نام : انسان
نام خانوادگی : آدمی زاد
نام پدر : آدم
نام مادر : حوا
لقب : اشرف مخلوقات
نژاد : خاکی
صادره :دنیا
مقصد : آخرت
ساکن : کهکشان را شیری , منظومه شمسی ,زمین
منزل : استیجاری
ساعت حرکت پرواز : هر وقت خداوند صلاح بداند
مکان : بهشت اگر نشد جهنم
وسایل مورد نیاز :
1- دو متر پارچه (کفن)
2- عمل نیک
3- انجام واجبات
4- امر به معروف و نهی از منکر
5- دعای والدین و مومنین
6- نماز اول وقت
7- ولایت ائمه اطهار
توجه !
1- از آوردن بار اضافه از قبیل : حق الناس , غیبت و تهمت و غیره خودداری نمایید.
2- خواهشمند است برای رفاه حال خود خمش و زکات را قبل از پرواز پرداخت نمایید.
3- آز اوردن ثروت , مقام , ماشین حتی در داخل فرودگاه خودداری نمایید.
4- حتما قبل از حرکت به بستگان خود توضیح دهید که تا از آوردن دست گل های سنگین , سنگ قبر گران و تجملات و نیز مراسم های پر خرج خودداری کنند.
5- جهت یادگاری قبل از پرواز از اموال خود بین فرزندانتان به عدالت تقسیم کنید.
برای کسب اطلاعات بیشتر به قرآن و سنت پیامبر (ص) مراجعه فرمایید
تماس و مشاوره بصورت شبانه روزی , رایگان , مستقیم بدون وقت قبلی می باشد در صورتیکه قبل از پرواز به مشکلی برخوردید به شماره های زیر تماس حاصل فرمایید :
( سوره بقره/186 ) (سوره نسا/45) (سوره توبه/12 9) (سوره اعراب/55)
سرپرست کاروان : حضرت عزراییل
تهیه و تنظیم : سرنوشت الهی
🌹داستان آموزنده🌹
نقل است يك روز ملا احمد نراقی در منزلشان برای صرف افطار چیزی نداشتند، عيالش به او ميگويد: چیزی در منزل نيست، برو بيرون و چيزی تهيه كن.
مرحوم نراقی در حاليكه حتي يك فَلس پول سياه هم نداشته است، از منزل بيرون میآيد و يكسره به سمت وادیالسلام نجف برای زيارت اهل قبور ميرود؛ در ميان قبرها قدری مینشيند و فاتحه ميخواند تا اينكه آفتاب غروب ميكند و هوا كمكم رو به تاريكی ميرود. در اينحال میبيند عدهای از اعراب جنازهای را آوردند و قبری برای او حفر نموده و جنازه را در ميان قبر گذاشتند، و رو كردند به من و گفتند: ما برای كاری عجله داريم، اگر امکان دارد شما بقيه کارهای اين جنازه را انجام دهيد و جنازه را گذاردند و رفتند.
مرحوم نراقی ميگويد: من در ميان قبر رفتم كه كفن را باز نموده و صورت او را بر روی خاك بگذارم، و بعد بر روی او خشت نهاده و خاك ریختم؛
ناگهان (مکاشفهای روی داد و) کنار قبر دريچهای دیدم؛ از آن دريچه داخل شدم ديدم باغ بزرگی است که درختهايی سرسبز و به هم آورده و ميوههای مختلف و متنوع دارد.
از دَرِ اين باغ يك راهی است بسوی قصر مجللی كه تمام اين راه از سنگريزههای متشكل از جواهرات فرش شده است.
من بیاختيار وارد شدم و يكسره بسوی آن قصر رهسپار شدم، ديدم قصر با شكوهي است و خشتهای آن از جواهرات قيمتی است؛ از پله بالا رفتم، در اطاقی بزرگ وارد شدم، ديدم شخصي در صدر اطاق نشسته و دور تا دور اين اطاق افرادي نشستهاند. سلام كردم و نشستم، جواب سلام مرا دادند. بعد ديدم افرادی كه در اطراف اطاق نشستهاند از آن شخصی كه در صدر نشسته پيوسته احوالپرسی ميیكنند و از حالات اقوام و بستگان خودشان سؤال ميكنند و او پاسخ ميدهد. و آن مرد مسرور به همه سؤالات جواب ميگويد. قدري كه گذشت ناگهان ديدم كه ماري از در وارد شد و يكسره بسمت آن مرد رفت و نيشی زد و برگشت و از اطاق خارج شد.
آن مرد از درد نيش مار، صورتش متغير شد و قدری به هم برآمد، و كمكم حالش عادی و بصورت اوليه برگشت.
سپس باز شروع كردند با يكديگر سخن گفتن و احوالپرسي نمودن و از گزارشات دنيا از آن مرد پرسيدن. ساعتي گذشت ديدم براي مرتبة ديگر، آن مار از در وارد شد و به همان منوال پيشين او را نيش زد و برگشت. آن مرد حالش مضطرب و رنگ چهرهاش دگرگون شد و سپس بهحالت عادی برگشت!
ادامه دارد ...
ادامه داستان...👇👇
من در این حال سوال کردم آقا شما کیستید اینجا کجاست این قصر متعلق به کیست این مار چیست چرا شما را نیش میزند گفت من هم این مردی هستم که هم اکنون شما در قبر گذاشته اید و این باغ،
بهشت برزخی من است که خداوند من عنایت نموده است ،
که از دریچه ای که از قبر من به عالم برزخ
باز شده است، پدید آمده است.
این قصر مال من است این درختان باشکوه
و این جواهرات و این مکان که مشاهده میکنید بهشت برزخی من است
من آمدم اینجا ...این افرادی که در اتاق گرد آمده اند، ارحام من هستند.
که قبل از من بدرود حیات گفته و اینک برای دیدن من آمدند و از بازماندگان و ارحام و اُقربای های خود در دنیای احوالپرسی نموده
و جویا می شوند و من حالات آنان را برای اینان بازگو می کنم.
گفتم این مار چرا تو را میزند گفت قضیه از این قرار است که من مردی هستم مومن،
اهل نماز و روزه و خمس و زکات و هر چه فکر می کنم از من کار خلافی که مستحق چنین عقوبتی باشم سر نزده است و این باغ با این خصوصیات نتیجه برزخی همان اعمال صالحه من است؛ مگر آنکه یک روز در هوای گرم تابستان که در میان کوچه حرکت میکردم دیدم صاحب دو کانی با یک مشتری خود
گفت و گو و منازعه دارند من رفتم نزدیک برای اصلاح امور آنها، دیدم صاحب دکان
می گفت ۳۰۰ دینار (۶ شاهی ) از تو طلب دارم و مشتری میگفت من ۵ شاهی بدهکارم.
من به صاحب دکان گفتم:
تا از نیم شاهی بگذر و به مشتری گفتم؛
تو هم از نیم شاهی رفع ید کن و به مقدار ۵ شاهی و نیم به صاحب دکان بده .
صاحب دکان ساکت شد و چیزی نگفت؛
ولی چون حق با صاحب دوکان بوده و من به قدر نیم شاهی به قضاوت خود که صاحب دکان، رازی بر آن نبود، حق او را ضایع نمودم به کیفر این عمل خداوند عزوجل این مار را
معین نموده که هر یک ساعت مرا بدین منوال نیش زند، تا در نفخ صور دمیده و خلایق
برای حساب در محشر حاضر شوند و به
برکت شفاعت محمد و آل محمد علیه السلام خدایا نجات پیدا کنم.🌺
🔴 از حرف تا عمل
✍روزی مردی، دانایی را در کوچهای دید. پس از احوالپرسی از او پرسید: دوست من! ما همکلاس و هممکتب بودیم؛ هر آنچه تو خواندی من هم خواندم ... استادمان نیز یکی بود؛ حال تو چگونه به این مقام رسیدی؟ و من چرا مثل تو نشدم؟
مرد دانا گفت: تو هر چه شنیدی؛ اندوختی و من هر چه خواندم؛ عمل کردم. به عمل کار برآید؛ به سخندانی نیست.
🤲 انشاءالله امسال سال عمل کردن به دانستههامون باشه.
✨﷽✨
🔴مقایسه ممنوع
✍در جمع های زنانه گاهی اوقات دیده می شود که طی گپ زدن های دوستانه، افراد به تعریف کردن روابط خود با همسر میپردازند و همینطور که بحث داغ تر می شود، به صورت غیرمستقیم بازار مقایسه کردن رفتار شوهران حسابی داغ می شود. اگر شما تجربهی چنین جمع هایی را داشته باشید، حتماً این را هم به خوبی به یاد دارید که
بعد از اتمام بحث غالباً احساس ناراحتی و عصبانیت به سراغ شما می آید. ممکن است با خود فکر کنید چرا همسر شما اینطور رفتار می کند، در حالیکه شوهر مهسا طور دیگری برخورد می کند،
یا چرا شوهر شما اینقدر حساس است، در حالیکه شوهر نرگس اینقدر راحت می گیرد. مقایسهی همسران با همدیگر از اتفاقاتی است که حتی می توان گفت به صورت غیرقابل اجتنابی روی می دهد و البته میتواند عوارض زیادی بر روابط همسران داشته باشد.
💥دست از مقایسه ی همسر خود با دیگران بردارید و به یاد بیاورید که شما با همسر خود با تمام خصوصیتهای رفتاری او خوشبخت هستید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اهل_بیت_النبوه
عالم رو خبر کنید بابای من اومده...
▪️شهادت حضرت رقیه سلاماللهعلیها تسلیت باد.
✨﷽✨
🌼"ناراحتی خود را در لحظه بیان کنید!"
✍بسيار میبينیم كه زن و شوهرها وقتی از هم دلخور يا رنجيده میشوند، آن را در لحظه بيان نمیكنند و بعداً فيلسوفانه همسرشان را مورد انتقاد و نصيحت قرار میدهند، انگار میخواهند به او درس ياد بدهند! اگر در مترو يا اتوبوس شلوغ كسی پايتان را لگد كند و دردتان بگيرد كدام يک از اين دو راه را مؤثر میدانيد و انجام میدهيد؟!
1⃣ با لحنی مسلط بر خود به او میگوييد ببين شما بايد توی اتوبوس و مترو مواظب باشيد كه پای كسی را لگد نكنيد!
2⃣ از درد واكنش نشان میدهيد و خود او میفهمد كه پايتان را لگد كرده و در نتيجه پايش را بر میدارد يا جابجا میكند.
✅ مسلماً روش دوم تأثيرگذار است و سريعتر و بهتر به نتيجه میرسد. وقتی رفتار همسرتان ناراحتتان میكند، به جای پند و اندرز دادنهای فيلسوفانهی روز بعد، همان موقع ناراحت شدنتان را احساس و ابراز كنيد، در غير اين صورت او هيچ وقت متوجه تأثير رفتارش بر شما نخواهد شد و خواستهی شما همچنان برآورده نشده باقی خواهد ماند.
✋ #وقت_سلام
پیامبر اکرم(ص) میفرمایند:
سَتُدْفَنُ بَضْعَةُ مِنِّي بِأَرْضِ خُرَاسَانَ مَا زَارَهَا مکروب الَّا نَفَّسَ اللَّهُ کربته وَ لَا مُذْنِبُ الَّا غَفَرَ اللَّهُ ذُنُوبَهُ.
پارهای از تن من در سرزمين خراسان دفن میشود که هيچ گرفتاری او را زيارت نمیکند، جز اين که خداوند پريشانی را از او میزدايد و هيچ گنهکاری به زيارت او نائل نمیشود، مگر آن که خداوند گناهانش را میآمرزد.
📗وسائل الشیعه، ج۱۰، ص۴۳۷
🏴
🔰 حقّالناس
✍ شخصی از حضرت آیت الله العظمی بهجت درخواست دستوری داشت. آقا که همیشه مشغول ذکر بودند، سر بلند کردند و فرمودند: «تا میتوانید گناه نکنید» سپس سر به زیر انداختند و مجدّداً مشغول ذکر شدند. بعد از چند لحظه سر بلند کردند و فرمودند: «اگر احیاناً گاهی مرتکب شدید سعی کنید گناهی که در آن حقّالناس است نباشد».
باز سر به زیر انداخته و مشغول ذکر شدند. و بعد از چند لحظه باز سر بلند کردند و برای سومین بار فرمودند: «اگر گناه مرتکب شدید که در آن حقّالناس است سعی کنید در همین دنیا آن را تسویه کنید و برای آخرت نگذارید که آن جا مشکل است.»
📚 برگرفته از کتاب فریادگر توحید، ص ٢١٨
#بهترین_موقع_اجابت_دعا
#از_نظر_رسول_اکرم_صل_الله
مَعَانِي الْأَخْبَارِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْقَطَّانِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ يَحْيَى بْنِ حُكَيْمٍ عَنْ أَبِي
قُتَيْبَةَ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ زَيْدٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ رَافِعٍ عَنْ زَيْدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ آبَائِهِ عَنْ فَاطِمَةَ بِنْتِ النَّبِيِّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهَا
قَالَتْ سَمِعْتُ النَّبِيَّ ص يَقُولُ إِنَّ فِي الْجُمُعَةِ لَسَاعَةً لَا يُوَافِقُهَا رَجُلٌ مُسْلِمٌ يَسْأَلُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهَا خَيْراً إِلَّا
أَعْطَاهُ إِيَّاهُ قَالَتْ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَيُّ سَاعَةٍ هِيَ قَالَ ص إِذَا تَدَلَّى نِصْفُ عَيْنِ الشَّمْسِ لِلْغُرُوبِ قَالَ وَ كَانَتْ
فَاطِمَةُ تَقُولُ لِغُلَامِهَا اصْعَدْ إِلَى الظِّرَابِ فَإِذَا رَأَيْتَ نِصْفَ عَيْنِ الشَّمْسِ قَدْ تَدَلَّى لِلْغُرُوبِ فَأَعْلِمْنِي حَتَّى أَدْعُوَ.
فاطمه زهرا علیهاالسلام مى فرماید: از پیامبر صلى اللَّه علیه و آله شنیدم، در روز جمعه ساعتى است كه هیچ مسلمانى مراقب آن نبوده كه حاجت خیرى از خداى عزوجل بخواهد مگر آنكه حاجت او را برآورده ساخته است. فاطمه علیهاالسلام مى گوید عرض كردم یا رسول اللَّه آن چه ساعتى است؟ فرمود: آن هنگامى است كه نصف قرص خورشید در موقع غروب پنهان شود. پس از آن فاطمه به غلام خود فرمود: بر فراز بام درآى و چون دیدى نصف قرص خورشید در هنگام غروب پنهان شد به من خبر ده تا دعا كنم
📓 منبع : بحارالانوار ج 86 ص 269