eitaa logo
جهادیسم
328 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
753 ویدیو
16 فایل
درودی‌گرم‌و‌دوستانه‌به‌شما‌حکیمی‌فرهیخته😍 خوش‌اومدی‌به‌کانال‌خودت،جهادیسم☺️ اینجا‌حکم‌یک‌دست‌انداز‌ُداره😁 چون‌قراره‌به‌کلی‌از‌سوالات‌ذهنی‌مون‌پاسخ‌داده‌بشه‌ موضوعات‌اطرافمون‌رو‌به‌چالش‌بکشیم‌و‌ساده‌از‌کنارشون‌ردنشیم ادمین کانال 👈🏻 @ar_am_k
مشاهده در ایتا
دانلود
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 پارت_۱ ۞﴾﷽﴿۞ مقدمه برای ورود به بحث، دو سوال مطرح می کنم و یه کم شما رو به چالش می کشم که شاید خیلی از این جهت به این قضایا نکرده باشید... سوال اول: + همین الآن، یک وسیله ای (مثل خودکار) را در دست بگیرید. وسیله دست کیست؟ - حتما خواهید گفت : "دست من". + "من" کو؟ - ممکن است با تعجب دست بر سینه بگذارید و بگوئید: "من". + اینکه سینه شماست. "من" شما کو؟ سوال دوم: تا به حال شده که خواب ببینید که مثلا در حال رد شدن از خیابان هستید و نزدیک است ماشین به شما بزند؟ وقتی از خواب بیدار می شوید، می گویید : "من دیشب خواب دیدم که داشتم از خیابان رد می شدم و نزدیک بود ماشین به من بزند" . سوالی که ذهن آدم را درگیر می کند این است که اگر شما همان شخصی بودید که روی رختخواب خوابیده، پس آن کسی که در حال عبور ار خیابان بود، چه کسی بود؟!!" یا " اگر شما همان کسی بودید که در حال عبور از خیابان بود، پس چه کسی بر روی رختخواب، خوابیده بود؟!!". شاید از این جهت به این قضایا نگاه نکرده باشید، اما به عنوان مقدمه بحث باید بگویم که ما یک "تن" داریم و یک "من". تن ما همان جسم ماست و "من" ما همان روح و حقیقت ماست. درک این نکته (تن و من(خود، نفس، روح)) برای فهم مطالب دیگرمان، به ما خیلی کمک می کند و باعث می شود که بتوانیم به حقائق عالم پی ببریم. 💠 برگرفته از کتاب ″جوان و انتخاب بزرگ″ اثر جناب آقای علی اصغر طاهرزاده ☑️با_ما_همراه_باشید... 🆔@Jahaddism
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 ۞﴾﷽﴿۞ همانطور که در پارت اول توضیح دادیم، ما یک "تن" داریم که جسم ماست و یک "من" که روح و حقیقت ماست و ما می توانیم از طریق "من" خود به خداشناسی معقولی برسیم و به حقائق عالم پی ببریم. اگر به طول زندگی خود نگاهی بیندازیم، می بینیم که یک قاعده ای وجود دارد که بسیار مهم است و آن این است که هرگاه احساس کردیم که کارهای ما بیهوده بوده، احساس اضطراب کرده ایم. اگر خط این اضطراب را بگیریم و تا آخر برویم به پوچی می رسیم🤦 وقتی به "من" خود نظر کنیم می بینیم از خود هیچ نداریم و تمام هستی ما از خداوند است. حال اگر به خداوند وصل شدیم غنی می شویم و اگر به غیر خدا وصل شدیم دچار پوچی و هیچ بودن می شویم. ( يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ). «آیه ۱۵ سوره فاطر» 🔹یه مثال بزنم بهتر منظورم رو متوجه بشوید: اگر به خانه، مدرک، ثروت و... خود دل بستیم، چون به غیر خدا دل بسته ایم پس در نهایت به پوچی می رسیم.🤦 در خود احساس اضطراب می کنیم و می دانیم که آرام نیستیم اما خود را با امورات دیگر سرگرم می کنیم تا فراموش کنیم اضطراب داریم و به آرامش برسیم اما این کار مانند رفتن از سرابی به سراب دیگر است.( مثل اینکه نوزاد👶، گرسنه است اما به جای سیر کردن آن، پستانک در دهان او می گذاریم) و اگر از این مورد ها زیاد شد نتیجه اش در آخر عمر می شود " ای دنیا! اف برتو!!". و اگر به خانه، مدرک، ثروت و... خود رنگ خدایی دادیم (مثلا خداوند به من ثروت داده تا دستم جلو دیگران دراز نباشد، رفاه و آسایش خانواده ام را فراهم کنم و بتوانم دست کسی را برای رضای خدا بگیرم)، به خدا وصل شده ایم و دیگر احساس پوچی نخواهیم کرد. 🚨 ما یک عمر محدود و چندساله ای داریم و می دانیم که باید روزی تمام دنیای خود را بگذاریم و به سفر ابدیت خود به وسیله "من" خود ادامه بدهیم. 💠 برگرفته از کتاب ″آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین″ اثر جناب آقای علی اصغر طاهرزاده ☑️ باماهمراه باشید... 🆔@Jahaddism
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 ۞﴾﷽﴿۞ ⏩ آنچه گذشت... ( ما یک "تن" داریم که جسم ماست و یک "من" که روح و حقیقتمان. خدا، همه چیز است و غیر او هیچ. حال اگر به کارهای خود رنگ خدایی زدیم برده ایم ولی اگر به غیر خدا دلبستیم، درواقع به پوچی می رسیم و دچار اضطراب و درنهایت افسردگی خواهیم شد.) کافر(از نظر سلوک) به کسی می گویند که به غیر خدا دلبسته. غیرخدا چون دستش به جایی بند نیست نمی تواند به ما آرامش بدهد و ما را همیشه دچار اضطراب خواهد کرد. روح و "من" انسان بی نهایت است. حال اگر به او چیز محدود دادیم، چون متناسب با حد و حدودش نیست، به کمال نمی رساندش و انتظار دارد بیشترش را داشته باشد. اگر صاحب خانه 🏡 شد، کمی با آن خوش است اما احساس می کند ناآرام🙁 است. پس ماشین🚗 هم می خواهد، کمی با آن سرگرم است اما چون احساس می کند آرام نیست، فکر می کند اگر یک ویلا هم داشته باشد می تواند او را آرام کند و همینطور این روند ادامه پیدا می کند. اگر کل دنیا🌏 را هم به او بدهند دوست دارد بیشتر داشته باشد چون تمام دنیا با آن همه بزرگیش باز محدود است و متناسب ظرف "من" انسان نیست.(طبق روایت از امام معصوم، دنیا مانند آب شور است. هرچه بیشتر از آن نوشیدی، تشنه تر می شوی) 🚨تذکر: تمام مواردی که گفته شد( خانه، ماشین و...) به خودی خود بد نیستند، زمانی بد می شوند که هدف قرار گیرند اما هدف خدا شد و اینها وسیله، آنگاه خیلی هم خوب هستند. پس انسان با جنس محدود آرام نمی گیرد بلکه با چیزی آرام می شود که مثل او، بی نهایت باشد. یعنی چه چیزی؟ آفرین👏، خداست که انسان را آرام می کند.چون بی نهایت است و متناسب با ظرف وجودی انسان. (أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ) اگر انسان به غیر خدا دل بست، چون او را به کمال نمی رساند، و باعث می شود انسان، مدام بیشترش را بخواهد، از آرامش خارج شده و به پوچی دست پیدا کرده و در نهایت به یاس و ناامیدی می رسد.🤦‍♂☹️😭😭 (لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُونَ) 💠 برگرفته از کتاب «آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین» و «جوان و انتخاب بزرگ» اثر جناب آقای اصغر طاهرزاده ⏪ آنچه در ادامه خواهید دید: 🚨 ما یک ابدیت در پیش داریم.... ☑️باما همراه باشید... 🆔@Jahaddism
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 ۞﴾﷽﴿۞ روح و "من" انسان و به خصوص انسان جوان، چون به وسعت بی نهایت است، پس انتخاب هایش هم باید به وسعت بی نهایت باشد. یعنی باید انتخاب بزرگ داشته باشه. یعنی چه؟🧐 ببنین، اگر انسان جوان، هدفش قبول شدن در کنکور باشد، و اتفاقا قبول هم بشه، آیا این انتخاب بزرگ اوست؟ خب بعد از قبول شدن، حرص پاس کردن درس ها رو می خوره، سپس هدفش می شه، فارغ التحصیلی و .... . اینها در عین مهم بودن و لازم بودن برای زندگی، اما هدف اصلی نمی شه.چون اینها خیلی کوچیکه، چرا می می گم کوچیک، چون یه روزی تموم می شه و می ره رد کارش. اگه هدف بخواد این باشه که فایده ای نداره. انتخابی بزرگ است که وسعت آن به اندازه وسعت انسان باشد نه به وسعت دنیا. 🚨 اگر انسان جوان، در زندگیش، انتخاب بزرگ نداشته باشد، به جوانی اش خیانت کرده. پس انسان باید از طریق داشتن انتخاب بزرگ، بتواند به عالم غیب نظر کند و در آنجا سیر کند. راهش چیست؟🧐 همین عبادت ها و دستورالعمل های دین. ما که انجام می دیم پس چرا نتونستیم به عالم غیب نظر کنیم؟😥 چون به این قصد انجام ندادیم، دنبال رفع تکلیف بودیم.🤦 حالا فهمیدی چرا خدا هدف از خلقت انسان را عبادت تعریف کرده؟ ( و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون). عبادت می کنیم چون قرار است از طریق آن در همین دنیا به عالم غیب نظر کنیم. با این مقدمه بریم سراغ یه مقایسه جالب👇 عمر خود را مانند روزهای هفته در نظر بگیرید‌. در طول عمر، انسان کارهای مختلفی انجام می ده( کار، تفریح، عبادت، مسافرت، زیارت و...). در طول هفته هم انسان کارهای مختلفی انجام می ده. آخر عمر انسان، اون لحظات آخره و آخر روزهای هفته، روز جمعه. قبلا گفتیم، اگه انسان در دنیا، دل به دنیا بست، آخرای عمرش چی می شه؟ آفرین👏👏، احساس پوچی داره( ای دنیا اف بر تو!) حالا اگه تو طول هفته دل به پوچی ها بست و از یاد خدا غافل بود و به دنیا مشغول بود، آخر هفته چی می شه؟ باریکلا👏👏، احساس دلگیری در عصر جمعه. در صورتی که اگه در طول هفته مراقب کارهاش باشه، دچار این غم ناشی از غفلت نمی شه. در عصر جمعه امکان برقراری ارتباط با عالم غیب بیشتر از روزهای دیگه فراهم و چون او سعی در ارتباط گیری نمی کنه، دچار غم می شه. حالا برا اینکه عصر جمعه از دلگیری دربیای، برو هیعی با یه چیزی خودتو سرگرم کن. ولی خودت می دونی که فایده نداره. می دونی راهش یه چیز دیگه ست. 💠 برگرفته از کتب ″جوان و انتخاب بزرگ″ و ″آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین″ اثر جناب آقای دکتر اصغر طاهر زاده ☑️باما همراه باشید... 🆔@Jahaddism
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 ۞﴾﷽﴿۞ ➡️ آنچه گذشت.... ما یک " تن" داریم و یک "من" که روح و "من" ما حقیقت ماست و جاودان است نه تن ما که بعد از چند سال می میرد. اگر انسان دل به دنیا بست، چون که دنیا نسبت به وسعت انسان، محدود است، انسان بعد از مدتی ناآرام می شود و احساس می کند زندگیش بی ثمر بوده و در نتیجه دچار پوچی می شود. ممکن است این احساس پوچی را به این زودی ها نفهمد ( مانند دستی که از شدت سرما، بی حس شده. اگر روی آتش بگیرید می سوزد اما متوجه سوزشش نمی شوید. تا زمانی که از بی حسی درآید، آنگاه متوجه می شوید که دستتان سوخته). انسان فقط با خدا آرام می شود و احساس می کند زندگیش پرثمر است، چون خدا به وسعت انسان است، یعنی بی نهایت. اگر انسان بفهمد و درک کند که فقط با خدا می تواند احساس موفقیت واقعی را داشته باشد مثل بقیه زندگی می کند اما با طرز دید متفاوت. یعنی چه؟🧐 یعنی اینکه مثل بقیه، درس می خونه ، کار می کنه، خونه می سازه، ماشین می خره، ازدواج می کنه، بچه دار می شه و... اما بقیه برای اینکه یه چند صباحی خوش باشند این کار را می کنند که خب تهش هم دچار پوچی می شند چون به دنیا دل بستند، اما او اینکار ها را انجام میده چون می دونه اینها بستری برای عبادت و بندگی خداست. گاهی اوقات تا میگیم بندگی و اینها، فکر می کنیم اینها دست نیافتنی است اما با یه کار ساده می بینیم که همچین دست نیافتنی هم نیست. مثلا درس می خونه تا بتونه وظیفه اش را درست انجام بده. کار می کنه تا رفاه و آسایش خانواده اش را فراهم کنه و دستش را جلو دیگران دراز نکنه. خب مگه اینها جدای از عبادت و بندگی است؟؟ هر دو از این امکانات استفاده می کنن اما این کجا و آن کجا. .............................................. انسان در یک صورت دیگر هم دچار پوچی می شود و احساس بی ثمری می کند و آن هم این است که فکر کند خودش با توانایی های خودش می تواند زندگیش را پیش ببرد. خدا در جواب چنین آدمی می فرماید(يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ...). در این صورت انسان خود را از خدا جدا کرده. اما اگر بگوید من ان شاءاللّه چنین کاری خواهم کرد یا مشکلاتم را حل می کنم، خود را به خدا وصل کرده( وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْ‌ءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ...) حالا دیدی میشه مثل بقیه زندگی کرد اما باید با طرز فکر و دید متفاوت باشه☺️ ان شاالله خدا یه وضع درست و درمونی به همه مون بده و البته توفیق عمل به این مطالب😊 ⬅️ آنچه در ادامه خواهید دید.... 🚨 جدی جدی، یه روز باید همه چیز رو بذاریم و بریم... ( پس با همدیگر مهربان باشیم، دانا و خوش بیان باشیم، گوییم سخن فراوان...😂😂😂) 💠 برگرفته از کتاب″آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین″ اثر جناب آقای اصغر طاهر زاده ☑️با ما همراه باشید... 🆔@Jahaddism
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 ۞﴾﷽﴿۞ ➡️ آنچه گذشت... زندگی انسان اگر رنگ و بوی دینی و خدایی نداشته باشه، دچار پوچی می شه و پوچی هم اضطراب را به همراه داره... تا حالا شده بگید "چرا؟" این "چرا" یا از روی کنجکاوی پرسیده می شه (مثلا چرا عسل مثل آب روان نیست؟) یا از روی پوچی( مثلا به شما آدرس دوستتون رو دادن و شما هرچه می گردید این آدرس رو پیدا نمی کنید و چون به مطلوب خودتون یعنی دوستتون، نرسیدید می پرسید، چرا این آدرس را به من دادند تا من سردرگم بشم، چرا؟ آخه چرا؟ مگه می شه مگه داریم...😫) همونطور که گفتیم، اگه زندگی رنگ خدایی نداشته باشه، دچار پوچی می شیم و اون وقت از فرط پوچی می گیم: "چرا خدا منو خلق کرد؟"، یعنی چون به آنچه نرسیدیم، همه چیز را حتی خلقت رو هم زیر سوال می بریم. ولی اگه زندگی، دینی شد دیگه این سوال آزار دهنده که "چرا خدا منو خلق کرد؟😩" رو نمی پرسیم. در واقع به مطلوب جان خود رسیدیم. شما اگه تشنه باشی به محض رسیدن به آب ، دیگه نمیگی " باید ثابت کنی این آب، آب است" ، آب رو می نوشی تا سیراب شی، وقتی هم که خدا را دنبال کنی، به مطلوب جانت میرسی و دیگه دچار پوچی نمیشی. اما خدا برای زندگی ما و مقصدی که باید بریم، آدرس داده و اون قرآنه. ( وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ كِتاباً فِيهِ ذِكْرُكُمْ أَفَلا تَعْقِلُونَ) یعنی آدم ها! ما به یاد شما قرآن را نازل کردیم و می خواستیم تز طریق نزول آن به قلب پیامبر، برای شما کاری بکنیم. می دونستیم اگر فرهنگ و نور قرآن در زندکی شما نباشه از بین می روید و پوچ و ضایع می شید.🌹 خدا رحمت کند مولای ما، امام علی(ع) را که در بستر شهادت یکی از سفارشاتشون، سفارش به قرآن بود " اللّه اللّه فی القرآن...." شهادت امام علی(ع) بر به همتون تسلیت عرض می کنم.🖤 💠برگرفته از کتاب ″آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین″ اثر جناب آقای اصغر طاهر زاده ☑️باما همراه باشید... 🆔@Jahaddism
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 ۞﴾﷽﴿۞ ➡️ آنچه گذشت... اگر زندگی انسان رنگ خدا نگیرد، دچار پوچی شده و مأیوسانه می پرسد "چرا خدا من را خلق کرد؟!" سوال فوق را جور دیگری نیز می شود پرسید و آن این است: " خدا ما را خلق کرد تا چه کند؟!"🧐 در جواب باید گفت، خدا، خودش، هدف است و موجود کاملی است. کسی هدف دارد که کامل نباشد و سعی در کامل تر شدنش داشته باشد. حال که خدا کامل است، پس اینطور پرسیدن، بی معنی ست. ولی جور دیگری هم می شود پرسید و آن این است: "خدا ما را خلق کرد تا ما چه کنیم؟!"🧐 دقت کنید، این سوال از روی پوچی نیست بلکه هدف از خلقت را روشن می کند. همانطور که می دانیم، خداوند موجود کاملی است پس نمی تواند هدف داشته باشد و چون فیاض است خلق می کند. مثل خورشید🌞 که نور می دهد. نمی توانیم بگوئیم چرا خورشید نور می دهد. خورشید، چون خورشید است نور می دهد و نور دادن جزء ذات خورشید است.پس خلق کردن هم جزء ذات خداوند است و کارش خلق کردن است. "نیستی" بد است و ناقص، پس خداوند به ما لطف کرده و ما را خلق کرده و به ما "هستی" داده. حالا که ما " هست" شدیم، باید کامل شویم. چون خوب نیست که مثل روز اول بمانیم، باید پیشرفت کنیم و کاملتر شویم. یه مثال بزنم( من که می دونم تا حالا هیچی نفهمیدین😂) خداوند جوجه را خلق کرد🐣. پس خداوند به جوجه "هستی" داد. حالا جوجه، جوجه🐥 بماند بهتر است یا مرغ 🐓شود؟ جوجه کاملتر است یا مرغ؟ قطعا جوجه باید مرغ شود. حالا انسان زمانی که خلق شد،"هستی " گرفت،کامل نبود، باید کامل شود. خب خداوند اگر کسی را آفرید راه کامل شدنش را هم باید به او بگوید و اگر نگوید بخیل است و بخل در ذات خداوند جایی ندارد. خب چه کسی کمال مطلق است؟🧐 آفرین👏 خدا. پس ما باید به سوی خدا برویم تا کامل شویم.(دقت کنید منظور از کامل شدن، منظور جوان و سپس پیر شدن، نیستاااا، بلکه دارا شدن از روح متعالی که با آن بتوانیم نظر خود را از دنیا برداشته و به سوی عالم غیب بیندازیم). خداوند برای کامل شدن ما، قرآن،پیامران و امامان،عقل را فرستاده. فرعون از حضرت موسی پرسید؟ "رب" تو کیست؟ حضرت فرمود:" قالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى‌ كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‌" خداوند دین را فرستاده، تا به وسیله آن، بتوانیم بندگی کنیم و از طریق بندگی، بتوانیم کامل شویم. "وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلّا لِيَعْبُدُونِ" خدا ما را دوست داشته که آفریده، همه چیز رو هم برامون فراهم کرده، چرا باهاش لجبازی می کنیم؟!!!😭 💠برگرفته از کتاب ″آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین″ اثر جناب آقای اصغر طاهرزاده ✍🏻 •°مَـسیح‌°• ☑️باما همراه باشید... 🆔@Jahaddism
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 ۞﴾﷽﴿۞ ➡️ آنچه گذشت.... سوال " چرا خدا ما را خلق کرد؟" را از دو سه جنبه جواب دادیم و به این نتیجه رسیدیم، اگر زندگی رنگ خدایی نداشته باشد، دچار پوچی خواهیم شد. خدا ابتدا ما را خلق کرد و سپس راه تکامل را نشانمان داد. دین همان چیزی است که خدا به ما از طریق پیامبران، داده تا با انجام دستوراتش بتوانیم بندگی کنیم و نتیجه این بندگی کردن، تکامل ماست. هیچکس دوست ندارد مثل اول باشد و بلکه دوست دارد به مراحل بعدی پیشرفت کند. اگر ما وقت و عقل و... خود را آکبند(بدون تغییر) تحویل خدا بدیم که نمی شه، بلکه باید از اینها در مسیر تکامل خود استفاده کنیم. یک جوجه🐥، اگر جوجه ماند که خوب نیست بلکه انتظار از او می رود که در طول دوران عمرش، به مرغ 🐓تبدیل شود. همانطور که ما به ساختمانی🏠 که قرار است ساخته شود نظر داریم نه آجر و سیمان آن، خداوند هم به انسان حقیقی نظر دارد یعنی همان کسی که توانسته به تکامل برسد. هیچکس کامل تر از خدا نیست، پس ما اگر در طول دوران عمر خود، سعی کردیم قلب خود را مظهر تجلیات صفات خداوند کنیم، خوب است اما اگر به آن مرحله نرسیدیم، دچار پوچی و سرگردانی می شویم. حالا چطوری باید به این مرحله برسیم؟ جواب روشن است از طریق دین. در واقع هر دستوری که خدا داده است را اگر با این نیت که به هدف متعالی برسیم، انجام دادیم، به مقصد خود خواهیم رسید، اما اگر صرفا به جهت رفع تکلیف انجام شد، به آن هدف نخواهیم رسید. و زمانی که به مقصد رسیدیم، به آرامش حقیقی نیز می رسیم. شخصی را در نظر بگیرید که لباس می خرد برای اینکه علاوه بر مرتب بودن، او را از سرما و گرما محافظت کند، و شخص دیگری را در نظر بگیرید که دنبال مد است. حال، شخص اول آرامش دارد یا شخص دوم؟!!!! کسی که همه ش منتظر است ببیند چه لباسی مد شده تا بخرد، همیشه سرگردان است چرا که کمی با آن مد خوش است اما سپس بی قرار می شود و احساس می کند که آرام نیست. در واقع باید تلاش کنیم به اموراتی که خدایی نیستند و نظر ما را به خود جلب می کند دل نبندیم تا نظرمان همچنان به خداوند باشد نه لباس و ماشین و... خود. شیک پوش بودن خوب است اما اگر زندگی شخص، عوض کردن مد و تغییر دکوراسیون و... باشد بد است. چون راه را گم کرده 💠برگرفته از کتاب ″آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین″ اثر جناب آقای اصغر طاهرزاده ✍🏻 •°مَـسیح‌°• ☑️باما همراه باشید... 🆔@Jahaddism
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 ۞﴾﷽﴿۞ ➡️ آنچه گذشت... خداوند ما را آفرید و به ما "هستی" و "وجود" داد و سپس هدایت کرد تا بتوانیم "هستی" خود را به کمال برسانیم. ( دقت کنید، قرار نیست هستی خانوم رو به آقا کمال برسونیما😂 منظور اینه که وجود خود را کامل کنیم) خدا ما را خلق کرد و سپس از طریق دین، راه کمال را به ما نشان داد. وقتی که خدا ما را آفرید، به ما "وجود" داد. و البته "اختیار" هم داد تا خود تعیین کنیم که آیا این "وجود" اولیه را می خواهیم کاملترش کنیم یا قصد داریم آنرا به "پوچی" تبدیل کنیم. خداوند، وجود مطلق و هستی مطلق است، پس "وجود" برتر است. زمانی که ما به خدا توجه داریم و در مسیر او هستیم، در همان لحظه، وجود ما برتر و درجه وجودی ما، شدیدتر می شود و زمانی که خلاف جهت خداوند هستیم، درجه وجودی ما، ضعیفتر می شود. مثلا، موقع نیت نماز صبح می گوییم: دو رکعت نماز صبح می خوانم، قربة الی اللّه. یعنی چه؟ یعنی اینکه نماز صبح می خوانم تا به خداوند قرب پیدا کنم و از طریق آن، وجود من برتر و درجه اش شدیدتر شود. اگر ما در راه خدا باشیم و زندگیمان، رنگ خدایی بگیرد، در راه وجود برتر و شدیدتر قدم گذاشته ایم و لحظه به لحظه آن عبادات، می شود وجود برتر و برتر نسبت به قبل‌. اما اگر زندگیمان را خلاف جهت خدا بنا کردیم، لحظه به لحظه آن گناهان، می شود وجود ضعیفتر و ضعیفتر نسبت به قبل تا اینکه به پوچی می رسیم. شما شخصی را در نظر بگیرید که در راه مقصدش، تابلوها را دنبال می کند تا به هدف و مقصدش می رسد، هیچگاه چنین شخصی در کنار یک تابلو راهنما، توقف نمی کند و دلخوش به این نیست که در کنار آن ایستاده. زندگی انسان نیز ایستگاه هایی دارد، کودکی، جوانی، پیری، مرگ، برزخ و قیامت. هدف قیامت است. اگر انسان در دوران کودکی اش ماند، زمانی که ۲۰ ساله شد، هنوز روحیات کودکی در او هست در حالی که باید از آن می گذشت تا به ایستگاه بعدی برسد. اگر در هر دوران در همان زمان و سن خودش بمانیم خوب است اما اگر از زمان و سنش گذشت و ما همچنان در کنار همان تابلو ایستاده باشیم، دور از شأن ماست و این بد است. 💠 برگرفته از کتاب ″آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین″ اثر جناب آقای اصغر طاهرزاده ✍🏻 •°مَـسیح‌°• ☑️باما همراه باشید... 🆔@Jahaddism
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 ۞﴾﷽﴿۞ ➡️ آنچه گذشت... خدا وقتی ما را خلق کرد، امکانات لازم را هم به ما داد تا بتوانیم وجود خود را کاملتر کنیم. حال اگر با اختیار خود این کار را انجام دادیم چون در جهت خداوند قدم گذاشته ایم(کمال مطلق) وجود ما شدیدتر و برتر می شود و اگر این راه را انتخاب نکردیم، دچار پوچی خواهیم شد. هدف از زندگی و بودن در دنیا، قرب الهی است. حال اگر کسی علت و چرایی بودن در دنیا را نداند و نفهمد، در ایستگاه های زندگی دنیایی(کودکی ،جوانی و پیری) متوقف خواهد و از آن عبور نمی کند، چنین انسان هایی به راحتی با چیزی می خندند و به راحتی هم گریه می کنند، مثلا اگر در کنکور قبول شد، خوشحال می شود و اگر قبول نشد، ناراحت و غمگین، چنین افرادی در نهایت به پوچی خواهند رسید. در صورتی که انسان هایی که معنی بودن در دنیا را می فهمند، دیگر با چیزهای سطحی خوشحال و یا ناراحت نمی شوند، مثلا اگر در کنکور قبول شوند می گویند "الحمد لله" و اگر قبول هم نشوند، باز می گویند "الحمدلله"، چون می دانند که قرار نیست همه از طریق کنکور موفق شوند، بعضی ها از این راه و بعضی دیگر از راه های مختلف دیگر، زندگی خود را اداره می کنند. چنین افرادی، هرگز به ایستگاه های زندگی دنیایی دل نبسته اند، و در نهایت از سوال آزاردهنده "چرا خدا ما را خلق کرد؟" نجات پیدا خواهند کرد‌. 🚨 گفتن این حرفها، ساده است، شنیدن و خوندنش، از آن راحتر و ساده تر اما مرد عمل می طلبه. و شما خوب می دونید که این کلمات حق است. 💠برگرفته از کتاب ″آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین″ اثر جناب آقای اصغر طاهرزاده ✍🏻 •°مَـسیح‌°• ☑️باما همراه باشید... 🆔@Jahaddism
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 ۞﴾﷽﴿۞ ➡️ آنچه گذشت... اگر خاطرتان باشد، در یکی از پارت ها توضیح دادیم، که هدف از دین این است که انسان با عمل به دستوراتش، بتواند با عالم غیب مرتبط شود و اگر نتواند به این سطح برسد، به جوانی اش خیانت کرده. حالا با این مقدمه، بریم سراغ یه مبحث جذاب که باب میل جوانانه، یعنی ورزش🤼، که قرار است از دید دیگری به آن نگاه کنیم. ان شاءاللّه که پارت های قبلی رو خوندین اما تحت هر شرایطی این پارت رو از دست ندید. ما باید از چیزهایی که ما را از "خود"(نفس و روحمان) ‌دور کرده و به دنیا و "تن" مشغول می کند، بپرهیزیم، بهتر بگویم، دل نبندیم (که هر وقت حضرت عزرائیل(ع) برای قبض روح اومدند، بهش بگیم: برو تا بریم😊)، حال می خواهد، نوع پوشش، دکوراسیون، مد، دوستان و... باشد و یا حتی پرخوری😳 تعجب نکنید، پرخوری هم ما(روح) را به "تن" مشغول می کند 😉 و به همان میزانی که مشغول جسم است، به همان میزان از توجه به عالم غیب، عقب می ماند. چطوری؟🧐 ان شاءاللّه که قبول داریم، آدم تا وقتی که زنده است و سالم، گردش خون در جریان است، عمل هضم غذا به موقع انجام می شود، می بیند، می شنود و... اما وقتی از دنیا رفت، نه گردش خونی اتفاق می افتند، نه عمل دیدن و شنیدنی اتفاق می افتد و نه.... پس چه اتفاقی افتاده که این اعمال انجام نمی شود؟ مگر این جسم همان جسم نیست؟🧐 چیزی که تغییر کرده، این است که روح دیگر این جسم را مدیریت نمی کند. پس حقیقت ما روح ماست نه جسم ما. روح می ماند و پس مرگ همچنان هست، نه جسم. خب، ان شاءاللّه قبول خواهیم کرد که عمل هضم هم باید تحت مدیریت روح انجام شود، چون آدم مرده که نمی تواند غذا هضم کند. حال اگر به اندازه غذا خوردیم، که بدن ما تحت مدیریت روح، این غذا را هضم خواهد کرد، اما اگر پرخوری کنیم، روح باید بیشتر به بدن توجه کند تا این غذا در نهایت هضم شود و به همان اندازه از توجه به عالم غیب دور می شود.🤦 حالا فهمیدید چرا در روایات، پرخوری نهی شده و فرموده شده، قبل از اینکه سیر بشید دست از غذا بکشید؟😉 برای اینکه توجه خود را به عالم غیب بندازیم، لازم است، روح بر بدن مسلط شود. تا به راحتی هر کاری که دلش خواست انجام دهد. یکی از بهترین کارها برای مسلط شدن روح بر بدن، ورزش کردن است. اگر ورزش کنیم برای اینکه قهرمان 🏆 بشیم یا شکم شش تیکه تحویل بدیم، بعد از مدتی تمرین نکردن، این بدن ول می شود یا روی تناسب خودش رشد نمی کند اما اگر ورزش کنیم برای اینکه این بدن را به حرکت درآوریم تا روح بر بدن مسلط شود، این بدن روی تناسب خودش رشد خواهد کرد نه اینکه بازو بزرگ شود و شکمش به پشتش بچسبد.( یک تیر و دو نشان، از ورزش کردن، هم بدنمان را خوش فرم درآورده ایم ، هم احتمال قهرمانی دارد و هم سعی در مسلط شدن روح بر بدن شده ایم( این مگر جز عبادت است؟🧐) ولی اگر برای قهرمانی و اینا ورزش کردیم، دیگر سعی در تسلط روح بر بدن نکرده ایم. شما دو نفر را در نظر بگیرید که یکی با درنظر گرفتن معرفت النفس و دیگری بدون درنظر گرفتن معرفت النفس ورزش می کنند. به نظر شما کدام آرامش بیشتری خواهند داشت؟🧐 خودتان تحلیل کنید. 💠برگرفته از کتاب ″جوان و انتخاب بزرگ″ اثر جناب آقای اصغر طاهرزاده ✍🏻 •°مَـسیح‌°• ☑️باما همراه باشید... 🆔@Jahaddism
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 ۞﴾﷽﴿۞ ➡️ آنچه گذشت... اگر انسان در طول زندگی به معنویات پرداخت، از اضطراب های درونی و سوال های آزاردهنده مصون می شود. کل عمر را همانند روز جمعه در نظر بگیرید.😊 در روز جمعه، شخص احساس می کند در درونش احساس ناآرامی می کند 😏 و دقیقا این حس را درک می کند. حال برای اینکه به این احساس، پاسخ دهد خود را مشغول کارهایی می کند. به گردش می رود، کمی خوش است اما آن احساس همچنان هست، کمی تخمه می شکند کمی از این بابت خوش است ولی حس می کند که همچنان آن احساس نارضایتی وجود دارد. برای اینکه این احساس را سرکوب کند، خود را به کارهای دیگر مشغول می کند، مثلا کمی قدم می زند، تلویزیون می بیند، بستنی می خورد و... .کمی با این ها خوش است. غروب می شود اما باز حس می کند آن احساس در درونش فریاد می زند که من امروز را نمی پسندم. این ندای درونی که شخص دقیقا آن را حس کرده، ندای فطرت است. هر کسی در درون "خود"، اصلی دارد که آن فطرت است و فطرت، حق طلب است. یعنی چه؟🧐 یعنی اینکه اگر در پاسخ به ندای فطرت، معنویت دادی، او را آرام کرده ای و آنگاه احساس آرامش می کنی😍 ولی اگر در پاسخ به آن، شهوت و ... دادی، آرام نمی شود و به تبع آن، شخص احساس ناآرامی و نارضایتی می کند.😫 این کارهایی که شخص مد نظر مثال ما انجام داده را "جایگزینی" می گویند. در عمل جایگزینی، شخص به جای اینکه کاری که باید انجام دهد را عمل کند تا به مقصود اصلی برسد، به جای آن کار دیگری انجام می دهد. حالا این شخص را مقایسه کنید با رزمندگان هشت سال دفاع مقدس که از صبح تا شب در حال جنگ بودند و وقتی بر می گشتند، بسیار خسته بودند اما احساس رضایت داشتند، چرا که به ندای درونیشان به درستی پاسخ داده اند.😍 اما شخص اول، به جای اینکه پاسخ درستی به ندای درونی اش بدهد، به او لذات مادی داد، و در نتیجه احساس نارضایتی کرد.😫 ✅ انسان، یک "تن" دارد و یک "من" که این "من" حقیقت انسان است. این "من" یک جان و درون دارد و آن فطرت است. یعنی "جان جان" ما، فطرت ماست. ✅ علت غم عصر جمعه، برای اهل ایمان و معرفت، عدم ظهور حضرت حجت(عج) است، زیرا هدف، تماس فطرت با حضرت حجت(عج) است. برای کسانی که در مسیر فطرت قرار نگرفته اند، این غم ملموس تر است چرا که هم غم ناشی از عدم پاسخ به ندای درونی را دارند و هم غم عدم ظهور حضرت حجت(عج). پیرمردان و پیرزنانی هستند که آخر عمرشان، به دلیل اینکه پاسخ درستی به ندای فطرتشان نداده اند، احساس پوچی می کنند😔 و از طرف، پیرمردان و پیرزنانی هستند که آخر عمرشان، بسیار پرمحبت هستند و سرشار از نشاط و آرامش اند. انگار از یک پروژه و عملیات ۷۰ ساله به سلامتی گذر کرده اند.💪 علت این آرامش این است که آنها در طول زندگی، به ندای فطرتشان که حق طلب بوده و طالب معنویت، جواب درست داده اند🌹. اگر انسان، آنچه او را از فطرت و ندایش، غافل می کند را کنار بزند و جواب فطرتش را بدهد یعنی خود را مشغول معنویات کند، آنگاه خود را می تواند نزد خداوند بیابد‌. زیرا خداوند در وجود انسان است.( ان شاالله در آینده در این خصوص بیشتر صحبت می کنیم) در یک کلام: پس آنچه باعث شور و نشاط انسان است، تبعیت از فطرت است.☘ 💠برگرفته از کتاب ″آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین″ اثر جناب آقای اصغر طاهرزاده ✍🏻 •°مَـسیح‌°• ☑️باما همراه باشید... 🆔@Jahaddism
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 ۞﴾﷽﴿۞ «اول کار یه عذرخواهی بابت دیر شدن پارت امروز 🙏 دانشجوییه و هزار تا مشغله دیگه 😅 به بزرگی خودتون ببخشید 😚✋» ➡️ آنچه گذشت... آنچه باعث نشاط انسان می شود، تبعیت از فطرت است. انسان یک "تن" دارد که جسم اوست و یک "من" که روح و حقیقت اوست. حال، "من" انسان، یک "اصل و من" دارد که آن فطرت است و فطرت نیز حق طلب است. هرچه انسان خود را به دنیا مشغول کند و یک خانه 🏡را دوتا 🏡🏡کند، دو ماشین🚗🚙 را سه 🚗🚙🛻 تا کند و کلا درگیر دنیا 💰باشد، از حقیقت خود دور شده و به دنیا که پوچ است، نظر دارد. چنین انسانی در آخر عمر، احساس شکست 😢🤦 می کند. در واقع برای هر کدام از این مثال هایی که زدم یه مدت خاصی خوش ☺️ است اما می بیند که راضی نمی شود، چرا که همیشه حرص می خورد که چرا به جای ۲ خانه، ۳ تا ندارد.😫 چنین انسانی هیچگاه روی آرامش حقیقی نمی بیند.😫 چرا که آرامش حقیقی در این دنیا نیست و انسان فقط با تبعیت از فطرت، زیر سایه شریعت به آرامش می رسد. نمی خواهیم بگوییم که ۲تا خانه داشتن بد است، بلکه هدف را این ها گذاشتن بد است. اما اگر به چشم ابزاری برای بندگی دیدیم، خوب است، در غیر این صورت خیر.😉 اگر انسان نظر خود را از دنیا و "تن" برداشت و به "من" خود نظر کرد، در واقع خدا را می یابد. چون خداوند در وجود انسان است. خداوند فرموده، من با کسی هستم که مرا یاد کند. و دقت داشته باشید هر چه از دنیا دل کندیم و به حقیقت خود نظر کردیم آرامش می یابیم(أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ) قرآن می گه آی مردم! فقط با خدا آرام می شوید(چرا دنبال چیزهای دیگر برای آرامش می گردید😢). جنس چنین نظرهایی این است که هر چه بیشتر در این زمینه پیشرفت کند، بیشتر خدا را می یابد و بیشتر به مقصد خود می رسد و در واقع آرامش حقیقی بیشتری می گیرد، دقیقا بر عکس دنیا. 💠برگرفته از کتاب ″ آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین″ اثر جناب آقای اصغر طاهرزاده ✍🏻 •°مَـسیح‌°• ☑️باما همراه باشید... 🆔@Jahaddism
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 ۞﴾﷽﴿۞ ➡️ آنچه گذشت... روح انسان، "من" اوست و جسم انسان،" تن" او که البته حقیقت انسان همان "من" اوست نه تَنَش .آنچه باعث نشاط انسان می شود، تبعیت از فطرت است. فطرت، "منِ من" انسان است. یعنی در درون "منِ" انسان، چیزی به اسم فطرت وجود دارد که حق طلب است. اگر به کسی، تمام زمین های یک روستا را بدهند، قبول کرده و چون مالک آنهاست، دوست دارد زمین های بیشتری داشته باشد. اگر زمین های یک شهر را هم به او بدهند، قبول می کند و البته بیشتر از آن را می خواهد. و... اینها نشان دهنده کمال طلبی انسان است و اینکه به محدود راضی نمی شود. دنیا امری محدود است چون سر و ته آن با توجه به بزرگیش بالاخره تمام می شود و انسان نیز مدت محدودی در آن زندگی می کند اما خداوند، بی نهایت است. پس آنچه می توان کمال مطلق نامید، خداوند است. پس اگر انسان به خداوند رسید، به آنچه می خواسته رسیده. در واقع خدا، نیاز انسان را پاسخ می دهد. زمانی که "کارتر" رئیس جمهور آمریکا شده بود، امام خمینی فرمود: "کارتر هم خدا می خواهد!" بعد فرمود: اگر حکومت همه کشورهای کره زمین🌎 را به او بدهند، می پذیرد و احساس می کند بیشتر از این می خواهد. حتی اگر بفهمد که کره مریخ را هم می شود مالک شد دوست دارد مالک و حاکم آنجا باشد. به طور کلی او خواهان نامحدود یعنی خدا است و هر انسانی چنین است. اگر انسان آنچه باعث غفلت او از "خود" می شود را کنار بزند، خدا را نزد خود می یابد.(در این باره ان شاءاللّه در آینده توضیح خواهیم داد). یکی از کارهایی که باعث می شود انسان موانع را کنار بزند، نماز است. وقتی شخصی نزد بزرگی نشسته، سعی می کند آداب نشستن را رعایت کند و تمام حواس و حضورش نزد آن باشد. وقتی انسان نزد خداوند و در حال نماز،الله اکبر می گوید، یعنی خداوند از تمام آنهایی که ما بزرگ می پنداریم، بزرگتر است. پس سعی می کند تمام حواس و حضورش نزد خداوند باشد. یکی دیگر از چیزهایی که باعث می شود انسان تمام آنچه باعث غفلت از خود می شود را کنار بزند، موقع خطر🚨 است. آن زمانی که احساس می کند لحظات آخر عمرش است⚰. در خاطرات یکی از فضانوردان روسیه آمده که : در سفر فضایی، سفینه ام خراب شد و آنچه در توان داشتم صرف کردم اما درست نشد. از همه جا ناامید شدم. اما در آن خلوت تنهایی انگار به کسی امیدوار بودم، کسی که انگار او را می شناختم اما از او غافل بودم. به او رجوع کردم و گفتم :"خدا" و او نیز مرا کمک کرد و به زمین🌏 برگشتم. 💠برگرفته از کتاب ″آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین″ اثر جناب آقای اصغر طاهرزاده ✍🏻 •°مَـسیح‌°• ☑️باما همراه باشید... 🆔@Jahaddism
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 ۞﴾﷽﴿۞ ➡️ آنچه گذشت... جان(روح)همه انسان ها با خداوند آشناست و برای درک خداوند، کافی است آنچه باعث می شود انسان به آن مشغول شود و از "خود" غافل شود کنار رود. آنگاه خداوند را درک می کند. قرآن کریم، آیه ای دارد که در آن می فرماید، مشرکین زمانی که در دریای طوفانی در حال غرق شدن هستند، خدا را می خوانند و زمانی که به خشکی رسیدند، همان شرک خود را ادامه می دهند. در رابطه با این آیه امام صادق(ع)، سخنانی دارند که متناسب بحث ماست. ✅ زمانی که شخصی در دریا🌊 در حال غرق شدن است، اگر به مال ثروت 💰 خود، به اصل و نسب خود، به شهرت خود و... می نازد، همه اینها در آن لحظه کنار می رود. چون به هیچ عنوان آنها در آن لحظه، او را نجات نمی دهند. مثلا دریا نمی گوید چون تو مدرک کارشناسی از دانشگاه حکیم داری، پس من تو رو غرق نمی کنم😂😂 پس چون انسان می بیند که اینها به کار او نمی آیند، تماما کنار می روند. آنگاه احساس می کند یک قدرتی مافوق تمام قدرت ها وجود دارد. حضرت صادق(ع) می فرماید: "آن قدرت لا یزال، خداوند است." وقتی انسان، خداوند را با جان خود احساس کرد، او را صدا می زند و به او توسل می جوید و سپس نجات پیدا می کند. وقتی همه چیز آرام شد، دوباره خانه🏡،پول💰، مدرک و... او را به خود مشغول کرده و باعث می شود انسان از "جان" خود غافل شود. دین و دستوراتش برای این است که انسان از "جان و من" خود غافل نباشد.( حالا فهمیدین چرا برای روز های مختلف، ساعت های مختلف و... دستور و ذکر دینی وجود دارد؟😉) ✅ خداوند برای انسان ها کاملا آشناست، چون طبق آیه قرآن، زمانی خداوند به وسیله "جان" انسان ها، از او تعهد گرفته که او پروردگار آنهاست. "جان" انسان ها برای مرد و زن، کوچک و بزرگ، پیر و جوان، باهوش و کم هوش، یکی است. پس اصلا اینکه محیط زندگی من به گونه ای بوده که کافر باشم قابل پذیرش نیست، چون "جان" تمام انسان ها با خداوند آشناست و فقط کافی است آنچه باعث غفلت انسان از "خود" می شود را کنار بزند و فطرت خود را زنده نگه دارد. ✅✅ در یک کلام: خداوند اثبات کردنی نیست، بلکه یافتنی است. 💠برگرفته از کتاب ″آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین″ اثر جناب آقای اصغر طاهرزاده ✍🏻 •°مَـسیح‌°• ☑️باما همراه باشید... 🆔@Jahaddism
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 ۞﴾﷽﴿۞ ➡️ آنچه گذشت... اگه خانم سعادتی خسته نمی شن😂، عرض شد که ما یک "من" داریم و یک "تن"... ✅ فرض کنید در کلاس درس نشسته اید و تمام حواس شما به مسافرتی است که سال گذشته انجام داده اید، به عبارت دیگر با اینکه در کلاس نشسته اید اما "نفس" شما صحنه های مسافرت سال قبل را در خود حاضر می بیند. آنگاه معلم می گوید: شخصی ادعای پیامبری کرد. مردم از او پرسیدن: هر پیامبری یه کتاب داره، تو کتابت کجاست؟؟🧐 اون شخص گفت: حالا جزوه ش📝 رو بنویسین تا بعد کتابش📖 بیاد. مردم:🙄😐 و جمعیت کلاس شروع به خندیدن می کنند.😂😂😂😂 سپس شما به خود می آیید و می پرسید: چی شد؟؟ یه سوال: مگه شما گوش نداشتین؟چرا نشنیدین؟ مگه شما چشم نداشتین؟چرا ندیدین چه اتفاقی افتاده؟ جواب این هست که با توجه به اینکه مکانیسم شنیدن و دیدن از نظر علمی به درستی انجام شده اما نه شنیدنی اتفاق افتاد و نه دیدنی. چون آن کسی که می شنود و می بیند حاضر نبود، یعنی "خود" شما، یا همان "من و روح" شما. ✅ تا به حال خواب دیده اید که مثلا از خیابان در حال عبور بودید، ناگهان ماشینی به شما می زند🥴 و شما فریاد می کشید و از خواب بیدار می شوید؟؟ چه می گویید؟ می گویید من خواب دیدم که ماشین می خواست به من بزند. شما که در رختخواب بودید اما بدون در نظر گرفتن "تن" خود، شما باز همان کسی که در خواب بود را "من" خود در نظر گرفتید و نه کسی که در رختخواب بود. ✅ تا به حال شده، یه صحنه ای برای شما آشنا باشد، به گونه ای که انگار قبلا این صحنه را دیده اید؟ به این می گویند رویای صادقه، یعنی شما قبلا در خواب، بدون "تن" خود، به وسیله "من" خود، به آینده ای رفته اید و در آن حاضر شده اید که هنوز در عالم ماده آن صحنه اتفاق نیفتاده. وقتی که به وسیله "تن" خود با آن حادثه رو به رو می شوید، آشنا به نظر می رسد. ☘ خلاصه مطلب این شد، تمام ادراکات مثل دیدن، شنیدن و... مربوط به "من" یا همان روح انسان است. "من" انسان، به وسیله زبان، حرف می زند، به وسیله گوش، می شنود، به وسیله چشم، می بیند و... 🌹در یک کلام: انسان، همان "من" انسان است و "تن" برای او صرفا یک ابزار است. ⬅️ آنچه در آینده ان شاءاللّه خواهید دید... "من" انسان، زن است یا مرد؟؟؟🧐 💠برگرفته از کتاب ″آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین″ اثر جناب آقای اصغر طاهرزاده ✍🏻 •°مَـسیح‌°• ☑️باما همراه باشید... 🆔@Jahaddism
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 ۞﴾﷽﴿۞ ➡️ آنچه گذشت... تمام ادراکات مثل دیدن و شنیدن، تماما مربوط به "من" انسان است و "تن" صرفا ابزاری در خدمت روح است. از آنجایی که روح انسان، فراتر از زمان⏱ و مکان🏠 است و اصطلاحا "مجرد" است، باید عرض کنیم که علاوه بر اینها، روح زن👩 و مرد👱‍♂، کوچک و بزرگ، بلند قد و کوتاه قد، ناقص الخلقه و کامل الخلقه، عرب و عجم و... نیز ندارد😳 یک زن، می گوید "من"، مرد هم می گوید"من" و عرب هم می گوید"من"، عجم هم همینطور. کسی که یک دست ندارد، می گوید "من" ، کسی هم که دو دست دارد هم می گوید "من" حتی اگر کسی هم نصف جسمش را در تصادف از دست دهد، نیم "من" نمی شود و او نیز همچنان می گوید "من". قرآن می گوید : "وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوّاهَا" و قسم به نفس و آنچه موجب تعادلش شده. منظور از نفس، همان روح و "من" انسان است که تعادل دارد و هیچگاه ناقص نخواهد شد. کسی که زن👱‍♀است، صرفا از نظر بدنی و تن، زن است. مرد👨 هم از نظر بدن و تن، مرد است. کسی که اسمش اکبر است، اسم تن او اکبر است. در واقع اکبر، کسی است که تنش اسم اکبر دارد. پس با همه این تفاسیر، "من" انسان شبیه چیزی نیست که بگوییم مثل فلان چیز است، فقط می توان گفت "هست". ("من" انسان فقط "هست"). انسان که همان "من" انسان است، همیشه "هست" و هیچگاه نمی تواند از خود فرار کند. در خواب می توان از جسم فرار کرد اما در خواب و بیداری، "من" انسان، خودش،خودش است و هیچگاه نمی تواند از خودش فرار کند. در برنامه زندگی پس از زندگی، یکی از تجربه گران، در حین تجربه اش یکی از اقوام خود را که از دنیا رفته بود، دیده بود و با او صحبت کرده بود. فرض کنید آن کسی که از دنیا رفته، مرد بوده. مجری از او پرسید، آیا آن شخص، واقعا "مرد" بود یعنی به صورت همان "مرد" هایی که در دنیا می بینیم، بود؟ تجربه گر گفت: شبیه "مرد" های اینجا نبود. (کمی صبر کرد به گونه ای که نمی توانست توصیفی از ظاهر او داشته باشد) و ادامه داد: فقط بود!!! اگر متوجه این نکته شویم که "من" انسان فقط "هست" می توانیم به خداشناسی معقولی که ان شاءاللّه در آینده در موردش توضیح می دهیم، رسید. 💠برگرفته از کتاب ″آشتی با خدا از طریق آشتی با خودِ راستین″ اثر جناب آقای اصغر طاهرزاده ✍🏻 •°مَـسیح‌°• ☑️باما همراه باشید... 🆔@Jahaddism
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 ۞﴾﷽﴿۞ ➡️ آنچه گذشت... "من" انسان فقط هست. کسی که بگوید پدر من پولدار است، پدر "تن" او پولدار است نه پدر "من" او. "تن" پدر در شکل گیری "تن" او نقش داشته و نه در شکل گیری "من" او. این نکته،"من" انسان فقط "هست"، بسیار مهم است و باید به آن توجه بسیار شود، چون اگر متوجه این موضوع شویم، هرگز به "من" خود شک نمی کنیم. اگر کسی از خود سوال کند " من کیستم؟ " در جواب به او می گوییم تو همانی هستی که پرسیده ای "من کیستم ". چون "من" انسان فقط هست و هیچ گاه نمی تواند از خود فرار کند. توجه به این نکته همان طور که عرض شد، حایز اهمیت است. اگر بفهمیم که " من" فقط هستم، با نظر کردن به همان "من" ، می توانیم با خداوند ارتباط بگیریم و این ارتباط گیری بدون شک و تردید خواهد بود. همان طور که اگر ما شک کنیم، کسی که شک کرده و با شک سوال پرسیده همان "من" ماست چون او فقط هست، پس نمی توان این را نقض کرد. روایت از معصوم(ع) داریم که می فرماید : "من عرف نفسه فقد عرف ربه" هرکس خود را شناخت، خدای خودش را هم می شناسد. همانطور که "من" انسان فقط هست، خداوند نیز فقط "هست". فرق "هست" خدا با "هست" ما در این است که "هست" خدا شدیدترین "هست" هاست و در واقع هستی مطلق است و هستی ما تجلی "هست" خداوند است. آیه قرآن می فرماید "لیس کمثله شی"، همان طور که "من" انسان شبیه هیچ چیز نیست، چون فقط هست، خداوند نیز شبیه هیچ چیز نیست، چون فقط هست. یعنی شبیه سیب و پرتقال نیست، چون سیب و پرتقال یک چیستی دارند و یک هستی، اما خداوند چیستی ندارند بلکه چیستی اش همان هستی اش است. ☘ در یک کلام: خداوند فقط "هست" و همانطور که "من" ما فقط هست، با نظر کردن به آن "من"، می توانیم خداوند را بیابیم (درک کنیم) و با او چنان آشتی کنیم که هرگز به او شک نکنیم زیرا خداوند فقط "هست" و شبیه چیزی نیست که بخواهیم او را تصور کنیم. ( با عرض معذرت از خانم سعادتی که اینقدر من و تن کردیم. چاره ای نبود😁 (ایشون خسته نشن صلوات😁) 💠برگرفته از کتاب ″آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین″ اثر جناب آقای اصغر طاهرزاده ✍🏻 •°مَـسیح‌°• ☑️باما همراه باشید... 🆔@Jahaddism
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 ۞﴾﷽﴿۞ ➡️ آنچه گذشت... خداوند فقط "هست" و در عین حال شبیه هیچ چیز نیست. در رابطه با تن و من، به این نکته توجه کنید که اینگونه نیست که بخشی از من انسان در دست او باشد، بخشی دیگر در چشم او، بخشی در گوش او و... اگر اینگونه بود که من انسان محدودیت داشت و این خلاف آن چیزی است که تا حالا گفته ایم و خانم سعادتی را خسته😂، بلکه تمام روح در دست انسان، تمام روح در چشم اوست،تمام روح در گوش اوست با این تفاوت که من انسان با صفت بینایی در چشم ظاهر می شود و تجلی می کند، تمام من انسان با صفت شنوایی در گوش انسان ظاهر می گردد و... . من انسان، شنوایی و بینایی نیست اما شنوایی و بینایی متعلق به من انسان و از او جدا نیست. حال دید خود را وسعت دهید. دنیا، خداوند نیست ولی جدا از خدا هم نیست. هر چیزی که در دنیا مشاهده می کنید مثل کوه و دریا و درخت و... تماماً تجلی صفات خداوند هست که در حد خاصی از خداوند تجلی یافته اند. پس دنیا، خدا نیست اما جدا از او هم نیست. نور خورشید، جدا از خورشید نیست اما خود خورشید هم نیست. همه این مطالب عرض شد تا بگوییم، ما نیز تجلی خداوند هستیم. "هست" ما تجلی یافته "هست" خداوند است که از ما نسبت به خداوند، با شدیت کمتر است. اگر ما از چیستی ها مثل دانشجو بودن، پول دار بودن، مدرک و... جدا شویم(یعنی دل بکنیم و دل نبندیم، نه اینکه بی خیال این چیزا بشیم و گوشه نشین بشیم، اینجوری که خاکم به سرمون می شه😂) و توجه خود را به "هست" خود بیندازیم، خداوند را می یابیم و در این مسیر سیر می کنیم. تمام دستورات دین و عبادات نیز برای این است که بتوانیم "هست" خود را به "هست مطلق" که خداوند است متصل کنیم و این یعنی حضور قلب و قرب الهی. منظور از حضور قلب در نماز این نیست که ما تصور کنیم که خداوند یک پیرمرد بزرگی است و ما رو به روی او ایستاده ایم. اینگونه عبادات کارساز نیست چون ما برای خدا، چیستی تصور کرده ایم با توجه اینکه خداوند چیستی ندارد و فقط هست. عبادتی کارساز است که در آن بدانیم ما فقط هستیم و تجلی یافته هست خداوندیم و باید با این عبادت (مثلا نماز ظهر) هست خود را به هست خدا گره بزنیم تا در مسیر تکامل روح خود قدم بگذاریم و این یعنی قرب الهی. ✅ از این به بعد که می خوای نماز بخونی و موقع تکبیره الاحرام بگی قربه الی اللّه، حالا با این دیدگاه بگو قربةً الی اللّه 💠برگرفته از کتاب ″ آشتی با خدا از طریق آشتی با خودِ راستین″ اثر جناب آقای اصغر طاهرزاده ✍🏻 •°مَـسیح‌°• ☑️باما همراه باشید... 🆔@Jahaddism
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 ۞﴾﷽﴿۞ ➡️ آنچه گذشت... خداوند فقط "هست" و در عین حال چیز خاصی نیست.... حقیقت ما که همان "من و روح" ماست، تجلی یافته "هست" خداوند است. مثل نور خورشید، این نور چون به خورشید متصل است، نور است و اما اگر از خورشید جدا شد، دیگر هستی و وجود ندارد. "من" ما نیز چون از "هست" خداوند است پس هستی و وجود دارد. همانطور که قبلا نیز عرض شد، روح انسان چیستی ندارد یعنی به گونه ای نیست که بتوان دور تا دورش خط کشید و بگوییم روح من در این ابعاد است، نخیر اینگونه نیست، چیستی ندارد و فقط فقط می توان گفت "هست". من ما فقط هست. خداوند نیز همینطور است. چیستی ندارد و فقط هست. تفاوت ما و خدا مثل تفاوت خورشید و نورش است. هر چه نور از منشا خود که خورشید است فاصله بگیرد ‌و دور شود، شدتش کم می شود و هر چه به خورشید نزدیک باشد، شدتش زیاد می شود. ما به وسیله عبادات، هست خود را با هست خداوند متصل می کنیم. هر چه بیشتر به خدا وصل باشیم، این وجود و هست ما، شدیدتر می شود. یکی از علما (آقای هاشم حداد(ره)) به شهید مطهری(ره) گفته بود چگونه نماز می خوانی؟ شهید مطهری گفت سعی می کنم معانی را در ذهن خود بیاورم و با توجه به آنها الفاظ را بگویم. آقای حداد گفت، پس کی نماز می خوانی؟؟؟!!!! نمازی که در آن فکر خود را در صحنه بیاوریم تا معانی را در خود بیاورد که نماز حقیقی نیست، چون معانی در فکر می آید و فکر یعنی چیستی و هستی نیست. زمانی که انسان در حال فکر کردن است یا در گذشته به سر می برد که دیگر گذشت یا در آینده است که هنوز نیامده و معلوم نیست که برای ما باشد یا خیر. در صورتی که باید هنگام نماز، در زمان حال بود. در همین لحظه، فقط هست ما با هست خدا رو به رو است و باید سعی کنیم هست ما به هست خدا متصل شود. به قول بزرگی، در هنگام نماز باید به گونه ای بود که خداوند فقط یک بنده دارد و آن هم ماییم. 💠برگرفته از کتاب ″ آشتی با خدا از طریق آشتی با خودِ راستین″ اثر جناب آقای اصغر طاهرزاده ✍🏻 •°مَـسیح‌°• ☑️باما همراه باشید... 🆔@Jahaddism
📕📗📘📙 📙📘📗 📕📗 📙 ۞﴾﷽﴿۞ ➡️ آنچه گذشت ما در نماز و دیگر عبادات، باید هست خود را به هست خدا متصل کنیم نه فکر خود را... ما باید از طریق هست خود به هست مطلق(خداوند) متصل شویم. کسی که به سمت نور حرکت کند، هر چه بیشتر در این مسیر قدم بگذارد، دیگر به نور شک نمی کند. دیگر نمی گوید:نور کو؟؟!! شاید گاهی مواقع پرتو نور را نمی بینیم اما وجود نور را درک و حس می کنیم. موقع صبح همه جا روشن است، می دانیم که حضور نور خورشید باعث روشنایی است اما شاید اصلا اصل این نور را نبینیم. ولی هیچگاه وجودش را انکار نمی کنیم. کسی هم که از طریق حضور قلب یعنی اتصال هست خود به هست مطلق، به سمت خدا حرکت کند دیگر نمی شود که به خدا شک کند. اما اگر از طریق فکر بخواهد خدا را اثبات کند ممکن است به خداوند شک کند اما از طریق معرفت النفس هیچگاه نمی توان به وجود خدا شک کرد چون روح خود را درک می کنیم و طبق مطالب گفته شده، این روح تجلی خداوند است. اگر از طریق هست خود، به خداوند متصل شدیم حتی می توان کارهای خود را به صورت معجزه آسا انجام دهیم چون از زمان و مکان رها شده ایم و وابستگی به آن نداریم. مثل آصف بن برخیا که قبل از یک پلک به هم زدن، تخت بلقیس را به محضر حضرت سلیمان آورد. این کار ها شدنی است اما لازمه اش اتصال هست خود به هست خداوند است. کسانی که چشم برزخی و یا طی الارض دارند، از طریق اتصال هست خود به هست مطلق به این جا رسیده اند. در زمان خواب، انسان از زمان و مکان رها شده و چیستی ها فارغ، و برای همین است که در آن واحد از مکانی به مکان دیگر می رود. حالا این افراد در بیداری نیز توانسته اند از چیستی ها فارغ شوند و از زمان و مکان رها شده، پس می توانند در آن واحد از مکانی به مکان دیگر بروند. 💠برگرفته از کتاب ″ آشتی با خدا از طریق آشتی با خودِ راستین″ اثر جناب آقای اصغر طاهرزاده ✍🏻 •°مَـسیح‌°• ☑️باما همراه باشید... 🆔@Jahaddism