eitaa logo
جلال و بی بی خانم
1.1هزار دنبال‌کننده
746 عکس
1.2هزار ویدیو
169 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱ دقیقه و ۵۸ثانیه بیاد صاحبمان. دعای فرج : الهی عظُم البلاء...
به نام و یاد او سلام به طرف گفتن در رو ببند بیرون هوا سرده! گفت مثلا من در رو ببندم بیرون هوا گرم میشه😳؟ 💘من دیگه حرفی ندارم. @Jalal_va_bibikhanom
به نام، یاد و توکل بر او سلام و والدین سوال : واجب ترين واجبات بعد از توحید، چیه؟ در چهار سوره از قرآن مجيد نيكى به والدين بلافاصله بعد از توحيد قرار گرفته. هم رديف بودن این دو مساله یعنی اسلام تا چه حد براى پدر و مادر احترام قائله. ۱. سوره بقره آيه ۸۳ :« لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا» ۲. سوره نساء آيه ۳۶ : «وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لَاتُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا.» ۳. سوره انعام آيه ۱۵۱ : «أَلَّاتُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا» ۴. سوره اسراء ، آیه ۲۳ :« وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا» علامه طباطبایی قدس سره : مسأله احسان به پدر و مادر، بعد از مسأله توحيد، واجب ترين واجبات است؛ همچنانكه مسأله عقوق[ عاق والدین شدن ] بعد از شرك ورزيدن به خدا از بزرگترين گناهان كبيره است. ترجمه الميزان ، ج۱۳، ص۹۱. روز پنجشنبه و شب و روز جمعه(۲۵ ذیقعده، روز دحو الارض هم هست) هر کاری از دستمون بر میاد برای شادی پدر و مادرها بکنیم. ان شاءالله. و بی بی خانم @Jalal_va_bibikhanom
به نام، یاد و توکل بر او سلام و حس خوب حس قشنگی است که در گوش زمين زمزمه کنی و در "آسمان" صداى تو را بشنوند. پس خواسته ات را در سجده بگو تا آسمانیان بشنوند و اجابت کنند. به همين سادگی. سجده. و بی بی خانم @Jalal_va_bibikhanom
به نام، یاد و توکل بر او سلام و اسم ما مشکل این نبود که کار برای خدا نباشد؛ برای خداااا بود💌. باور کن. اما مشکل این بود که کارِ برای خداااا، باید به اسسممم ماااا انجام می شد😳. . و بی بی خانم @Jalal_va_bibikhanom
به نام، یاد و توکل بر او سلام و انشا دوران کرونا رو چطور گذراندید؟ ما در دوران کرونا به حرف مسوولین خود گوش کردیم و می کنیم. یک مسوول گفت کرونا خطرناک است. ما به خانه رفتیم. مسوول دیگر گفت کرونا مثل سرماخوردگی است. ما بیرون آمدیم. دیگری گفت کرونا میکُشد. پس دوباره به خانه رفتیم. مسوولی گفت باید همه جا باز شود‌. ما دوباره بیرون آمدیم. مسوولی گفت وضعیت قرمز است پس ما به خانه رفتیم مسوول دیگر گفت وضعیت زرد است. بیرون آمدیم. مسوول دیگری گفت ما واکسن ساختیم. بیرون آمدیم. مسوول دیگر گفت امیدی به واکسن تا دو سال نیست. به خانه رفتیم. مسوولی گفت دستتونو بشویید. شستیم. مسوول دیگری گفت زیاد نشویید.ما هم نشستیم. مسوولی گفت با وایتکس بشویید با وایتکس شستیم. یکی گفت نشویید ما هم نشستیم. الان هم با ماسک و دستکش، دم در نشستیم ببینیم مسوول دیگر چه میگوید😐. منتظریم، بفرمایید. @Jalal_va_bibikhanom
به نام، یاد و توکل بر او سلام و زندگی هشت علامت جاده زندگی ۱. بوق زدن ممنوع يعني فرياد کشيدن و داد و بيداد کردن ممنوع. ۲. خطر ريزش کوه يعني وقتي ناسپاس هستي، وقتي توهين و فحاشي ميکني، انتقاد و تحقير ميکني، بايد منتظر بارش خرده سنگ ها بر سرت باشی. ۳. پيچ خطرناک يعني سرعت و تندی را کم کن. زندگی به شوخ طبعي نياز دارد. ۴. با نور بالا حرکت نکن يعني هرگز تصور نکن که هميشه حق به جانب توست. اطمينان داشته باش وقتي ماشين مقابل، همسر توست. و نمی تواند خوب ببيند، تو پيروز نيستي؛ چون با تو تصادف مي کند. ۵. خطر سقوط بهمن يعني در جاده زندگي مدام پرخاش نکن. قهر نکن. تو با صداي خطاهاي کوچکت باعث مي شوي برف ها بهم آميخته و به بهمني بزرگ تبديل شوند و در نهايت سر از دادگاه خانواده در آوري. ۶. سبقت ممنوع يعني چرا همسرت را رقيب خودت مي داني؟ با او همراه و همفکر شو. در کنار هم حرکت کنيد. ۷. جاده دو طرفه يعني کمي هم به همسرت بينديش و ببين چه خواسته اي دارد. يکه تازي و فقط به فکر خود بودن، ممنوع. ۸. محل پارکینگ يعني گاهي کار را تعطيل کن برای استراحت خودت و خانواده ات. 💞ساعت صفر عاشقی ۰۰ : ۰۰ و بی بی خانم @Jalal_va_bibikhanom
به نام، یاد و توکل بر او سلام و زیارت آسمان زندگی آپارتمان نشینی اجازه نداده انسانها سالی یک بار هم به آسمان نگاه کنند. یکی از محرومیت‌هایی که ایجاد کرده، محروم شدن از نعمت بزرگ دیدار ستارگان است. اگر انسان ماهی یک شب برود در روستا تا بتواند آسمان را ببیند و زیارت کند، مثل زیارت یک امامزاده برایش سازنده است. ندیدن آسمان، خیلی مضر است. کسانی که یک جایی دارند که از شهر بیرون بروند و یک شب آسمان را ببینند، این کار را بکنند. دیدن آسمان خیلی مهم است. می‌ارزد که انسان برنامه ریزی بکند و از شهر بیرون برود، تا یک شب آسمان را نگاه کند. بگوید امشب می‌خواهم زیر آسمان بخوابم. یک نگاه به آسمان برای انسان کافی است که بداند این چیزهایی که برای خودش برداشته، باعث خجالت است. آسمان را گذاشته اند برای صفر کردن تعلقات. انسان یک نگاهی به آسمان بکند، پاسخ سوالاتش را می گیرد. برای نجات انسان از تعلقات، یک نگاه معنادار به آسمان بس است. حافظ خیلی به آسمان خیره می شود. در ابیاتش می بینید که ستاره ها را به اسم می شناسد، به صفت می شناسد و خیلی خوب به صور فلکی آشنا است. پیداست که خیلی در این معنا مطالعه می کند. انسان وقتی آسمان را ندید، دنیایش می‌شود همین زندگی کوچک و مختصر. نگاه به آسمان یعنی نگاه دقیق تر به هستی و وسعت هستی. نگاه به آسمان یعنی نگاه به ابدیت و زمان طولانی. یعنی نگاه به مکان وسیع. این خیلی به انسان کمک می کند برای بلندنظری. وقتی اینطور آن عالم را دید، یک شوقی پیدا می کند که از این جای کوچک و تنگ، خودش را بیرون بکشد. اگر می‌خواهی خدا برایت بزرگ شود، به آسمان نگاه کن : مرحوم آیت الله حائری شیرازی قدس سره و بی بی خانم @Jalal_va_bibikhanom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخرین سخنرانی مرحوم حاج احمد کافی که منجر به فوت شهادت گونه اش گردید.
غلامعلی کریمی: 🌿 بسمه تعالی‌ 🌿 ✍ خدمت جناب مستطاب عمادالاعلام و ثقة الاسلام آقای حاج شیخ احمد کافی ، دامت افاضاته‌. 📃مرقوم محترم واصل و از مطالبش مطلع شدم. راجع به ترویجات جنابعالی و اشتغال به تربیت طبقه جوان، جناب حجت‌الاسلام آقای مدنی شرفی تذکر دادند، از غیر ایشان هم شنیده بودم. در این زمان که اوضاع اسلام و مسلمین چنین است که ملاحظه می‌کنید، ارزش خدمتهای صادقانه در پیشگاه مقدس پروردگار عظیم بیش از عصور سابقه است. 🤲 امید است خداوند تعالی بیش از پیش به جنابعالی توفیق خدمت به شرع مطاع دهد، 🌸و خدمات شما منظور نظر ولی امر (عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف) بوده باشد. ...، از جنابعالی امید دعای خیر دارم. والسلام علیکم. ✍ روح‌الله الموسوی الخمینی‌ 📚 صحیفه امام، ج۲۱، ص۵۶۶ 🗓 ۲۳ شهریور ۱۳۵۹ / ۲۳ رجب ۱۳۹۱ 📇 ۳۰ تیرماه ۱۳۵۶ ، سالروز وفات شیخ احمد کافی (رضوان الله تعالی علیه)، گرامی باد. 💐هدیه به روح مطهر این عاشق دلباخته حضرت ولی عصر (علیه السلام)، فاتحةمع الصلوات. 🆔 @gh_karimi
به نام، یاد و توکل بر او سلام و همراه امام اسماعيل بن سهل می گويد: خدمت امام جواد عليه‌السلام نوشتم، چيزى به من تعليم فرماييد كه اگر آن را بگويم در دنيا و آخرت با شما باشم. حضرت به خط خود نوشتند: اَكْثِرْ مِنْ تِلاوَةِ «إنّا أنزَلْناهُ» ، وَ رَطِّبْ شَفَتَيْكَ بِالإسْتِغْفارِ . ۱. سـوره «انا انزالناه» را زياد بخوان ۲. و لبهايت به گفتن استغفار «تر» باشد. (بسيار استغفار کن). ثواب الأعمال ، ص ۱۹۷. و بی بی خانم @Jalal_va_bibikhanom
به نام، یاد و توکل بر او سلام و ذی الحجه بمدت ۱۰ شب نماز دهه اول ذی الحجه (نماز و واعدنا) وارد شده است. امام باقر علیه السلام به کسی که این نماز را بخواند ثواب اعمال حج داده خواهد شد ، هر چند که به حج نرفته باشد. سید بن طاووس،اقبال، ج۱، ص۳۱۷ کیفیت نماز :  «بین نماز مغرب و عشاء دو رکعت نماز بجا آورد، در هر رکعت پس از حمد ، سوره توحید و سپس آیه 142 از سوره الأعراف را میخواند :  «وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ ميقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعينَ لَيْلَةً وَ قالَ مُوسى لِأَخيهِ هارُونَ اخْلُفْني في قَوْمي وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبيلَ الْمُفْسِدين » و بی بی خانم @Jalal_va_bibikhanom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پشت صحنه مصاحبه با خانواده شهید حسینی از مدافعان حرم💞
به نام، یاد و توکل بر او سلام و نصیحت ۱. ورزش کن . بدن همواره باید تحرک داشته باشد. پیاده روی، شنا و یا هر ورزشی دیگر. ۲. خوراک خود را کم و پرخوری را رها کن. ۳. تا حد امکان از ماشین فقط در مواقع ضروری استفاده کن. سعی کن برای رفتن به مسجد، مغازه، دید و بازدید و بقیه کارهایت پیاده بروی. ۴. عصبانی نشو ، عصبانی نشو عصبانی نشو ، ناراحت نباش. سعی کن چشم پوشی کنی. خودت را در پریشانی نینداز. این ها سلامتی ات را به خطر می اندازند و شادابی ات را از بین می برند. ۵. با کسانی مجالست کن که با آنها احساس آرامش می‌کنی. ۶. همانطور که میگویند «مال خودت را در زیر آفتاب بزار و خودت زیر سایه بنشین». بر خود و بر اطرافیانت زندگی را تنگ نکن. مال برای آن است که با آن زندگی کنیم نه برای آن‌. ۷. بر هیچ کس و هیچ چیزی که نمیتوانی آن را بدست بیاری، حسرت نخور. خود را به فراموشی بزن بلکه اصلا فراموشش کن. اگر قرار باشد به تو برسد حتما میرسد اگرچه در تخت خود باشی و هرچه را که تقدیر تو نیست خداوند او را از تو منع میکند. هیچ چیزی را از تو منع نمیکند مگر بخاطر ضرری که برایت دارد. همه ما این ها را میدانیم اما انسان فراموش کار است. ۸. تواضع کن... تواضع کن... مال و جاه و قدرت همه با تکبر و غرور از بین می روند. تواضع تو را در نزد انسان ها محبوب می کند و درجه ات را نزد خداوند بالا می برد. ۹. سفیدی موی سر نشانه پایان عمر نیست بلکه نشانه این است که زندگی بهتری شروع شده است. خوش بین باش، سفر کن و از مال حلال خود بخور و لذت ببر‌. ۱۰. زود بخواب. شب نشینی ممنوع. و... نمازت را به هیچ عنوان ترک نکن زیرا که نماز برگه سود تو در دنیا و آخرت است. آن روزی که نه فرزند فایده میدهد و نه مال. و بی بی خانم @Jalal_va_bibikhanom
به نام، یاد و توکل بر او سلام و ۱۴روز روان شناس مشهور اتريشى به بيماران اندوهگين خود مى گفت: ظرف ١٤ روز معالجه شوید. هر روز فكر كنيد چطور مى توانيد ديگری را خوشحال كنيد. فکر خوشحال كردن ديگران ما را از تفكر درباره خودمون باز مى دارد و بزرگترين عامل نگرانى، ترس و اندوه، انديشيدن درباره خود است. شادمانى ما و شادمانى ديگران به يكديگر بستگى دارد، ارسطو به اين نوع برخورد می گوید: "خودخواهى روشنگرانه". تنها چيزى كه مى شود از يك إنسان توقع داشت و بهترين تحسينى كه مى شود از يك انسان كرد اين است كه او "همنوعى خيرخواه" باشد، بتواند با ديگران دوستى برقرار كند. لازم نيست مصلح اجتماعى باشيد كه بتوانيد دنياى بهترى برای دیگران بسازيد، بلكه همينكه دنياى خصوصى خودتان را بهتر كنيد خدمت بزرگى كرده ايد : کتاب "طبیعت انسان". آلفرد آدلر. و بی بی خانم @Jalal_va_bibikhanom
📷بدون شرح ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوربین مخفی : ۱۰۰دلار میدم اگه چیزی که نشونت میدم رو ببوسی😁
به نام، یاد و توکل بر او سلام به اغات سلام برسون بگو پای گوساله را ببند😳. قسمت اول عمویی داشتم نیکو و مردی اهل خطه دانایی و حکمت که خدایش او را بیامرزاد💐. او نیز از ناحیه هر دو چشم بخاطر بیماری آبله از جوانی نابینای مطلق بود، ولی واقعا بشدت، از دل و جان بینا و روشن بود. در آن روزها من کودکی بودم سه چهار ساله و البته کمی شیطون به اتاق عموئی شدم یواشکی بی سلام، دست کردم بی اجازت ایشان قندی از قندان ربودم و بر دهان گذاشتم تا *نوش جانم شود* غافل ازاینکه او صدای نفَس مرا هم می شناسد. صدایم کرد به اسم. به سلامش پاسخی دادم. به حکمت گفت : بعد از ظهر که آغات از اداره اومد سلامش بروسون و بگو عموئی گفت "پای گوساله رو ببند". من هم برسم کودکی و نادانی خوشحال از این که بابا برامون گوساله خریده تا با اون گوساله بازی کنم، گفتم باشه و بغایت، بانتظار و چشم براه پدر ماندم تا از اداره بیاید و من به مراد و مطلب خویش برسم. واقعا آن روز یکی از طولانی ترین روزها در طول عمرم بود. بینهایت سخت بود این انتظار . هر چه زمان می گذشت و لحظه دیدار پدر نزدیک می شد به محضر عمو مشرف می شدم و از سر کنجکاوی ، پرسشی و آدرسی از معشوق خیالی خویش که گوساله بود، می‌پرسیدم. ولی هر بار عموئی می گفت نمی دونم گوساله کجا بسته و من پرسشگرانه از رنگ و اندازه گوساله می پرسیدم. عموئی می گفت : فقط می دانم که اندازه تو و همرنگ تو است. این ها را که می گفت بیشتر از پیش دلبسته گوساله ای می شدم که هم اندازه و همرنگ من بود. سایه سار دیوار به سمت مشرق آویزان شد، ولی هنوز پدر نیامده بود. انتظار خسته کننده ای بود. ناگفته نماند که داستان بستن گوساله را که به مادر گفتم او نیز قضیه را دریافت کرده بود و هم قول عموئی شده بود و از آدرس و محل اختفای گوساله خیالی که هم اندازه و همرنگ من بود لام تا کام حرفی نمی زد. وقت دیدار فرا رسید. صدای کفش های کف چرمی پدر را از پیچ کوچه شنیدم. با پاهای کودکانه، دوان دوان و بشوق گوساله، به استقبال پدر شدم. دستها را باز کردم و سلامی نمودم. او نیز از سر ملاطفت مرا پاسخی مهربانانه بداد و به لطافت پدرانه بغل باز کرد و مرا از زمین کَند و بآغوش کشید و نوازشها نمود. او مرا می بوسید و من او را. کودکانه در میان این همه غوغای مهربانیِ پدر پرسیدم : آغا ؟ گفت: جاااانم . گفتم : گوساله ای که خریدی کجا گذاشتی 😃؟ پرسید : گوساله😳 ؟ گفتم : بله گوساله ای که هم اندازه و همرنگ من است. گفت: کی گفته من گوساله خریدم ؟ گفتم : عموئی صبحی گفت آغات که از اداره اومد بهش سلام برسون و بگو *پاهای گوساله ت رو ببند*. این جمله که ما گفتیم... ادامه داستان را در بخش دوم بخوانید. و بی بی خانم @Jalal_va_bibikhanom
به نام، یاد و توکل بر او سلام به آغات سلام برسون بگو پای گوساله را ببند😳. قسمت دوم ...جمله عموئی را که گفتم، متوجه حرف رمز آلود عموئی شد. پدرم متغیر شد. سریع مرا از آغوشش جدا کرد و به زمین نهاد. گفت : بیا تا نشانت دهم. او جلو و من به دنبالش. داخل دالون خونه شدیم. با یا اللهی از جانب پدر، به حیاط رسیدیم. او چون هر روز ،که دست و صورت خود را درون حوض می شست، نشست. مادرم به پیشباز آمد سلامی کرد و احوالپرسی. و به خوشحالی من خیره شد. آغا ! مقابل اتاق عمویی از سر ارادت و ادب مکثی کرد. سلامی کرد و احوال پرسی نمود و نجواوار گفتگویی کردند و لبخندی به هم حواله کردند. و من هنوز مشتاق دیدن گوساله، پی در پی پدر از محل و آدرس گوساله می پرسیدم. پدر از راه پله ها راهیِ بالا خانه شد و من در عقب او خوشحال. پله های صعود بالاخانه را طی نمودم تا به اتاق نشیمن رسیدیم. وارد که شدیم پدرچفت در را بست. پرسیدم در را چرا می بندی؟ گفت: می خواهم گوساله فرار نکند و من هی خوشحالتر به لحظه دیدار چشم دوخته بودم. و اما پدر به فراصت کلاه گرد و کت و شلوار و جلیقه و پیراهن سفید را بیرون آورد و هر کدام به رخت آویز زیر پرده سفید گلدوزی شده در جای خود آویزان کرد. ومن عاشقانه نگاه او می کردم. گفت حالا می خواهی گوساله ببینی باشوق و خنده گفتم : بله ، بله . گفت: خب. قبل از دیدنش آن بادبزن به من بده. و من بادبزن که کنج طاقچه بود برداشتم به او دادم. همزمان با گرفتن دسته باد بزن، دستان مرا هم گرفت و چند چوب باد بزن به کف دست و سپس به باسنم زد. من دردم گرفت. گریه می کردم و فریاد می زدم ولی دلیل چوب خوردن و تنبیه خویش را نمی دانستم مادرم که صدای گریه مرا شنید، چون مرغ سرکنده خود را به پشت در بسته رساند و در را بقصد باز شدنِ چفتش بشدت می جنباند و ناله و فریاد می کرد که : آغا در را باز کن. او دلسوزانه و از عمق جان پر پر می زد و پی در پی می گفت : غلط کرد ، اشتباه کرد ، ولش کن. ولی من هنوز نمی دانستم چه غلطی کردم و چه اشتباهی کردم. از شدت تکان دادن در توسط مادرم ، خودبخود چفت در افتاد و در باز شد و مادر چون فرشته نجات مرا در آغوش کشید و خود را سپر بلای من کرد(الهی قربون هر چی مادره). و مدام می گفت غلط کرد ، اشتباه کرد. این دفعه را ببخش. در این حال پدر با صدایی بلند تر از حد معمول گفت : پسرت صبح رفته تو اتاق عموئی سلام نکرده، این یک. و بی اجازه قند برداشته. این دو. این ادب است که به او یاد دادی؟ مادرناله کنان با فغان می گفت اَلان یاد گرفت. دیگه فراموش نمی کنه. دیگه بَسِشه. نزنش، پسرم از حالا به بعد همیشه سلام میکنه و بی اجازه چیزی بر نمی داره. من در زیر پرو بال خسته مادر چون جوجه ای از ترس می لرزیدم . اینجا بود که من دانستم چه اشتباه بزرگی کرده ام. اول ادب و سلام نکردن. دوم بی اجازه عموئی قند برداشتن. خواستیم نوش جانمان بشود که نشد. و ... این حکایت برای منِ کودکِ چهار پنج ساله درس عبرتی شد تا به دیگران ، و بویژه بزرگترها ادب کنم و دیگر اینکه بی اجازت صاحب مال حق ندارم از اموالش برادم. حتی به اندازه کوچکی حبه قندی. و هر چند آن فردِ صاحبِ مال از نزدیکترین عزیزانم باشد. البته ناگفته نماند که آغام پس از ناهار و بعد از استراحت و چرت عصرانه چون هر روز ، لباس پوشید بقصد رفتن به قهوه خانه چمن بید. مرا صدا کرد و به آغوش کشید و نوازشها کرد و با دو انگشت بلند دست راست مبارک خود در جیب جلیقه کرد و یک سکه یک قِرانی بیرون کشید و گفت : برو درِ دکون پسرعمه غلومعلی نخودچی و کشمش بخر. او رفت و من از پله ها آمدم پائین. مقابل اتاق عموئی که شدم ، سلامی کردم متواضعانه و متفکرانه. او مرا بداخل خواند و در بغل گرفت و بوسید و نصیحت ها داد. و سپس دو سه حبه قند بمن داد و من یکجا در دهان گذاشتم و جویدم و هنوز که هنوز است بعد از شصت سال، شیرینی آن قند و آن حکایت پند آموز در دهان جسمم و ذهنم حس می کنم. این خاطره را گفتم که بدانیم نه چشم های بینایِ مملکت آن حس بینایی و مسئولیت پذیری را دارند که تذکر دهند که آغا زاده ها دست در قندان مردم نکنند. و نه بزرگترهای فهیم و دانا و با جَزَوَه و جرأتی وجود دارند که پای گوساله خود را ببندند. چندین سال است که دزدی و اختلاس های نه به اندازه حبه قند بلکه باندازه قاپیدن تمامی مملکت رواج یافته. و ... رعیت در رنج فراوان. عزیزان، پای گوساله را ببندید.۱۷تیر۹۹ از دفتر خاطراتِ ذبیح الله متشرعی . فسا . و بی بی خانم @Jalal_va_bibikhanom
به نام، یاد و توکل بر او سلام و شوفر ماکس پلانک برنده جایزه نوبل سال ۱۹۱۸میلادی، یک تور دور آلمان می‌ گذارد و در شهرهای مختلف درباره مکانیک کوانتوم صحبت می‌کند. چون پلانک هر دفعه دقیقاً یک محتوا را ارائه می‌کرد، راننده‌ اش احساس کرد همه مطالب را یاد گرفته و لذا روزی به ایشان گفت : شما از تکرار این حرف‌ها خسته نمی‌شوید؟ من الان می توانم به جای شما این مطالب را برای دیگران ارائه کنم😳. می خواهید در مقصد بعدی که شهر مونیخ است، من سخنرانی کنم و شما لباس من را بپوشید و در جلسه بنشینید؟ برای هر دوی ما هم تنوعی است. پلانک قبول می‌کند. شوفر خیلی خوب در جلسه درباره مکانیک کوانتوم صحبت می‌کند و شنونده ها هم خیلی لذت می‌برند. در انتهای جلسه یکی از حاضران فیزیکدان سوالی می پرسد. شوفر که جواب سوال را نمی داند؛ نهایت خونسردی می‌گوید: «من تعجب می‌کنم که در شهر پیشرفته ای مثل مونیخ سوال‌هایی به این اندازه ساده می‌پرسند که حتی شوفرِ من هم می‌تواند جواب بدهد! شوفر عزیز ، لطفا شما به سوال ایشان پاسخ دهید و راننده هم جواب می دهد». امروزه در علم مدیریت اسم این اثر را  «اثر شوفر» گذاشته اند، این اثر ناشی از نوعی "توهم دانایی" است که افراد همه چیز دان! بیشتر به آن مبتلا می شوند. در حالی که علم و دانش مانند کوه یخی است که بخش کمی از آن قابل دیدن است و بخش اعظم آن را نمی توان مشاهده کرد. افراد سطحی نگر صرفا بخش قابل مشاهده دانش را می بینند و گمان می کنند که تمام دانش را دریافته اند ، در حالی که این فقط توهمی از دانایی است. اکنون، آیا سراغ دارید که در کشوری، شوفرها در مسند دانشمندان و دانشمندان در جایگاه شوفرها نشسته باشند؟ و بی بی خانم @Jalal_va_bibikhanom
به نام و یاد او سلام بابام میگه گوشیو بذار بالا سرت، سرِ ساعت ۶ بیدارمون کنه. میگم چرا خودت نمیذاری ؟ میگه سرطان زاس😜. مطمئن شدم سرراهی ام. چند تا پرورشگاه رفتم می گن چهرت خیلی آشناس.😂 @Jalal_va_bibikhanom
به نام، یاد و توکل بر او سلام و نعمت خداوند نعمت را از بنده ای قطع نمی کند مگر این که او شکرش را قطع کند : فرمود امام باقر علیه السلام و بی بی خانم @Jalal_va_bibikhanom