سلام دوستان گلم🌺✋
با یه سمینار کوتاه
و
قابل تامل درخدمت شما هستم👇👇👇
#سمینار
#دیش_ماهواره
هر وقت دیش ماهواره بر بام یک خانه می بینم، بیش از هر چیز دلم برای زن آن خانه میسوزد..
☑️ ماهواره یعنی ورود افسردگی و خیانت و هوو های خوش آب و رنگ تلویزیونی به خانه.
خب یک متن جالب بود نه ؟
هم میتونید برای استدلال استفاده کنید هم روی اون فکر کنید
حتی شما خواهر محترمی که تو خونه ات ماهواره داری
شاید اوایل حس خوشایندی برای خانواده داشته باشه ولی کم کم اثرش رو میزاره هم روی مرد خانواده ک انتظارتش بالاتر میره از خانمش و هم روی خانم خانواده و بعد مرگ تدریجی خانواده (فروپاشی)
@Jameeyemahdavi313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹
#ترفند
ایده قاب گوشی 📱
@Jameeyemahdavi313
🔆💠🔅💠﷽💠🔅
💠🔅💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅
🔅
#پزشکی
✅ فوائد سویق
✍استخوان ها را نیرومند می سازد. از امام صادق (ع) داریم:« سویق گوشت را می رویاند و استخوان را محکم می کند.» شانه ها را نیرومند می سازد و
نیروی جنسی را می افزاید
در روایتی از این امام داریم که: « هر که چهل بامداد سویق بنوشد، شانه هایش نیرومند گردد.»
ساق ها را تقویت می کند. روایت شده که امام ابوالحسن (ع) فرمودند:« هر گاه سویق را هفت بار بشویی و آن را از ظرف به ظرف دیگر بریزی، تب را از میان می برد و ساق ها و قدم ها را نیرومند می سازد.» حرارت را خاموش می سازد . در روایت آمده است:« هر گاه سویق خشک را صبحانه بنوشد، حرارت را خاموش می کند و صفرا را آرامش می بخشد.» پوست را لطیف می کند.
🌿
🔅
💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅💠🔅
🔆💠🔅💠🔅💠🔅
#همسرداری
بيشتر اختلافات زن و شوهر به خاطر
نحوه ي بحثي است كه هر كدام دارند.
فرياد كشيدن روشي است كه ديگري را
به گوش ندادن تشويق ميكند.
همیشه منطقی و آرام باشید
💖
💖 @Jameeyemahdavi313 👫
💕 💕 💕 💕
#همسرداری
کسانی که سعی میکنند تا از ترس از دست دادن همسرشان، دائما او را تحت سلطه خود در آورده و کنترل کنند، اکثرا گرفتار همان اتفاقی که میترسیدند میشوند، مراقب باشید.
💖
💖 @Jameeyemahdavi313 👫
#حكايت
در بنى اسرائيل قحطى شديدى پيش آمد..., آذوقه ناياب شد. زنى لقمه نانى داشت آن را به دهان گذاشت كه ميل كند، ناگاه گدايى فرياد زد، اى بنده خدا گرسنه ام!
زن با خود گفت:
در چنين موقعيت سزاوار است اين لقمه نان را صدقه بدهم و به دنبال آن، لقمه را از دهانش بيرون آورد و آن را به گدا داد.
زن طفل كوچكى داشت ، همراه خود به صحرا برد و در محلى گذاشت تا هيزم جمع كند، ناگهان گرگى جهيد و كودك را به دهان گرفت و پا به فرار گذاشت.
فرياد مردم بلند شد، مادر طفل سراسيمه به دنبال گرگ دويد ولى هيچ كدام اثر نبخشيد.
همچنان گرگ طفل را در دهان گرفته، به سرعت مى دويد.
خداوند ملكى را فرستاد كودك را از دهان گرگ گرفت و به مادرش تحويل داد.
سپس به زن گفت:
آيا راضى شدى لقمه اى به لقمه اى ؟
يكى لقمه (نان) دادى ،
يك لقمه (كودك) گرفتى!
○●○●○●○●○●○
@Jameeyemahdavi313
💖یاران مهدی عجل الله 💖
#یڪ_فنجاڹ_عشق_مهماڹ_مڹ_باشید #پارت ۳ بہ نام خداے پرستوهاے عاشق . بادقت بہ اطراف نگاه ڪرد و گفت: _آ
#یڪ_فنجاڹ_عشق_مهماڹ_مڹ_باشید
#پارت ۴
بہ نام خداے پرستوهاي عاشق
•°•°•°•
نماز روکه خوندیم
تشکر سرسری ای کردم و
رفتم داخل ماشین
و کمی از تنقلاتی که تو کیفم داشتم،
برداشتم که بخورم.
همزمان هندزفریمم برداشتم و
بدون این که ببینم چه آهنگیه
پلی کردم
که خوند:
_حامد پهلانههه😂😂
خندم گرفت.
مثلا خبر مرگم دارم میرم جنوب.اونم کجا شلمچه!😅😐
آهنگو عوض کردم و مشغول خوردن شدم.
همه تعجب کرده بودن
از اینکه من دارم میرم شلمچه.
خب تعجبم داشت.
من تو خونواده مذهبی ای بزرگ نشده بودم.
و البته خونواده امم خونواده آزاد و بازی نبود،اما مذهبی هم نبود...
اما همیشهمن حسکنجکاوی داشتم
و دوست داشتم سر از همه چیز در بیارم.
.
راه طولانی و خسته کننده بود و چشمامم از دیدن این همه بَرّ و بیابون بی آب و علف خسته شده بود
از طرفی هم هوا داشت گرم و گرمتر میشد😓
تصمیمگرفتم یکم بخوابم...
.
نمیدونم چقدر از مسیر و رفته بودیم
که از خواب بیدار شدم
اما هرچی که بود
هوا تاریک شده بود.
از صحبتای همسفرها متوجه شدم که نزدیکیم...
.
از ماشین پیاده شدم...
همه جا بوی دلتنگی و غربت میداد...
یه حس عجیب به گلوم چنگ زد...
حسی که تا حالا تجربه اش نکرده بودم...
همه جارو بادقت آنالیز کردم.
پووووف
اینجام که همش بیابونه...
نظرم سمت یه دختری که تنها نشسته بودو سرش رو به زانوش گذاشته بود
جلب شد...
آروم رفتم سمتش و نشستم کنارش...
_موافقم باهات...منم دلم گرفت😐
با تعجب سرشو آورد بالانگاهی کرد و
دستی به صورت مرطوبش کشیدو گفت:
_نه...دلتنگی نیست...فقط دارم صحنه های جنگ و تصور میکنم...
میدونی الان همینجایی که ما نشستیم
قبلا چند نفر همینجا شهید شدن؟!
همه اینارو با بغض میگفت...
تو ذهنم گفتم منم باکی دوست شدما
دست گذاشتم رو تعصبی ترین...😯😑😂
یه نگاه به من کردوباخنده ادامه داد:
_شماچرا چادر رنگی سرت کردی؟😃
_چادر نداشتم... از کاروان جاموندیم.
مجبور شدم چادر از نمازخونه دانشگاه بردارم و با ماشین بسیج بیایم!
_ااااا. پس شماها بودین که جاموندین؟😅😅
_کوفته😑خودتون رفتین بااتوبوس و راحت.منو انداختین با چهار تا برادر بسیجی!😏😣
_راستی اسمت چیه؟
_نیلوفر
_منم زهرام...میتونم نیلو صدات کنم؟
_آره
_پس نیلو پاشو بریم تا بهت چادر بدم.اضافه دارم...
یاد حرف آقای صبوری افتادم!
گفته بود خواهرش داره و بهم میده...
اما مث اینکه یادش رفته بود بگه به خواهرش.
همون بهتر
حتما خواهرشم مثل خودشه😏😒
⬅ ادامه دارد...
@Jameeyemahdavi313
#شهدایی
دعای مادر و پسر یکجا مستجاب شد.
روز هفدهم آذر سال ۱۳۵۹ بود. نیرویهای اعزامی عملیات بیسروصدا و شبانه به کانال ماهشهر نزدیک شدند و تا نزدیکی صبح ۳۰۰ نفر از نیروهای رژیم بعث را به هلاکت رساندند. اما با روشن شدن هوا نیروهای تحت امر بنیصدر از ستون خودیها پشتیبانی نکردند. دشمن پاتک زد و در ناباوری شاهرخ ویارانش تعداد زیادی از رزمندهها به خاک و خون کشیده شدند. شاهرخ در سنگر ماند و با آرپیجی شروع به منهدم کردن تانکهای بیشمار دشمن کرد. در همین حین با فریاد از دوستانش میخواست زخمیها ما را به عقب برگردانند. در همین وانفسا تیری به سینه اش اصابت کردند. یارانش دیدند که آن سرو سهی چطور به زمین افتاد. کمی که دور شدند این را هم دیدند که نیروهای بعثی بالای سر حرّ انقلاب آمدند و با شناسایی او شروع به هلهله و پایکوبی کردند. ابوالفضل ضرغام مدتها بود که با دلاوریهایش کابوس گردانهای بعثی شده بود. کار بهجایی رسید که صدام برای سر او جایزه تعیین کرد. هنوز ظهر نشده بود که رادیو عراق پخش برنامههای عادیاش را متوقف کرد و گوینده اخبار با صدایی شعف آلود از کشته شدن ابوالفضل ضرغام خبر داد. سر شاهرخ را از تن جدا کرده بودند. همان شب تلویزیون عراق پیکر بیسر او را نشان داد. گوینده مدام میگفت ما سر شاهرخ، جلاد حکومت ایران را از تن جدا کردیم. بعدازآن دیگر اثری از شاهرخ ضرغام نبود. آنهمه نذرونیاز و دعای مادر و پسر باهم یکجا اجابت شد. شاهرخ در رکاب امامش ابوالفضل شد و به شهادت رسید و همانطور که خواسته بود پیکرش مفقود شد و شهادت دلاورانهاش همه بدیهای گذشتهاش را شست و با خود برد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🍂🌹🍂🌹🍂🌹🍂🌹🍂🌹
#مهدویت
💫نشانه های ظهور
〰〰〰〰〰〰〰〰〰
💚 @Jameeyemahdavi313💚
شب آسمان را در آغوش مي گيرد
آسمان ماه را بغل مي كند
ماه دلش به ابر هاي گاه و بيگاه
به ستاره هاي نقره اي
خوش مي شود.
شبتون مهدوی 🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ترفند
ایده های جالب و خیلی کاربردی با استفاده از سشوار😍
خانومای این کانال بینظیرن😘
💐 @Jameeyemahdavi313
🌺🌺🍃🌺🍃🌺