•| عشقیعنیایستادگی |•
مــــعــــجــــزه_عـــشـــــق رمان ناب و محتوایی #معجزه_عشق پــــارتـــــــ👑44👑 -حتما میرم خرید
مــــعـــــجــــزه_عــــشـــــق
رمان ناب و محتوایی #معجزه_عشق
پــــارتـــــــ👑45👑
رفتم به پدرم زنگ زدم.
...
بعد از دو،سه تا بوق گوشے رو برداشت!!
+بله؟!
-سلام باباجون!
+سلام پسرم
-کجایید؟؟!!
+شرکت!
-چرا نیومدید مهمونا منتظرتونن!!؟؟
+سرم خیلی شلوغه الان راه میافتم!!
-ممنونم میام فردا درستشون میکنم با احتیاط بیایید لطفا!!
+خواهش میکنم باشه چشم
-یاعلے
+علی یارت باباجون
...
گوشیمو گذاشتم داخل جیب شلوارم و رفتم نشستم کنار مادرم.
خانما مشغول صحبت شدن.
آقاے تهرانی صدام کرد:
+حامد جان؟؟!!
-بله؟!!!!!!!!!!!!!جانم
+پدرتون تشریف نمیارن!!؟؟؟
-چرا .. اتفاقا باهاشون صحبت کردم،فکر کنم سرشون خیلے شلوغ بود ولی گفتن راه میافتن!!
+آها باشه!!
اوندفعه هم خیلے پکر بودن!!
-راستش تازه از تصمیمم براشون گفته بودم!
اوضاع کارشونم نامناسبه!!
+آها
نگران نباش پسرم!
انشالله راضیی میشه!!
-ممنونم انشاالله
...
در حال صحبت با آقای تهرانی بودم که پدرم اومد.
کلی(عذرخواهی )کرد!!
که دیره کرده بوده!!!
و رفت اول نمازشو خوند و بعد هم اومد.
گرم صحبت شد.
من و فاطمه خانم تنها بودیم.
من داشتم فکر میکردم تاریخ عقد و عروسی کی بهتره!!
من یا خانم تهرانی!!
البته وقتی بهم گفتن تاریخ مدنظوشرن رو خیلی خوشم اومد.
چرا به ذهنم نرسید.
تاریخ فاطمه خانم خیلی تاریخ قشنگی بود.
😍عقدمون روز مبعث پیامبر.😍
👑عروسیمون سالروز ازدواج حضرت علے.ع. و حضرت زهرا.س.👑
بود.
منکه خیلی خوشم اومد.
به مادرم گفتم و اونم بلند تو جمع اعلام کرد.
همه برامون دست زدند!!!!
...
همه رو دعوت کردم برای خوردن شام.
میز ناهار رو با سلیقه خودم چیده بودم!
خانم تهرانی گفتن:
+این میزو کی چیده؟؟!!
-پسرم چیده!!!
+خیلی زیباست!!
-ممنونم!!
...
شامم خوردیم و داشت کم کم زمان رفتن نزدیک میشد!!
پــــایـــان پـــارتـــــ/45/
#معجزه_❤️عشق❤️
#ایستائیسم
✍:نویسنده/یک ایستاده
😍 @ISTA_ISTA 👑
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعضیا میگن سلبریتی شدی که!!!!
پ ن :
جواب حامد زمانی رو بشنوید...😏😎
فک نکنید با تغییر قیافه ، آدم سلبریتی میشه 😎😎
تا آخر ایستاده ایم
#حامدزمانی
#ایستائیسم
@ista_ista