بهترین نیستم ولي اینقد
ضربہ خوردم کہ فهمیدم
جز خودم کِسي حالمو خوب نمیکنہ :)
°💕👑💕°
eitaa.com/Im_PrInCesS
+ ᴡʜᴀᴛ ɪs ʏᴏᴜʀ ʙʟᴏᴏᴅ ᴛʏᴘᴇ?
- 🅨🅞🅤 + ❤️
+ گروه خونیت چیه؟
- تویِ مثبت ❤️
°💕👑💕°
eitaa.com/Im_PrInCesS
آرامـــشِکُلِ اینِ دُنیا قَطعا با
「 دَستایِ یـــارَم 」
بَرابَری میکُنه..!•♥️♾✨•
°💕👑💕°
eitaa.com/Im_PrInCesS
4_5810028786464327755.mp3
6.59M
💢 آهنگ جدید علیرضاطلیسچے به نام قاف
#پاپ
°💕👑💕°
eitaa.com/Im_PrInCesS
به نام خدا
#رمان_فنجانی_چای_با_خدا
#قسمت_نود_و_سه
هم خوشحال بودم هم ناراحت..
خوشحال از زبانِ باز شده اش..
ناراحت از زبان بسته بودنش در تمامِ مدتی که به وجودش احتیاج داشتم.
شاید هم دندانِ طمع از دخترانه هایم کنده بود.
چند ساعتی از ملاقات مادر و پسر میگذشت..
و جز تکرار گه گاهِ اسم دانیال و بوسیدنش تغییری در این زنِ افسرده رخ نداد.. باز هم خیره میشد و حرف نمیزد.. زبان میبست و روزه ی سکوت میگرفت..
اما وقتی خیالم راحت شد که دانیال برایم توضیح داد از همه چیز به واسطه ی حسام باخبر بوده.
مدتی از آن روز میگشذت و دانیال مردانه هایش را خرج خانه میکرد .
صبح به محل کار نظامی اش میرفت، و نخبه گی اش در کامپیوتر را صرفِ حفظ خاکِ مملکتش میکرد.
و عصرها در خانه با شیطنتها و شوخی هایش علاوه بر من و پروین، حتی مادر را هم به وجد میآورد.
با همان جوکهای بی مزه و آواز خواندنهایِ گوش خراشش..
حالا در کنار من، پروینی مهربان و بامزه قرار داشت که دانیال حتی یک ثانیه از سر به سر گذاشتنش غافل نمیشد.
چه کسی میگوید نظامی گری، یعنی خشونتِ رضا خانی..؟؟
حسام همیشه میخندید.. و دانیال خوش خنده تر از سابق شده بود ..
اما هنوز هم چیزی از نگرانی ام برایِ حسامِ امیر مهدی نام کم نمیشد. و به لطف تماسهایِ دانیال علاه بر خبرهایِ فاطمه خانم از پسرش، بیشتر از حالِ حسام مطلع میشدم.
زمان میدووید و من هر لحظه ترسم بیشتر میشد از جا ماندن در دیدار دوباره ی تنها ناجیِ زندگیم. سرطان چیز کمی نبود که دل خوش به نفس کشیدن باشم.
آن روز بر عکس همیشه دانیال کلافه و عصبی بود. دلیلش را نمیدانستم اما از پرسیدنش هم باک داشتم.
پشتِ پنجره ایستاده بودم و قدم زدنهایِ پریشانش در باغ و مکالمه ی پر اضطرابش با گوشی را تماشا میکردم.
کنجکاوی امانم را بریده بود. به سراغش رفتم و دلیل خواستم و او سکوت کردم.
دوباره پرسیدم و او از مشکل کاریش گفت. اما امکان نداشت، چشمهایِ برادر رسم دروغگویی به جا نمیآورد.
باز کنکاش کردم و او با نفسی عمیق و پر آشوب جواب داد ( حسام گم شده..)
نفسم یخ زد. و او ادامه داد ( دو روز هیچ خبری ازش نیست.. دارم دیوونه میشم سارا..)
یعنی فاطمه خانم میدانست؟ (یعنی چی که گم شد؟؟ معنیش چیه ؟)
دستی به صورتش کشید ( یعنی یا شهید شده.. یا گیر اون حرومزاده هایِ داعشی افتاده..)
و من با چشمانی شیشه شده در اشک، از ته دل برایِ شهادتش دعا کردم..
کاش شهید شده باشد..
ادامه دارد..
#فنجانی_چای_با_خدا
دوستان خود را به کانال دعوت کنید😍👇
🎈 @roman_mazhabi
╭┅═ঊঈ🎈ঊঈ═┅╮
join : sapp.ir/roman_mazhabi
╰┅═ঊ
💌-کپی با ذکر لینک کانال مانعی ندارد.....
رمان خانم خبرنگار و اقای طلبه را در کانال پایین دنبال کنید👇
@taranom_ehsas
90% ᴡʜᴇɴ ᴛʜᴇʏ sᴀʏ:
ᴛʜᴇʏ sᴀʏ "ʙᴇᴄᴀᴜsᴇ ᴏғ ʏᴏᴜ"
ʙᴇᴄᴀᴜsᴇ ᴏғ ᴛʜᴇᴍsᴇʟᴠᴇs!
%۹۰ درصد وقتایی که میگن: "بخاطر خودت میگم" بخاطر خودشون میگن!
°💕👑💕°
eitaa.com/Im_PrInCesS
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی حرفه ها...
°💕👑💕°
eitaa.com/Im_PrInCesS
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨بارالها🙏
✨به عزت وبزرگواری ات
✨ببخش و ملکوتی مان گردان
✨یاری مان فرما آنچه می پسندی باشم
✨واز آنچه بیهودگیست رها شوم
✨که تو بی نیاز ترین و
✨من نیازمندترینم...🙏
✨آمیـــن یا رَبَّ
✨آسمون زیبای شب
💫ستارگان درخشان
✨سهم قلـ❤️ــب مهربونتون
💫و امید به خدای رحمان
✨روشنی بخش تمام لحظه هاتون
💫شبتون ستاره بارون
🆔
☘☘
☘
#السلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمانم ❤️
#مهدی_جان
يڪࢪوزنسيمخوشخبࢪ
مےآيد
بسمژدهبہهࢪڪوۍوگذࢪمےآيد
عطـࢪگـلعشـقدࢪفضـامےپيـچد
#مــۍآيـےوانتــظــاࢪســࢪمـےآيــد...
قدر داشتهها تونو بدونین،
مارو بخاطر نداشتههامون ترک کردن..
#حرف_حساب
°💕👑💕°
eitaa.com/Im_PrInCesS
처음 만난 그 순간부터 넌 나의 꽃이야~
__
از اون اولـین لـحظه ای ڪه همدیگه رو دیدیـم تو گــل مـَن شـُدی~
°💕👑💕°
eitaa.com/Im_PrInCesS
اینو به خاطرت بسپار :
همیشه به آدما به اندازهای محبت کن که بعدش مجبور نشی ثابت کنی که یه احمق نیستی !
• بروس ویلیس
°💕👑💕°
eitaa.com/Im_PrInCesS