نتوانستم بگویم :
که دلم اینجا مانده است ،
من پی گمشده ام امده ام . !
ارغوانم را میخواهم ، آه درخانه خود بیگانهام
آنسوی ِپنجرهارغوانداشتنگاهممیکرد : )
؛ خاطره ، چیز عجیبیست . گاه مثل شعبدهباز از کلاه ، عکسهایی فوری را بیرون میکشد که خیال میکردی تا ابد فراموششان کردهای .
یکی بهتر از من پیدا کرد و رفت ؛
در حالیکه من به صد تا بهتر از اون گفته بودم ، یکیرو دارم ..
پناهگاهالحان .
دستام سرده ، گرمای ِدستات کو ؟ ..
- دلم میخواست بغلت کنم ، طوری که یك شهر توان جدا کردنمان را نداشته باشند !
خوبمیشی عزیزم ،
خوب میشی ، خوب میشم ، خوبمیشیم .