eitaa logo
🎀پِرَنسِــ👑ــس🎀
429 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
637 ویدیو
35 فایل
رمان فعلے : # 💗 روزانه دو پارت درکانال قرار میگیره💌 کپے بدون ذکرلینک کانال و منبع حرام☺🌙 . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . #ترک_‌کانال 💕💛💙💜💚💕💛💙💜💚💕
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️ℒℴνℯ♥️ شبۍ ڪہ با بوسہ هایت بخواب برومـ بخیر ترین شب جهان خواهد شد ...😊 °•👑💗👑•°°•👑💗👑•° ‌ 💜‌‌ @Im_PrInCesS 💜 °•👑💗👑•°°•👑💗👑•°
‌‌‌┅┄✶❤✶┄┅ مادرم گفت :♥️ عشق را ببوس و بگذار کنار باشد؛ بیا اول "ببوسمت"💋 بعد مذاکره می کنیم چه کسی کنار برود °•👑💗👑•°°•👑💗👑•° ‌ 💜‌‌ @Im_PrInCesS 💜 °•👑💗👑•°°•👑💗👑•°
♥️ℒℴνℯ♥️ 😍❣🍇 °•👑💗👑•°°•👑💗👑•° ‌ 💜‌‌ @Im_PrInCesS 💜 °•👑💗👑•°°•👑💗👑•°
دستانت ذات شعرند در فرم و معنا، بی دستانت نه شعر بود نه نثر نه چیزی که به آن ادبیات میگویند
همیشه آرزو کردم شبیه آرزوش باشم :) °•👑💗👑•°°•👑💗👑•° ‌ 💜‌‌ @Im_PrInCesS 💜 °•👑💗👑•°°•👑💗👑•°
این ماییم که دیگرانو مغرور میکنیم 😒✔️ °•👑💗👑•°°•👑💗👑•° ‌ 💜‌‌ @Im_PrInCesS 💜 °•👑💗👑•°°•👑💗👑•°
دیوونــہ ڪــہ باشے دندونات میخاره و موهات درد میگیرهـ...🤓✨ °•👑💗👑•°°•👑💗👑•° ‌ 💜‌‌ @Im_PrInCesS 💜 °•👑💗👑•°°•👑💗👑•°
خـــــیــــلــــے سختــہ پ.ن:‌دیدم که میگم...:) 🌙⚡️ °•👑💗👑•°°•👑💗👑•° ‌ 💜‌‌ @Im_PrInCesS 💜 °•👑💗👑•°°•👑💗👑•°
😍💗 °•👑💗👑•°°•👑💗👑•° ‌ 💜‌‌ @Im_PrInCesS 💜 °•👑💗👑•°°•👑💗👑•°
به قلبم افتخار میکنم 😊💔 °•👑💗👑•°°•👑💗👑•° ‌ 💜‌‌ @Im_PrInCesS 💜 °•👑💗👑•°°•👑💗👑•°
💠♥️💠 ♥️💠 💠 مانتوی تنگ قرمز به تن کرده و آرایش غلیظش چشم را میزند. با لبخند چندش آوري میگوید:اصلا بهتون نمیاد دختر کنکوري داشته باشین. بابا جوابش را نمی دهد،دختر بیتوجه به طرف من برمیگردد: چه رشته اي عزیزم؟ نگاهم را از خط چشم کلفتش میگیرم:انسانی ابروهایش را بالا می دهد: یه خرده دیر اومدین البته،ولی جاي نگرانی نیست،خب کدوم کلاسا؟ قبل من،بابا جواب می دهد:همـهـ ي کلاسا میگویم:نه بابا،من فقط کلاس ریاضی و عربی لازم دارم. بابا میگوید:مطمئنی؟ :_بلـه(به طرف دختر برمیگردم) فقط ریاضی و عربی. دختر خودکارش را برمیدارد:عربی دو سه جلسه تشکیل شده ها،ولی ریاضی احتمالا از هفته ي بعد. بابا میگوید:ایرادي نداره. :_عزیزم اسمت چیه؟ :_نیکی نیایش :_شما لطفا این فرم رو پر کنید،راستی نیم ساعت بعد کلاسعربی،هست،شنبه ها و سه شنبه ها،30:2 تا 30:4 بابا مشغول ݐرکردن فرم میشود:اگه نتونم بیام دنبالت،اشرفی رو میفرستم. :_ممنون سر تکان می دهد؛فرم را امضا میکند و کارت اعتباري اش را درمیآورد. دختر چاپلوسی میکند:ممنون از حسن انتخابتون بابا نگاهم میکند:پول داري؟ :_بله بابا :_یه چیزي بخر،بخور ذوق میکنم از این محبت غیرمترقبه:ممنون بابا دلم براي خودم میسوزد... :_کاري نداري؟ :_نه،بازم ممنون. خداحافظ بابا میرود،دختر نگاهم میکند: برو کلاس سه بشین،الان همکلاسی هاتم میان. به طرف کلاس شماره سه میروم،روي صندلی روبه تخته مینشینم. چقدر دلم براي چادرم تنگ شده. کاش کمی مامان و بابا درکم میکردند،آه میکشم از ته دل.... 🌱 . "رمان مَسْیحٰـــــآیِ عِشْـــــــق" . یِـــكْ جُــــرْعــﻫ عـــآشِقٰــــآنه‌ی پآک مــیهمآن مآ باشیــــــد. . به قَلَــــم:فاطمه نظری . @siibgolab 🌱 Instagram:@fa_na_za_ri . 🌱 💠 ♥️💠 💠♥️💠
💠♥️💠 ♥️💠 💠 سرم را بلند میکنم،دو پسر،هم سن و سال خودم،جلوي در ایستاده اند و مرا نگاه میکنند،شاید نمیدانند که من هم کلاسی شان هستم. صداي کـــسی میآید:چرا نمیرین تو بچه ها؟ و پسر دیگري در چهارچوب در ظاهر میشود،قدبلند است و هیکل ورزشکاري دارد. مرا که می بیند سرش را پائین می اندازد. نرمه مویی صورتش را پوشانده. بلند میشوم:سلام،من شاگرد جدید کلاس عربی ام. دو پسر اولی،آهان میگویند و وارد میشوند و ردیف عقب مینشینند. پسر قدبلند،هم چنان سر پایین داخل می شود و دو صندلی آن طرف تر،در ردیف من مینشیند.کمی که میگذرد، دختري هم وارد کلاس می شود و ردیف عقب مینشیند. با کتاب هایم خودم را مشغول میکنم. ناخودآگاه نگاهم به پسرقدبلند میافتد،نگاهش مدام به در است،انگار منتظر کسی است. :_سلام بچه ها استاد داخل کلاس میشود،به احترامش بلند می شویم و مینشینیم. به همه نگاه میکند و نگاهش روي من متوقف می شود:شما خانم نیایش هستین درسته؟ :_بله استاد :_بچه ها خانم نیایش،مِن بعد همراه ما هستن،خب بهتره بریم سراغ.. صداي در،حرف استاد را قطع میکند. :_بفرمایید در باز میشود و دختر چادري با صورتی سبزه و چشم و ابرویی مشکی،در چهارچــوب در ظاهر میشود. اولین چیزي که نگاه را درگیر میکند،چهره ي معصوم و دوست داشتنی اش است،که بدون آرایش،قشنگ و زیباست. نفس نفس میزند،با حسرت به چادر روي سرش خیره می شوم. :_ببخشید استاد :_خانم زرین،بفرمایید،نزدیک بود درسو بدون شما شروع کنیم. راستی خانم نیایش با دستش مرا نشان میدهد هم کلاسی جدیدتون هستن. دختر به طرفم میآید و وسایلش را روي صندلی کنار من میگذارد. :_سلام،من فاطمه ام. فاطمه زرین :_منم نیکی نیایش هستم. هردو همزمان میگوییم:خوشبختم. آرام میخندیم،چقـــدر جذاب و دوست داشتنی است 🌱 . "رمان مَسْیحٰـــــآیِ عِشْـــــــق" . یِـــكْ جُــــرْعــﻫ عـــآشِقٰــــآنه‌ی پآک مــیهمآن مآ باشیــــــد. . به قَلَــــم:فاطمه نظری . @siibgolab 🌱 Instagram:@fa_na_za_ri . 🌱 💠 ♥️💠 💠♥️💠