eitaa logo
به وقت بهشت 🌱
6.5هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
2 فایل
💠وَأُفَوِّضُ أَمْرِ‌ی إِلَی‌اللَّه إِنَّ‌اللهَ بَصِیرٌ‌ بِالْعِبَاد 🚫کپی یا انتشار حتی با ذکر نام نویسنده حرام است🚫 تبلیغات ارزان https://eitaa.com/tablighattarzan عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ . زندگی وزن نگاهی است که در خاطره‌ها می‌ماند شاید این حسرت بیهوده که بر ‌دل داری شعله‌ی گرمی امید تو را، خواهد کشت زندگی درک همین اکنون است زندگی شوق رسیدن به همان فردایی است، که نخواهد آمد تو نه در دیروزی، و نه در فردایی ظرف امروز، پر از بودن توست شاید این خنده که امروز، دریغش کردی آخرین فرصت همراهی با، امید است.... ✍🏻سهراب سپهری ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮     @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
شما درونتان یک برکه از عشق دارید. هنگامی که احساس بدبختی می‌کنید، هنگامی که در عیب‌هایتان سقوط کرده‌اید، در آن برکه‌ ی عشق آب‌تنی کنید. خود را در آن برکه‌ی عشق باطراوت کنید، آن برکه همیشه آنجاست. حتّی اگر هرروز عیب‌هایتان را در آن برکه بشویید، زلال باقی می‌ماند..،، ✍🏻هرمان هسه ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮     @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
یکی از صالحان، در خواب دید پادشاهى در بهشت است و پارسایى در دوزخ، پرسید :«علت این درجات چیست، زیرا اغلب مردم به خلاف این اعتقاد دارند.» ندا آمد که این پادشاه به دلیل ارادت به درویشان به بهشت وارد شده است و این پارسا به تقرب پادشاهان مشغول بود، در نتیجه از اهالی دوزخ شده است . دلقت به چکار آید و مسحى و مرقع خود را زعملهاى نکوهیده برى دار حاجت به کلاه برکى داشتنت نیست درویش صفت باش و کلاه تترى دار 📚گلستان سعدی _ باب دوم ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮     @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
- آنجا را نگاه کن، آن زن و مرد پیر را که جلوی خانه‌شان نشسته‌اند ببین. تکیه داده به هم، عصاره‌ی عشق‌اند انگار. لااقل شصت سال درکنار هم بوده‌اند. - بی مُرافعه؟ - چرا بی مرافعه؟ آن مرد کویری یادت هست؟ دو کوزه‌ ی بی‌جان را هم اگر یک عمر کنار هم بگذاری، گاهی سرهایشان به هم می‌خورد و درد می‌گیرد. مهم این است که هیچ سَری نشکند و لب پَر نشود. ✍🏻نادر_ابراهیمی 📚یک عاشقانه‌ی آرام ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮     @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
به وقت بهشت 🌱
🦋🦋🦋🦋🦋 🍃🍃🍃🍃 🦋🦋🦋 🍃🍃 🦋 الهه‌ی نستوه #م_خلیلی #برگ۱۹ الهه‌ی نستوه ۱۹ کلاس مدیریت داشتیم. استادش رئیس
🦋🦋🦋🦋🦋 🍃🍃🍃🍃 🦋🦋🦋 🍃🍃 🦋 الهه‌ی نستوه برگ۲۰ گوشت‌ها را ریختم توی ظرف. گذاشتم نستوه خودش سیخ کند. گوجه و فلفل را شستم. راستین از سر و کله‌ی نستوه بالا می‌رفت. متین دور و بر کباب‌پز می‌‌چرخید: بابا! بیا نگاش کن. نستوه بلند شد رفت توی بالکن. سطل گذاشتم جلوی در تا بسته نشود. کباب‌پز را روشن کرد. راستین از شانه‌ش آویزان شد. نستوه دست گذاشت تو کمر. آوردش پایین: جا بیگیر راستین. کباب‌نکرده می‌خورمتا! متین زد زیر خنده. راستین بیشتر. نستوه زیر بغل‌های متین را گرفت. چرخاند و قلقلک داد. شقیقه‌اش را دندان گرفت. متین صورت را جمع کرد: بابااااا! متین را زمین گذاشت. نگاهش به من افتاد. دلم ریخت. لبخند روی لب‌هایم ماسید. پشت کردم بهشان. قلبم محکم می‌زد. دستم‌های بی‌جانم را لب سینک گذاشتم. سینه‌زنی تمام شد. زیر نور سبز دست‌هایمان را بالا بردیم: ای پادشه خوبان! داد از غم تنهایی... دل بی تو به جان آمد... وقت است که بازآیی... یاران چه غریبانه! رفتند از این خانه... هم سوخته شمع ما... هم سوخته پروانه. آمد توی نظرم. با شانه‌های پهن. صورتی آرام و نگاهی که به دورها بود. شهید سلطانی. مهمان جدید رویاهایم. من فقط سیرتش را خوانده‌بودم. صورتش هر روز توی خیالم نقش می‌بست. اشک‌هایم دوباره جوشید. چشم‌هایم را بستم: اللهم الرزقنی شهادت فی سبیلک. چراغ‌ها روشن شد. چادر کشیدم روی صورت. کیف را مرتب کردم. کیف پول را گذاشتم دم‌دست. خانم حسینی آمد کنارم. دستمال را تو جیب گذاشتم. دستش را گرفتم: قبول الله. کیفم را کنار گذاشت. نزدیک‌تر نشست: تابلویی که گفته بودی، سپردم آماده کنن. دست‌هایم را جلوی دهان گذاشتم: هیع! چشم‌هایم را بستم: قول میدم هیچ‌وقت نذارم خالی بمونه. شهدا کمک کنن، هر جلسه مطلب جدید می‌زنم. خداحافظی کردم. توی کوچه چندتا ماشین بود. راه افتادم طرف خیابان. سر خیابان منتظر تاکسی شدم. از دلم گذشت تا ایستگاه بروم، شاید اتوبوس برسد. دودل بودم. این‌پا آن‌پا کردم. آخر تصمیم گرفتم برگردم حسینیه. تاکسی تلفنی بگیرم. باران ریز و تند می‌بارید. تو قاب در با خانم حسینی سینه به سینه شدم. دستش را جلوی دهان مشت کرد: اِ ! تو مگه نرفتی؟ به کوچه نگاه کردم: هیچ ماشینی نیست. می‌خوام زنگ بزنم آژانس. تلفنش را درآورد: آژانس واسه چی؟ میگم حاج‌آقا ببردت. دستش را گرفتم: نه! زحمتشون میشه. سر بالا انداخت: چه زحمتی! دارن میرن شاهچراغ. تو رو هم می‌رسونن. رسیدیم به ماشین حاج‌آقا. سه نفر همراهش بود. مرد جلویی پیاده شد. زیر نور تیر چراغ برق صورتش را دیدم. نستوه بود. با موهای بالازده. نگاهم را دزدیدم. مکث کرد. برگشتم سمت خانم حسینی: بذارید برن. من... نستوه در عقب را باز کرد و نشست. خانم حسینی دست گذاشت تو کمرم: برو بشین. حاج‌آقا جای پدرته. سلام کردم و نشستم. فقط حاج‌آقا جواب داد. زیر گلویم را گرفتم. شیشه‌ پاک‌کن هر چند دقیقه تندتر حرکت می‌کرد. حاج‌آقا دکمه‌ی ضبط را زد. ماشین از سکوت درآمد. وضعم کمی بهتر شد. دریچه‌ی رو به شیشه‌ها را تنظیم کرد: کدوم خیابون تشریف می‌برید؟ زبانم مثل چوب تکان خورد: انوری. سر تکان داد: به روی چشم. سر کوچه‌مان نرسیده گفتم نگه داشت. سریع پیاده شدم: لطف کردید. چتر را باز کردم. حاج‌آقا شیشه ماشین را پایین فرستاد: کدوم خونه‌س؟ کوچه‌مان را نشانش دادم: همین نزدیکی. خدافظ‌. از جوب پریدم. صدای باز شدن در ماشین را شنیدم. قدم‌هایم را تندتر برداشتم. ماشین ماند همان‌جا. کوچه زیر باران برق می‌زد. با فاصله از من می‌آمد. قدم‌هایم را تندتر برداشتم. تا خانه همراهم آمد. دست‌هایش تو جیب بارانی‌ش بود. جلوی در، کیف را بهم ریختم. کلید را درآوردم. نستوه ماند تا وقتی از در تو رفتم. راستین آستینم را کشید. نگاهش کردم. ابروهایش گره بود: خب جواب بده! به خودم آمدم. رفتم سراغ فلفل گوجه‌ها. نبود. سیخ‌کرده‌ کنار کباب‌پز چیده بودند. کنار نرده‌ها ایستادم. سرما جانم را تازه می‌کرد. متین یک سیخ گرفت جلویم: بابا داده. دل که دوست داری. کپی یا انتشار به هر شکل حرام❌ ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮     @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
قلب، مهمانخانه نيست که آدم‌ ها بيايند دو سه ساعت يا دو سه روز توي آن بمانند و بعد بروند قلب، لانه‌ ي گنجشک نيست که در بهار ساخته بشود و در پاييز باد آن را با خودش ببرد قلب؟ راستش نمي دانم چيست، اما اين را مي دانم که فقط جاي آدم هاي خيلي خوب است! 🌱نادر ابراهیمی 「‌‌‌‌𝓵𝓪𝓵𝔂𝓑𝓪𝓷𝓸 ❥︎❈••••••••••••••••••••••• 𝓶𝔂 𝓬𝓱𝓷𝓵 ↷ 🌿💝@banovan_leyli
هدایت شده از RadioMighat | رادیو میقات
14.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 داستان صوتی ( من هم علی هستم ) ( به یاد شهید علی ماهانی ) مادر :آفتاب از کدوم طرف در اومده مهربون شدی ؟!حالا چی شد یهو اخلاقت عوض شد علی؟ علی: آخه مامان، منم برا خودم یه پا علی آقام دیگه! مادر: علی آقا رو خوب اومدی 🤣 صداپیشگان: مریم میرزایی - محمد علی عبدی - مسعود صفری – مسعود عباسی - محمد طاها عبدی - کامران شریفی نویسنده: زهرا یعقوبی کارگردان: علیرضا عبدی پخش روزهای پنج شنبه ازکانال رادیو میقات پخش تخصصی داستانهای صوتی @radiomighat
در زندگی وقتی، کاری برای انجام دادن چیزی برای عشق ورزیدن يا انگیزه ای برای امیدوار بودن داشتی بدان که فرد خوشبختی خواهی بود ...               ✍🏻ارسطو ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮     @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
مردم می‌گن شخصیت هر آدمی تغییرناپذیره ولی اغلب این نقابه که بدون تغییر باقی می‌مونه و نه شخصیت، و در زیر این نقاب غیرقابل تغییر موجودی هست که دیوانه‌وار در حال تکامله و به شکل غیرقابل کنترلی ماهیتش تغییر می‌کنه. 📚جزء از کل ✍🏻استیو تولتز ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮     @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
می‌شود خوشبختی را شناخت، به جستجوی آن رفت، و آن‌را یافت؛ امّا خوشبختی فرد، در گروِ خوشبختیِ جماعت است. خوشبختِ تنها وجود ندارد. 📚آتش بدون دود ✍🏻نادر ابراهیمی ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮     @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از RadioMighat | رادیو میقات
20.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 داستان کوتاه ( به زیادی نماز و روزه و حجشان نگاه نکنید ) زن: این همه سکه را میخواهی نزد قاضی بگذاری؟! مرد: آری، چه کسی از قاضی بهتر؟ زن: آمدیم وجناب قاضی با دیدن این سکه ها وسوسه شد و توزرد از آب درآمد!آن وقت چه خاکی بر سرمان کنیم؟ مرد: این چه حرفیست که میزنی زن؟! زبانت را گاز بگیر.قاضی همیشه در حال نماز و روزه است، او بارها به سفر حج رفته، از این آدم مطمأن تر اصلا در شهر ما وجود ندارد صدا پیشگان: مریم میرزایی - محمد رضا جعفری - مسعود عباسی - علیرضا جعفری - امیرمهدی اقبال - مسعود صفری نویسنده و کارگردان: علیرضا عبدی پخش روزهای یک شنبه ازکانال رادیو میقات پخش تخصصی داستانهای صوتی @radiomighat
‍ خدا هر لحظه در حال کامل کردنِ ماست، چه از درون و چه از بیرون. هر کدامِ ما اثرِ هنری ناتمامی است. هر حادثه‌ای که تجریه می‌کنیم، هر مخاطره‌ای که پشت سر می‌گذاریم، برای رفع نواقصمان طرح‌ریزی شده‌است. پرودگار به کمبودهایمان جداگانه می‌پردازد زیرا اثری که انسان نام دارد در پیِ کمال است. 📚ملت عشق ✍🏻الیف شافاک ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮     @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
نرگس زن امیر میشه. امیر برای اتمام درسش باید بره آمریکا.... نرگس می مونه تو خونه پدرشوهر و هزار و یک مشکل که نمی دونه کدوم رو به امیر بگه کدومو نه! https://eitaa.com/joinchat/583991680C8a8cae3fdc چیزی نمونده این داستان تموم بشه. داستان واقعی با برخوردهای عاقلانه و از خودگذشتگی های دختر و پسری که برای موندگاری عشقشون هر کاری میکنن....
هدایت شده از RadioMighat | رادیو میقات
21.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 داستان صوتی ( بدون همت چیکار کنیم؟ ) ( به یاد شهید محمد ابراهیم همت ) قاسم سلیمانی : عباس کرمی تو ضلع شرقی عملیاته! ما الان تو نقطه مرکزی هستیم! حداقل یک کیلومترباید زیر آتیش مستقیم تانکهای عراقی حرکت کنی تا برسی به عباس! اونم با این حالت!میدونی این یعنی چی؟! همت: نگران نباش با موتور میرم قاسم سلیمانی: باشه پس خیالم راحت شد، فقط حتما کلاه کاسکت بذار سرت!!! همت: 😂 قاسم سلیمانی: والا به خدا،ابراهیم ،دارم میگم شلیک گلوله مستقیم تانک! بعد میگی با موتور میرم!!!!! صداپیشگان: علی حاجی پور- مسعود عباسی - محمد رضا جعفری -علی گرگین - کامران شریفی - احسان فرامرزی نویسنده و کارگردان: علیرضا عبدی پخش روزهای پنج شنبه ازکانال رادیو میقات پخش تخصصی داستانهای صوتی @radiomighat
💠🪴💠 💠 اَلسَّلامُ‌عَلَیکَ‌یابَقیَّه‌اللهِ‌الاَعظَم 💠 اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الفَرَج 💠 اَینَ‌المُنتَقَم؟! هوای دلم ز کوی تو جای دگر نرفت... ✍🏻عبید زاکانی ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁در این شب پاییزی 🍂دعا میڪنم 🍁شبتون پر امید 🍂عشقتون خدا ✨زندگیتون پویا 🍁و لحظہ هاتون پر از آرامش باشہ. 🍁زندگیتون پر از آدمهای خوب 🍂و امضاء خدا پای تک تک آرزوهاتون شبتون بخیر ✨🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بارها گفتیم این حجاب استایل ها و مذهبی صورتی ها دقیقا ضد دین رفتار می کنند و باید به شدت باهاشون برخورد کرد چون خطر اینها از یک بی حجاب بی دین بدتر است، چون در لباس مذهبی و دین داری با پنبه سر دینداری را می برند https://eitaa.com/seyedghafar
هدایت شده از RadioMighat | رادیو میقات
13.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 داستان کوتاه ( شَرَف ) سال 1350 علی: بچه ها ‌ساکت بشینین خانم معلم داره میاد حسین: بچه ها اگه بدونین چی دیدم! باورتون نمیشه! خانم معلم لخت داره میاد سر کلاس! مصطفی:چی گفتی؟! لخت؟! مگه میشه؟! علی: چرت و پرت نگو حسین لخت نیست که دامن پاشه،از این دامن کوتاها مصطفی: دامن کوتاه؟! صداپیشگان: نسترن آهنگر - محمد علی عبدی - امیر علی مؤمنی نژاد - مسعود صفری - محمد طاها عبدی - مریم میرزایی - سلاله عبدی نویسنده: مهری درویش هو کارگردان: علیرضا عبدی پخش روزهای یک شنبه ازکانال رادیو میقات پخش تخصصی داستانهای صوتی @radiomighat
📚حاج آقا مجتبی تهرانی "رحمة الله علیه" 🔶 جمع کردن مال، آرامش نمی دهد بلکه اضطراب می آورد. 🔷يك عدّه اشتباه فکر می كنند و خيال می كنند اگر بخواهند دلشان آرام شود و اضطرابش از بين برود، بايد مال جمع كنند و روی هم بگذارند. در صورتی که آنچه به دل انسان آرامش می دهد، مال و كثرت مال نيست. این ها پوچ هستند. آنچه به دل انسان آرامش می دهد، ذكر الله و ياد خداست.( أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ) ؛ یاد خدا به قلب‏ها آرامش می دهد. 🔷 انباشته كردن مال، انسان را بيچاره می كند. انسان به جايی می رسد كه اگر تمام عالم را هم به او بدهند، يك گره ای برایش به وجود می آيد که هيچ كدام از اين ها نمی تواند بازش بكند. وقتی سرت به سنگ بخورد، تازه این حرف ها را می فهمی . آنچه اضطراب را از دل می برد، برعكس مال است. مال حتّی از نظر دنيايی هم اضطراب آفرين است. امام علی(ع) به كُميل گفت: علم تو را حِراست می كند، امّا تو بايد بروی و مال را حفظ بكنی . سورۀ مبارکۀ رعد، آیۀ 28 ☑️ به وارد شوید. @PastoyeFarhangVaSiyasat
مگر اعجاز جز این است که باران بهشت زادگاهش برهوت عربستان باشد چه نیازی‌ست به اعجاز، نگاهت کافی‌ست تا مسلمان شود انسان، اگر انسان باشد فکر کن، فلسفه خلقت عالم تنها راز خندیدن یک کودک چوپان باشد میلاد با سعادت عقل کل هستی، اول مخلوق خداوند متعال، حضرت محمد مصطفی و فرزند گرامی‌شان، صادق آل محمد، بر شما، خانواده محترمتان و تمام هستی مبارک باد
هدایت شده از RadioMighat | رادیو میقات
19.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 داستان صوتی ( بدنی که سپر شد ) (به یاد شهید حسین اسماعیل کاخ) حسین:چی شده مادر اتفاقی افتاده؟! مادر: نه مگه قرار بود چیزی بشه؟ حسین: ولی یه چیزی شده به من نمی گیا!! مادر: چی بگم مادر... راستش خودت که وضعمون رو بهتر می دونی… فک نکنم امسال دیگه بتونی مدرسه بری، میتونی کمک حال پدرت باشی! صداپیشگان: علی حاجیپور - مریم میرزایی - محمد علی عبدی - مسعود عباسی – سلاله و فاطمه عبدی نویسنده: مهری درویش هو کارگردان: علیرضا عبدی پخش روزهای پنج شنبه ازکانال رادیو میقات پخش تخصصی داستانهای صوتی @radiomighat
هدایت شده از RadioMighat | رادیو میقات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 داستان کوتاه ( دانه ای که نمی خواهد رشد کند ) زن: چیه گیله مرد! توی سبزه‌ها چی دیدی که رفتی تو فکر؟! گیله مرد: به این دونه های سبز شده نگاه کن...چند روز آب و غذا و نور خورشید خوردن و رشد کردن ... صداپیشگان: نسترن آهنگر - مسعود عباسی بازنویسی و کارگردان: علیرضا عبدی پخش روزهای یک شنبه ازکانال رادیو میقات پخش تخصصی داستانهای صوتی @radiomighat
بسم الله و الحمدلله 🔴 مرثیه ای جانسوز بر مصیبتِ این روزهای ما ♦️با شرافت زندگی کردن، ایستادن پای ارزشها، حفاظت از کیان و ناموس، گاهی بذل جان می خواهد و گاهی مقاومتِ بی امان می طلبد. ♦️این روزها مردم مظلوم غزه با اقتدار در برابر جنایتهای اسرائیل ایستاده اند، ما نیز روزگاری در برابر رژیم متجاوز بعثی ایستادگی کردیم و شهادت را در آغوش کشیدیم. ⁉️اما آیا حالا که چهره شهرهایمان، حیا و عفتِ همان ناموسی را هدف گرفته که برای محافظتش هزاران جوان برومند از آرزوهایشان و از زندگی شان گذشتند، حالا که کامجویی از نامحرم، ارزانترین و دم دستی ترین لذت شده، حالا که می خواهند با بزک کردنِ رهگذرانِ هر کوی و برزن از وجود مردانمان، مردانگی را بگیرند و از دخترانمان نجابت را، حالا که بر همت مسئولینمان تخم مرگ پاشیده اند و بی عارشان کرده اند؛ بیایید بر این عزا صبح و شب مویه کنیم و ناله سر دهیم؛ ضجه زنان و شیون کنان، بر بمبارانِ ارزشهایمان سوگواری کنیم؛ گریبان چاک کنیم و لطم بر صورت زنیم؛ ❌ آنقدر غربتِ دینمان و پایمال شدن وصیت شهدایمان را فریاد کنیم که ما را نیز به بیت الأحزان ببرند؛ ♦️ما مستحق تبعیدیم؛ بیابان ربذه هنوز هم مشتاق ابوذرهاست؛ آن سفیانیهای یهودی تبار و این مسخ شدگانِ عافیت اندیشِ یخ زده که غیرت دینی شان را در سیاهچال وجودشان زندانی کرده اند، از شکوِه ها و گلایه ها و ضجه ها و اعتراضهای ما در برابر بی بند و باریها و لاقیدیها، خسته شده اند. ‼️می گویند یا شب گریه کن یا روز ♦️و این صدای پرصلابت نبوی است که از گلوی به غم نشسته ی مظهر حیا و تمامیتِ عفت و نجابت، فاطمه زهرا "سلام الله علیها" مردمانِ غفلت زده را خطاب می فرماید که: ⁉️أفحکم الجاهلیة یبغون؟! ✍ مریم اشرفی گودرزی ☑️ به وارد شوید. @PastoyeFarhangVaSiyasat
💠🪴💠 💠 اَلسَّلامُ‌عَلَیکَ‌یابَقیَّه‌اللهِ‌الاَعظَم 💠 اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الفَرَج 💠 اَینَ‌المُنتَقَم؟! تا رنج تحمل نکنی، گنج نبینی تا شب نرود، صبح پدیدار نباشد ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
هدایت شده از RadioMighat | رادیو میقات
25.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 داستان صوتی ( تا آخرین نفس ) (به یاد شهید علی تجلایی) ابراهیم: هرجور حساب میکنم،هر نقشه و طرحی که میاد وسط،بازم یه جای کار میلنگه!! حسن: نمیشه!نمیشه جلوی این حمله لعنتی رو گرفت! دیشب با مهتی رفتیم واسه شناسایی،ایندفعه انگار هرکی تو دنیا فقط دو کلمه عربی بلد بوده رو چپوندن تو ارتش بعثی عراق!! خیلی زیاد بودن ابراهیم! خیلی زیاد! مهدی: تجهیزاتشون! تو عمرم انقدر توپ و تانک یه جا ندیده بودم! ( وقتی که در صحنه ی حق و باطل نیستی هر جا که میخواهی باش، میخواهی به نماز بایست، میخواهی به شراب بنشین هیچ فرقی ندارد... ) دکتر علی شریعتی صدا پیشگاه: علی حاجی پور - محمد رضا جعفری - مسعود عباسی - محمد حکمت - امیر مهدی اقبال - کامران شریفی - احسان فرامرزی نویسنده و کارگردان: علیرضا عبدی پخش روزهای پنج شنبه ازکانال رادیو میقات پخش تخصصی داستانهای صوتی @radiomighat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا می‌داند چقدر توی بمباران های قبلی ترسیده ای که پدر برای آرام کردنت گفته این اتفاقات یک بازیست. خدا می‌داند پدرت چقدر دعا کرده تا تو این بازی را باور کنی و به آن بخندی. گناه تو چیست که وسط بازیشان گیر افتاده ای؟ چند ساله ای که حالا فرق صدای سقوط بمب و راکت جت را می‌فهمی؟ چقدر مظلومانه و کودکانه شانه های کوچکت از ترس می‌لرزد ؛ اما بعد به امید اینکه همه ی این ها یک بازیست ، می‌خندی . صدای خنده های پر ترست داغ است روی دل پدری که برای آرام کردنت با درد می‌خندد. صدای خنده هایت گواه است بر مظلومیت هم وطنانت. گواه جنایت و خون خواری و وحشی گری کت و شلوار پوشیده هاییست که دستشان آغشته به خون هزاران کودک است. شاید تو هم فهمیده ای که لباس آدمی زاد چقدر روی تنشان لق می‌زند . حق داری فرشته ی کوچک! به این شیاطین انسان نما باید خندید. به دنیایی که در آن ، دزد ها صاحب خانه می‌شوند؛‌ باید خندید. به دنیایی که در آن جنگ با چشم آبی ها جنایت است ، اما شب های تو را با بمب های فسفری و آتش روشن می‌کنند؛ باید خندید! تمام قد از این جنایت حمایت می‌کنند ؛ اما پشت تریبون از حقوق بشر حرف می‌زنند . به سناتور هایی که مردم را احمق فرض کرده اند باید خندید. بخند جان دلم! بخند تا صدای خنده هایت پایه های کاخ های پوشالیشان را فرو بریزد و روی سرشان آوار کند. بخند چون همه ی این ها یک بازیست و وعده ی خدا حق است : «إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا » ✍🏻 محیا نوروزی