🔅 #هر_روز_با_قرآن
صفحه 232
🔅 امیرالمؤمنین امام علی عليهالسلام:
🔴 نعمت با بخشش، تداوم يابد.
📚 غررالحكم حدیث ۴۳۴۴
🌷 @IslamLifeStyles_fars
*یوسف زهرائی*
💫✨💫✨💫
✨ کلام حضرت زهرا «سلام الله علیها» در مبارزه با بدعتها و انحرافات:
... آن گاه آن قدر درنگ نکردید که این دل رمیده آرام گیرد .... به آتش دامن زدید تا آن را شعلهور سازید، و براى اجابت نداى شیطان، و براى خاموش کردن انوار دین روشن خدا، و از بین بردن سنن پیامبر برگزیده آماده بودید،...(۱)
✨امام صادق«علیه السلام»در بارهی قائم اهل بیت «علیهم السلام» میفرماید: «بدعتی نمی ماند جز آن که از بین می برد و سنّتی نمی ماند جز آن که بر پامی دارد.»(۲)
💫✨💫✨💫
*سلام* برفاطمه، مدافع دین پدر در برابر انحرافات صدر اسلام
و *سلام* بر «قائم آل محمد» نابود کننده بدعتها و بدعت گزاران
📌 *به راستی چقدر شبیه مادرید..*
💫✨💫✨💫
📚۱) خطبهی فدکیه
📚۲) ( ینابیع المودة، ج ۳، ص ۶۲
🍃@IslamLifeStyles_fars
ختم نهج البلاغه در ۱۹۲ روز.mp3
3.4M
🔈 ختم گویای #نهج_البلاغه در ۱۹۲ روز.
🌷تقدیم به روح پاک و مطهر شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس
🔷 سهم روز صد و پنجاه و پنجم : خطبه ۱۰۸ تا خطبه ۱۰۷
#نهج_البلاغه
┄┄┅┅✿🌷❀🌷✿┅┅┄┄
مداحی_آنلاین_نمیشه_باورم_خبرهایی.mp3
6.01M
🖤سالگرد شهادت سردار دلها حاج قاسم سلیمانی بر همه هموطنان عزیز تسلیت
😭نمیشــه بـاورم
خبرهایی که میشنوم
🎤سید رضا نریمانی
@IslamLifeStyles_fars
•| #پیاممعنوی |•
🌿 #رهبرانقلاب
✍ امروز بسیاری از #جوانان در دنیای #اسلام تشنهی حضور قهرمانهایی مثل شهید سلیمانیاند. #شهیدسلیمانی در منطقهِی ما نماد #امید و اعتماد به نفْس، رشادت و رمز #استقامت و پیروزی است.
۱۴۰۰/۱۰/۱۱
#قهرمان
#مردمیدان
🇮🇷 @Islamlifestyles_fars
7.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این فیلم رو باید هر ایرانی در حافظه ی تاریخی خود ثبت کند 👆👆👆
🚩💚🚩💚🚩
امروز دوشنبه ١٣ دیماه ١۴٠٠ و مصادف با شهادت سرداران بزرگ اسلام، حاج قاسم سلیمانی و ابو مهدی المهندس است.
خداوند روح این شهیدان و همرزمانشان را مشمول رحمت واسعه خود قرار فرماید. اِنشاالله 🙏🏼🖤
@IslamLifeStyles_fars
تنهامسیریهایاستانفارس💕
⇦سلسله مباحث #تنها_مسیر :(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی) #جلسه_بیستم_و_سوم @IslamLifeStyles_far
⇦سلسله مباحث #تنها_مسیر :(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)
#جلسه بیست_وسوم
#بخش_1
💎 اگر ما به اینجا رسیدیم که مسیر مبارزه با هوای نفس به مدیریت مبارزه با هوای نفس، توسط ولایت منجر میشه، تا مبارزه با هوای نفس به خوبی صورت بگیره؛
🔰پس باید بگیم که اگراول عقل مقابل هوای نفس بود! بعد ایمان مقابل هوای نفس قرار گرفت!
↩️ الان ولایت مقابل هوای نفس قرار میگیره ... البته این ها جایگاه هاشون باهم فرق میکنه... نسبت هاشون رو دیگه خودتون میدونید ...
⁉️عقل چی میگفت به آدم؟عقل میگفت: شما دورترین منافع خودت رو ببین ...
◽️ هوا علاقه مندیهای سطحی رو میگه، عقل علاقه مندیهای عمیق و پنهان آدم رو به رخ میکشه ...
♦️ لذا هر یک دونه تبعیت کردن از هوای نفس موجب تضعیف عقل میشد! درسته؟
✳️ عقل آدم رو میکشونه به عمیقترین خواسته ها ... عمیقترین خواستهها رو بخوای بهش جواب بدی ...
🔸 باید به ایمان به غیب برسی ... باید به ایمان به لقاءالله برسی ...
🔸 باید به ایمان به خدا برسی ... باید به ایمان به معاد برسی ...
↩️عقل به تو اینو میگه... عقل میگه: نمیتونم باور کنم من توی این دنیا کارم تموم میشه ...
🔊 عقل میگه: که حتما باید یک کسی باشه که من به او متعلق باشم و وابسته...
🔦 اونوقت اگر هوای نفس اجازه دادکه عقل شما فعال باشه، کار به ایمان میرسه ...
💢 دوباره هوای نفس تقلا میکنه، دست وپا میزنه که این ایمان شکل نگیره.
♨️ اونایی که هوای نفس رو تبعیت میکن نمیتونن مؤمن بشن.
⚠️ کسی که مؤمن هست از هوای نفس تبعیت کنه، ایمانش رو از دست میده.
📛 کسی که میخواد ایمانش تقویت بشه، باید یک مقدار از هوای نفس فاصله بگیره تا ایمانش تقویت بشه.
@IslamLifeStyles_fars
⁉️ ایمان رو که پذیرفتی، بعد چه اتفاقی میفته..؟ ایمان یعنی چی؟تو رو به هدف مبارزه با هوای نفس پیوند زد ...
🔰 عقل عملیات مبارزه با هوای نفس رو برای تو اجبارش رو اعلام میکنه ... عقل به شما میگه: با این علاقه های دم دستی من ارضاء واقعاً نمیشم ...!
❇️ ایمان میگه: با اون علاقه های عمیق من ارضاء میشم ... عملیات مبارزه با هوای نفس رو به خاطر هدفی که ایمان بهت میده شروع میکنی ...!
🔰 عقل هم قبلا اجبار کرده عملیات مبارزه با هوای نفس رو ... ایمان تقویت میکنه اون انگیزه رو ... ضمن اینکه هدف هم میزاره ...
💠 بعد میخوای برنامه ریزی کنی برای مبارزه با هوای نفس، تقوا میاد میگه: برنامه نباید دست تو باشه ...برنامه رو خدا میده ...
💯 اگه تو خودت برای لقاءالله میخوای مبارزه با هوای نفس کنی ... بازم خودتی ... خود باقی میمونه ... من باقی میمونه ...
📛 هدف مبارزه با نفس این بود که به لقاءالله برسی... من ضعیف بشه... او جای من بنشینه ...
💯 تقوا برنامه ایست که خدا میده ... میگی: چشم ... میرسی به مقوله ی تقوا
⭕️ ببین هنوز هوای نفس ادامه داره و دعوا سر هوای نفسه.
⚡️ادامه دارد....
@IslamLifeStyles_fars
تنهامسیریهایاستانفارس💕
#علمدار_عشق قسمت 8⃣4⃣ مرتضی بردن اتاق عمل بعداز ۵-۶ساعت دکتر ارغوانی هم به تیم پزشکی پیوست به خا
#علمدار_عشق
قسمت 9⃣4⃣
بله ۳۰سال پیش که بعث به ایران حمله کرد مرد منم رفت جبهه الان۲۷ساله تو مجنون گم شده دعا کن برگرده
سرمو انداختم پایین گفتم چشم وارد اتاق مرتضی شدم مادر داشت میرفت ازماخداحافظی کرد و رفت
ساداتم چی شده خانم مرتضی من عاشقتم قبول کن
میدونم عزیزم
پس چرا ازم میخوان نرم
کی گفته: گریه ام گرفت تو چشماش نگاه کردم گفتم دوستت دارم سرم گذاشت رو سینه اش گفت
میدونم
روزها از پی هم میگذشتن و من همچنان کنار مرتضی تو بیمارستان بودم
ازش دور نمیشدم
چون طاقت دوری هم نداشتیم
اگه نبودم غذا نمیخورد و این براش خیلی ضرر داشت
دیروز دکتر بهم گفت از سوریه بپرسم ازش، تا تو خودش نگه نداره... چون باعث ناراحتیش میشه
باهم تو حیاط بیمارستان نشسته بودیم
-مرتضی
+جانم خانم
-از شهادت سیدهادی بگو برام
چطوری شهید شد
+نرگس خیلی سخت و تلخ بود
طاقت شنیدنش داری؟
-آره
میخوام بشنوم بگو
+ما که از اینجا راه افتادیم
بعداز چندساعت رسیدیم سوریه
نرگس تا روزی میخواستیم بریم حمص همه چیز خوب بود
اما اونروز نزدیکای حرم....
صدای مرتضی بغض آلود شد
نرگس تو کاروان ما یه جفت برادر دوقلو بودن، چندصد متری حرم، این دوتا داداش شهیدشدن
نرگس یکیشون که کلا مفقودالاثر شد
یکیشون هم سر در بدن نداشت
ما بدون اونا رفتیم حمص، هادی جلو چشمای ما مثل ارباب، سر بریدن
ما کاری نتونستیم کنیم.
من مرده بودم، تو یخچال، یهو چشمام باز شد، دیدم تو یه باغم همه همرزهای شهیدم بود
خانم حضرت زهرا و امام رضا بین بچهها بودن
امام رضا اومدن سمتم دستشونو گذاشتن سر شانه ام گفت: به خانمت بگو منو به مادرم قسم نمیدادی هم، به حرمت سادات بودنت شفای همسرتو میدادم
آستین مانتوم به دهن گرفته بودم
هق هق میزدم
یهو مرتضی با دستش محکمـ تکونم داد
سادات.... سادات....حرف بزن دختر
یهو به خودم اومدم، سرم گذاشتم رو پاش، گریه کردم
-گریه کن خانمم، سبک میشی
یک ماهی میشد مرتضی تو بیمارستانه
رفتم نماز خونه نمازمو خوندم و برگشتم وارد اتاق شدم که خانم دکتر ارغوانی دیدم
-سلام خانم دکتر
~~سلام عزیزم
داشتم به آقامرتضی میگفتم که دیگه مرخصه
-إه چه عالیه
ممنونم بابت زحماتتون
وظیفه ام بوده
به مرتضی کمک کردم لباساشو پوشید
سوار ماشین شدیم داشتم ماشینو روشن میکردم که مرتضی گفت: سادات لطفا زنگ بزن مائده سادات و زینب سادات بیان خونه ما تا هم امانتی هادی بهش بدم هم سفارششو
فقط بگو دم غروب بیان قبل از خونه هم برو مزار هادی
-چشم قربان
به سمت قزوین حرکت کردیم ورودی شهر رد کردیم ماشینو به سمت مزارشهدا کج کردم
میدونستم مرتضی میخواد الان تنها با هادی سایر همرزماش باشه
تو اون عملیات ۱۳۰ نفر از سراسر کشور شهیدشدن که ۱۰تاشون قزوینی بودن
یادمه تو اون هاله زمانی ما هرروز شهید داشتیم
البته من به خاطر مرتضی فقط تو مراسم برادرزاده جوانم حاضر شدم
نزدیک مزارشهدا که شدیم به مرتضی گفتم: من میرم پیش شهیدم تو راحت باشی
+ممنونم
یهو باد وزید
همزمان که چادرم به بازی گرفت
ومن فکر میکردم قشنگترین صحنه دنیاست
آستین خالی مرتضی تکون خود، دلم خالی شد
چه ابوالفضلی شده
آستین خالیشو بوسیدم
گفتم بوی حضرت عباس میدی آقا
ازش دورشدم
یه نیم ساعت بعد رفتم پیشش
چونـ ممکن بود هیجانی بشه
و این براش خیلی ضرر داشت
-آقا بریم خونه؟
+بله بی زحمت برو خونه
الانا دیگه مهمون کوچولومون میرسه
وارد خونه مرتضی اینا شدیم
صدای زهرا و علی آقا بلندشد خوش اومدی فرمانده
مرتضی خندید گفت: شرمنده اخوی من حاج حسین علمدار نیستم
خطتات قاطی کرده برادر
بعد رو به زهرا گفت مجتبی کجاست؟
به مادر زنگ زدی کربلا رسیدن یا نجف اشرف هستن؟
زهرا: مادراینا که هنوز نجف اشراف هستن مجتبی هم رفته سپاه ببینه با اعزامش به سوریه موافقت میشه
+صبح زنگ زدم به یکی از بچهها گفت:
به احتمال ۹۹درصد یه هفته دیگه بعنوان معاون تیم پزشکی اعزام بشه
-خب خداشکر
آقامجتبی هم داره به عشقش میرسه
مرتضی جان یه ذره استراحت کن تا سادات اینا بیان
چشم فرمانده
یه نیم ساعتی میگذشت صدای زنگ در بلندشد
سلام عزیزعمه
زینب ماشاالله بزرگ شدی
(مائده سادات): سلام عمه
آره دیگه دخترم الان ۲ماهه ۷روزشه
-بیا تو عزیزم
عمه آقا مرتضی کجاست؟
- تو اتاق الان صداش میکنم
در زدم وارد اتاق شد
- إه بیداری بیا سادات اینا اومدن
همسری الان میام
مرتضی زینب سادات به سختی بغل گرفت
بعداز احوال پرسی نشست
+مائده خانم من لایق شهادت نبودم
موندم تا عکسای رفقام و جای خالیشون دلمو آتیش بزنه
هادی وقتی میخواست بره شناسایی منقطه مسکونی حمص، این انگشتر داد تا بدم به شما و گفت: هروقت ساداتش بزرگ شد اینو بدید بهش و بگید بابا خیلی دوست داشت
#ادامہ_دارد