Inactif
از اونجایی که پیشنهاد شد از گذر روز بگیم،میگیم. صبح مثل تمام صبح های این چند هفته اخیر،از بین پوست ه
میگیم2
دو روز رو جمع میزنیم،چرا که نیم از دیروز سر ازمون نهایی و فیلم هدر رفت. در ادامه دچار شب بیداری و رقص شرورانه تاریخ ادبیات بین سلول های پلاسیده مغزم بودیم.
تا حدود ساعت یازده ظهر تبدیل به فرزند نیکو و درسخوان شده بودم اما دلفینه ابی خواب(سگ سیاه افسردگی) نه گذاشت و نه برداشت رفت تو جلدم خدا نصیب نکنه.
دو ساعتی نگذشت که با ناقوس مرگ فاطمه خانم دیگه دلفین حیوونی فراری شد و علوم فنون به کنعان(سلول های پلاسیده)بازگشت. و تا به حال دل نکنده. خوشش اومده.
شب خوش.
پنج و شش خرداد 03.
تولد مرغ علی هم کیک نصیبمونن کرد👌