشته باشی ، من یه پسر یک سال و نیمه دارم نمیتونم از خودم جداش کنم ،از تو هم میخوام که منو مثل یه دوست قبول کنی ،چون میدونم هیچ وقت مثل یه مادر نمیشم برات ( یعنی این شهید هنوز بچه اش هم ندیده ،چه طور تونست دل بکنه از زندگیش و بره شهید بشه ،از حرفاش خیلی خوشم اومد ،خانم معقول و باشخصیتی بود)لبخند زدمو گفتم مبارکه
مریم دستمو گرفت: امیدوارم دوست خوبی برات باشم .
بلند شدیم و رفتیم بیرون با لبخند من همه صلوات فرستادن و تبریک میگفتن
قرار شد بابا رضا و مریم فردا خودشون یه جا قرار بزارن صحبتاشونو بکنن
توی راه متوجه شدم خونه ای که بودیم خونه پدر شوهر و مادر شوهر مریم بود
چقدر آدم میتونه بزرگ باشه اجازه بده که واسه عروسش خواستگار بیاد خونه
بابا رضا هم اصلا چیزی ازم نپرسید که تو اتاق بین منو مریم چه اتفاقی افتاده
اینقدر خسته بودم که شب بخیر به بابا گفتم و رفتم اتاقم چشمم به عبا افتاد رفتم گرفتمش اوردمش کنار خودم بلاخره پیدات کردم. صبح بیدار شدم بابا خونه نبود فهمیدم قرار بود و بابا با مریم برن بیرون صحبت کنن...
منم مشغول مرتب کردن اتاقم شدم نمیخواستم وقتی مریم اومد اینجا فک کنه دختر شلخته ای هستم گوشیم زنگ خورد خاله زهرا بود
- سلام خاله جون خوبین
خاله زهرا: سلام عزیزم ؟ توخوبی؟
- مرسی ممنون
خاله زهرا : سارا جان بابا زنگ زد به من گفت با مریم به تفاهم رسیدن ،چون خجالت میکشید خودش بهت بگه واسه همین به من گفت که به تو بگم
- باشه خاله جون مبارکشون باشه
خاله زهرا: سارا جان فردا میای بریم واسه مریم وسیله بخریم؟
- نه خاله جون من دانشگاه دارم نمیتونم بیام شما خودتون همه کارا رو انجام بدین
خاله زهرا: باشه عزیزم پس فعلن
-به سلامت
کارامو که رسیدم رفتم شام مفصل درست کردم واسه بابا که فک کنه منم راضی ام هرچند ته دلم راضی نبود ولی چه کنم که مامانن خواسته...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
ادامه دارد...
#نگاه_خدا
#رمان
کپی حرام❌
•᳡منتظرانظهورولیعصر
*نام:انسان*
🕋💐🕋
*نام خانوادگي: آدمي زاد*
🕋...💐🕋
*نام پدر: آدم*
🕋💐🕋
*نام مادر: حوا*
🕋💐🕋
*لقب: اشرف مخلوقات*
🕋💐🕋
*نژاد: خاکي*
🕋💐🕋
*صادره از: دنيا*
🕋💐🕋
*ساکن: کهکشان راه شيری؛*
🕋💐🕋
*منظومه شمسي ، زمين*
🕋💐🕋
*ساعت حرکت و پرواز:*
🕋💐🕋
*هر وقت که خدا صلاح بداند*
🕋💐🕋
*مکان: بهشت*
🕋💐🕋
*اگر نشد جهنم*
🕋💐🕋
*وسايل مورد نياز:*
🕋💐🕋
*1-دو متر پارچه سفيد*
🕋💐🕋
*2-عمل نيک*
🕋💐🕋
*3-انجام واجبات و ترک محرمات*
🕋💐🕋
*4-امر به معروف و نهي از منکر*
🕋💐🕋
*5-دعاي والدين و مومنين؛*
🕋💐🕋
*6-نماز اول وقت؛*
🕋💐🕋
*7-اعمال صالح و تقوا؛*
🕋💐🕋
*ملاحظات:*
🕋💐🕋
*1.خواهشمند است جهت رفاه حال خود زکات را قبل از پرواز پرداخت نماييد؛*
🕋💐🕋
*2.از آوردن ثروت ، مقام ، منزل ، ماشين ، حتي داخل فرودگاه جداٌ خودداري نماييد؛*
🕋💐🕋
*3.حتماً قبل از حرکت به بستگان خود توضيح دهيد تا از آوردن دسته گلهاي سنگين ، سنگ قبر گران و تجملاتي و نيزمراسم پرخرج و غيره خودداري نمايند؛*
🕋💐🕋
*4.جهت يادگاري قبل از پرواز اموال خود را بين فرزندان و امور فقرا و مستضعفين مشخص نماييد؛*🕋💐🕋
*5.از آوردن بار اضافي از قبيل حق الناس ، غيبت ، تهمت و غيره جداٌ خودداري نماييد؛*
🕋💐🕋
*جهت کسب اطلاعات بيشتر به قرآن و سنت پيامبر صلوات الله عليه و آله مراجعه نماييد.*
🕋💐🕋
*تماس و مشاوره به صورت شبانه روزي ، رايگان ، مستقيم و بدون وقت قبلي می باشد؛*
🕋💐🕋
*در صورتيکه قبل از پرواز به مشکلي برخورديد با شماره هاي زير تماس حاصل فرمایید.*
🕋💐🕋
*186سوره بقره-45سوره نساء*
🕋💐🕋
*129 سوره توبه – 55 سوره اعراف*
🕋💐🕋
*2و3 سوره الطلاق*
🕋💐🕋
*اميدواريم سفر آسوده در پيش*
*داشته باشيد.*
🕋💐🕋
*سرپرست کاروان*
*حضرت عزرائيل عليه السلام*
*تهيه و تنظيم:سرنوشت الهي*
🕋💐🕋
*شیطان به رسول خدا(ص) گفت*
*طاقت دیدن 6 خصلت آدم را ندارم؛*
🕋💐🕋
*1:به هم میرسند سلام میکنند؛*
🕋💐🕋
*2:باهم مصاحفه میکنند؛*
🕋💐🕋
*3:برای هر کاری انشاا... میگویند؛*
🕋💐🕋
*4:از گناه استغفار میکنند؛*
🕋💐🕋
*5:هر کاری را با بسم ا... الرحمن الرحیم شروع میکنند.*
🕋💐🕋
*6:تا نام تو را میشنوند صلوات میفرستند.*
🕋💐💐
*آﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯿﺪ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺎﻡ ﺭﺍ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﮐﻨﯿﺪ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﻣﯿﮑﻮﺷﺪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻣﻨﺼﺮﻑ ﮐﻨﺪ*
🕋💐🕋
#نشر_حداکثری
•᳡منتظرانظهورولیعصر
قول میدی
🌺
💚
🍂
اگه خوندی
🌺
💚
🍂
توهرشرایطی
🌺
💚
🍂
که هستی
🌺
💚
🍂
فروارد کنی
🌺
💚
🍂
وتا اونجایی که
🌺
💚
🍂
میتونی منتشرکنی
🌺
💚
🍂
اللهم
🌺
💚
🍂
عجل
🌺
💚
🍂
لولیک
🌺
💚
🍂
الفرج و
🌺
💚
🍂
العافیه و
🌺
💚
🍂
النصر
🌺
💚
🍂
اگه سر قولت هستی این پیامو منتشر کن تا همه برای ظهور مهدی دعا کنن🤲😍♥️
•᳡منتظرانظهورولیعصر
『✨💛』
#احادیثنورانے .• 🌼(:
مولاعلی؏:
با مهربانـى بہ ديگران اسـت كھ رحمتِ خدا فرود مىآيد. 💚🌿
-غررالحڪم🌺🖐'
•᳡منتظرانظهورولیعصر
*🌹حکایتی بسیار ناراحت کننده درباره شهادت یکی از اسرای ایرانی بنام شهید رضایی🌹* توصیه میکنم بخونید تا بفهمید چگونه این نظام و انقلاب توسط خون پاک شهیدان حفظ شده و چه مسئولیت سنگینی بر عهده ماست!!!!
🌷تعدادی از خشن ترین #شکنجه_گرای بعثی که شاخص ترینشون جاسم پلنگ و عدنان بودند رضایی رو بردن داخل راهروی حموم ، قبلش حموم رو روشن کرده بودن و آب به حد جوش رسیده بود. پیراهن و زیر پوششو دراوردن و با کابل بهش زدند و بعد از اینکه بی حال شد انداختنش زیر دوش آبِ جوش.
🌷هر چی سعی می کرد از زیر دوش بیاید کنار اونا اجازه نمی دادند تا اینکه پوست بدنش سوخت و تاول زد. بعد مقداری شیشه کف راهرو خُرد کردن و رضایی را روی شیشه ها با بدن برهنه می غلتوندند و با کابل می زدند که شیشه ها توی بدنش فرو برند به اینم اکتفا نکردن و اونقد با کابل زدن که تکه های پوست تاول زده با ضربات کابل جدا می شد و شیشه ها بیشتر فرو می رفت.
🌷 از همه جای پیکر شهید خون زده بود بیرون و بدن #بریان شده بود.باز هم شکنجه ها راضی شون نکرد آب نمک آوردن و روی زخمها و بدن سوخته و پاره پاره شده می ریختند.
🌷دیگه طاقتش طاق شد و از شدّت درد ناله می کرد که یکی از نگهبانا یه قالب صابون رو به زور توی دهان رضایی فرو کرد.
🌷شدت جراحات داخل حلق و ریه به او امان نداد و خفگی مزید بر علت شد و همونجا کف راهروی حموم در نهایت #مظلومیت جان داد و آن مجاهد صابر و جوان مقاوم به دیدار اربابش امام_حسین (علیه السلام) رفت و چه رفتن باشکوه و با عظمتی !
#اینجوری_شهید_دادیم حالا یه عده چسبیدند به #صندلی_قدرت و یادشون رفته صدقه سر چه کسانی به اینجا رسیدند ...😔😔
🌷شهدا را یاد کنید تا آنها هم شما را نزد ابا عبدالله الحسین(ع)، یاد کنند🌹🌹
☝☝☝☝پیشنهاد می کنم این متن به گروهها منتشر کنید تا همه بدانندامنیت واقتدار امروزمان وهمه دنیایمان مدیون ایثار واز خودگذشتگی وجانفشانی شهدا وایثارگران است ☝☝☝☝☝
*🌹🌹سلام بر شهدا🌹🌹
#شهیدانه❤️
#سلام_بر_شهیدان🕊♥️
#نشر_صد_در_صدی💯
•᳡منتظرانظهورولیعصر
👣✨
چگونھ با امامِزمان ارتباط قلبــ♥️ــے
برقرار کنیم؟
باید کسی که امام زمانی باشد را انتخاب کنیم...
🎤|#استاد_رائفےپور
#پیشنهاد_دانلود
حتما ببینید...🌸
#انتخابات
#اَللهُمَعجِلالوَلیِکاَلفرج
┄┄━•❥🌸•❥━┅┄┄
•᳡منتظرانظهورولیعصر
🔹۵ اردیبهشتماه، سالروز شکست حمله نظامی آمریکا در صحرای طبس و شهادت سردار شهید محمد منتظرقائم گرامی باد.
#سالروز_شهادت🕊
#پنجم_اردیبهشت 5⃣
•᳡منتظرانظهورولیعصر