eitaa logo
🎀پِرَنسِــ👑ــس🎀
430 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
638 ویدیو
35 فایل
رمان فعلے : # 💗 روزانه دو پارت درکانال قرار میگیره💌 کپے بدون ذکرلینک کانال و منبع حرام☺🌙 . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . #ترک_‌کانال 💕💛💙💜💚💕💛💙💜💚💕
مشاهده در ایتا
دانلود
مدل مو•💇🏻♀🌸• ------------------- °💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
-آموزش 🤶🏻🍒^•^ ❦ ════ •⊰❂⊱• ════ ❦ ❖ ماسک ضدپیری‌ پوست: مقداری تمبر هندی رو با کمی آرد نخودچی، سبوس برنج و عسل مخلوط و هفته‌ای دو بار به روی صورت و گردنتون بمالید؛بعد از ۱۰ دقیقه صورتتونو بشورید.🧼💕:] °💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
6.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🦄 💜 این بافتای شیکو و آسونو یاد بگیر واسه زیر شال خیلی خوشگل میشه👌 راحت میتونی واسه خودت انجام بدی😍 °💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
•-• ⃟👩🏻‍🦱🍒♥️^^ ‍ ‍ ماسک قبل از آرایش..🍋🍇 ⭐️زردچوبه و شیر را با هم مخلوط کرده و آن را بر روی پوست قرار دهید.بعد از 🕑20دقیقه با آب بشورید. ⭐️ ماسک زردچوبه و شیر از جمله ماسک های صورت برای زیبایی بیشتر است که در می توانید در هفته دوبار از آن استفاده نمایید.🎀🍇🍋 °💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
✍انگشترهای پهن درسته که خیلی قشنگند اما خوب انگشتهایتان را کوتاه تر نشان می دهند پس اگر انگشتهای زیاد بلندی ندارید سمتشان نروید. ------------------- °💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
کدام رنگ شال یا روسری را می‌توان با مانتو کرم ست کرد؟! رنگ قهوه‌ای، سبز لجنی، زرشکی، سرمه‌ای، مشکی، آبی روشن برای ست کردن با مانتوی کرم مناسب است. °💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
۳۲-۱ . ﷽ . مسیح . صبر می کنم تا نیکی داخل بشود و بعد عقب گرد می کنم. می خواهم به سمت هتل برگردم. در این مدت که نیکی داخل حرم است ، من هم می توانم به کارهای عقب مانده ام برسم. پله برقی پل هوایی ، کار نمی کند. شماره ی مانی را می گیرم و بی خیال پل ، قصد می کنم از روی خط عابرپیاده ای که جلوتر است رد شوم. باید در مورد نقشه ی خانه های روستایی تخریب شده در زلزله ی پارسال با مهندس اکبری مشورت کنم اما شماره‌اش را ندارم. پنج بوق می‌خورد و مانی جواب نمی‌دهد. از عرض خیابان عبور می کنم. صدای همهمه ی مردم و بوق ماشین ها و بازارگرمی فروشنده هایی که زوار را برای خرید نبات و زعفران و عکس گرفتن به داخل فروشگاهشان دعوت می کنند ،حتی لحظه ای قطع نمی شود. کنار نرده هایی که خیابان را از فضای پیاده رو جدا کرده اند می ایستم و برای مانی پیام می فرستم:کار مهم دارم ، باهام تماس بگیر.. ناگهان انگار که جهان در سکوت فرورفته باشد ، یا انگار که شنواییم را از دست داده باشم ، اصلا انگار که تمام فضا به خلسه ای تاریک بدل شده باشد ، هیچ نمی شنوم. انگار اطرافم بی تحرک و راکد شده. منگم، نمی دانم اینجا چه خبر است.. ناگهان انگار بین سکوت محض ، کسی صدایم می زند. لحن و آوایش را می شناسم ، انگار سال ها با او آشنا بوده ام. مرا به نام می خواند ، به نام کوچک... به طرف منبع صدا برمی گردم. اشتباه می کنم؟ جهان سیاه و سفید است و تنها ، یک گنبد مدور به رنگ طلایی؟ مرا از داخل حرم به نام کوچک صدا می زنند. می خواهم قدمی به جلو بردارم که کسی محکم به تنه ام می خورد. جهان به تحرک درمی آید و صداها در سرسرای گوشم می پیچند. سرم را برمی گردانم. مردی که با من برخورد کرده ، موبایلم را از روی زمین برمی دارد و به دستم می دهد:خیلی عذر می خوام آقا.. آب دهانم را قورت می دهم و نا خودآگاه تکانی به سرم. موبایل را از مرد می گیرم و به گنبد طلایی خیره می شوم. من.. چه اتفاقی برایم افتاده؟ شاید ضعف کرده ام... شاید دچار افت فشار شده ام. نمی دانم چرا حس می کنم یک نفر ، جلوی راهروی گوشم نشسته و با حوصله و مو به مو حرف های نیکی را برایم تکرار می کند: شیخ بهایی رفته بود اصفهان تا پشت یکی از کتیبه های سردر یه طلسم بنویسه و بالای در اصلی نصب کنن.. ولی امام رضا اجازه ندادن... یه طلسم که باعث میشه گناهکارا نتونن برن داخل حرم... و دیگری مدام تکرار می کند : ولی امام رضا اجازه ندادن... ولی امام رضا اجازه ندادن.. و یک نفر دیگر زمزمه می کند:جایی ننوشته است گنه کار نیاید... نمی دانم چرا ، اما با شتاب به سمت حرم قدم برمی دارم. این گام ها به دستور مغزم نیست ، به دستور قلبم هم نیست. اما نمی دانم پاهایم از که تابعیت می کنند. .
۳۲-۲ . خودم را توجیه می کنم : یک بار دیدنش که مشکلی ندارد... جایی است شبیه تمام مکان های مذهبی دنیا... یک عده دور هم جمع می شوند و دعا می خوانند و نماز ... من فقط تماشاگرم. دیدن هر مکان گردشگری در دنیا خالی از لطف که نیست. به هرحال بهتر از ندیدن و مردن است دیگر... اگر نیکی مرا ببیند چه؟ خب... می خواهم بدانم کدام جاذبه اینگونه نیکی را پابند خود ساخته است؟ اما.. قبل از اینکه جواب سوال هایم را پیدا کنم ، خودم را برابر ورودی برادران می بینم. می خواهم برگردم اما این بار مغز و قلبم همزمان دستور می دهند که یک بار امتحان کردنش ضرری ندارد. نفس عمیقی می کشم و وارد راهروی تفتیش می شوم و پشت سر دو نفر در صف می ایستم. نوبت من که می شود ، خادمی که بین نرده ها ایستاده ؛ با خوش رویی سلام می دهد و می خواهد که دست هایم را بالا نگه دارم. آهی می کشم و دست هایم را کمی دور از بدنم می گیرم. خادم می خندد و با لهجه ی مشهدی می گوید:خسته تون کردیم؟ ببخشید سرتکان می دهم:نه نه... لبخند می زند:ان شاالله که چیزی نیست. بعد با دست روی جیب پشت شلوارم ضربه ی آرامی می زند و می پرسد :این چیه؟ دست می برم و پاوربانک را درمی آورم:این؟ خادم همچنان خوشروست:بله ، پاوربانکه؟ سرتکان می دهد :تو حرم نمی شه بردش.. ممنوعه. با خودم زمزمه می کنم :آخه می خواستم برم داخل... شانه بالا می اندازد:خودتون می تونید تشریف ببرید حرم ، ولی اینو باید بسپرید به دفتر امانات. از همین جا برید بیرون دست راستتون بعد ورودی خواهرانه، نرده های سبز داره. سر تکان می دهم و بیرون می آیم. نگاهی به پاور بانک بین دستانم و نگاهی به گنبد می اندازم. چه لزومی دارد که تا امانت داری بروم و برگردم؟ چرا تصمیم گرفتم بروم آن هم وقتی یادم نبود که پاوربانک به همراه دارم؟ چرا بردنش ممنوع است؟ چرا....؟ به گنبد خیره می شوم؛من می خواستم بیایم ، خودتان نذاشتید... *
۳۲-۳ . نیکی کاهوها را با دقت می شویم و در جواب فاطمه می گویم:بهترین تجربه ی عمرم بود. +:دعا کردی؟ برمی گردم و پشت میز رو به فاطمه می نشینم و سرتکان می دهم:آره ... خیلی چیزا تو زندگیم هست که گره شون فقط به دست امام رضا باز میشه فاطمه لبخندش را می بلعد و نگاه می دزدد:آقاتون چی؟ به دسته ی چنگال روی میز زل می زنم. دروغ چرا.. دوست داشتم فقط برای یک بار هم که شده ، مسیح همراهم بیاید. که ما هم شبیه زوج های دیگر ، روبه گنبد بنشینیم و زیارت نامه بخوانیم. که برای عاقبت به خیری در کنار هم دعا کنیم.. سرم را تکان می دهم تا این فکرهای بی جهت ، در مغزم ته نشین شوند. کدام مرحله از رابطه ی ما شبیه زوج های دیگر بوده که حالا من چنین انتظاراتی از مسیح دارم؟ _:اونم خوبه ، چند تا مرکز خرید با هم رفتیم ... فاطمه معنادار نگاهم می کند؛جملات داخل چشمانش را می خوانم:این همه راه تا مشهد رفتید و حرم نیامد؟ چیزی نمی گویم ، فقط خودم را با گلدان روی میز مشغول می کنم. فاطمه دستش را روی دستم می گذارد:نیکی... لازم نیست آدما خوشبختی شون رو فریاد بزنن.. سرم را بلند می کنم. +:خوشبختی یا بدبختی آدما رو میشه از چشماشون خوند.. نگاهش می کنم. +:می دونم شبیه نیستید ولی خوب با این تفاوت کنار اومدید.. هردوتون.. من خوشبختی رو از چشمای تو می خونم. لبخند می زنم،واقعی و از ته دل. می خندد:بوی غذات ما رو کشت کدبانوخانم... نمیگی روزه ام ، با این بوهای خوشمزه مدیون من می شی؟ با شیطنت سر تکان می دهم:نه می خوام اجر روزه داریت رو بیشتر کنم. .
کدام رنگ شال یا روسری را می‌توان با مانتو کرم ست کرد؟! رنگ قهوه‌ای، سبز لجنی، زرشکی، سرمه‌ای، مشکی، آبی روشن برای ست کردن با مانتوی کرم مناسب است. °💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
🍒💄 برای برجسته کردن لب ، شما فقط نیاز به یک لایه نازک از عسل و یا موم زنبور عسل دارید، موم عسل را به لب ها بمالید و اجازه دهید به مدت یک شب تا صبح روی لب ها باقی مانده و سپس آن را بشویید 🍯👄 بزن رو از دستت نره 👇👇         °💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS