ختم نهج البلاغه در ۱۹۲روز ....mp3
8.15M
🔈 ختم گویای نهج البلاغه در ۱۹۲ روز.
🌷تقدیم به روح پاک و مطهر شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس
🔷 سهم روز صد و سی و دوم : خطبه ۱۶۲ تا خطبه ۱۶۱
#نهج_البلاغه
┄┄┅┅✿🌷❀🌷✿┅┅┄┄
Vizhegihaye Hazrate Abdolazim.mp3
4.96M
🔸امام زمانش به او فرمود:
تو واقعا دوست ما هستی! ✨
مروری کوتاه بر زندگانی #حضرت_عبدالعظیم حسنی علیه السلام.
📌 *پیشنهاددانلود،زیبا وارزشمند*
به مناسبت ایام ولادت آن بزرگوار.💐
#حکایت
🌺@IslamLifeStyles_fars
•| #تلـنگر |•
#آیتالله_یعقوبی_قائنی
✍ #خداوندمتعال، عشقی را که در اوج افلاک هست، به وسیلهی #امام_حسین علیهالسّلام، آورده است پایین و تنزل داده است ...
در قالب #روضه خوانی و #عزاداری، تا همین که #توسل کنیم، ما را از چاه ظلمت مادی و عدم، بکشانند به سمت بالا...
🍂 @Islamlifestyles_fars 🍂
#حالِ_خوب 138
✅ آدمِ سالمی که حالش خوبه، امیدواره.
🚫 اگه کسی زود ناامید شد، این حالش بده.
👈🏻 هیچوقت بنبست تو دنیا وجود نداره، هیچوقت.
☺️ ما ممکنه راهش رو بلد نباشیم، همهی دنیا بگن آقا این راه نداره، ممکنه راه داشته باشه، گوش نده.
✅👌🏻 همیشه تو دنیا راه هست.
👤 استاد پناهیان
🎬 سلسله مباحث حالِ خوب
🌱 @IslamLifeStyles_fars
تنهامسیریهایاستانفارس💕
*✧✾🦋🦚✾ « ﷽ » ✾🦋🦚✾✧* ✨نگاه خدا 📃قسمت یڪم دلشوره عجیبی داشتم از جام بلند میشدم میرفتم کنار شیش
*✧✾🦋✾ « ﷽ » ✾🦋✾✧*
✨نگاه خدا
📃قسمت دوم
زنگ زدم به آژانس خیلی خوشحال بودم که مامان فاطمم چشماشو باز کرد... رسیدم بیمارستان...
بابا رضا: کجایی دختر؟
چرا گوشیتو جواب نمیدی؟
- شرمنده بابا جون متوجه نشدم
خاله زهرا: الان ول کنین، سارا جان برو که مامان کارت داره،
-منو...
خاله زهرا: آره از وقتی به هوش اومده میگه میخوام با سارا حرف بزنم
تن تن رفتم داخل یه لباس آبی دادن گفتن حتما باید بپوشم، لباسو پوشیدم، رسیدم کنار تخت به مادرم نگاه میکردم، آخ که چقدر تو این دو هفته شکسته شده دستاشو نگاه کردم که چقدر کبود شده از بس سوزن زدن بهش...
دستاشو بوسیدم که چشماشو باز کرد.
مامان فاطمه: سارا جان، اومدی ؟
چقدر دلم برات تنگ شده بود.
(از گوشه چشماش اشک میاومد )
- منم دلم براتون تنگ شده، مامان فاطمه زودتر خوب شین بریم خونه ...
مامان فاطمه: سارا جان به حرفام گوش کن تا حرفم تموم نشد هیچی نگو...
- چشم
مامان فاطمه: تو دختره خیلی خوبی هستی، میدونم که هیچ کاره اشتباهی انجام نمیدی، سارا جان یه موقع اگه من نبودم مواظب خودت باش، مواظب بابا رضا باش، نزار بابا رضا تنها باشه
(شروع کردم به گریه کردن)
قربون اون چشمای قشنگت برم، قول بده خانم مهندس بشیااا ( خودمو انداختم تو بغلش)
-مامان فاطمه اینا چیه دارین میگین، شما باید زودتر خوب شین بریم خونه، یه ماه دیگه جواب کنکورم میاد، من از خدا شما رو خواستم...
مامان فاطمه به خدا قول دادم همون دختری بشم که شما دوست دارین...
سرمو بالا آوردم دیدم مامانم چشماش بسته اس، روی دستگاه هم یه خط صافو نشون میداد
-مامان فاطمه ترو خدا چشماتو باز کن...
مامان فاطمه سارا بدون تو میمیره...
مامان فاطمه پاشو عشقت داره اون بیرون پر پر میشه
پرستارا با صدای جیغ و داد من اومدن داخل ،دکترم اومد...
- آقای دکتر به پاتون میافتم مادرمو نجات بدین.
دکتر: لطفا این دخترو از اینجا ببرین بیرون
به زور منو بردن بیرون
خاله زهرا اومد منو گرفت تو بغلش اینقدر جیغ کشیدمو گریه کردم که از هوش رفتم...
چشمامو که باز کردم صبح شده بود
تو بیمارستان بودم به دستم سرم زده بودن
بابا رضا کنارم روی صندلی نشسته بود داشت قرآن میخوند (واسه کی قرآن میخونی، اونی که میخواستیم بمونه پیشمون که پرکشید و رفت)
با بیدار شدنم اومد کنارم( از چشمای قرمز و پف کرده اش مشخص بود خیلی گریه کرده)
بابا رضا: خوبی بابا جان...
هیچ حرفی نمیزدم، فقط از چشمام اشک میآمد.
#ادامه دارد...
🔅 #هر_روز_با_قرآن
صفحه 179
🌷هدیه به 14 معصوم علیهمالسلام
و ثواب آن برسد به جمیع مؤمنین و مؤمنات انشاءالله.
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
🔅 پیامبر خدا صلى الله عليه و آله:
❇️ با ترسو مشورت مكن، زيرا او راه بيرون آمدن ازمشكل را برتو تنگ مىكند.
📚 علل الشرايع جلد ۲ صفحه ۵۵
🌷 @IslamLifeStyles_fars