eitaa logo
🎀پِرَنسِــ👑ــس🎀
431 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
638 ویدیو
35 فایل
رمان فعلے : # 💗 روزانه دو پارت درکانال قرار میگیره💌 کپے بدون ذکرلینک کانال و منبع حرام☺🌙 . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . #ترک_‌کانال 💕💛💙💜💚💕💛💙💜💚💕
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂🍁🍂🍁 🍁🍂🍁 ﴾﷽﴿ 🍂🍁 🍁 🍎 💠 ۲۵ ساعت حدود دو نصفه شب بود که از خواب پریدم...بلند شدم و روی گوشه ی تخت نشستم به گوشه ی دیوار خیره شدم... خواب عجیبی دیدم... خواب دیدم علی روبه روی من ایستاده و منو نگاه میکنه...دستش یه گل پرپر شده بود...ولی وقتی من رفتم طرفش اون گل توی دستش داشت جون میگرفت...که یهو یه نفر اومد و مادوتارو از هم جدا کرد... نفهمیدم معنی این خواب چی بود... ولی به نظر می رسید که اون یه نفر که مارو از هم جدا کرد آشنا باشه دستمو کشیدم توی موهام و بلند شدم رفت سمت شیر آب... شیرو باز کردم کف دستم رو پر از آب کردم و ریختم روی صورتم... بعد هم نشستم روی زمین و سرم رو گذاشتم روی زانوهام... باید فراموش کنم اینجوری نمیشه اینجوری داغون میشم باید زندگیمو بسازم...دیگه همه چیز تموم شده... خونه ی علی اینا هم که فروش رفت... خودشون هم که شهرستانن... اون هم بیخیال من شده ... باید فراموش کنم... از همین حالا شروع میکنم... ... نویسنده این متن👆: 👉 💠 ‌╭┅═ঊঈ💌ঊঈ═┅╮ join : sapp.ir/roman_mazhabi ╰┅═ঊ 💌-کپی با ذکر لینک کانال مانعی ندارد..... @roman_mazhabi
: 🍂🍁🍂🍁 🍁🍂🍁 ﴾﷽﴿ 🍂🍁 🍁 🍎 💠 ۲۶ صبح حدود ساعت 9 با سرو صدای عجیبی از خواب بلند شدم دستانو کشیدم روی چشمام و بعد هم با کش و قوسی که به بدنم دادم از روی تخت پاشدم... از اتاق رفتم بیرون تا ببینم سرو صدای چیه... دیدم در خونه بازه و مادر بزرگ حیاطه چشممو باز ریز کردم و... سعی کردم ببینم کی تو حیاط پیش مادر بزرگه... بیشتر که دقت کردم یک دفعه جیغم رفت هوا... دوویدم سمت حیاط و دوباره جیغ زدم... مامان و بابا و داداشم از سفر برگشته بودن... پریدم بغل مامانم انقدر دلم براش تنگ شده بود که حد نداشت... برادرم هم تا منو دید دووید اومد سمتم و کلی بوسم کرد... پدرم هم وقتی داشت وسایل هارو می آورد داخل حیاط پریدم طرفش و محکم بغلش کردم... کلی سلام علیک گرم و احوال پرسی بینمون ردوبدل شد... امیرحسین(برادرم)اونقدر که دلش برام تنگ شده بود از بغلم تکون نمی خورد... بعد از کمک کردنشون برای جمع کردن وسایلا اومدن داخل خونه... امیرحسین وروجک نیومده همه جارو بهم ریخت... مامانم هم که دلش خیلی برام تنگ شده بود همش حالمو می پرسید... مامان_چه خبر عشق مامان؟؟؟ من_هعی از این ورا... بابا_خوش گذشت بدون ما... یه لبخند ریزی تحویلشون دادم و گفتم: -واقعا این مدت که نبودین روزای سختی بود... مادربزرگ_یعنی من خوب نبودم؟؟اذیتت کردم...؟ -نهههه مامان جون این چه حرفیه خب بالاخره دلم براشون تنگ شده بود دیگه... بعد همگی زدیم زیر خنده... بعد از کلی حال و احوال همگی بلند شدن و لباس هاشونو عوض کردن بعد هم هرکسی مشغول کاری شد... من و امیرحسین هم رفتیم اتاق... من_خب آقا امیر!بگو ببینم چه خبرا بود اونجا... امیرحسین_ابجی جات خیلی خالی بود...خیلی خوش گذشت ولی همش یادت بودم... من_دروغ نگو دیگه انقد سرت گرم بوده که منو فراموش کردی...دوروز یه دفعه یه زنگم نمیزدی... امیرحسین_اخه میدونی انتن نداشتن... یه دونه زدم توی بازوش و گفتم: من_تو که راستی میگی... امیرحسین از جاش بلند شد و بعد از اینکه یکم دورو برش رو نگاه کرد درو بست...اومد طرفم نشست روبه روم و گفت: -ابجی یه چیزی بگم قول میدی به کسی نگی... ابروهامو بالا انداختم و گفتم: -تاچی باشه؟؟؟ -ابجی علی کیه!!! چشمامو گرد کردم و گفتم: -داداش چی میگی!!علی کیه...چی شنیدی... امیرحسین دستشو گذاشت جلوی دهنم و گفت: -هیییسسسسس ساکت شو میشنون... ... نویسنده این متن👆🏻: 👉🏻 💠 ‌╭┅═ঊঈ💌ঊঈ═┅╮ join : sapp.ir/roman_mazhabi ╰┅═ঊ 💌-کپی با ذکر لینک کانال مانعی ندارد..... @roman_mazhabi
این حقیقت‌های جالب رو میدونستی؟!🐼💕 ⬥ یکی از علائم پیری اینه که وقتی میفتی زمین دیگه کسی نمیخنده و همه میپرسن حالت خوبه؟ ⬥ آب مزه خاصی نداره اما وقتی یه چیزیو میچشیم خیلی زود میفهمیم که مزه آب میده! ⬥ قبول کنی یا قبول نکنی یه زمانی در آینده تو نفر بعدی هستی که قراره بمیره! ⬥ هر آدمی که الان توی زندگیته بلاخره قراره یه روز آخرین لحظش رو با تو سپری کنه و هیچکدومتون نمیدونین اون زمانی کی هست! ⬥ میدونستید شما نه اولین نفر و نه آخرین نفری هستین که بدن برهنه خودتون رو میبینید!
از روی رفتارش ذهنش رو بخون!^^🙇🏻‍♂🍒 ⬘ اگه مدام به این سمت و اون سمت نگا میکنه یا اگه به مردم اطراف و یا ساعتش نگا میکنه یعنی علاقه‌ای به ادامه بحث نداره،ولی اگه به زمین یا اشیا نگاه میکنه یعنی خجالتی و مضطربه ⬘ اگه همیشه دیر میرسه یا قدرت برنامه‌ریزی نداره و یا علاقه‌ای به بودن در اون مکان و زمان نداره،ولی اگه همیشه زود میرسه یعنی مدیریت زمان خوبی داره و یا بسیار مشتاقه که با شما باشه ⬘ اگه شل دست بده یعنی خجالتیه یا اعتماد به‌ نفس کمی داره، ولی اگه محکم دست بده نشونه اعتماد به نفس و قدرته و اینکه از دیدن شما خوشحاله ⬘ اگه موقع راه رفتن سرش پایینه و قدمای نامطمئن برمیداره یعنی خجالتیه یا تنهاست و نیاز به دوست داره!اگه سر بالا و قدمای محکم برمیداره نشانه قدرت و اعتمادبه‌نفسه و یا نشانه غرور و خودخواهیه!
🍂🍁🍂🍁 🍁🍂🍁 ﴾﷽﴿ 🍂🍁 🍁 🍎 💠 ۲۷ دستشو از روی دهنم پس زدم چشمامو ریز کردم و گفتم: -این چرت و پرتا چیه میگی؟؟؟ با بغض روبه من گفت: -چرتو پرت نیست...وقتی مامان با مامان جون حرف میزد حرفاشونو شنیدم... چشمام داشت از کاسه در میومد با تعجب دستمو گذاشتم دو طرف شونه هاش و تکونش دادم و گفتم: -زود باش هرچی شنیدی بگو... -مامان جون یه هفته پیش زنگ زد به مامان من بیرون داشتم بازی میکردم خواستم برم خونه که شنیدم مامان داره تلفنی صحبت میکنه صدارو آیفون بود شنیدم که میگفت تو حالت بده...انگار یه پسری به اسم علی اذیتت کرده... حرفشو قطع کردم و گفتم: -نه...نه...ایناچیه میگی...اذیت چیه!!!! چشمامو بستم اما دیگه صدایی از امیر حسین نمی اومد...چشمامو باز کردم و دیدم یه گوشه مظلوم ایستاده بهش گفتم: -چرا اینجوری میکنی... یک دفعه برگشتم و دیدم مامان جلوی در اتاق دست به سینه ایستاده... از روی تخت بلند شدم مامان با ناراحتی و عصبانیت به امیرحسین گفت: -از اتاق برو بیرون... امیرحسین هم از ترسش دووید و رفت...آب دهنمو قورت دادم و مامان نزدیک تر شد...روکرد بهم گفت: -بشین کارت دارم... یواش و با نگرانی نشستم روی تخت... مامان برعکس افکار من دستمو گرفت و با مهربونی گفت: -من همه چیز رو میدونم...پس بدون هیچ ترسی حستو برام بیان کن... نفس عمیقی کشیدم با ناخون هام چنگ زدم بین موهام به یه گوشه خیره شدم و بعد از چند لحظه سکوت گفتم: -علی اصلا قصد اذیت کردن من رو نداشت و نداره...دوستم داشت مثل بچگیامون... مامان حرفمو قطع کرد و گفت: -توام دوستش داشتی؟؟ سرمو انداختم پایین و گفتم: -داشتم و دارم... سرمو آوردم بالا دستاشو گرفتم و گفتم: -مامان مقصر همه چیز من بودم...علی داشت ازم خواستگاری میکرد علی منو میخواست همه چیز جور بود من همه چیز رو خراب کردم حالا هم که رفتن و دیگه هیچوقت نمیبینمش... -حالا میخوای چیکار کنی... -چیکار میتونم کنم...باید فراموش کنم... -پس از همین حالا شروع کن... چشمامو بستم و گفتم : -چشم... بعد هم آغوش گرم مامانو حس کردم... ... نویسنده این متن👆: 👉 💠 ‌╭┅═ঊঈ💌ঊঈ═┅╮ join : sapp.ir/roman_mazhabi ╰┅═ঊ 💌-کپی با ذکر لینک کانال مانعی ندارد..... @roman_mazhabi
‌ 💕 𝑃𝑂𝑅𝑂𝐹 💕
استایل فرا جنسیتی Unisex🪴🍓 ٭ جنسیت لباسها در گذشته کت شلوار در گذشته فقط واسه مردا بود،هنوز هم یه لباسی مثل دامن فقط برای زنها و کراوات بیشتر برای مردهاست،ولی تو سالهای اخیر تو دنیای مد خیلی از لباسها خاصیت مردونه و زنونه رو از دست دادن و بدون جنسیت برا همه قابل استفادن ٭ چه لباسهایی فراتر از جنسیت هستن با یکم گشت و گذار توی عکسهای اینترنتی و مجله های فشن میفهمی خیلی از لباسها بدون هیچ تفاوت و محدودیتی میتونن هم زنونه باشن هم مردونه،مثل انواع هودی،کتونی شلوار جین تیشرت... ٭ سایز تو این لباس چجوریه؟ یکی از مهمترین ویژگیای این استایل نداشتن سایز مشخصه که تو میتونی بدون نگرانی از اندازه و مدل قرار گرفتن لباس رو بدنت اونو بپوشی،لباسهای فراتر از جنسیت به شکلی طراحی شدن که بدن رو مشخص نکنن تا بشه آزادانه ازشون استفاده بشه
-🚜🌸- چطورۍ بدون آرایش زیبا بهـ نظر برسیم🚚💕🍓 ابروها: لآزم نیس ابروهآتونو بردآریݩ فقط مرتبشون کنید*-*🏋🏼‍♀💛 لب: از بآلم لب استفاده کنید، یهـ بالم لب که از موآد طبیعۍ و مرغوب درست شده میتونه لبآۍ نرم و لطیفۍ براتون بسازه🚌🌸 پوست: از اسکراب استفاده کنید تا پوست تمیز و نرمۍ دآشتهـ بآشید🧚🏻‍♀💕 مژه ها: براۍ اینکه مژه هآتوݩ بهـ طور طبیعۍ بلند و پرپشت شهـ هَرشب قبل از خواب از وازلیݩ استفاده کنید*-*🍔🥛🌸