هدایت شده از روش مطالعه، تحقیق و نگارش
مطالعه #سفرنامه #ابن_بطوطه را به دوستان پیشنهاد می کنم. /#حسین_صفره/ #یادداشت_های #روزنوشت در #سفر و #حضر ممکن است روزی به صورت کتابی خواندنی درآید. پس هر روز بنویسید.
🗓 #حدیث_روز
حضرت #امام_رضا عليه السلام
#حدیث
التَّوَاضُعُ دَرَجَاتٌ مِنْهَا أَنْ يَعْرِفَ الْمَرْءُ قَدْرَ نَفْسِهِ فَيُنْزِلَهَا مَنْزِلَتَهَا بِقَلْبٍ سَلِيمٍ لَا يُحِبُّ أَنْ يَأْتِيَ إِلَى أَحَدٍ إِلَّا مِثْلَ مَا يُؤْتَى إِلَيْهِ إِنْ رَأَى سَيِّئَةً دَرَأَهَا بِالْحَسَنَةِ كَاظِمُ الْغَيْظِ عَافٍ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ.
تواضع درجاتى دارد: يكى از آنها اين است كه انسان اندازه خود را بشناسد و با طيب خاطر خود را در آن جايگاه قرار دهد، دوست داشته باشد با مردم همان گونه رفتار كند كه انتظار دارد با او رفتار كنند، اگر بدى ديد آن را با خوبى جواب دهد، خشم خود را فرو خورد و از مردم درگذرد، و خداوند نيكوكاران را دوست دارد.
#كافى (ط-الاسلامیه) ج 2، ص 124 ، ح 13
🍃🍃🍃➖➖➖🍃🍃🍃
🌹کانال درس اخلاق🌹
✨✨✨✨✨✨
http://dl.downloadme.ir/blog/2020/kimiaye_mohabat.pdf خلاصه کتاب #کیمیای_محبت #شیخ_رجبعلی_خیاط محمدی ری شهری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نظر جالب محمدعلی زم!
نظر پدر روح الله زم در مورد شخصی که: به مردم ظلم میکند، آزادی دیگران را سلب کرده، حق حیات مردم را تنگ کرده، اسباب انحراف مردم را فراهم میکند، عامل بروز آسیبهایی در زندگی مردم شده، با تَوَهُم برای سرنوشت جامعه تصمیم میگیره!
@Bisimchimedia
💠کار سیاسی باید متدیّنانه باشد
✍️رهبر انقلاب: اینکه ما میگوییم سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ماست که مرحوم مدرّس حرف درستی زد و امام آن را تأیید کرد - معنای واضحی دارد؛ اما یک روی دیگرش این است که سیاست ما باید دیندارانه و پرهیزگارانه باشد. هر کار سیاسیای خوب نیست. بعضی کسان هستند که به کار سیاسی، فقط مثل یک کار سیاسیای که هیچ گرایشی به دینداری ندارد، نگاه میکنند. هدف این است که این کار، سیاسی پیش برود. این درست نیست؛ کار سیاسی باید متدیّنانه باشد. همه چیزهایی که در شرع حرام است، به توانِ دو در کار سیاسی باید مورد توجّه قرار گیرد و معتبر شمرده شود. کار سیاسی باید به دور از بی پروایی باشد
#دیانت_ما_عین_سیاست_ماست
#سیاست_ما_عین_دیانت_ماست
❁❅❁❅❁❅❁❅❁
🔵 کانال ۱۸ هزار نفری *افسران جنگ نرم انقلاب اسلامی*
https://chat.whatsapp.com/CqT8NtxR2wy97I4rLNFphT
جنگ تن به تن در #خاکریز_مجازی
گذر زمان در قریب سه دهه اخیر نشان داد که تهاجم فرهنگی دشمن
علیه جامعه ما نه یک توهم توطئه و اغراق بلکه واقعیتی ملموس بوده است. تهاجمی که رهبر معظم انقلاب سالها پیش و آن هنگام که مسئولان اجرایی کشور غافل از مقوله مهم و حیاتی فرهنگ، سرگرم تدارک برگزاری هرچه باشکوهتر مانور تجمل و تغافل بودند، از آن با عنوان شبیخون فرهنگی یاد کردند.
این تعبیر هوشمندانه در آن سالها که هنوز مدت زیادی از جنگ تحمیلی علیه کشورمان نگذشته بود به این معنی بود که بر خلاف تهاجم نظامی که خط آتش و خاکریز دشمن قابل مشاهده است، تهاجم فرهنگی مخفیانه و غیرملموس اما خطرناک رخ میدهد.
با گذشت زمان و جرأت پیدا کردن دشمن در نتیجه انفعال مسئولان امر در مقابله با این شبیخون فرهنگی و از سوی دیگر با ایجاد و گسترش پدیده مهم و اثرگذار فضای مجازی، تا حد زیادی هجمههای فرهنگی به این میدان و عرصه جدید معطوف شد. دیگر تهاجم فرهنگی صرفاً محدود به محتوای فلان کتاب یا مجله، فیلم و... نبود. کمکم فضای مجازی و شبکههای اجتماعی تبدیل به آتشباری ویرانگر برای اثرگذاری دشمن ناامید از تاثیر جنگ نظامی علیه جامعه ما شد.
در مواجهه با پدیده فضای مجازی دیدگاهها و نظرات مختلفی از تسلیم محض در برابر این سیل پر حجم و قدرتمند تا مخالفت با تمامیت آن مطرح میشود اما واقعیت آن است که مشکل اصلی در کشور ما، نه اصل وجود فضای مجازی بلکه نقص در مدیریت این فضا و نداشتن عزم کافی در بین مسئولان مربوطه برای
سر و سامان دادن به این فضای آشفته است و الا نمیتوان از کاربردهای مفید فضای مجازی به راحتی چشم پوشید.
متاسفانه همین نقص در مدیریت فضای مجازی با وجود مراجع تصمیمگیر متعددی همچون شورای عالی و مرکز ملی فضای مجازی، وزارت ارتباطات و... امروزه بیش از هر زمان دیگری طرف مقابل این تهاجم را در برنامهریزی و تدارک بیشتر برای اثرگذاری مخرب جری کرده است. تهاجمی که ذهن و روان مردم و آینده این سرزمین و از همه مهمتر کودکان و نوجوانان و جوانان ما را بهعنوان سرمایه ارزشمند کشور هدف گرفته است.
این روزها خبرهای تلخی از دامنه گسترده دامهای مجازی به گوش میرسد؛
از جولان سایتها و صفحات اینستاگرامی قمار و شرطبندیهای خانمانسوز تا راهاندازی پویشهای مبتذل و افزایش لایوهای حیرتانگیز و پردهدرانهای که مستقیم دختران و پسران نوجوان کشورمان را هدف گرفته است، تا حدی که با کمال تاسف یک پسر نوجوان 14 ساله که در حساسترین برهه سنی، قربانی سیل پر حجم بیبندوباری و ابتذال بیحد و حسر فضای مجازی به ویژه اینستاگرام شده است، در لایوی شرمآور با یکی از پیادهنظامهای جنگ تحمیلی فرهنگی علیه فرزندان این سرزمین شرکت کرده و بدون اندکی پردهپوشی و با معصومیتی به تاراج رفته، از تجربیات زشت و قبیحی سخن میگوید که چیزی جز تباهی و سوزاندن سرمایه عمر و جوانی برای آن قابل تصور نیست.
به عبارتی تهاجم و جنگ فرهنگی در سایه غفلت یا خواب خوش و ژستهای روشنفکرمآبانه برخی مسئولان، این روزها در بستر فضای مجازی به جنگ تنبهتن تبدیل شده است و هر روز و هر ساعت و شاید دقیقه نوجوانان و جوانان زیادی بیدفاع و بیسپر روانه این نبرد رودررو با گرگهای فاسد و به معنی واقعی جنایتکار میشوند.
در این میان با وجود اینکه نباید از اثرات مخرب عدم نظارت و بیتوجهی یا کمتوجهی برخی خانوادهها در فراهم شدن زمینه قربانی شدن فرزندانشان در این عرصه پر خطر و همینطور ضعف برخی متولیان و نهادهای فرهنگی و اجتماعی مسئول در انجام درست وظیفه خطیرشان برای جلوگیری از آلوده شدن این نوجوانان به راحتی گذشت، اما به طریق اولی، کسانی که در عرصه مدیریت و سالمسازی و کنترل فضای مجازی به وظیفه خود عمل نمیکنند باید بیش از هرکسی پاسخگوی عملکرد و به عبارت بهتر بیعملی خود باشند.
رهبر انقلاب سال گذشته تأکید کردند: «آرایش دشمن آرایش جنگی است؛ از لحاظ اقتصادی، سیاسی و فضای مجازی آرایش جنگی گرفته؛ فقط از لحاظ نظامی علیالظّاهر آرایش جنگی ندارد که آن هم البتّه حواس نظامیهای ما جمع است؛ در مقابل این دشمنی که آرایش جنگی در مقابل ملّت ایران گرفته، ملّت ایران بایستی آرایش مناسب بگیرد.» (۱۱/۲/۱۳۹۸)، حال کسانی که با وجود تاکیدات رهبر انقلاب مبنی بر واقعیت جنگ در عرصه مجازی، از تشکیل زود به زود و منظم و موثر مهمترین اتاق عملیاتی کشور در زمینه مقابله با تهاجم مجازی دشمن یعنی شورای عالی فضای مجازی خودداری میکنند، نباید پاسخگوی نقش خود در ایجاد زمینه لغزش نوجوانان و شکار آنها توسط دشمن باشند؟ #جنگ تن به تن در #خاکریز_مجازی 👈👈👈 ادامه را در لینک بخوانید....http://kayhan.ir/fa/news/206318
ارتفاع پست
سالها برای درس آموزی از حاج آقای امجد پای منبرش نشستیم و چقدردر لیالی قدر بااو گریستیم.تهران بدون حضرت آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی ،آیت الله خوشوقت ، آیت الله حق شناس ،استاد فاطمی نیا و حاج آقای امجد برایمان قابل تحمل نبود وهر کدام به نوعی جانی دوباره به روح خسته مان می داند تا سال ۸۸ سال که فتنه فرا رسید غبار همه جا را گرفته بود و فقط با خورشید ولایت می شد راه را پیدا کرد نور ستاره ها کفایت روشنایی راه برای خودشان را هم نمی داد. ولی امام امت درخشان تر از دیروز و با صلابت تر از همیشه بود و نوبت نخبگان و علما بود که به این شک و تردید ها پایان دهند علمای روشن ضمیروانقلابی به رسالت خود عمل کردند و با تمام وجود به میدان آمدند ولی برخی دیگر باسکوت و نجوای تردیدمردم را در فتنه رها کردند. فتنه یک امتحان بزرگ بود که همه راغربال می کرد. آن روزها محمدامجد ،مهدی هاشمی و روح الله زم جزء فعالین فتنه بودند پسران شیوخی که هر کدام به نحوی از مسیر ولایت دور افتاده بودند و برخی در حال تدارک برای ایستادن در برابر نائب امام زمان بودند .
دلمان برای استاد اخلاق می سوخت باورمان نمی شد او بر خلاف درس هایی خودش حرکت کند او یک بار همین امتحان را در مسجد کوی دانشگاه سال ۷۸با قبولی داده بود، ولی حالا اصحاب فتنه را صدیق می دانست وبرای آنهادعا می کرد.حرم امام زاده صالح که می توانست نقش مسجد کوی دانشگاه سال ۷۸ را داشته باشد شده بود پاتوق اصحاب فتنه ، والبته مردم تحمل نکردند وبا تشدیداعتراض های مردمی به شیخ مجبور به ترک این مکان مقدس شد .چه شده بود که استاد از شاگردان خود باز مانده بود چرا امجد سال ۸۸ توان تشخیص سال ۷۸ را نداشت عده ای از دلسوزان دست نکشیدند جلسات متعددی با برخی از آقایان مثل ایشان برگزار کردند ،کاشف به عمل آمد برخی از فتنه گران از جمله مهدی هاشمی برنامه ریزی ویژه ای برای بیوت آقایان ترتیب داده اند و مرتب با تزریق اطلاعات غلط ونشان دادن عکس جنازه و ضرب وشتم و درگیری و نامه نگاری های هدایت شده سعی در تحریک آنها دارند .
علت منبرهای فتنه انگیز و سکوت های طولانی تا حدی معلوم شد ،کودکان دیروز بزرگ شده بودند و پدران پیر وتسلیم فرزندان . عده ای از دلسوزان شروع کردند با برخی از آقایان ارتباط گرفتن و دادن اطلاعات واقعی البته تفاوت کار این بود که زحمت این عزیزان منحصر می شد به چند جلسه وکار حلقه های اطراف و فرزندان ناخلف شبانه روزی و مستمر بود . با شیخ امجد جلسه ای مفصل برگزار شد و آنقدر استدلال وسندآوردند تا ایشان قانع شد ولی در نهایت شیخ شرطی محالی گذاشت، او گفت اگر محمد ما را متقاعد کردید من قبول می کنم همه متعجب بودند آخر چرا شیخ تسلیم فرزند خودوحلقه اطرافیان شده شیخ دلیل متحیر کننده تری آورداو گفت من به محمد نان حلال داده ام امکان ندارد دروغ بگوید، سست بودن دلیل شیخ بر همه آشکار بود و محمد را هم همه می شناختند او از مبنا دچار انحراف بود البته حضور مداوم محمد هاشمی واظهار ارادتمندی و خاکساری و مرید ونژاد بازی او هم بی تاثیر نبود و حتی یک دهه محمد امجد و محمد هاشمی منبر می رفتند و حاج آقا شده بود پا منبری اینها.شیخ دیکتاتوری موسوی در مقابل رای اکثریت مردم را نمی دید ، ایستادن او را در برابر قانون را نمی دید، ولی خطای یک پاسبان و درجه دار را در برخورد با آشوبگران اغتشاشگران را فریاد میزد .شیخ به چشم خود می دید که خیابان ها را ضد انقلاب اشغال کرده و پشت امثال او منافقان و قاتلان هزاران انسان بی گناه پنهان شده اند ولی سکوت می کرد او در برابر تهمت تقلب به نظام اسلامی مظلوم سکوت می کرد،شیخ قدرت تشخیص خود را به به حلقه اطرافیان خود و پسرش محمد واگذار کرده بود و افکار آنها را فریاد می زد یک روز تشکیل حکومت اسلامی پیش از ظهور را رد می کرد وروز دیگر ودر رفتاری متناقض اصرار بر حضور درانتخابات مجلس خبرگان را داشت و وقتی رد صلاحیت شد مثل میر حسین بجایی اعتراض قانونی با صدور بیانیه برعلیه نظام به انحراف ادامه می داد یک روز از سیاست دوری می کرد روز دیگر حامی حسن روحانی می شد و توافق برجام را تبریک می گفت و این اواخر هم در فرانسه برای مرگ امیر ارجمند منافق پیام تسلیت صادر کرد و کنار برادر فتنه گر او بر علیه جمهوری اسلامی بیانیه صادر کرد.
ولی حرمت شیخ را نظام حفظ کرد ، با توصیه شاگردان و مریدان انقلابی شیخ و برخی از اعضا بیتش سعی شدمحمد هاشمی و محمد را از شیخ دور کنندولی محمد اورا رها نمی کرد به مالزی و فرانسه که رفت اوضاع بدتر شد اندک دسترسی های شاگردان دیروز و دلسوزان امروز او هم قطع شد وهر چند مدت یکبار پیامی از شیخ صادر می شد که مایه افسوس بیشتر می شد ولی واقعا مظلوم تر این انقلاب نداریم در همان ایام فتنه،او همچنان از عواید امام زاده بهرمند بود ، و وقتی همسر ایشان درسال ۸۸ به رحمت خدا رفت در سرداب امام زاده با احترام دفن شده ،خانه و خودرو و ت
مام امکانات برای ایشان حفظ کرده بودند تا مبادا شیخ احساس بدی کند ولی فایده ای نداشت نجواهای شیطانی فرزند ناخلف و حلقه مشاورین منحرف را با هیچ چیز نمی شد جبران کرد .
امروز وقتی فیلم سقوط شیخ را از آن ارتفاع به این مقام پست دیدم احساس کردم او دیگر حاج آقا امجد نیست هر چه به صورتش نگاه کردم کمترین اثری از نورانیت آن شبهای قدر ندیدم و چقدر چهره اش درس آموز شده .داستان امجد داستان تکراری تاریخ است. داستانی عبرت آموز از انحراف یک عالم که تسلیم مشاوران وفرزندمنحرف خود شده البته راه توبه باز است شاید شبی شیخ راهی مسجد شود و توبه نصوح کند ولی با دلهایی که منحرفشان کرد چه می کند. فساد و انحراف علما را جبران کردن سخت و دشوار است خدا عاقبت همه ما را بخیر کند.
روزي مردي از خدا 2چيز خواست:
1پروانه و 1گل
اما چيزي که خدا در عوض به او بخشيد 1 کاکتوس و 1کرم بود ! مرد غمگين شد با خود انديشيد: خدا بندگان زيادي دارد، بايد به همه ي آنها توجه کند و تصميم گرفت در اين باره سوالي نپرسد... بعد از مدتي مرد در کمال ناباوري مشاهده کرد که از آن کاکتوس زشت و پر از خار گلي بسيار زيبا روئيده است و آن کرم زشت تبديل به پروانه اي زيبا شده است.
راه خدا همواره بهترين راه است اگر چه بنظر ما غلط بيايد" آنچه مي خواهيد، هميشه آنچه نيست که نياز داريد اگر چيزي از خدا خواستيد و چيز ديگري دريافت کرديد به او اعتماد کنيد... "خارهاي امروز گل هاي فردايند" #اعتماد_به_خدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♻️ گلایه روحانی از اساتید دانشگاه یادتونه؟ چرا اساتید دانشگاه نیامدن از توافقنامه روحانی حمایت کنند؟ علتش را ببینید...
https://www.tahlilgar57.ir/content/14544 فاز جدید #جریان_تحریف باطل و پیروان آن، هیچگاه قدرت مواجهه و مقابلهی منطقی و استدلالی با جبههی حق را ندارند! از قابیل و نمرود و فرعون گرفته تا یزید و صدام و ترامپ، برای رسیدن به اهداف شیطانی خود، دست به کارهایی زدند که صرفاً بر مدار فریب و تحریف و نیرنگ، استوار بود. دلیل چنین رویکردی این است که همهی انسانها براساس تعالیم انبیا و فطرت الهی خود، گرایش به حق دارند و از باطل، بیزار هستند؛ بنابراین تنها راهی که برای اقناع افکار عمومی و یا همراهکردن آنان با کارهای ناروای زورگویان، باقی میماند عبارت است از راهی که حضرت امیر (علیهالسلام) در خطبهی پنجاه نهجالبلاغه به زیبایی به آن اشاره فرمودند که اگر باطل را با حق، مخلوط نمیکردند و حقجویان را دچار اشتباه نمینمودند، زبان دشمنان یاوهگو، قطع مىشد، ولى مشکل این جا است که بخشی از حق با بخشی از باطل، آمیخته میشود و سبب پوشیدهماندن راه درست میگردد و نتیجه این میشود که شیطان بر دوستانش مسلط میشود و فقط کسانی که لطف حق، شامل حال آنان شده، نجات پیدا میکنند.
متن کامل پیام تسلیت مقام معظم رهبری:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
با تأسف و تأثر فراوان خبر درگذشت عالم ربانی، فقیه و حکیم مجاهد، آیةالله آقای حاج شیخ محمدتقی مصباح یزدی را دریافت کردم. این، خسارتی برای حوزهی علمیه و حوزهی معارف اسلامی است. ایشان متفکری برجسته، مدیری شایسته، دارای زبان گویائی در اظهار حق و پای با استقامتی در صراط مستقیم بودند. خدمات ایشان در تولید اندیشهی دینی و نگارش کتب راهگشا، و در تربیت شاگردان ممتاز اثرگذار، و در حضور انقلابی در همهی میدانهائی که احساس نیاز به حضور ایشان میشد، حقاً و انصافاً کمنظیر است. پارسائی و پرهیزگاری خصلت همیشگی ایشان از دوران جوانی تا آخر عمر بود و توفیق سلوک در طریق معرفت توحیدی، پاداش بزرگ الهی به این مجاهد بلند مدت است.
اینجانب که خود سوگوار این برادر قدیمی و عزیز میباشم، به خاندان گرامی و فرزندان صالح و دیگر بازماندگان ایشان و نیز به شاگردان و ارادتمندان این معلّم بزرگ و به حوزهی علمیه تسلیت عرض میکنم و علّو درجات ایشان و مغفرت و رحمت الهی را برای ایشان مسألت مینمایم.
سیّدعلی خامنهای
۱۳ دی ماه ۱۳۹۹
#بادیه_نشین و #اسب_اصیل
مردی، اسب اصیل و بسیار زیبایی داشت که توجه هر بینندهای را به خود جلب میکرد. همه آرزوی تملک آن را داشتند.
باديهنشین ثروتمندی پیشنهاد کرد که اسب را با دو شتر معاوضه کند، اما مرد موافقت نکرد.
حتی حاضر نبود اسب خود را با تمام شترهای مرد باديهنشین تعویض کند.
باديهنشین با خود فکر کرد: حالا که او حاضر نیست اسب خود را با تمام دارایی من معاوضه کند، باید به فکر حیلهای باشم.
روزی خود را به شکل یک گدا درآورد و در حالی که تظاهر به بیماری میکرد، در حاشیه جادهای دراز کشید.
او میدانست که مرد با اسب خود از آنجا عبور میکند. همین اتفاق هم افتاد…
مرد با دیدن آن گدای رنجور، سرشار از همدردی، از اسب خود پیاده شد به طرف مرد بیمار و فقیر رفت و پیشنهاد کرد که او را نزدیک پزشک ببرد.
مرد گدا نالهکنان جواب داد: من فقیرتر از آن هستم که بتوانم راه بروم. روزهاست که چیزی نخوردهام و نمیتوانم از جا بلند شوم. دیگر قدرت ندارم.
مرد به او کمک کرد که سوار اسب شود. به محض اینکه مرد گدا روی زین نشست، پاهای خود را به پهلوهای اسب زد و به سرعت دور شد.
مرد متوجه شد که گول باديهنشین را خورده است. فریاد زد: صبر کن! میخواهم چیزی به تو بگویم.
باديهنشین که کنجکاو شده بود، کمی دورتر ایستاد.
مرد گفت: تو اسب مرا دزديدی. دیگر کاری از دست من برنمیآید، اما فقط کمی وجدان داشته باش و یک خواهش مرا برآورده کن.
"برای هیچکس تعريف نکن که چگونه مرا گول زدي…”
باديهنشین تمسخرکنان فریاد زد: چرا باید این کار را انجام دهم؟!
مرد گفت: چون ممکن است، زمانی بیمار درماندهای کنار جادهای افتاده باشد. اگر همه این جریان را بشنوند، دیگر کسي به او کمک نخواهد کرد.
باديهنشین شرمنده شد. بازگشت و بدون اینکه حرفی بزند ، اسب اصیل را به صاحب واقعی آن پس داد…
منبع: کتاب بالهايي براي پرواز
ماجرای #اصمعی و #زن_جوان
اصمعی[وزیر هارون] میگوید: در بیابانی خیمهای دیدم، با خود گفتم به آنجا بروم. رفتم و دیدم زن جوان و با جمالی در درون خیمه است، تا چشم آن زن به من افتاد، گفت: بفرمایید. داخل شدم و گفتم: تشنهام آبی بده، دیدم رنگش تغییر کرد. با من حرف نزد و به من آب نداد، ولی دیدم نگاهش با دقت به بیرون خیمه است، تا اینکه شترسواری از دور آمد و رسید و آن زن آبی را که به من نداده بود، با خود برداشت و رفت و دست و پای پیرمرد سیاهی را که تازه از راه رسیده بود، شستوشو داد. آن مرد بسیار بداخلاق بود و به من هیچاعتنا نکرد و با آن زن هم بهتندی برخورد کرد. درهرحال، از جا بلند شدم، آن خانم مرا بدرقه کرد.
گفتم: ای خانم، حیف از تو نیست که با این جوانی و جمال، به آن مرد دل بستهای، به چه چیز آن مرد علاقمندی؟ آیا به مالش، یا اخلاقش، یا جمال و زیباییاش؟ او که پیرمرد بدترکیبی بیش نیست. رنگ چهره خانم پرید و گفت: اصمعی، گمان نمیکردم تو که وزیر هارون هستی، نمامی و سخنچینی کنی؟! پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: «أَلإْیمانُ نِصْفُهُ الصبْرُ، وَ نِصْفُهُ الشکرُ؛ نیم ایمان صبر، و نیم دیگر آن سپاسگزاری است».١ من باید خدا را بهواسطه اینکه نعمت جوانی و جمال را به من داده و اخلاق خوب نصیبم نموده شکر کنم و آن به این است که با این شوهر بسازم و در برابر بداخلاقی او صبر کنم، دنیا میگذرد و من میخواهم با ایمان کامل از دنیا بروم.
در محضر #بهجت، ج۱، ص ۲۹۹
١.به این مضمون: بحارالانوار، ج۷۴، ص۱۵۳؛ تحفالعقول، ص۴۸.
🔴 #بصیرت و #حرکت_آگاهانه
♦️ #امام_خامنه_ای (مدظله): خدای متعال به پیغمبرش در آن دوران دشوار مکه میفرماید: ای پیغمبر! [بگو] من با بصیرت حرکت میکنم؛
«قُل هٰذِهِ سَبيلي أدعو إلَى اللهِ عَلىٰ بَصيرَةٍ أنا وَ مَنِ اتَّبَعَني» (یوسف ، 108)؛
♦️خودِ پیغمبر با بصیرت حرکت میکند، تابعان و پیروان و مدافعان فکر پیغمبر هم با بصیرت. این مال دوران مکه است؛ آن وقتی که هنوز حکومتی وجود نداشت، جامعهای وجود نداشت، مدیریت دشواری وجود نداشت، بصیرت لازم بود؛ در دوران مدینه، به طریق اولی.
♦️اینی که من در طول چند سال گذشته همیشه بر روی بصیرت تأکید کردهام، به خاطر این است که یک ملتی که بصیرت دارد، مجموعۀ جوانان یک کشور وقتی بصیرت دارند، آگاهانه حرکت میکنند و قدم برمیدارند، همۀ تیغهای دشمن در مقابل آنها کند میشود. بصیرت این است. بصیرت وقتی بود، غبارآلودگی فتنه نمیتواند آنها را گمراه کند، آنها را به اشتباه بیندازد. اگر بصیرت نبود، انسان ولو با نیت خوب، گاهی در راه بد قدم میگذارد.
♦️ شما در جبهۀ جنگ اگر راه را بلد نباشید، اگر نقشهخوانی بلد نباشید، اگر قطبنما در اختیار نداشته باشید، یک وقت نگاه میکنید میبینید در محاصرۀ دشمن قرار گرفتهاید؛ راه را عوضی آمدهاید، دشمن بر شما مسلط میشود. این قطبنما همان بصیرت است. 1388/7/15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خاطرهی تکان دهندهی حجتالاسلام #روانبخش از استاد خود علامه #مصباح_یزدی (ره):
⭕️ #آیت_الله_مصباح به فردی که به صورتشان آب دهان انداخت، چه واکنشی نشان داد؟
▪️ #زنبوری موری را دید که به هزار حیله دانه به خانه می کشید و در آن رنج بسیار می دید و حرصی تمام میزد. او را گفت: ای #مور این چه رنج است که بر خود نهاده ای و این چه بار است که اختیار کرده ای؟ بیا تا مطعم و مشرب (آب و غذا) من ببین، که هر طعام که لذیذتر است تا من از آن نخورم به پادشاهان نرسد، آنجا که خواهم نشینم و آنجا که خواهم خورم.
▫️این بگفت و به سوی دکان قصابی پر زد و بر روی پاره ای گوشت نشست. قصاب کارد در دست داشت و بزد و زنبور را به دو پاره کرد و بر زمین افتاد.
مور بیامد و پای او بگرفت و بکشید.
▪️زنبور گفت: مرا به کجا می بری؟
مور گفت: هر که به حرص به جائی نشیند که خود خواهد، به جاییش کشند که نخواهد.
و اگر عاقل یک نظر در این سخن تامل کند، از موعظه واعظان بی نیاز گردد.
📖 #جوامع_الحکایات
👤محمد #عوفی
#شهرت_گریزی #میرزا_جوادآقا تهرانی (حکایت اهل راز)
هنگامي كه (آیتالله میرزا جوادآقا تهرانی) جبهه رفته بودند، يك روزعدهای براي تهيه فيلم و خبر آمده و شروع كرده بودند به فيلمبرداري از جاهاي مختلف تا رسيده بودند به ایشان. شناخته بودند كه چه شخصيتي است و ميخواستند بهتر و بيشتر فيلمبرداري كنند، ولي تا دوربين فيلمبرداري به ايشان ميرسد، ايشان عمامه را از سر برميدارند تا شناخته نشوند كه موجب شهرت و آوازه ايشان شود. بعد از فوت ايشان، نامهاي در يادداشتهاي شخصيشان پيدا شد كه از ايشان خواسته بودند تا در برنامهاي به معرفي خود تحت عنوان يكي از شخصيتهاي اسلامي اين مرز و بوم بپردازند. ايشان در زيرِ جملاتي كه در نامه، از ايشان بهعنوان «شخصيت اسلامي» ياد شده بود، با خودكار قرمز خطي كشيده بودند و در حاشيه آن دو جمله نوشته بودند: 1- «رُب شهرهًْ لا اصل لها»؛ اي بسا شهرتي كه هيچ اصل و اساسي نداشته باشد. 2- حديث شريفي بدين مضمون آمده بود: رَحِمَ اللهُ امْرءً عَرَفَ قَدْرَهُ وَلَمْ يَتَعَدَّ طَوْرَهُ (غرر الحكم: 233، حديث 4666)، خداوند رحمت كند شخصي را كه قدر و اندازه خود را بشناسد و پايش را از گليمش دراز نكند.
* كتاب خاطراتي از آينه اخلاق، صص32 و 35، سایت منبرک.