صدا ۰۳۹.m4a
8.29M
🌺السلامعلیکیااباصالحالمهدی🌺
📜 فواید استفاده از امام زمان
جلسه ۷ ام
🗓 چهارشنبه ۱۶ اسفند ماه ۱۴۰۲ | ۲۵ شعبان ۱۴۴۵
🎤 استاد مهندس علی اصغر اکبری طرشتی
#چهارشنبه #امام_زمان
#استاد_مهندس_علی_اصغر_اکبری
🌺السلامعلیکیااباصالحالمهدی🌺
📜 فواید استفاده از امام زمان
جلسه ۷ ام
🗓 چهارشنبه ۱۶ اسفند ماه ۱۴۰۲ | ۲۵ شعبان ۱۴۴۵
1. اسحق¬بن یعقوب کلینی درباره تکلیف شیعیان در غیبت از امام زمان سوال می¬کنند حضرت می-فرمایند:
اَمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَةُ فَارْجِعوُا فیها اِلی رُواةِ حَدیثِنا، فَاِنَّهُمْ حُجَّتی عَلَیْکُمْ وَاَنَا حُجَّةُ اللّهِ عَلَیْهِمْ؛
2. حضرت عسکری می¬فرمایند:
وَاَمّا مَنْ کانَ مِنَ الفُقَهاءِ صَائِنا لِنَفْسِهِ حافِظاً لِدینِهِ مُخالِفاً لِهَواهُ مُطیعاً لِاَمرِ مَولاهُ فَلِلْعَوامِ اَنْ یُقَلِّدُوهُ
3. قال الصادق:
مَنْ کانَ مِنْکمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَی حَدِیثَنَا و نَظَرَ فِی حَلَالِنَا و حَرَامِنَا و عَرَفَ أَحْکامَنَا فَلْیرْضَوْا بِه حَکماً فَإِنِّی قَدْ جَعَلْتُه عَلَیکمْ حَاکماً
هرکدام از شما که حدیث مارا روایت کند و در حلال و حرام ما صاحب نظر باشد و احکام ما را بداند که من او را بر شما حاکم قرار دادم
4. مستدرک الوسائل مجلد 17 صفحه 320
عُلَماءُ اُمَّتي كَأنبياءِ بَني إسرائيلَ
حضرت مهدی به سوالات شیخ مرتضی انصاری پاسخ می¬دهد
یکی از شاگردان مرحوم شیخ مرتضی انصاری می گوید: «نیمه شبی در کربلای معلاّ از خانه بیرون آمدم، در حالی که کوچه ها گل آلود وتاریک بودند ومن چراغی با خود برداشته بودم. از دور شخصی را مشاهده کردم، که چون به او نزدیک شدم دیدم، استادم شیخ انصاری است. با دیدن ایشان به فکر فرو رفتم واز خود پرسیدم که آن بزرگوار در این موقع از شب، در این کوچه های گل آلود با چشم ضعیف به کجا می روند؟! از بیم آنکه مبادا کسی در کمین ایشان باشد، آهسته به دنبالش حرکت کردم. شیخ آمد وآمد تا در کنار خانه ای ایستاد ودر کنار در آن خانه زیارت جامعه را با یک توجّه خاصّی خواند، سپس داخل آن منزل گردید. من دیگر چیزی نمی دیدم امّا صدای شیخ را می شنیدم که با کسی سخن می گفت. ساعتی بعد به حرم مطهّر مشرّف گشتم وشیخ را در آنجا دیدم. بعدها که به خدمت آن جناب رسیدم وداستان آن شب را جویا شدم پس از اصرار زیاد به من، فرمودند: «گاهی برای رسیدن به خدمت «امام عصر» (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) اجازه پیدا می کنم ودر کنار آن خانه (که تو آن را پیدا نخواهی کرد). می روم وزیارت جامعه را می خوانم، چنانچه اجازه ثانوی برسد خدمت آن حضرت شرفیاب می شوم ومطالب لازم را از آن سرور می پرسم ویاری می خواهم وبرمی گردم». سپس شیخ مرتضی انصاری از من پیمان گرفت که تا هنگام حیاتش این مطلب را برای کسی اظهار نکنم»
#چهارشنبه #امام_زمان
#استاد_مهندس_علی_اصغر_اکبری
صدا ۰۴۰.m4a
8.51M
🌺السلامعلیکیااباصالحالمهدی🌺
📜 تفسیر قرآن
🗓 پنجشنبه ۱۷ اسفند ماه ۱۴۰۲ | ۲۶ شعبان ۱۴۴۵
🎤 استاد مهندس علی اصغر اکبری طرشتی
#پنجشنبه #تفسیر_قرآن
#استاد_مهندس_علی_اصغر_اکبری
🌺السلامعلیکیااباصالحالمهدی🌺
📜 تفسیر قرآن
🗓 پنجشنبه ۱۷ اسفند ماه ۱۴۰۲ | ۲۶ شعبان ۱۴۴۵
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ) سوره بقره آیه 183
یعنی ای کسانی که ایمان آوردید نوشتیم برای شما و واجب گردانیدم برای شما روزه را همانطوری که برای پیشینیان قبل از شما نیز آن را نوشتیم باشد که شما با تقویٰ شوید.
سوره بقره آیه ۱۸۵: شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَىٰ وَالْفُرْقَانِ
یعنی ماه رمضان که قرآن در آن نازل شده است قرآنی که هدایت است و راهنما است برای همه بشریت و دارای دلایل و بینات روشن است و مایهی هدایت و جدایی حق از باطل است.
إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ سَلَامٌ هِيَ حَتَّىٰ مَطْلَعِ الْفَجْرِ
از این سه آیه نتیجه میگیریم که اولا قرآن در ماه رمضان نازل شده است در عالم ذر اولیٰ و نزولش شب قدر بوده است پس عظمت ماه رمضان به نزول قرآن است و شب قدر عبادتش برابر با ۸۳ سال و ۴ ماه است.
خطبه رسول خدا (ص) در فضیلت ماه رمضان:
این خطبه را که شیخ صدوق در امالی و عیون الاخبار (جلد ۱ صفحه ۲۹۵) و بحارالانوار (جلد ۹۶ صفحه ۳۵۶) از قول رسول خدا آورده است که رسول خدا فرمودهاند: یا ایّها النّاس انّه قد أقْبَلَ علیکم شهر الله.
۱- حضرت میفرمایند قد أقْبَلَ علیکم شهر الله (ای مردم ماه خدا به شما روی آورده است.)
۲- بِالبَرکَتِه، این ماه مبارک با برکت به سوی شما آمده است.
۳- والرحمةِ، یعنی ماهی که هم با برکت و هم با رحمت و مهربانی به شما روی آورده است.
۴- والمغفرة: یعنی این ماه ماه بخشش است که در حدیث داریم جبرائیل گفت خدا لعنت کند آن انسانی که ماه رمضان بر او بگذرد و خدا او را نبخشد و رسول خدا آمین فرمودند پس یکی از اعمال این ماه استغفار کردن است «استغفرالله و اتوب الیه».
۵- در ابتدای خطبه رسول الله میفرمایند این ماه شهرالله است یعنی ماه خداست. «یا ایها الناس اِنّه قد أقبل علیکم شهرالله»
۶- این ماه در نزد خدا افضل ماه ها است.
۷- روزهای آن افضل روزهای سال است «و أیّامُهُ أفضَلُ الاَیّام».
۸- شبهای آن افضل شبها است «وَ لَیالُهُ أفْضَلُ لَیالی».
۹- «و ساعاتُه أفْضَلُ السّاعاة» یعنی و لحظات آن افضل لحظات است.
۱۰- ماهی است که خداوند برای شما دعوتنامه فرستاده است «دُعیتُم فیه الی ضیافة الله».
۱۱- خداوند این ماه را برای شما ماه کرامت و بزرگواری قرار داده است «وَ جَعَلْتُم فیه مِنْ أهل کِرامته الله».
۱۲- ای مردم نفس کشیدن شما در این ماه تسبیح است «و اَنْفُسَکُمْ تَسْبیحْ».
۱۳- «وَ نُومُکُم فیه عِباداتکُمْ» و خوابیدنتان در آن عبادت است.
۱۴- «و عملکم فیه مقبول» اعمال شما در این ماه قبول است.
۱۵- «و دعائکم فیه مستجاب فَاسْئلُ الله ربکم بنیات صادقه و قلوب طاهرة» دعاهای شما در این ماه مستجاب است پس از خدا بخواهید «گدایی کنید» بخواهید از پروردگارتان با نیتهای راست و درست و قلبهای پاک و طاهر.
۱۶- از خدا بخواهید توفیق روزه گرفتن به شما بدهد «و توفیق الصیام».
۱۷- «و تلاوة کتابه» و توفیق تلاوت کتاب (یا قرآن) را به شما بدهد (تلاوت توجه به معنی نیز داشتن).
18- و بدبخت آن کسی است که در این ماه بزرگ از آمرزش خدا محروم بماند « و اَنّ الشقی مَن حُرِم غفران الله».
19- از گرسنگی و تشنگی آن گرسنگی و تشنگی قیامت را به یاد بیاورید.
هرکس یک افطاری به روزه دار بدهد مثل این است که یک بنده آزاد کرده باشد.
#پنجشنبه #تفسیر_قرآن
#استاد_مهندس_علی_اصغر_اکبری
صدا ۰۴۱_1.m4a
7.36M
🌺السلامعلیکیااباصالحالمهدی🌺
📜 فواید استفاده از امام زمان جلسه
🗓 پنجشنبه ۱۷ اسفند ماه ۱۴۰۲ | ۲۶ شعبان ۱۴۴۵
🎤 استاد مهندس علی اصغر اکبری طرشتی
#پنجشنبه #امام_زمان
#استاد_مهندس_علی_اصغر_اکبری
🌺السلامعلیکیااباصالحالمهدی🌺
📜 فواید استفاده از امام زمان جلسه
🗓 پنجشنبه ۱۷ اسفند ماه ۱۴۰۲ | ۲۶ شعبان ۱۴۴۵
9. امام زمان اشتباه فتوای علامه حلی را به ایشان می¬فرمایند و سپس می¬فرمایند برای حجّیت آن به کتاب تهزیب الاحکام مجلد فلان صفحه فلان مراجعه کن
علاّمه حلّی شب جمعه ای به زیارت سیّد الشّهداء (ع) می رفت. ایشان تنها بر روی الاغی سوار شده بود وتازیانه نیز در دستش بود. در بین راه شخص عربی پیاده به همراه علاّمه راه افتاده وبا هم به صحبت مشغول شدند. وقتی مقداری از راه رفتند علاّمه متوجّه شد که این شخص مرد دانایی است بنابراین در مورد همه مسائل علمی با هم صحبت کردند وعلاّمه بیشتر متوجّه می شد که این مرد صاحب علم وفضیلت بسیاری است. علاّمه مشکلاتی که برایش در علوم پیش آمده بود را یکی یکی از آن شخص سؤال می کرد وآن شخص همه آنها را جواب می فرمود تااینکه به مسئله ای رسیدند که آن شخص فتوایی داد ولی علاّمه آن فتوا را ردّ کرد وگفت: «حدیثی در مورد فتوای شما نداریم». آن مرد گفت: «حدیثی در این مورد شیخ طبرسی در کتاب تهذیب بیان کرده است و شما از اوّل کتاب تهذیب فلان قدر ورق بزنید در فلان صفحه در سطر چندم این حدیث را مشاهده خواهید نمود». علاّمه تعجّب کرد که این شخص چه کسی است؟! آنگاه علاّمه از آن شخص پرسید: «آیا در زمان غیبت کُبری می توان امام زمان (علیه السلام) را زیارت کرد یا نه؟!» در این هنگام تازیانه از دست علاّمه افتاد وآن شخص بزرگوار خم شد وتازیانه را از روی زمین برداشته ودر دست علاّمه گذاشت وبه علاّمه فرمود: «چگونه صاحب الزّمان را نمی توان دید در حالی که دست او در میان دست توست». پس علاّمه بی اختیار خود را از روی حیوان به پایین انداخت که پای آن حضرت را ببوسد واز هوش رفت. چون به هوش آمد کسی را ندید، به خانه برگشت وبه کتاب تهذیب مراجعه کرد وآن حدیث را در همان صفحه وسطری که حضرت نشان داده بود ملاحظه نمود»
10. کمک به شیخ مفید که کودکی به فتوای او کشته نشود
می گویند از روستایی کسی خدمت شیخ مفید رسید ودر مورد زنی حامله که فوت کرده وفرزندش زنده است سؤال کرد که: «آیا باید شکم این زن را پاره کرده وطفل را بیرون آوریم ویا این که با آن بچّه، او را دفن کنیم؟» شیخ مفید فرمود: «با همان بچّه او را دفن کنید». پس آن مرد برگشت. در وسط راه دید مرد اسب سواری از پُشت سر، سریع می آید، وقتی به نزدیک مرد رسید، گفت: «ای مرد! شیخ مفید فرموده است که شکم آن زن را پاره کنید وطفل را بیرون بیاورید وزن را دفن کنید». آن مرد نیز همین کار را کرد. پس از مدّتی اتّفاق را برای شیخ مفید بیان کردند، شیخ فرمود: «من کسی را نفرستادم ومعلوم است که آن شخص صاحب الامر (علیه السلام) بوده است. حالا که در احکام دینی اشتباه می کنم همان بهتر که دیگر احکام دینی را بیان نکنم». پس به خانه رفتند ودرب خانه را بستند وبیرون نیامدند. ناگاه از حضرت ولی عصر (علیه السلام) نامه ای برای شیخ مفید آمد که: «بر شما واجب است تا احکام دینی را بیان کنید وما هم شما را همراهی کنیم ومواظب باشیم که اشتباه نکنید». پس شیخ مفید دوباره شروع به بیان احکام دین کرد
11. پاسخ به سؤالات علمی آیت الله العظمی مقدس اردبیلی
در یکی از شب ها در صحن مطهر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بودم. آن موقع قسمت عمده شب گذشته بود. در اثنایی که در صحن گردش می کردم، دیدم شخصی از مقابل من به طرف حرم منور امیرالمؤمنین علیه السلام می رود. وقتی نزدیک رفتم، دیدم استاد بزرگوارم ملا احمد اردبیلی است. خود را از وی پنهان نگاه داشتم تا این که به طرف درِ حرم آمد. در بسته بود، ولی به محض رسیدن او، باز شد و او وارد حرم گردید. شنیدم که سخن می گوید؛ مثل این که با کسی درگوشی حرف می زند. آن گاه از حرم بیرون آمد و در بسته شد. من هم پشت سر او رفتم، تا از شهر نجف خارج شد و به سمت مسجد کوفه رفت. من دنبال او بودم، ولی او مرا نمی دید. همین که وارد مسجد کوفه گردید، به سمت محرابی که حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در آن جا شهید شد رفت و مدتی در آن جا ایستاد و سپس برگشت و از مسجد بیرون آمد و آهنگ نجف کرد. من هم چنان پشت سر او بودم تا این که به نزدیک مسجد حنانه رسیدیم. در آن جا سرفه ام گرفت، به طوری که نتوانستم خودداری کنم. وقتی صدای سرفه مرا شنید، برگشت و نگاهی به من کرد و مرا شناخت. پرسید: تو میرعلّام هستی؟ گفتم: آری. گفت: این جا چه می کنی؟ گفتم: از موقعی که شما وارد صحن مطهر شدید تاکنون همه جا با شما بوده ام. شما را به صاحب این قبر مطهر قسم می دهم آن چه امشب بر شما گذشت از اول تا آخر به من اطلاع دهید! گفت: می گویم، ولی به این شرط که تا من زنده ام، به کسی نگویی! وقتی به وی اطمینان دادم، فرمود: در پاره ای از مسائل علمی فکر می کردم و حلّ آن برایم مشکل می نمود. به دلم افتاد خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام بروم و حلّ آن مشکل را از آن حضرت بخواهم. هنگامی که به درِ حرم رسیدم، چنان که دیدی درِ بسته به رویم گشوده شد و داخل حرم شدم و از خداوند خواستم که شاه ولایت جواب سؤالم را بدهد. ناگهان صدایی از قبر منور شنیدم که فرمود: به مسجد کوفه برو و از قائم ما سؤال کن؛ زیرا او امام زمان توست. من هم به کنار محراب آمدم و آن حضرت را آن جا دیدم. مسئله خود را پرسیدم و حضرت جواب آن را مرحمت فرمود و اینک به منزل برمی گردم
12. پاسخ به سؤالات آیت الله حاج شیخ عبدالنبی عراقی بوسیله امام زمان و پاسخ به یک قسمت دیگر از سوالات ایشان بوسیله آیت الله آقا سیدابوالحسن اصفهانی که درجای امام زمان نشسته بود
مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالنّبی عراقی می گوید: «در روزگاری که در نجف اشرف بودم، چهارده مسئله مهّم وغامض مرا مشغول داشته ودر پی آن بودم که آنها را از امام عصر (علیه السلام) سؤال کنم. در همان شرایط شنیدم مرتاضی که از راه ریاضت شرعی به مقاماتی رسیده است به نجف آمده وکارهای شگفت انگیزی از او نقل می کردند. به دیدار او رفتم واو را آزمودم، دیدم مرد آگاهی است. از او پرسیدم که: «آیا با اطلاّعات وتخصّص ودریافتهای تو، راهی به کوی امام عصر (علیه السلام) است؟» پاسخ داد: «آری». پرسیدم: «چگونه؟» گفت: «شما با نیّت خالص وبا وضو یا غسل به صحرا برو ودر نقطه ای دور دست وخلوت رو به قبله بنشین وهفتاد بار… را با همه وجود قرائت کن، آنگاه حاجت وخواسته خود را بخواه ومطمئن باش که هر کس در پایان برنامه نزد تو آمد مطلوب ومحبوب تو می باشد. دامان او را بگیر وخواسته ات را بخواه». به همین جهت روزی از روزها با آمادگی کامل به بیابان مسجد سهله رفتم ورو به قبله، آن برنامه را به انجام رساندم که دیدم مردی گرانقدر وپرابهّتی در لباس عربی پدیدار شد وبه من گفت: «شما با من کاری داشتید؟» گفتم: «با شما خیر» فرمود: «چرا؟» چنان غفلت زده بودم که باز هم گفتم: «نه، با شما کاری نداشتم». او رفت وبه ناگاه من به خود آمدم واز پی او به راه افتادم. او به منزلی در همان دشت وارد شد ومن نیز به آنجا رسیدم امّا دیدم در بسته است. در زدم، فردی درب را گشود وپرسید: «چه می خواهید؟» گفتم: «همان آقایی را که اینجا آمدند». پس از چند دقیقه باز گشت وگفت: «بفرمایید». وارد شدم. منزل کوچکی بود وایوانی داشت. تختی بر آن ایوان زده شده بود وبر روی آن وجود گرانمایه دوازدهمین امام معصوم، حضرت مهدی (ع) نشسته بود. سلام کردم وآن گرامی پاسخ داد، امّا من چنان مجذوب آن حضرت شدم که مسائل اصلی خود را تماماً فراموش کردم. بناچار چند سؤال دیگر طرح وپاسخ آنها را گرفتم وبیرون آمدم. کمی از خانه دور شدم. دیدم مسائل چهارده گانه ای که در پی پاسخ یافتن بدانها بودم به یادم آمد. بی درنگ باز گشتم وبار دیگر درب منزل را زدم. همان فرد بیرون آمد وگفت: «بفرمایید». گفتم: «می خواهم خدمت حضرت شرفیاب شوم وپاسخ سؤالهای خویش را بگیرم». گفت: «آقا تشریف بردند امّا نایب او هستند». گفتم: «اگر ممکن است اجازه دهید از نایبشان بپرسم». گفت: «بفرمایید». وارد شدم، امّا هنگامی که نگاه کردم دیدم آیت الله سیّد ابوالحسن اصفهانی جای حضرت مهدی (ع) نشسته وبر روی همان تخت قرار دارد. پرسشهای خود را یکی پس از دیگری طرح نمودم وایشان پاسخ دادند. خداحافظی کردم وبیرون آمدم. پس از خروج از منزل، با خود گفتم: «شگفتا! آیت الله اصفهانی که در نجف بودند، کی به اینجا آمدند؟!» فوراً به نجف باز گشتم ودر هوای گرم بعد از ظهر به منزل ایشان رفتم. اجازه ورود گرفتم، دیدم مشغول نماز است. نمازش به پایان رسید. رو به من کرد وضمن تفقّد فرمود: «مگر پاسخ سؤالهای خود را نگرفتی؟» گفتم: «چرا امّا!» بار دیگر پرسیدم وایشان به همان سبک جواب داد ومن دریافتم که مقام وموقعیّت آن مرد بزرگ چگونه است وارتباطش با صاحب الزمان (علیه السلام) تا کجاست»
#پنجشنبه #امام_زمان
#استاد_مهندس_علی_اصغر_اکبری
صدا ۰۴۲.m4a
10.88M
🌺السلامعلیکیااباصالحالمهدی🌺
📜 نهج البلاغه
🗓 شنبه ۱۹ اسفند ماه ۱۴۰۲ | ۲۸ شعبان ۱۴۴۵
🎤 استاد مهندس علی اصغر اکبری طرشتی
#شنبه #نهج_البلاغه
#استاد_مهندس_علی_اصغر_اکبری
🌺السلامعلیکیااباصالحالمهدی🌺
📜 نهج البلاغه
🗓 شنبه ۱۹ اسفند ماه ۱۴۰۲ | ۲۸ شعبان ۱۴۴۵
نامه 3 نهج البلاغه
يَا بُنَيَّ إِنِّي قَدْ أَنْبَأْتُكَ عَنِ الدُّنْيَا وَ حَالِهَا وَ زَوَالِهَا وَ انْتِقَالِهَا وَ أَنْبَأْتُكَ عَنِ الْآخِرَةِ وَ مَا أُعِدَّ لِأَهْلِهَا فِيهَا، وَ ضَرَبْتُ لَكَ فِيهِمَا الْأَمْثَالَ لِتَعْتَبِرَ بِهَا وَ تَحْذُوَ عَلَيْهَا. إِنَّمَا مَثَلُ مَنْ خَبَرَ الدُّنْيَا كَمَثَلِ قَوْمٍ سَفْرٍ نَبَا بِهِمْ مَنْزِلٌ جَدِيبٌ، فَأَمُّوا مَنْزِلًا خَصِيباً وَ جَنَاباً مَرِيعاً، فَاحْتَمَلُوا وَعْثَاءَ الطَّرِيقِ وَ فِرَاقَ الصَّدِيقِ وَ خُشُونَةَ السَّفَرِ وَ جُشُوبَةَ المَطْعَمِ لِيَأْتُوا سَعَةَ دَارِهِمْ وَ مَنْزِلَ قَرَارِهِمْ، فَلَيْسَ يَجِدُونَ لِشَيْءٍ مِنْ ذَلِكَ أَلَماً وَ لَا يَرَوْنَ نَفَقَةً فِيهِ مَغْرَماً، وَ لَا شَيْءَ أَحَبُّ إِلَيْهِمْ مِمَّا قَرَّبَهُمْ مِنْ مَنْزِلِهِمْ وَ أَدْنَاهُمْ [إِلَى] مِنْ مَحَلَّتِهِمْ. وَ مَثَلُ مَنِ اغْتَرَّ بِهَا كَمَثَلِ قَوْمٍ كَانُوا بِمَنْزِلٍ خَصِيبٍ، فَنَبَا بِهِمْ إِلَى مَنْزِلٍ جَدِيبٍ، فَلَيْسَ شَيْءٌ أَكْرَهَ إِلَيْهِمْ وَ لَا أَفْظَعَ عِنْدَهُمْ مِنْ مُفَارَقَةِ مَا كَانُوا فِيهِ إِلَى مَا يَهْجُمُونَ عَلَيْهِ وَ يَصِيرُونَ إِلَيْه.
انسان مسافری است از عالم ذر به دنیا و از عالم ذر به آخرت
یعنی ای فرزندم من تورا از دنیا و حالات دنیا و زوال و نابودی دنیا و دگرگونی دنیا آگاه ساختم (که این دنیا فنا شدنی هست) و از آخرت و انچه برای اهلش در آن مهیا شده است مطلع نمودم و برای هر دو برای تئ مثالهایی زدم تا از آن عبرت بگیری و راه صحیح را بروی.
حضرت در این فراز از وصیت¬نامه خودش به ما علم دنیا و آخرت را معرفی می¬کند ما مسافر هستیم و حضرت نیز می¬فرمایند: «قومٍ سفرٍ» مسافرتی که مسافرت را از عالم ذر شروع کرده ایم و در این دنیا توقف بسیار کوتاه داریم (نسبت به عالم ذر و آخرت) حضرت می¬فرمایند: که این عالم، عالم فنا است و عالم دیگر عالم بقا است مدت ماند در این دنیا نسبت به زندگی در آخرت یک لحظه است حضرت می-رمایند تو عالم بقا را فدای این عالم فانی نکن که یک لحظه است
1. دنیا عالم فنا است
هیچ چیزی در این عالم باقی نمی¬ماند و همه چیز در این عالم درحال فنا شدن است. خودتان را در نظر بگیرید کودکی رفت نوجوانی رفت جوانی رفت سن مسنی نیز گذشت ما می¬خواهیم سخن بگوییم وقتی می¬گوییم سخن «س» را اول به کار می¬بریم بعد «خ» را وقتی «خ» را بکار بردیم «س» از بین می¬رود وقتی «ن» را بکار بردیم «خ» از بین می¬رود پس این دنیا دائما درحال فنا و نیستی است بدبخت کسی است¬که این را نفهمد پس این دنیا یکپارچه نیستی است که دانشمندان می¬گویند: «دنیا نیست اندر نیست اندر نیست است» تقریباً هستی آن با نیستی مندرج می¬باشد پس دنیا دار مرگ و فنا است زندگی عبارت است از مرگ های پی در پی
2. عالم بقا
ما مسافری هستیم که از عالم فنا به عالم بقا می¬رویم ما مسافری هستیم که از عالم ذر نورانی که در آن حیات و زندگی قلیان و جوشش داشت و زندگی در ان می¬جوشید به این عالم فنا آمده¬ایم پس نشئة بقا آن نشئة¬ای است¬که زندگی در آن می¬جوشد دیگر در انجا بهار و تابستان و پاییز و زمستان وجود ندارد شب و روز و... در آن نیست همه¬اش بقا است همه¬اش زندگی است همه¬اش حقانیت و حق است عالم ثبوت است
3. این عالم عالم جهل و نادانی است حتی برای بزرگترین دانشمندان عالم چه طبیعی و چه ریاضی این عالم عالم جهل است به هر پاره که می¬رسد پرده های دیگری در جلو چشم او باز می¬شود و مجهولات او بیشتر می¬شود بشر به هر ثانیه¬ای از عالم برسد نمی¬داند در دقیقه بعد این عالم چه خواهد شد هیچ کس نمی¬داند که یک ثانیه بعد این زمین چه حالتی خواهد داشت ممکن است زلزله بیاید و مارا به قعر زمین ببرد ممکن است هوا چنان مسموم شود که همه را بکشد هوا آنقدر سرد شود که همه بخ بزنند ما هم نادانیم این طرف دیوار که ایستاده¬ایم نمی¬دانیم آن¬طرف دیوار چیست نمی¬دانیم زیر پوست بدن ما چیست زیر ناخن ما چیست پس این عالم عالم جهل است اگ ردانشمندان باندازه یک لحظه از این عالم علم پیدا کند به اندازه صدها سال مجهولات جلوی آنها باز می¬شود
این شعر منسوب به ابن¬سینا است:
تا بدانجا رسیده است دانش من
که بدانم که هنوز نادانم
4. وصف آن عالم
اما آن عالم، عالم*** است عالم علم است عالم دانش و لطافت است آنقدر لطیف است که نور خورشید در مقابلش زمخت است نور خورشید نا است که می¬سوزاند و اما نور آن عالم لطافت مخصوص دارد لطافت آن عالم به میلیاردها درجه از لطافت نور آفتاب بیشتر است
امیرالمؤمنین فریاد می¬زند که ای انسان بیدار باش آگاه باش تو عالم بقا را فدای این چند لحظة دنیا مکن و مثالها می¬زند
5. هنر آموزشی در مثالها
یکی از هنر های مهم استادی و معلمی و گویندگی و نویسندگی برای فهماندن مطالب به شاگرد و طرف مقابل مثال زدن است و استفاده از مثالها می¬باشد قران کریم نیز مثالها می¬زند و این یک روش بسیار آموزنده و عالی است و امیرالمؤمنین در اینجا چقدر مثالهای زیبا می¬زند «حضرت می¬فرمایند: که من دو مثال می¬زنم کسانی¬که دنیا را خوب آزموده¬اند آنها می¬دانند همچون مسافری هستند که در منزلگاهی بین آب و آبادانی منزل کرده¬اند (وارد شده¬اند) که قابل زیستن و ماندن نیست لذا تصمیم گرفته¬اند به سوی منزلی پرنعمت و ناحیه¬ای راحت برای زیستن حرکت کند
از این رو آنها برای رسیدن به آن منزل مشقت اره را متحمل می¬شوند و فراق دوستان را می¬پذیرند تا آنها به منزلگاه آرامش برسند
از این رو آنها برای رسیدن آن منزل مشقت راه را متحمل می¬شوند و سختی ها را به جان می¬خرند و گرفتاریهای سفر را می¬پذیرند تا به آن منزلگاه برسند
حضرت می¬فرمایند که تو مسافری هستی¬که برای رسیدن به مقصد خشونت¬ها سختی¬های سفر غذاهای نامطلوب را می¬پذیرند تا به آن منزل راه یابند چه زیبا می¬فرمایند امیرالمؤمنین
ای کسی¬که مشغول دنیا هستی آرزوهایت را کم کن مرگ یکباره تورا می¬گیرد و قبر مخزن و صندوق عمل است
6. سوره نحل آیه 96
مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ ۖ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ
هرچیزی که در نزد شما است فانی شدنی است و هرچیزی که در نزد خدا گذاشته¬ای برایت باقی است
7. حضرت در این نامه به دنیابه دنیا پرستان بی ایمان می¬پردازد می¬فرمایند آنها که به این دنیا مغرور شده-اند هم مانند مسافرانی هستند که در منزلی پر نعمت قرار دارند سپس به آنها خبر می¬دهند که باید به منزل¬گاه خشک و خالی از نعمت یعنی جهنم بروی و چیزی مصیبت بارتر از این نیست که سرنوشتی به در پیش دارند آنها می¬دانند که سرنوشتشان جهنم است که عذابی شدید است که زندگانی دنیا با تمام مشکلاتی¬که برای آنها گوارا است به همین دلیل از مرگ می¬ترسند و از آینده خود وحشت دارند که خداوند در قران کریم سوره بقره آیه 96 درباره دنیا پرستان بنی¬اسرائیل می¬فرمایند: اینها نه تنها آرزوی مرگ نمی¬کنند بلکه به حریص ترین مردم دنیا حتی حریص تر از مشرکان به زر اندوزی در این دنیا می¬پردازند تا آنجا که آرزو دارند 1000 سال عمر به آنها داده شود درحالی¬که عمر طولانی او را از کیفر الهی باز نخواهند داشت
8. بحارالانوار مجلد 154
یعنی دنیا زندان مؤمن است و بهشت کافر و مرگ پلی است برای رفتن اینها به بهشت و پلی است برای رفتن اینها به جهنم
#شنبه #نهج_البلاغه
#استاد_مهندس_علی_اصغر_اکبری
شنبه ۱۹ اسفند ماه ۱۴۰۲ فواید استفاده از امام زمان.m4a
9.71M
🌺السلامعلیکیااباصالحالمهدی🌺
📜 فواید استفاده از امام زمان
🗓 شنبه ۱۹ اسفند ماه ۱۴۰۲ | ۲۸ شعبان ۱۴۴۵
🎤 استاد مهندس علی اصغر اکبری طرشتی
#شنبه #امام_زمان
#استاد_مهندس_علی_اصغر_اکبری
🌺السلامعلیکیااباصالحالمهدی🌺
📜 فواید استفاده از امام زمان
🗓 شنبه ۱۹ اسفند ماه ۱۴۰۲ | ۲۸ شعبان ۱۴۴۵
1. کمک به علامه حلی در حل فتوی و حجّیت آن از کتاب تهزیب
کتاب ملاقات علماء بزرگ اسلام با امام زمان
علاّمه حلّی شب جمعه ای به زیارت سیّد الشّهداء (ع) می رفت. ایشان تنها بر روی الاغی سوار شده بود وتازیانه نیز در دستش بود. در بین راه شخص عربی پیاده به همراه علاّمه راه افتاده وبا هم به صحبت مشغول شدند. وقتی مقداری از راه رفتند علاّمه متوجّه شد که این شخص مرد دانایی است بنابراین در مورد همه مسائل علمی با هم صحبت کردند وعلاّمه بیشتر متوجّه می شد که این مرد صاحب علم وفضیلت بسیاری است. علاّمه مشکلاتی که برایش در علوم پیش آمده بود را یکی یکی از آن شخص سؤال می کرد وآن شخص همه آنها را جواب می فرمود تااینکه به مسئله ای رسیدند که آن شخص فتوایی داد ولی علاّمه آن فتوا را ردّ کرد وگفت: «حدیثی در مورد فتوای شما نداریم». آن مرد گفت: «حدیثی در این مورد شیخ طبرسی در کتاب تهذیب بیان کرده است و شما از اوّل کتاب تهذیب فلان قدر ورق بزنید در فلان صفحه در سطر چندم این حدیث را مشاهده خواهید نمود». علاّمه تعجّب کرد که این شخص چه کسی است؟! آنگاه علاّمه از آن شخص پرسید: «آیا در زمان غیبت کُبری می توان امام زمان (علیه السلام) را زیارت کرد یا نه؟!» در این هنگام تازیانه از دست علاّمه افتاد وآن شخص بزرگوار خم شد وتازیانه را از روی زمین برداشته ودر دست علاّمه گذاشت وبه علاّمه فرمود: «چگونه صاحب الزّمان را نمی توان دید در حالی که دست او در میان دست توست». پس علاّمه بی اختیار خود را از روی حیوان به پایین انداخت که پای آن حضرت را ببوسد واز هوش رفت. چون به هوش آمد کسی را ندید، به خانه برگشت وبه کتاب تهذیب مراجعه کرد وآن حدیث را در همان صفحه وسطری که حضرت نشان داده بود ملاحظه نمود»
2. کمک به علامه حلی برای نوشتن کتاب قطور
از جمله مقام های بزرگی که برای آیت الله حلّی امتیاز به شمار می آید آن است که جزء افراد با ایمان به شمار می آید. یکی از دانشمندان سنّی که در بعضی رشته های علمی استاد علّامه حلّی بود، کتابی در مورد مذهب شیعه امامیّه نوشته بود ودر مجالس، آن را برای مردم می خواند وآنها را گمراه می کرد واز ترس آنکه نکند کسی از دانشمندان شیعه نوشته های آن را ردّ کنند کتاب را به کسی نمی داد که بنویسد وجناب شیخ همیشه در فکر طرح نقشه ای بود تا آن را بدست آورد ونوشته های آن را ردّ کند. ناچار از محبّت بین استاد وشاگرد استفاده کرد واز او خواهش کرد تا آن کتاب را به او قرض بدهد. چون استاد سنّی نمی خواست که بلافاصله دست ردّ بر سینه او بزند گفت: «من قسم خورده ام که این کتاب را بیشتر از یک شب پیش کسی نگذارم». علّامه حلّی نیز آن مدّت زمان را غنیمت شمرد وکتاب را گرفت وبه خانه برد که در همان شب آن کتاب را تا جایی که ممکن است بازنویسی کند. چون به نوشتن مشغول شد ونصفی از شب گذشت خوابش گرفت، ناگهان حضرت صاحب الام (علیه السلام) ظاهر گشت وبه علّامه حلّی گفت: «کتاب را به من بده وتو بخواب». وقتی که شیخ از خواب بیدار شد دید که باز نویسی شده آن کتاب از کرامت صاحب الام (علیه السلام) تمام شده است. در نقل دیگری آمده است: علّامه حلّی کتابی از بعضی از دانشمندان خواست که نسخه برداری کند. استاد سنّی آن کتاب را به علاّمه نداد چون آن کتاب مهمّی بود تا اینکه این اتّفاق افتاد که به او کتاب را داد به شرط آنکه یک شب بیشتر پیش او نماند ونسخه برداری آن کتاب کمتر از یک سال نمی شد که انجام شود. پس علّامه حلّی کتاب را به منزل خودش آورد ودر همان شب شروع به نوشتن آن کرد، پس از اینکه چند صفحه نوشت خسته شد. ناگهان دید مردی که شبیه مردم حجاز است از در وارد شد وسلام کرد ونشست. آن شخص گفت: «ای شیخ! تو این اوراق را مسطر بکش ومن می نویسم». پس شیخ برای او مسطر می کشید وآن شخص می نوشت واز سرعت کتابت، مسطر به او نمی رسید. وقتی خروس هنگام صبح شروع به خواندن کرد کتاب تمام شده بود. بعضی گفتند: چون شیخ خسته شد خوابید. ووقتی بیدار شد کتاب نوشته شده بود
3. پاسخ به سوالات مقدس اردبیلی و دستور امیرالمؤمنین
در یکی از شب ها در صحن مطهر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بودم. آن موقع قسمت عمده شب گذشته بود. در اثنایی که در صحن گردش می کردم، دیدم شخصی از مقابل من به طرف حرم منور امیرالمؤمنین علیه السلام می رود. وقتی نزدیک رفتم، دیدم استاد بزرگوارم ملا احمد اردبیلی است. خود را از وی پنهان نگاه داشتم تا این که به طرف درِ حرم آمد. در بسته بود، ولی به محض رسیدن او، باز شد و او وارد حرم گردید. شنیدم که سخن می گوید؛ مثل این که با کسی درگوشی حرف می زند. آن گاه از حرم بیرون آمد و در بسته شد. من هم پشت سر او رفتم، تا از شهر نجف خارج شد و به سمت مسجد کوفه رفت. من دنبال او بودم، ولی او مرا نمی دید. همین که وارد
مسجد کوفه گردید، به سمت محرابی که حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در آن جا شهید شد رفت و مدتی در آن جا ایستاد و سپس برگشت و از مسجد بیرون آمد و آهنگ نجف کرد. من هم چنان پشت سر او بودم تا این که به نزدیک مسجد حنانه رسیدیم. در آن جا سرفه ام گرفت، به طوری که نتوانستم خودداری کنم. وقتی صدای سرفه مرا شنید، برگشت و نگاهی به من کرد و مرا شناخت. پرسید: تو میرعلّام هستی؟ گفتم: آری. گفت: این جا چه می کنی؟ گفتم: از موقعی که شما وارد صحن مطهر شدید تاکنون همه جا با شما بوده ام. شما را به صاحب این قبر مطهر قسم می دهم آن چه امشب بر شما گذشت از اول تا آخر به من اطلاع دهید! گفت: می گویم، ولی به این شرط که تا من زنده ام، به کسی نگویی! وقتی به وی اطمینان دادم، فرمود: در پاره ای از مسائل علمی فکر می کردم و حلّ آن برایم مشکل می نمود. به دلم افتاد خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام بروم و حلّ آن مشکل را از آن حضرت بخواهم. هنگامی که به درِ حرم رسیدم، چنان که دیدی درِ بسته به رویم گشوده شد و داخل حرم شدم و از خداوند خواستم که شاه ولایت جواب سؤالم را بدهد. ناگهان صدایی از قبر منور شنیدم که فرمود: به مسجد کوفه برو و از قائم ما سؤال کن؛ زیرا او امام زمان توست. من هم به کنار محراب آمدم و آن حضرت را آن جا دیدم. مسئله خود را پرسیدم و حضرت جواب آن را مرحمت فرمود و اینک به منزل برمی گردم
4. امام زمان از عالم زیدی یمنی (بحرالعلوم یمنی) می¬خواهد که به نجف بیاید امام زمان را به او نشان بدهند
آیت الله سیّد ابوالحسن اصفهانی طیّ پیام کتبی به یمن از عالم زیدی مذهب دعوت کرد تا به نجف وکنار تربت مقدّس امیرمؤمنان (ع) سفر کند ودر آنجا مهمان او باشد وپاسخ قانع کننده را بطور شفاهی ورویارو از «سیّد» دریافت دارد. دانشمند یمنی دعوت رهبر شیعیان را پذیرفت وهمراه با فرزندش که سیّد ابراهیم نام داشت وگروهی از پیروانش به سوی نجف حرکت کردند وپس از ورود به نجف در فرصتی مناسب به دیدار آیت الله اصفهانی شتافتند. عالم زیدی مذهب گفت: «حضرت آیت الله! ما طبق دعوت کتبی شما راه طولانی میان یمن تا نجف را با شور واشتیاق پیمودیم اینک امیدواریم جوابی قانع کننده در مورد وجود دوازدهمین امام نور، به ما بیان کنید تا وجدان ما آرام گیرد ودر این مورد به باور ویقین برسیم در این صورت است که مسافرت ما ثمربخش بوده وبه آرزوی قلبی خویش رسیده ایم». سیّد ابوالحسن اصفهانی در پاسخ فرمود: «اینک خستگی راه را، با استراحت از خود برطرف کنید تا شب آینده پاسخ اشکال شما را به یاری خدا خواهم داد». دانشمند یمنی وپسرش پذیرفتند وبه استراحت پرداختند. فردا شب به منزل شخصی سیّد ابوالحسن اصفهانی شتافتند وپس از صرف شام وپذیرایی از آنان، بحث وگفتگو در مورد وجود گرانمایه خورشید فروزان رخ بر کشیده در پس ابرها، آغاز شد بحث به درازا کشید پاسی از نیمه شب گذشته بود وبحث آنگونه که می باید به ثمر ننشسته بود که «سیّد ابوالحسن» به یکی از کارگزاران بیت خود فرمود: «مشهدی حسین! مشعل را بردار تا جایی برویم». وآنگاه خطاب به عالم یمنی وپسرش فرمود: «برویم». پرسید: «کجا؟» فرمود: «برویم تا وجود گرانمایه آن حضرت را به شما نشان دهم وشما با دیدگان خود جمال جهان آرای او را بنگرید تا هیچ تردیدی بر جای نماند وبه اوج یقین نائل آیید». علاّمه محقّق حاج سیّد محمّد حسن میرجهانی که خود در آن نشست حضور داشته است می گوید: «ما با شنیدن سخنان آیت الله سیّد ابوالحسن شگفت زده برخاستیم تا همراه آنان برویم، امّا سیّد ابوالحسن نپذیرفت وفرمود:«تنها بحرالعلوم یمنی وفرزندش سیّد ابراهیم با من می آیند». آنان در دل شب رفتند وما را به همراه خود نبردند، فردای آن شب هنگامی که عالم زیدی مذهب وپسرش را دیدم واز آن دو جریان شب گذشته را جویا شدم آنان با همه وجود گفتند: «سپاس خدای را که ما را به مذهب خاندان وحی ورسالت رهنمون وبه وجود گرانمایه حضرت مهدی (ع) معتقد ساخت، اینک ما به مذهب شما روی آورده واز ارادتمندان وشیعیان امام عصر (علیه السلام) هستیم». پرسیدم: «چگونه وبه چه دلیل؟» گفت: «بدان جهت که در آن بحث ومناظره سیّد ابوالحسن وجود مقدّس قطب دایره امکان را به ما نشان داد». گفتم: «چگونه سیّد امام عصر (علیه السلام) را به شما نشان داد؟!» پاسخ داد: «دوست من! هنگامی که پس از نیمه شب از خانه خارج شدیم ما نمی دانستیم که سیّد ما را به کجا می برد او از پیش وما در پی او رفتیم تا به وادی السّلام نجف وارد شدیم در آنجا ودر همان نقطه ای که به مقام ولیّ عصر (علیه السلام) مشهور است، آیت الله سیّد ابوالحسن ایستاد، چراغ را از مشهدی حسین گرفت وآنگاه دست مرا در دست خویش قرار داد وبا هم وارد مقام شدیم. در آنجا تجدید وضو کرد ودر حالی که پسرم سیّد ابراهیم خارج از مقام به کار او می خندید به نماز ایستاد. چهار رکعت نماز در آنجا خواند وآنگاه دست نیاز به بارگاه آن بی نیاز برد، نمی دانم چه گفت وچه زمزمه و