eitaa logo
💖یاران مهدی عجل الله 💖
247 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
1.4هزار ویدیو
85 فایل
ماییم و سینه اے کہ ماجراے عشق توست😍یامهدے❤ • • 👤|ارتباط با ادمین جهت انتقاد وپیشنهاد در راستای کیفیت و ارتقاء کانال| : 👇👇 @Mehrsa9081
مشاهده در ایتا
دانلود
┄┅─✵💝✵─┅┄ برخیز و سلامی کن ولبخند بزن که این صبــح نشانی زغم وغصـه ندارد. لبخنـد خـدا در نفس صبح عیان است بگذار خـدادست به قلبـــ💗ـــت بگذارد. الهی به امید تو ســلام سه شنبه تون پراز لبخند الهی به امید تو💚 ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌ •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @Jameeyemahdavi313
باهم بخوانیم 😇 برای سلامتی و ظهور آقا ❤️💚 187 @Jameeyemahdavi313 📿
☀️ امروز: شمسی: جمعه - ۰۳ مرداد ۱۳۹۹ میلادی: Friday - 24 July 2020 قمری: الجمعة، 3 ذو الحجة 1441 🌹 امروز متعلق است به: 🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليهما السّلام 💠 اذکار روز: - اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ (100 مرتبه) - یا ذاالجلال و الاکرام (1000 مرتبه) - یا نور (256 مرتبه) برای عزیز شدن ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️4 روز تا شهادت امام محمد باقر علیه السلام ▪️6 روز تا روز عرفه ▪️7 روز تا عید سعید قربان ▪️12 روز تا ولادت امام هادی علیه السلام ▪️15 روز تا عید الله الاکبر، عید سعید غدیر خم @Jameeyemahdavi313
✅ امام علی علیه‌السلام: 📍 مَنِ اقتَصَدَ في الغِنى والفَقرِ فَقَدِ استَعَدَّ لِنَوائِبِ الدَّهرِ؛ 📌 هر كه در توان‏گرى و تهيدستى ميانه ‏رو باشد، براى [مقابله با]حوادث روزگار آماده شده است. 📚 تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص۳۵۴، ح۸۰۷۰ @Jameeyemahdavi313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃 خوشحال شدم ☺️و رفتم صفحه بعد 📖 با تعجب دیدم ثواب حج 🕋 در نامه عمل من ثبت شده! 😳 به آقایی که پشت میز نشسته بود با تعجب 😳و لبخند 😌گفتم: من که در سنین نوجوانی مکه🕋 نرفتم. گفت:ثواب حج🕋 ثبت شده! برخی اعمال باعث می شود که ثواب چندین حج🕋 در نامه عمل شما ثبت شود، مثلا با مهربانی🙂 به پدر👴🏼 و مادر 👵🏻 نگاه کنید، یا مثلاً زیارت با معرفت امام رضا علیه السلام و... اما دوباره مشاهده کردم که یکی یکی از اعمال خوب من در حال پاک شدن است دیگر نیاز به سوال نبود خودم مشاهده کردم که آخرش با رفقا جمع شده بودیم و مشغول اذیت کردن یکی از دوستان بودیم.😎 ⭕️ یاد آیه ۶۵ سوره زمر افتادم که میفرمود برخی اعمال باعث حبط و نابودی اعمال خوب انسان میشود.⭕️ به دو نفری که در کنارم بودند گفتم: شما یک کاری بکنید! همینطور اعمال خوب من دارد نابود می شود!! 😟😕 سری به نشانه ناامیدی و این که نمی‌توانند کاری انجام دهند برایم تکان دادند.☹️🙁 همینطور ورق می‌زدم و اعمال خوبی را می‌دیدم که خیلی برایش زحمت کشیده بودم اما یکی یکی محو می‌شد...😢😰😨 فشار روحی شدیدی داشتم ، کم مانده بود دق کنم...😨😱 نابودی همه ثروت معنوی ام را به چشم👁👁 می دیدم اما نمی دانستم چه کار کنم...😨😰😱 ادامه دارد...
◍⃟🌴◍⃟🌴 بیا امروز رو به ياد همه روزاي خوش زندگی، دور بریزیم غصه ها رو و يه خدایا شکر ازته دل بگيم الهي شکر   @Jameeyemahdavi313 ࿐ᭂ⸙
|🖋|سعدۍ گرمراهیچ‌نباشد،نه‌به‌دنیا،نه‌به‌عقبی چون‌تودارم،همه‌دارم‌دگرم‌هیچ‌نباید 🍃🌱↷ 『 @Jameeyemahdavi313
• باید‌به‌این‌بُلوغ‌بـرسیم‌، که‌دیگرنبایددیدە‌شویـم؛ آنکس‌که‌بایَـد‌ببیند،می‌بینـد. • • •| @Jameeyemahdavi313|•
❤️ آقا برای تو نه ! برای خودم بد است هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا😔 من گم شدم ؛ تو آینه‌ای گم نمی‌شوی وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا این بار با نگاه کریمانه‌ات ببین شاید غلام خانه زهرا کنی مرا @Jameeyemahdavi313
💖یاران مهدی عجل الله 💖
#پارت_یازدهم_او_را 🌹 اون چاه هنوز سر جاشه!! -تو اینا رو از کجا میدونی؟؟ -چون منم تو همون لجن دست و
🌹 یچیز خوردم و راه افتادم سمت آدرسی که عرشیا فرستاده بود. زنگ خونه رو زدم و رفت تو. -سلام عشق من...خوش اومدی 😍 -سلام😊 خونه خودته؟؟ -نه پس خونه همسایمونه😂 البته الان دیگه خونه شماست😉 -بامزه منظورم اینه که تنها زندگی میکنی؟؟ -نه، فعلا با خیال تو زندگی میکنم تا روزی که افتخار بدی و اجازه بدی با خودت زندگی کنم😘 -لوس☺️ بغلم که میکرد،یاد سعید میفتادم با این تفاوت که حالا فکر میکردم هیچ لذتی از بغل هیچ مردی حتی سعید نمیبرم شاید حتی الان جای عرشیا هم سعید نشسته بود،همینقدر نسبت به صحبت کردن باهاش بی میل بودم😒 مرجان راست میگفت هرچی بیشتر به حرفاش فکر میکردم،بیشتر باورش میکردم سعی کردم فکرمو با عرشیا مشغول کنم تا این افکار بیشتر از این آزارم نده ناهارو با عرشیا بودم و اصرارش رو برای شام قبول نکردم. یکم فاصله خونش با خونمون دور بود، نمیخواستم فکر کنم❌ میخواستم مغزم مشغول باشه، آهنگو پلی کردم و صداشو بردم بالا🔊 داشتم نزدیک چهارراه میشدم، کم مونده بود چراغ قرمز بشه، سرعتمو زیاد کردم که پشت چراغ نمونم،اما تا برسم قرمز شد اونم نه یه دقیقه،دو دقیقه!! حدود هزار ثانیه😠 کلافه دستمو کوبیدم رو فرمون و سرمو گذاشتم رو دستم و چشامو بستم... چندثانیه گذشته بود که یکی زد به شیشه ماشین! سرمو بلند کردم و یه دختر 16-17ساله رو پشت شیشه دیدم، شیشه رو دادم پایین و گفتم -بله؟ با یه لهجه ی خاصی صحبت میکرد... -خانوم خواهش میکنم یه دسته از این گلا بخرید😢 از صبح دشت نکردم، فقط یه دسته... مات نگاش کردم... با اینکه قبلاً هم از این دست فروشا زیاد دیده بودم،اما انگار بار اولم بود که میدیدم!! -چند سالته؟ -هیفده سالمه خانوم.خواهش میکنم. بخر بذار دست پر برم خونه، وگرنه بابام تا صبح کتکم میزنه و دیگه نمیذاره کار کنم😢 -خب کار نکن! اون که خیلی بهتر از وضع الانته!! -نه! آخه کار نکنم،بابام شوهرم میده به یه مرده که حتی از خودشم پیر تره😰 بخر خانوم خواهش میکنم😢 چقدر صورتش مظلوم بود -چنده؟؟ -دسته ای پنج تومن☹️ -چند دسته داری؟؟ -ده تا! -همشو بده. دو تا تراول پنجاهی از کیفم درآوردم و دادم دستش -خانوم این خیلیه،یکیش کافیه! -یکیشو بده بابات،اون یکی هم برای خودت -خانوم خدا خیرت بده.خیر از جوونیت ببینی اینو گفت و بدو بدو از ماشین دور شد❗️ همینجور که رفتنشو نگاه میکردم یه قطره اشک از چشمم افتاد و رو صورتم سرسره بازی کرد و تو شالم فرو رفت... هنوز حدود ده دقیقه مونده بود تا چراغ سبز شه. چشامو به آسمون دوختم. با خودم فکر میکردم من با اینهمه دک و پز و مامان بابای دکتر و خونه آنچنانی و ماشین مدل بالام امیدم به زندگی زیر صفره!! اونوقت این مدل آدما چجوری زندگی میکنن. چجوری میتونن حتی یه لبخند بزنن؟؟ به چه امیدی صبح بیدار میشن و شب میخوابن. این تقدیر، تقدیر که میگن چیه مرجان راست میگه ماهممون عروسکای خیمه شب بازی ایم!😒 اینهمه میدویم، آخرش که چی؟؟ به کجا برسیم؟ به چی برسیم!؟ کل دنیا داشت تو نظرم کوچیک و کوچیک تر میشد دیگه از همه مسخره تر برام،کارای مامان و بابا بود، حرفاشون، تلاششون، که چی؟ از چی میخوان فرار کنن؟ هممون یه روز میمیریم و تموم میشیم.. آخ سرم. سرم. سرم..😖 نه من اینهمه ندویدم که آخرش به اینجا برسم.😭 من میخواستم آیندم روشن باشه. من اینهمه این از این کلاس به اون آموزشگاه نرفتم که به اینجا برسم پس برای چی 4زبان خارجه رو یاد گرفته بودم؟؟ برای چی اینهمه فن و هنر و... داشتم منفجر میشدم سرم داشت گیج میرفت.😭 چراغ سبز شد با نهایت سرعت گاز میدادم و داد میزدم و گریه میکردم😭 به خودم که اومدم دیدم جلو در خونه ی مرجانم❗️ تن بی جونمو از ماشین بیرون کشیدم و رفتم سمت خونشون. زنگو زدم و با باز شدن در رفتم بالا مرجان با دیدنم رنگش پرید😳 -چیشده ترنم!؟؟😨 -مرجان مشروب🍷 فقط مشروب بعد چند ساعت که به خودم اومدم دیدم سرم رو پای مرجانه و داره موهامو ناز میکنه! -خوبی خوشگلم؟💕 بهتر شدی؟ -مرجان😭 -دیگه گریه نکن دیگه اگر حالت خراب نبود حتی یه قطره هم نمیذاشتم بخوری حالا که خوردی،باید خوب باشی😉باشه؟ -از وقتی اون حرفا رو زدی دارم دیوونه میشم...😣 آخه مگه میشه؟ اینهمه از زندگیمو گذاشتم برای پیشرفت، حالا توی بیشعور میگی همش کشک؟؟؟ -چرا به من فحش میدی؟😳 من که از همون اولش بهت میگفتم زیادی فعال نباش! -یعنی من اشتباه میکردم!؟ نه من نمیتونم. من بی هدف نمیتونم نفس بکشم من مال تلاشم مال پیشرفتم! -پس چرا نمره های ترم پیشت افتضاح شد؟؟ خانوم پیشرفت و ترقی!