🌍 شرایط میتونست بهتر از این باشه
ولی وقتی انسان , خودش به واسطه و سرچشمه ی فیض و برکت پشت پا زد
و امام رو از زندگی خودش حذف کرد, درهای برکت رو بر خودش بست.
🌤 این روزها نگران ترین فرد عالم, همون امام هست که میدونه میتونه به واسطه ی علم و رأفتی که خدا در اختیارش قرار داده, مشکلات همه ی انسانها رو رفع کنه ولی هنوز بشریت جاهل به اون مرحله از خواستن نرسیده
🏴 این آخرین روزهای مانده تا قربانی شدن ثارالله بیاییم با صاحب و آقامون حرف بزنیم
🌸 همون آقایی که از پدر دلسوزتره
همون آقایی که طرد شده و آواره ست
بیاییم به دلهامون دعوتش کنیم
بیاییم اگه به در بسته خوردیم با ایشون مطرح کنیم
اگه تنها شدیم اگه گرفتار شدیم اگه محتاج کمک شدیم با صاحب الزمان مون همکلام بشیم
🕯 اون آقایی که هرصبح و شام بر مصیبت سیدالشهدا گریه میکنه
💫 محاله دست عاشقای سیدالشهدا رو نگیره
معلوم نیست تا کی زنده باشیم و #محرم های دیگه رو ببینیم
#محرم امسال رو دریابیم
حرفم تمام
یا علی🦋
مداحی آنلاین - توی دنیایی که دلها بیقراره - بنی فاطمه.mp3
4.46M
🔳 #زمینه احساسی #محرم
🌴توی دنیایی که دلها بی قراره
🌴خوش بحال اون که تورو داره
🎤 #سید_مجید_بنی_فاطمه
👌فوق زیبا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋
@newlove
🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃
توی دنیایی که دلها بیقراره خوش به حال اون که تو رو داره
توی این شبهای سرد و بی ستاره خوش به حال اون که تو رو داره
تا قیامت گم نمیشه اونی که شد سر به راهت
اونی که کل گره هاش وا میشه با یک نگاهت
حسین آروم جونم حسین جان به تو مدیونم حسین جان
تا قیامت تا قیامت از تو میخونم حسین جانم😭
اللهم الرزقنا شهادت الحسین ع😭😭😭
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما را به دوستان خود معرفی کنید.🦋
@newlove
🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃
✨🌺بسم الله الرحمن الرحیم🌺✨
✨افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد✨
یه خلاصه ای از بحث قبلی رو بگیم
گفتیم که اگه ما بخاییم به مراتب بالا برسیم
باید تلاش کنیم👌👌
آقا اینکه میگن تنبل نرو تو سایه
سایه خودش میایه
سایه خودش نمیایه❌
باید تلاش کرد
باید تلاش کرد تا اون محبت اولیه ای رو که خدا میده و مثل دندون شیری هست،
و میفته و از بین میره😱😱
کمک کنیم و اینقدر محکم و جاودانه اش کنیم که بعدا نیاز به دندون پزشک هم نداشته باشیم👌👌
باید راحت طلبی رو کنار گذاشت و تلاش رو جایگزین اون کرد
ببینید آدمی که تمام طول عمرش بین الطلوعین خوابیده 😴
خب الان جسم، سیستم عصبی سالم ، "روح آماده نداره" که بخواد از زندگی لذت ببره...
باید بره کله ملق بزنه تا یه لذتی از زندگی ببره!
آخه بین الطلوعین میخوابن😐😐
عزیزم "قدرت لذت بردن" رو از بین بردی توی خودت⛔️⛔️⛔️
مطالعات پزشکی هم کلی فایده برای بیداری بین الطلوعین بیان کرده.👌👌
عزیز من شما باید
👈از خوابت لذت ببری
👈از بیدار شدنت لذت ببری
👈از نگاه به خانوادت لذت ببری
"اینا برنامه داره"
به این دلیل میگیم بیاد گفتگو کنیم
👌درباره ی اخلاق خانواده
چون خانواده مهمترین و اساسی ترین و محمکترین بنیانی هست که در اسلام وجود داره
چون همه چیز از خانواده شکل میگیره✅
✨ما میخوایم در کنار هم تلاش کنیم به "خانواده برتر" برسیم
✨به شیرینی بیشتر
✨به لذت بهتر
💕به محبت برسیم 💕
آقا از تک تک خانم ها سوال کنید:
تنها انتظاری که از شوهرشون دارن چیه؟؟
کلیدی ترین انتظار زن از مرد این هست که👇👇
برای همیشه اونا رو دوست داشته باشن❤️
درسته؟!
ان شاالله قرار هست در کنار هم به پاسخ این سوالات برسیم که👇👇
🔸 یک مرد باید چیکار کنه که بتونه به #اصلی_ترین نیاز همسرش پاسخ بده
🔸و یک زن باید چه کاری انجام بده تا همسرش از همنشینی و همصحبتی با او لذت ببره😊
چیزی که ما گفتیم این هست که باید برای زندگی برنامه داشت✅
اگه برنامه نداشته باشیم قطعا زندگیمون دچار مشکل میشه
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿
🌷کتاب سه دقیقه در قیامت🌷
🌸قسمت هشتم🌸
***************
خوب به یاد دارم که چه ذکری می گفت. اما از آن عجیب تر اینکه ذهن او را می توانستم بخوانم!
او با خودش می گفت: خدا کند که برادرم برگرده. او دو فرزند کوچک دارد و سومی هم در راه است. اگر اتفاقی برایش بیفتد، ما با بچه هایش چه کنیم؟ یعنی بیشتر ناراحت خودش بود که با بچههای من چه کند!؟
کمی آنطرف تر، داخل یکی از اتاق های بخش، یک نفر در مورد من با خدا حرف میزد!
من او را هم می دیدم. داخل بخش آقایان، یک جانباز بود که روی تخت خوابیده و برایم دعا می کرد.
او را میشناختم. قبل از اینکه وارد اتاق عمل شوم با او خداحافظی کردم و گفتم که شاید برنگردم.
این جانباز خالصانه می گفت: خدایا من را ببر، اما او را شفا بده. او زن و بچه دارد، اما من نه.
یکباره احساس کردم که باطن تمام افراد را متوجه میشوم. نیتها و اعمال آنها را می بینم و...
بار دیگر جوان خوش سیما به من گفت: برویم؟
از وضعیت به وجود آمده و راحت شدن از درد و بیماری خوشحال بودم. فهمیدم که شرایط خیلی بهتر شده اما گفتم: نه!
خیلی زود فهمیدم منظور ایشان، مرگ من و انتقال به آن جهان است. مکثی کردم و به پسر عمهام اشاره کردم. بعد گفتم: من آرزوی شهادت دارم. من سال ها به دنبال جهاد و شهادت بودم، حالا اینجا و با این وضع بروم؟!
اما انگار اصرارهای من بی فایده بود. باید میرفتم.
همان لحظه دو جوان دیگر ظاهر شدند و در چپ و راست من قرار گرفتند و گفتند:برویم.
بی اختیار همراه با آنها حرکت کردم. لحظهای بعد، خود را همراه با این دو نفر در یک بیابان دیدم!
این را هم بگویم که زمان، اصلا مانند اینجا نبود. من در یک لحظه صدها موضوع را میفهمیدم و صدها نفر را میدیدم!
آن زمان کاملا متوجه بودم که مرگ به سراغم آمده. اما احساس خیلی خوبی داشتم. از آن درد شدید چشم راحت شده بودم. پسر عمه و عمویم در کنارم حضور داشتند و شرایط خیلی عالی بود.
در روایات شنیده بودم که دو ملک از سوی خدا همیشه با ما هستند، حالا داشتم این دو ملک را می دیدم.
چقدر چهره آنها زیبا و دوست داشتنی بود. دوست داشتم هميشه با آنها باشم. ما با هم در وسط یک بیابان کویری و خشک و بی آب و علف حرکت می کردیم. کمی جلوتر چیزی را دیدم!
روبروی ما یک میز قرار داشت که یک نفر پشت میز نشسته بود. آهسته آهسته به میز نزدیک شدیم!
به اطراف نگاه کردم. سمت چپ من در دور دست ها، چیزی شبیه سراب دیده می شد. اما آنچه می دیدم سراب نبود، شعله های آتش بود! حرارتش را از راه دور حس می کردم.
به سمت راست خیره شدم. در دور دست ها یک باغ بزرگ و زیبا، یا چیزی شبیه جنگل های شمال ایران پیدا بود. نسیم خنکی از آن سو احساس می کردم. به شخص پشت میز سلام کردم. با ادب جواب داد. منتظر بودم. میخواستم ببینم چه کار دارد. این دو جوان که در کنار من بودند،
هیچ عکس العملی نشان ندادند.
حالا من بودم و همان دو جوان که در کنارم قرار داشتند. جوان پشت میز یک کتاب بزرگ و قطور را در مقابل من قرار داد!
***************
🍀ادامه دارد....منتظر باشید😍
#سه_دقیقه_در_قیامت
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿
🌷کتاب سه دقیقه در قیامت🌷
🌸قسمت نهم🌸
***************
جوان پشت میز، به آن کتاب بزرگ اشاره کرد. وقتی تعجب من را دید، گفت: کتاب خودت هست، بخوان. امروز برای حسابرسی،همین که خودت آن را ببینی کافیست.
چقدر این جمله آشنا بود. در یکی از جلسات قرآن، استاد ما این آیه را اشاره کرده بود: «اقرا کتابک، کفی بنفسک اليوم علیک حسیبا»*1 این جوان درست ترجمه همین آیه را به من گفت. نگاهی به اطرافیانم کردم. کمی مکث کردم و کتاب را باز کردم. بالا سمت چپ صفحه اول، با خط درشت نوشته شده بود
«۱۳۰ سال و ۶ ماه و ۴ روز»
از آقایی که پشت میز بود پرسیدم: این عدد چیه؟
گفت: سن بلوغ شماست. شما دقیقا در این تاریخ به بلوغ رسیدی۔ توی ذهنم بود که این تاریخ، یکسال از پانزده سال قمری کمتر است. اما آن جوان که متوجه ذهن من شده بود گفت: نشانه های بلوغ فقط این نیست که شما در ذهن داری. من هم قبول کردم.
قبل از آن و در صفحه سمت راست، اعمال خوب زیادی نوشته شده بود. از سفر زیارتی مشهد تا نمازهای اول وقت و هیئت و احترام به والدین و ... پرسیدم: اینها چیست؟ گفت: این ها اعمال خوبی است که قبل از بلوغ انجام دادی. همه این کارهای خوب برایت حفظ شده.
قبل از اینکه وارد صفحات اعمال پس از بلوغ شویم، جوان بشت میز نگاهی کلی به کتاب من کرد و گفت: نمازهایت خوب و مورد قبول است. برای همین وارد بقیه اعمال می شویم یاد حدیثی افتادم که پیامبر فرمودند: نخستین چیزی که خدای متعال بر امتم واجب کرد، نمازهای پنج گانه است و اولین چیزی که از کارهای آنان به سوی خدا بالا میرود، نمازهای پنج گانه است و نخستین چیزی که درباره آن از امتم حسابرسی میشود، نمازهای پنجگانه می باشد21
من قبل از بلوغ، نمازم را شروع کرده بودم و با تشویق های پدر مادرم، همیشه در مسجد حضور داشتم. کمتر روزی پیش می آمد که نماز صبحم قضا شود. اگر یک روز خدای ناکرده نماز صبحم قضا می شد، تا شب خیلی ناراحت و افسرده بودم. این اهمیت به نماز را از بچگی آموخته بودم و خدا را شکر همیشه اهمیت می دادم.
وقتی آن مَلَک، یعنی جوان پشت میز به عنوان اولین مطلب اینگونه به نماز اهمیت داد و بعد به سراغ بقیه اعمال رفت، یاد حدیثی افتادم که معصومین (ع) فرمودند: اولین چیزی که مورد محاسبه قرار می گیرد، نماز است. اگر نماز قبول شود، بقیه اعمال قبول میشود. و اگر نماز رد شود . .
خوشحال شدم. به صفحه اول کتابم نگاه کردم. از همان روز بلوغ تمام کارهای من با جزئیات نوشته شده بود. کوچک ترین کارها. حتى ذره ای کار خوب و بد را دقیق نوشته بودند و صرف نظر نکرده بودند تازه فهمیدم که فمن يعمل مثقال ذره خیرا یره یعنی چه. هر چی که ما اینجا شوخی حساب کرده بودیم، آنها جدی جدی نوشته بودند در داخل این کتاب، در کنار هر کدام از کارهای روزانه من چیزی شبیه یک تصویر کوچک وجود داشت که وقتی به آن خیره می شدیم، مثل فیلم به نمایش در می آمد، درست مثل قسمت ویدئو در موبایل های جدید، فیلم آن ماجرا را مشاهده می کردیم. آن هم فیلم سه بعدی با تمام جزئیات یعنی در مواجه با دیگران، حتی فکر افراد را . لذا نمیشد هیچ کدام از آن کارها را انکار کرد....
***************
1:آیه 14 سوره اسراء
2:كنز العمال، جلد هفتم، ص 276
🍀ادامه دارد....منتظر باشید😍
#سه_دقیقه_در_قیامت
تمام زندگے و هستےام فداے حسین
چرا بمانم اگر نیستم براے حسین
بگو بہ مرغ اجل روے بام ما منشین
ڪه #چهار روز دگر مانده تا عزاے حسین
#ارباب_خوبم_ماه_عزاتو_عشقہ
#4_روز_تا_فصل_عاشقی🍂