🌸✨داستان واقعی و جذاب سفر پیامبر اکرم (ص) به معراج و گذر از هفت آسمان🌸✨
#پارت 1
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
«سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَي بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ اِلَي الْمَسْجِدِ الأَقْصَي الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا اِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ(1) »
[منزه است آن (خدايي) كه بندهاش را شبانگاهي از مسجد الحرام به سوي مسجد الاقصي كه پيرامون آن را بركت دادهايم سير داد تا از نشانههاي خود به او بنمايانيم كه او همان شنواي بيناست]
سوره الاسراء آیه ۱
1) امام صادق عليه السلام فرمود: جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل، بُراق را نزد پيامبر خدا صلي الله عليه و آله آوردند. يكي لگام و ديگري ركاب را گرفت و پيامبر سوار شد و ديگري لباس او را مرتب كرد. بُراق چموشي كرد و جبرئيل به صورت او سيلي زد و گفت: آرام باش اي براق! قبل از اين هيچ پيامبري بر پشت تو سوار نشده است و بعد از او هم هرگز همانند او، سوار بر تو نمي شود. بُراق اندكي پيامبر صلي الله عليه و آله را بالا بُرد، البته نه خيلي زياد و جبرئيل عليه السلام همراه او بود و آيات آسمان ها و زمين را به او نشان مي داد.
پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: در راه، كسي از سمت راست مرا صدا كرد: اي محمد! من پاسخي ندادم و توجهي به او نكردم، پس كسي از سمت چپ مرا صدا كرد، اي محمد! من به او پاسخي ندادم و توجهي به او نكردم، سپس زني از روبروي من آمد كه دست هايش تا آرنج عريان بود و از همه زينت هاي دنيا به خود آويخته بود و گفت: اي محمد! به من نگاه كن تا با تو صحبت كنم. اما توجهي به او نكردم و به راه خود ادامه دادم تا اين كه صدايي شنيدم كه مرا ترساند. جلوتر رفتم. جبرئيل نزد من آمد و گفت: نماز بگزار. پايين رفتم و نماز خواندم. پرسيد: مي داني كجا نماز خواندي؟ گفتم: نه، گفت: تو در طور سينا، جايي كه خداوند با موسي سخن گفت، نماز خواندي. دوباره سوار بر براق شدم و حركت كرديم، جبرئيل دوباره گفت: پايين بيا و نماز بگزار چنين كردم. پرسيد مي داني كجا نماز خواندي؟ گفتم: نه، گفت: تو در بيت لحم نماز خواندي، بيت لحم نزديك بيت المقدس است و زادگاه عيسي بن مريم عليها السلام مي باشد، پس دوباره سوار شدم و به سمت بيت المقدس رفتيم، براق را به حلقه اي كه پيامبران مركب خود را به آن مي بستند بستم، وارد مسجد شدم، جبرئيل همراه من بود، ديديم ابراهيم و موسي و عيسي عليهم السلام و هر كدام از پيامبران كه خدا اراده كرده، همه نزد من آمدند و نماز برپا شد. شك نداشتم كه جبرئيل جلوتر از همه، و به امامت نماز خواهد ايستاد، وقتي صفها مرتب شد، جبرئيل بازوي مرا گرفت و جلوتر از همه ايستانيد و من امام [ نماز جماعت] آنها شدم و افتخار نمي كنم.
ادامه دارد...
@Jameeyemahdavi313
💖یاران مهدی عجل الله 💖
🌸✨داستان واقعی و جذاب سفر پیامبر اکرم (ص) به معراج و گذر از هفت آسمان🌸✨ #پارت 1 بِسْمِ اللَّهِ
#پارت 2
پس خازن سه ظرف براي من آورد: در يكي شير، در يكي آب و در ديگري شراب بود. شنيدم كسي گفت: اگر ظرف حاوي آب را بردارد خودش و امّتش غرق مي شوند و اگر ظرف حاوي شراب را بردارد خود و امّتش هدايت مي شوند. من ظرف شير را برداشتم و از آن نوشيدم، جبرئيل گفت: تو و امّت تو هدايت شديد، سپس پرسيد؛ در راه چه ديدي؟ گفتم: كسي از سمت راست مرا صدا كرد. پرسيد: به او جواب دادي؟ گفتم: نه، توجهي به او نكردم؛ گفت: آن داعي يهود بود، اگر به او پاسخ مي دادي، بعد از تو امّتت همه يهودي مي شدند. پرسيد: ديگر چه ديدي؟ گفتم: كسي از سمت چپ مرا صدا كرد. پرسيد: به او جوابي دادي؟ گفتم: نه، توجهي به او نكردم، گفت: آن داعي مسيحيت بود، اگر به او پاسخ مي دادي، بعد از تو امّتت مسيحي مي شدند. پرسيد: چه چيز از روبرو به استقبال تو آمد؟ گفتم: زني كه بازوانش تا آرنج عريان بود و از همه زينت هاي دنيا به خود آويخته بود، [به من] گفت: اي محمد! به من بنگر تا با تو سخن بگويم، پرسيد: آيا با او صحبت كردي؟ گفتم: نه، هيچ سخني نگفتم و توجهي به او ننمودم؛ گفت: آن دنيا بوده اگر با او كلمه اي مي گفتي، امّت تو دنيا را بر آخرت ترجيح مي داد.
سپس صدايي ترسناك شنيدم، جبرئيل گفت: اي محمد! مي شنوي؟ گفتم: آري، گفت: هفتاد سال پيش از دهانه جهنم سنگي را به درونش انداختم، اكنون به قعر آن رسيد. گفتند: پيامبر تا زماني كه جان به جان آفرين تسليم كرد هرگز نخنديد.
پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: سپس همراه با جبرئيل به آسمان دنيا صعود كرديم، ملكي به نام اسماعيل در آن جا بود، همان صاحب خَطفه كه خداوند مي فرمايد: «اِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ»#1# [مگر كسي كه (از سخن بالاييان) يكباره استراق سمع كند كه شهابي شكافنده از پي او ميتازد] و هفتاد هزار ملك تحت امر او، هر ملكي هم هفتاد هزار ملك تحت امرش. پرسيد: اي جبرئيل! اين شخص كه همراه توست، كيست؟ پاسخ داد: محمد پيامبر خداست. پرسيد: مبعوث شده است؟ گفت: آري. سپس او در آسمان را گشود و من به او سلام دادم و او پاسخ آن را داد، و براي هم طلب مغفرت كرديم و گفت: خوش آمدي اي برادر ناصح و پيامبر صالح! با همه آنها ديدار و مصافحه كردم و وارد آسمان دنيا شدم، همه ملائكه با چهره اي خندان و مژده خير از من استقبال كردند به جز يكي كه بسيار غول پيكر، زشت منظر، و عصباني بود، همانند ساير ملائكه در حق من دعا كرد، اما نه با خنده و روي گشاده، پرسيدم: اي جبرئيل! اين كيست؟ من از آن ترسيدم! گفت: بايد از آن بترسي، همه ما از آن مي ترسيم، اين مالك، خازن جهنم است، تا به حال هرگز نخنديده و از زماني كه خداوند او را بر جهنم گماشته است، روز به روز خشم و غضبش نسبت به دشمنان خدا و گنهكاران بيشتر و بيشتر مي شود، خدا به دست او از دشمنانش انتقام مي گيرد، اگر پيش از تو با كسي خنديده بود، يا بعد از اين با كسي مي خنديد، امروز با تو هم مي خنديد، اما او هرگز نمي خندد، من به او سلام دادم او پاسخ سلام مرا داد و به من بشارت بهشت داد. به جبرئيل كه طبق فرموده خداوند: «مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ»#2# [در آنجا (هم) مطاع (و هم) امين است] گفتم: آيا به او امر مي كني جهنم را به من نشان دهد؟ جبرئيل به او گفت: مالك! جهنم را به محمد نشان بده، او پوشش جهنم را برداشت و دري از درهاي آن را باز كرد. آتشي از آن بيرون آمد و به آسمان زبانه كشيد. من بسيار ترسيدم و گمان كردم اكنون اين آتش مرا در بر مي گيرد.
گفتم: اي جبرئيل! به او بگو: پوشش آتش را بر روي آن بيندازد، و جبرئيل چنين كرد، و مالك به آتش گفت: برگرد، و آتش به جاي خود برگشت.
ادامه دارد ....
@Jameeyemahdavi313
💖یاران مهدی عجل الله 💖
#پارت 2 پس خازن سه ظرف براي من آورد: در يكي شير، در يكي آب و در ديگري شراب بود. شنيدم كسي گفت: اگر
#پارت ۳
جلوتر رفتم، مردي بزرگ و درشت هيكل و گندمگون ديدم، پرسيدم: اي جبرئيل! اين كيست؟ گفت: پدرت، آدم است. ناگهان نسل و ذريّه اش به او نشان داده شد و مي فرمود: روحي پاك و عطري خوشبو از كالبدي پاك، سپس پيامبر صلي الله عليه و آله سوره مطفّفين را از انتهاي آيه 17 تا آخر تلاوت كرد: «كَلَّا اِنَّ كِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ* وَمَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُّونَ* كِتَابٌ مَّرْقُومٌ»
[نه چنين است در حقيقت كتاب نيكان در علّيّون است* و تو چه داني كه علّيّون چيست؟* كتابي است نوشتهشده]. پس به همديگر سلام داده و براي هم طلب مغفرت نموديم. آدم عليه السلام گفت: خوش آمدي اي پسر صالح و پيامبر صالح و شايسته كه در زمان نيك و صالح مبعوث شده اي.
سپس به فرشته اي از ملائكه برخوردم كه در جايگاهي نشسته بود و همه عالم در ميان دو زانوي او بود و در دستش، لوحي از نور داشت كه در آن چيزهايي نوشته شده بود و او در آن مي نگريست و به راست و چپ و اطرافيان خود توجهي نمي كرد و غمگين و حزين نشسته بود، پرسيدم: جبرئيل! اين كيست؟ گفت: اين ملك الموت است، سختكوش و جدّي در قبض ارواح. گفتم: نزديك تر برويم تا با او صحبت كنم، نزديك شديم و به او سلام دادم، جبرئيل به او گفت: اين محمد، پيامبر رحمت است كه خدا او را بر بندگان فرستاد؛ او هم به من خوشامد گفت و با سلام و تحيّت از من استقبال كرد؛ و گفت: اي محمد! بشارت مي دهم كه من همه چيز را در امت تو مي بينم؛ گفتم: سپاس خداوندي را كه صاحب نعمت و احسان نسبت به بندگانش است، اين ناشي از فضل و رحمت پروردگارم نسبت به من است، جبرئيل گفت: در عمل، او خشن ترين ملك است: پرسيدم: آيا روح هر كس كه تا به حال مرده و يا بعد از اين خواهد مرد، تو قبض مي كني؟ گفت: آري، پرسيدم: هركجا باشند آنها را مي بيني و خودت مشاهده مي كني؟ گفت: آري. ملك الموت گفت: همه دنيا كه خدا آن را براي من مسخّر كرده و مرا بر آن مسلّط داشته، همانند درهمي در دست شخصي است كه هرگونه بخواهد آن را مي چرخاند، هر روز پنج بار بر هر خانه اي سر مي زنم و هرگاه صاحبان عزايي بر مرده خود بگريند، به آنها مي گويم: براي او گريه نكنيد، من بارها و بارها سراغ شما خواهم آمد تا هيچ يك از شما باقي نماند. رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: مرگ بلايي برتر از همه بلاها است، اي جبرئيل. جبرئيل گفت: آن چه بعد از مرگ وجود دارد خيلي بيشتر از مرگ، سخت و ناگوار است.
پیامبر صلی الله وآله فرمود: سپس جلوتر رفتیم و گروهی را دیدم که در برابر آنها سفره هایی انداخته شده ودر ان گوشت پاک و کثیف و ناپاک قرار داشت وانها گوشت پاک را رها کرده و گوشت کثیف و ناپاک میخوردند .پرسیدم اینها کیستند ؟ جبریئل گفت : اینها گروهی از امت تو هستند که مال حرام میخورند...
ادامه دارد...
@Jameeyemahdavi313
💖یاران مهدی عجل الله 💖
#پارت ۳ جلوتر رفتم، مردي بزرگ و درشت هيكل و گندمگون ديدم، پرسيدم: اي جبرئيل! اين كيست؟ گفت: پدرت، آد
#پارت ۴
سپس ملكي را ديدم كه خلقت او بسيار عجيب بود، نيمي از جسد او آتش و نيم ديگر يخ بود، نه آتش يخ را آب مي كرد نه يخ آتش را خاموش مي كرد، و او با صداي بلند مي گفت: پاك و منزه است خدايي كه اين آتش را مهار كرده و آتش يخ را ذوب نمي كند و سرماي اين برف را از اين كه گرماي اين آتش را خاموش كند منع كرد، بار خدايا! اي آن كه بين يخ و آتش انس و الفت برقرار كرده اي، در قلب بندگان مؤمن خود هم، الفت و انس برقرار كن. پرسيدم: اين كيست؟ جبرئيل گفت: اين ملك را خداوند بر همه اطراف و اكناف آسمان ها و زمين ها موكّل ساخته است، او خيرخواه ترين ملك خدا نسبت به بندگان مؤمن است و از زماني كه خلق شده است، همان دعايي را كه شنيدي، در حق آنها مي خواند. و دو ملك در آسمان هستند يكي از آنها دائماً مي گويد: خدايا! بخشش و انفاق هر كس كه انفاق مي كند را به او برگردان، و ديگري مي گويد: خدايا! نابودي و هلاكت را نصيب بخيل گردان.
جلوتر رفتم، گروهي را ديدم كه لب هايي شبيه لب های
شتر داشتند، گوشت پهلوهايشان را كنده و به دهانشان مي ريختند، پرسيدم: اينها كيستند؟ جبرئيل گفت: اينها عيب جويان و سخن چينان هستند، و گروهي را ديدم كه سرهايشان با سنگ كوبيده مي شد. پرسيدم: اينها كيستند؟ جبرئيل گفت: اينها كساني اند كه از نماز عشا غفلت مي كردند و به آن اهمّيّتي نمي دادند، و گروهي را ديدم كه آتش در دهانشان ريخته و از مخرج آنها بيرون مي آمد. پرسيدم: اينها كيستند؟ گفت: اينها «الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَي ظُلْمًا اِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا» 5-
[در حقيقت، كساني كه اموال يتيمان را به ستم ميخورند، جز اين نيست كه آتشي در شكم خود فرو ميبرند و به زودي در آتشي فروزان درآيند].
گروهي را ديدم كه چون مي خواستند برخيزند، شكم بزرگ شان مانع مي شد. از جبرئيل درباره آنها پرسيدم؛ گفت: اينها «الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لاَ يَقُومُونَ اِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ»
6- [كساني كه ربا ميخورند، (از گور) برنميخيزند مگر مانند برخاستن كسي كه شيطان بر اثر تماس، آشفته سرش كرده است] اين رباخواران همانند آل فرعون هر صبح و شب در آتش انداخته مي شوند و مي گويند: خدايا! قيامت كي فرا مي رسد؟ پس زناني را ديدم كه بر سينه هايشان آويخته شده بودند پرسيدم، اينها كيستند؟ جبرئيل گفت: اينان، زنان زناكار هستند، كساني كه مال شوهرانشان را به فرزندان كس ديگري به ارث مي رساندند. رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: خشم خدا نسبت به زني كه كسي غير از قومي را ميان آنها وارد مي كند و او بر عورات آنها آگاه شده و از خزانه آنها مي خورد، زياد است. پس گروهي از ملائكه را ديدم كه خداوند عزّ و جلّ آنها را به صورتي كه اراده كرده خلق نموده بود و چهره هايشان را به صورتي كه اراده فرموده قرار داده بود. هر جزء از پيكر آنها با صدايي متفاوت خدا را ذكر و تسبيح مي گفت، صدايشان به حمد و ثنا بلند بود و از ترس خدا گريه مي كردند، درباره آنها از جبرئيل پرسيدم؛ گفت: آن گونه كه مي بيني خلق شده اند، از خوف خدا، هيچ يك از آنها با ملكي كه در كنار اوست، هرگز كلمه اي سخن نگفته و هرگز سر خود را بلند نكرده و يا بيشتر از آن كه هست خم ننموده است؛ به آنها سلام كردم، و به علت خضوع و خشوع، با اشاره سر پاسخ مرا دادند، جبرئيل گفت: اين، محمد، پيامبر رحمت است كه خدا او را به عنوان پيامبر به سوي بندگان خود فرستاده است، او خاتم پيامبران و سيّد آنهاست، آيا با او سخن نمي گوييد؟ با شنيدن اين سخن به سوي من آمدند و سلام و تحيّت گفتند، و به من و امّتم بشارت خير دادند.
ادامه دارد.....
💖یاران مهدی عجل الله 💖
#پارت ۴ سپس ملكي را ديدم كه خلقت او بسيار عجيب بود، نيمي از جسد او آتش و نيم ديگر يخ بود، نه آتش يخ
#پارت ۵
پس به آسمان دوم بالا رفتيم، دو مرد كاملاً شبيه يكديگر ديدم، از جبرئيل پرسيدم: اينها كيستند؟ گفت: دو پسرخاله، عيسي و يحيي. به آن دو سلام كردم، پاسخ مرا دادند و براي هم طلب مغفرت نموديم، گفتند: خوش آمدي اي برادر و پيامبر صالح! در آن جا هم فرشتگاني ديدم همانند آنان كه در آسمان اول ديده بودم، همه در حال حمد و ثناي خداوند، هر يك با صدايي متفاوت از صداي ديگران، و خداوند آنها را همان گونه كه اراده كرده بود، خلق نموده بود. سپس به آسمان سوم صعود كرديم، مردي را ديدم كه از شدت زيبايي نسبت به ديگران، چون ماه بدر بود در ميان ستارگان؛ از جبرئيل درباره او پرسيدم، گفت: او برادرت، يوسف است. به او سلام دادم، پاسخ مرا داد و براي هم طلب مغفرت نموديم. گفت: خوش آمدي، اي برادر و پيامبر صالح كه در زماني نيك و صالح مبعوث شدي. در آن جا هم همانند آسمان اول و دوم ملائكه را در حال خضوع و خشوع ديدم، جبرئيل سخناني را كه درباره من به آنها گفته بود به اين ملائكه هم گفت و اينها هم همان كاري را كردند كه ملائكه پيشين انجام داده بودند.
سپس به آسمان چهارم بالا رفتيم، در آن جا مردي را ديدم، از جبرئيل درباره او پرسيدم، گفت: اين ادريس است كه خداوند به او مقام و مرتبه عالي و رفيع عطا كرده است؛ به همديگر سلام كرده و براي هم طلب مغفرت نموديم، در آن جا هم مانند طبقات پيشين آسمان، ملائكه را در حال خضوع و خشوع و عبادت ديدم كه به من و امّتم بشارت خير دادند. سپس ملكي را ديدم كه بر تختي نشسته و هفتاد هزار ملك روبه روي او هستند و هر ملكي هم هفتاد هزار ملك تحت امر دارد، پس در دل رسول خدا صلي الله عليه و آله چنين افتاد كه اين فرشته بايد همان باشد، پس جبرئيل بر آن ملك فريادي كشيد و گفت: برخيز! و او تا روز قيامت ايستاده خواهد بود. پس به آسمان پنجم رفتيم؛ مردي ميان سال و درشت چشمي را ديدم كه تا به حال ميان سالي بزرگتر از او نديده بودم. گروهي از يارانش در كنار او بودند از كثرت آنها تعجب كردم. پرسيدم: اي جبرئيل! اين كيست؟ گفت: هارون بن عمران، محبوب در ميان قوم خود. به همديگر سلام داده و براي هم طلب مغفرت كرديم. در آن جا هم مانند آسمان هاي پيشين ملائكه اي را در حال خضوع و عبادت ديدم.
ادامه دارد....
@Jameeyemahdavi313
💖یاران مهدی عجل الله 💖
#پارت ۵ پس به آسمان دوم بالا رفتيم، دو مرد كاملاً شبيه يكديگر ديدم، از جبرئيل پرسيدم: اينها كيستند
#پارت ۶
سپس به آسمان ششم صعود كرديم، مردي ديدم گندمگون و بلند قامت، و اگر او دو پيراهن به تن مي كرد، باز موهايش در هر دوي آنها نفوذ مي كرد. شنيدم كه مي گفت: بني اسرائيل گمان مي كند كه من برترين و بزرگوارترين فرزند آدم ابو البشر هستم، اما اين مرد از من بزرگوارتر و ارجمندتر است. از جبرئيل پرسيدم: اين كيست؟ گفت: برادرت موسي بن عمران. به همديگر سلام داده و براي هم طلب مغفرت نموديم، در آن جا هم ملائكه اي را ديدم كه همانند آن چه در آسمان هاي پيشين ديده بودم در حال خضوع و خشوع و عبادت پروردگار بودند، سپس به آسمان هفتم صعود كرديم، به هر ملكي كه گذر كردم گفت: اي محمد! حِجامت كن و امّت خود را به حِجامت امر كن. و در آن جا هم مردي را ديدم كه موي سر و ريش او سياه و سفيد#7# بود و بر تختي نشسته بود. پرسيدم: اي جبرئيل! اين مرد كيست كه در آسمان هفتم و بر در بيت المعمور و جوار باري تعالي ساكن است؟ گفت: اين پدرت، ابراهيم است، و اين مقام و محل تو و پرهيزكاران امت تو هم خواهد بود، سپس پيامبر صلي الله عليه و آله خواند: «اِنَّ أَوْلَي النَّاسِ بِاِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَاللّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ»#8# [در حقيقت، نزديك ترين مردم به ابراهيم، همان كساني هستند كه او را پيروي كردهاند و (نيز) اين پيامبر و كساني كه (به آيين او) ايمان آوردهاند؛ و خدا سرور مؤمنان است]، سپس به همديگر سلام داديم و ابراهيم عليه السلام گفت: خوش آمدي اي پيامبر و فرزند صالح كه در زماني نيك و صالح مبعوث شده اي! در آن جا هم، همانند آسمان شش گانه پيشين ملائكه را در حال سجود و خشوع ديدم كه به من و امتم بشارت خير دادند. رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: در آسمان هفتم درياهايي از نور ديدم بسيار درخشان و متلالاء، نزديك بود از درخشش آن چشم ها كور شوند، و درياهايي تاريك، و درياهاي برف و يخ كه رعد و برق مي زد، و هر بار كه مي ترسيدم از جبرئيل مي پرسيدم، و جبرئيل مي گفت: مژده و بشارت باد بر تو اي محمد! و كرامت پروردگارت را شكر كن، و به خاطر لطف پروردگارت، حمد و ثناي او را بجا آور؛ خداوند با قدرت و مساعدت خود، به من قوت قلب و ثبات داد و از جبرئيل بسيار سؤال ها پرسيدم و بسيار از آن چه ديدم تعجب نمودم. جبرئيل گفت: اي محمد! آن چه مي بيني به نظرت بزرگ و عظيم است؟! اين تنها يكي از آفريده هاي پروردگار توست، پس آن خالقي كه چنين مخلوقي را آفريده چگونه است؟! و آفريده هايي بزرگ و عظيمي كه تو نمي بيني [چگونه است]؟!
ميان خداوند و خلق او هفتاد هزار حجاب وجود دارد و نزديك ترين مخلوق خدا به او من و اسرافيل هستيم كه بين ما و خدا چهار حجاب وجود دارد: حجابي از نور، حجابي از ظلمت و تاريكي، حجابي از ابر و حجابي از آب. و از جمله مخلوقات عجيبي كه خداوند آفريده و به آن صورت كه اراده كرده آن را شكل داده بود، خروسي بود كه پاهايش در پايين ترين حدّ زمين هفتم و سرش در عرش بود، و يكي از ملائكه الهي به شمار مي رفت كه خداوند به اراده خود او را به آن شكل آفريده بود؛ پاهايش در آخرين حدّ زمين هفتم بود، سپس بالاتر آمده و به آسمان هفتم رسيد و هم چنان جلوتر رفت تا تاجش به عرش الهي رسيد؛ و دائماً مي گويد: هركجا كه باشم پروردگارم پاك و منزه است.
دو بال بزرگ داشت كه اگر آنها را مي گسترد شرق و غرب را مي پوشاند، در هر سحرگاه اين خروس بال هايش را باز مي كند و بر هم مي زند و با صداي بلند تسبيح مي گويد: «پاك و منزه است خداوند، مالك آسمان ها و زمين، پاك و مقدّس است، پاك و منزه است خداوند بزرگ و متعال، هيچ معبودي جز الله نيست، زنده و پا برجاست». با اين كار او، همه خروس هاي زمين، زبان به تسبيح مي گشايند و بال هايشان را برهم زده و فرياد سر مي دهند؛ وقتي اين خروس در آسمان ساكت شود، خروس هاي روي زمين هم ساكت مي شوند. در زير بال هاي سفيد رنگ آن خروس، پر و كرك هايي سبز پررنگ و غليظ وجود داشت و من هرگز چنين رنگ سبزي نديده بودم. سپس همراه جبرئيل به راه افتاده به بيت المعمور وارد شدم، و دو ركعت نماز خواندم، همراه من گروهي از ياران من بودند كه لباس هايي تازه و نو پوشيده بودند و گروهي ديگر لباس هاي كهنه پوشيده بودند، ابتدا آنان كه لباس نو و تازه پوشيده بودند آمدند و سپس آنان كه لباس كهنه پوشيده بودند نشستند.
ادامه دارد...
@Jameeyemahdavi313
💖یاران مهدی عجل الله 💖
#پارت ۶ سپس به آسمان ششم صعود كرديم، مردي ديدم گندمگون و بلند قامت، و اگر او دو پيراهن به تن مي كرد،
#پارت ۷
سپس دو نهر برايم آشكار شد، يكي به نام كوثر و ديگري رحمت، من از آب كوثر نوشيدم و در نهر رحمت غسل كردم، سپس آن نهرها مطيع من شدند تا اين كه وارد بهشت شدم. در ساحل و كناره هاي آن رودها در بهشت، خانه هاي من و همسران من بود خاك آن جا همچون مشك خوشبو بود. يك حوري را ديدم كه در نهرهاي بهشتي شنا مي كرد، از او پرسيدم: براي چه كسي خلق شده اي؟ گفت: براي زيد بن حارثه؛ و صبحگاهان، من به زيد مژده و بشارت او را دادم. [در آن جا] پرندگاني همانند شتران خراسان، و انارهايي مانند دلوهاي بزرگ آويخته از درختان [وجود داشت] و نيز در آن جا درختي ديدم كه اگر پرنده اي هفتصد سال به دور تنه آن پرواز مي كرد، باز به نقطه شروع نمي رسيد؛ در هر منزلي در بهشت شاخه اي از اين درخت وجود داشت. از جبرئيل پرسيدم: اين چيست؟ گفت: اين درخت طوبي است كه خداوند فرمود: «طُوبَي لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ»#9# [خوشا به حالشان و خوش سرانجامي دارند].
پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: وقتي وارد بهشت شدم، به خود آمدم و از جبرئيل درباره آن درياها و بزرگي و خلقت شگفت انگيز آنها پرسيدم، گفت: آنها سراپرده هاي حجابي اند كه خداوند به آن خود را مي پوشاند، اگر آن حجاب ها نبود، نور عرش الهي همه چيز را نابود مي كرد، به سدرة المنتهي رسيدم، هر برگي از آن بر امّتي سايه انداخته بود، نسبت به آن، آن گونه بودم كه خدا مي فرمايد: «قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَي»#10# [تا (فاصلهاش) به قدر (طول) دو (انتهاي) كمان يا نزديكتر شد] خداوند مرا صدا كرد: «آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ اِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ»#11# [پيامبر (خدا) بدان چه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است ايمان آورده است] در سوره بقره در اين باره سخن گفتيم.
پس از این گفتگوی قران وار که با یکدیگر داشتندو تمامی ان یکی از معجزات قرب معنوی وی بود ، در برابر ذات احدی و مقام قرب صمدی چنان تهی و و بیگانه از خویش شد و چنان حالش سر ریز شکر و شادی و شوق و جذبه و آزادی ، عشق و سکر مهر بندگی شد که دیگر تاب جسم خویش را نیاورد و بی خویش و مدهوش بر خاک افتاد و پیشانی عبودیت بر آستانه تضرع و فیض ازل و ابد نهاد و از شوق وجود به سکون سجود پیوست .انگاه سر برداشت و بر پروردگار بخشایشگر خود چنین عرض کرد : پروردگارا بر پیامبران خود فضایل بسیار و بخشایش بیشمار عطا کردی . بزرگوارا ابراهیم را خلیل و دوست خود گردانیدی ، با موسی سخن گفتی ، ادریس را به مکان بلند، بالا بردی و داوود را زبور عطا نمودی . بار پروردگارا بر من نیز ببخشای...
ندا امد ، ای احمد تو را خلیل و برگزیده خویش کردم چنان که ابراهیم را برگزیدم وبا تو سخن گفتم چنان که با موسی سخن گفتم، اما افزونتر از ان عطاها که بر پیامبران دیگر کردم به تو فاتحه الکتاب و سوره بقره را دادم که چونان این دو ، به هیچ پیامبری نداده بودم همچنین تو را بر جمیع بنی نوع بشر ، از سفید و سیاه و سرخ و زرد و نیز جن و انس مبعوث گردانیدم و سراسر خاک را ، و زمین را برای تو و امتت پاک ومطهر و جایگاه سجود و محراب نماز گردانیدم . همچنین غنیمت را به امت تو حلال کردم، از تو مهابت وجود تو در دل دشمنانت ترسی افکندم که دشمن هر چند که به فاصله دو ماه راه از تو دور باشد باز از تو بیم یابد وبترسد ، و همچنین بهترین کتابها رو برای تو فرستادم که آن قرآن شاهد بر جمیع کتب و سر امد مجموعه کلمات وحیانی و در بر دارنده علوم اولین و اخرین ادیان ربانی است و نامت را بلند و ارجمند ساختم و ان سان که هر جا نام من ذکر شود ، نام تو نیز پس از من مذکور ومحمود افتد همچنین اینک دوسخن از گنجینه عرش وجود خویش بر تو ببخشایم که جز تو بر هیچکس نبخشوده ام :(لا حول ولا قوه الا بالله )
نیرو وتوان و گردش قدرتی حز به خدا نیست
و(لا مُنجی مِنکَ اِلّا اِلیک )
نجات بخشی از تو جز به تو نیست .
ادامه دارد...
@Jameeyemahdavi313
💖یاران مهدی عجل الله 💖
#پارت ۷ سپس دو نهر برايم آشكار شد، يكي به نام كوثر و ديگري رحمت، من از آب كوثر نوشيدم و در نهر رحمت
#پارت ۸
و ملائكه دعاها و كلماتي به من آموختند كه هر صبح و شب آنها را مي خوانم: «خدايا! از ظلم و ستم خود به عفو و بخشش تو پناه مي آورم و از گناه خود به مغفرت، و از ذلّت و پَستي خود به عزّت تو، و از فقر خود به غِنا و بي نيازي تو پناه مي آورم و چهره فاني به چهره جاودان و ابدي تو كه هيچ فنايي ندارد پناه مي آورد».
سپس صداي اذان را شنيدم، ملكي در آسمان اذان مي داد كه پيش از آن شب هرگز ديده نشده بود. گفت: اللهُ أكبَر، اللهُ أكبَر، خداوند فرمود: بنده ام راست مي گويد، من بزرگ تر و برتر هستم. گفت: أشهَدُ أن لا الهَ الاّ الله، أشهَدُ أن لا الهَ الاّ الله، باري تعالي فرمود: بنده ام راست مي گويد، من الله هستم هيچ معبودي جز من وجود ندارد. گفت: أشهَدُ أنَّ محمّداً رسولُ الله. أشهَدُ أنَّ محمّداً رسولُ الله. خداوند فرمود: بنده ام راست مي گويد، محمد، بنده و پيامبر من است، من او را انتخاب كرده و مبعوث كرده ام. سپس[فرشته مؤذّن] گفت: حَيَّ عَلَي الصَّلاةِ، حَيَّ عَلَي الصَّلاةِ. خداوند فرمود: بنده ام راست مي گويد و همه را به سوي انجام فريضه من فرا مي خواند، و هر كس با ميل قلبي براي انجام نماز اقدام كند و به آن اهتمام بورزد، كفّاره گناهان او خواهد بود. سپس گفت: حَيَّ عَلَي الفَلاحِ، حَيَّ عَلَي الفَلاحِ. خداوند فرمود: نماز، صلاح و پيروزي و رستگاري است؛ پس همان طور كه در بيت المقدس امام جماعت نماز پيامبران بودم در آسمان هم امام جماعت نماز ملائكه گشتم. سپس مِهي مرا پوشاند و من به حالت سجده افتادم؛ خداوند مرا صدا كرد و گفت: من به هر پيامبري پيش از تو پنجاه نوبت نماز واجب كردم، همان را بر تو و امت تو واجب مي گردانم؛ پس تو در ميان امت خود به آن اقدام كن. رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: برگشتم و به ابراهيم رسيدم او چيزي از من نپرسيد، پس به موسي رسيدم، گفت: اي محمد! چه كردي؟ گفتم: خداوند فرمود: به هر پيامبري كه پيش از تو بود پنجاه نوبت نماز واجب كردم، همان را بر تو و امّت تو واجب گردانده ام، موسي گفت: اي محمد! امّت تو آخرين امت و ضعيف ترين آنهاست، و خداوند از آن سودي به تو نمي رساند، و امّت تو توان انجام اين مقدار را ندارد، به نزد خداوند برگرد و براي امت خود در امر نماز تخفيف بخواه، به نزد خداوند برگشتم تا به سدرة المنتهي رسيدم و به سجده افتادم و عرض كرم: خدايا! بر من و امّتم پنجاه نوبت نماز واجب كرده اي، نه من و نه امتم هيچ يك توان آن را نداريم، آن را برايم سبك تر كن، ده نوبت آن را كاست، به نزد موسي برگشتم و او را از ما وقع آگاه كردم، گفت: برگرد، طاقت آن را نداري. برگشتم و دوباره از خدا خواستم از آن بكاهد و خدا ده نوبت را كم كرد، نزد موسي برگشتم و به او خبر دادم، گفت: برگرد، هر بار برمي گشتم و در محضر خدا سجده مي كردم، خداوند متعال ده نوبت از آن مي كاست تا اين كه به ده نوبت رسيد. نزد موسي برگشتم و او را باخبر كردم، گفت: طاقت آن را نداري، نزد پروردگار برگشتم و پنج نوبت از آن كاست. نزد موسي برگشتم. گفت: طاقت آن را نداري، گفتم: من از پروردگارم شرم دارم، پس به همين مقدار صبر مي كنم، منادي ندا داد، حال كه بر آن صبر مي كني، من اجر اين پنج نوبت را پنج برابر مي افزايم، هر نمازي معادل ده نماز. هر كس از امّت تو عمل نيكي انجام دهد، آن را برايش ده برابر مي نويسم و اگر قصد كند و انجام ندهد، آن را يك كار نيك انجام يافته مي نويسم و اگر يكي از امّت تو قصد انجام عمل بدي را داشته و آن را انجام دهد، يك گناه و اگر انجام ندهد، هيچ چيز برايش نمي نويسم. امام صادق عليه السلام فرمود: خداوند از جانب اين امّت به موسي خير عطا كند. و اين تفسير آيه «سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَي بِعَبْدِهِ لَيْلًا» تا آخر آيه مي باشد.#12#
2) امام صادق عليه السلام فرمود: پيامبر صلي الله عليه و آله صد و بيست بار به معراج رفت و هر بار خداوند، پيامبر را به ولايت علي عليه السلام و ائمّه بعد از او سفارش كرد، بيشتر از آن كه او را به واجبات سفارش كند.
ادامه دارد...
@Jameeyemahdavi313
💖یاران مهدی عجل الله 💖
#پارت ۸ و ملائكه دعاها و كلماتي به من آموختند كه هر صبح و شب آنها را مي خوانم: «خدايا! از ظلم و ستم
#پارت ۹
3) امام محمد باقر عليه السلام فرمود: وقتي پيامبر صلي الله عليه و آله به معراج رفت و وقت نماز فرا رسيد، جبرئيل اذان داد و براي نماز ايستاد و گفت: اي محمد! جلوتر بايست. حضرت فرمود: تو جلوتر بايست، اي جبرئيل! جبرئيل گفت: از وقتي كه به ما امر شد به آدم سجده كنيم، هرگز بر انسان و آدمي پيش دستي نمي كنيم.#14#
4) هارون بن خارجه از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: اي هارون! فاصله خانه تو از مسجد جامع [كوفه] چقدر است؟ عرض كردم: نزديك است، فرمود: يك ميل است؟ عرض كردم: شايد از آن هم نزديك تر؛ پرسيد: آن وقت تو همه نمازها را در آن جا نمي خواني؟ عرض كردم: به خدا سوگند! نه، فدايتان شوم! چه بسا بعضي وقت ها از آن غافل مي شوم، فرمود: اگر من نزديك مسجد بودم، همه نمازها را در آن جا مي خواندم.
سپس در حالي كه دست خود را حركت مي داد فرمود: هر مَلَك مقرّب و هر پيامبر و بنده صالحي در مسجد كوفان [كوفه] نماز خوانده است، حتي وقتي محمد صلّي الله عليه و آله به معراج مي رفت، جبرئيل او را از اين مسجد عبور داد و گفت: اي محمد! اين مسجدِ كوفان است. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: به من اجازه بده تا دو ركعت در اين مسجد نماز بخوانم، و جبرئيل به او اذن داد و حضرت پايين آمد و در آن جا دو ركعت نماز خواند. سپس امام فرمود: آيا نمي داني در طرف راست آن مسجد يكي از باغ هاي بهشت و در طرف چپ آن هم يكي از باغ هاي بهشت قرار دارد و نماز واجبي كه در آن جا خوانده مي شود، معادل هزار ركعت نماز در جاي ديگر، و نماز نافله در آن جا معادل پانصد نماز در جاي ديگر است و نشستن در آن جا بدون اين كه قرآن خوانده شود، عبادت محسوب مي شود؟! سپس انگشت اشاره خود را تكان داد و فرمود: بعد از مسجد الحرام و مسجدالنّبي هيچ مسجدي با فضيلت تر از مسجدِ كوفان نيست.#15#
5) امام صادق عليه السلام فرمود: وقتي پيامبر صلي الله عليه و آله به آسمان دنيا عروج كرد، به هر مَلَكي كه رسيد با ديدن او شادمان مي شد و با روي گشاده از حضرت استقبال مي كرد به جز، مالك، نگهبان جهنم؛ سپس پيامبر صلي الله عليه و آله به جبرئيل فرمود: اي جبرئيل! به هر ملكي گذر كردم با ديدن من شادمان شد، به جز اين ملك، اين مَلَك كيست؟ گفت: اين مالك، خازن و نگهبان جهنم است، و خدا او را اين گونه آفريده است. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: از او بخواه تا آتش را به من نشان دهد، جبرئيل گفت: اي مالك، اين محمد، پيامبر خداست، به من شكايت كرده و گفته است: به هر ملكي رسيدم از ديدن من شادمان شد و به من سلام داده به جز اين ملك. من به او گفتم: خداوند او را اين گونه آفريده است، و از من خواست كه از تو بخواهم جهنم را به او نشان دهي. مالك، يك طبقه از طبقات آتش را به او نشان داد و پيامبر تا آن لحظه كه جان به جان آفرين تسليم كرد هرگز خندان ديده نشد.
ادامه دارد...
@Jameeyemahdavi313
💖یاران مهدی عجل الله 💖
#پارت ۹ 3) امام محمد باقر عليه السلام فرمود: وقتي پيامبر صلي الله عليه و آله به معراج رفت و وقت نماز
#پارت ۱۰
6) امام محمد باقر عليه السلام فرمود: ابو سعيد خُدري گفته است: پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: جبرئيل در شب معراج همراه من بود، وقتي برگشتم، گفتم: اي جبرئيل! آيا امر و خواسته اي داري؟ گفت: خواسته من آن است كه از جانب من و خدا به خديجه سلام برساني و هنگامي كه پيامبر صلي الله عليه و آله خديجه را ديد و كلام جبرئيل را برايش گفت.خديجه در پاسخ گفت: خداوند، خود سلام است و سلام از اوست و به اوست، و بر جبرئيل سلام و درود باد.#17#
7) امام صادق عليه السلام فرمود: در شب معراج پيامبر صلي الله عليه و آله جبرئيل تا جايي همراه حضرت بود، پس او را رها كرد و تنها گذاشت. حضرت فرمود: اي جبرئيل! آيا در چنين حالتي مرا تنها مي گذاري؟! گفت: برو، به خدا سوگند! تو به جايي قدم گذاشته اي كه هيچ بشري در آن قدم ننهاده و پيش از اين پاي هيچ بشري به آن نرسيده است.#18#
8) امام حسين عليه السلام از پدرش علي بن ابي طالب عليه السلام روايت كرده است كه آن حضرت با فردي يهودي مجادله كرد و يهودي فضايل انبياء يهود را بيان مي كرد و اميرالمؤمنين عليه السلام نيز فضايل رسول خدا صلي الله عليه و آله را ذكر مي كرد و اين كه خداوند، بيش از ديگر پيامبران به محمد صلي الله عليه و آله فضيلت بخشيده است. از جمله مواردي كه يهودي عنوان كرد اين بود كه گفت: باد براي سليمان بن داود مسخّر شده بود و او سوار بر باد در سرزمين هايش مي گشت، صبحگاهان به شهري و شب هنگام در شهري ديگر. امام علي عليه السلام به او فرمود: همين طور است كه مي گويي و برتر و بهتر از اين به محمد صلي الله عليه و آله عطا شد. او مسافت يك ماه مسجد الحرام تا مسجد الاقصي و مسير پنجاه هزار ساله ملكوت آسمان ها را در كمتر از يك سومِ يك شب پيمود و به ساق عرش الهي رسيد. حديث ادامه دارد،#19# حديث به طور مفصّل در تفسير آيه «لِّلَّهِ ما فِي السَّمَاواتِ وَمَا فِي الأَرْضِ» و ادامه آيه#20# بيان شد.
وصف بُراق
1) پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود: خداوند، بُراق را براي من مسخّر كرد و آن يكي از حيوانات بهشت است، نه كوتاه و نه خيلي بلند، اگر خدا به او اذن كند، در يك لحظه همه دنيا و آخرت را مي گردد، و براق خوش رنگ ترين حيوان است.#21#
2) پيامبر خدا صلي الله عليه و آله در وصف بُراق فرمود: چهره او شبيه چهره انسان، و گونه آن شبيه گونه اسب است، يالش از رشته هاي مرواريد و دو گوشش از دو زبرجد سبز و چشمانش همانند دو ستاره زهره درخشان و نوراني است كه پرتو آنها چون پرتو خورشيد است. از گردن و سينه اش مرواريدها آويزان اند، خوش تراش و زيبا، دست ها و پاهايش بلند و كشيده، همانند انسان جان و روح دارد و كلام را مي شنود و مي فهمد، بزرگ تر از الاغ و كوچك تر از قاطر است.۲۲
1 - صافات/ 10
2 - تكوير/ 21
3 - مطفّفين/ 20 - 18
4 - المشافر: جمع مشفر: و مِشفَر براي شتر، همانند لب براي انسان است. «لسان العرب - مادة شفر»
5 - نساء/ 10
6 - بقره/ 275
7 - الشَمَط في الرأس: داراي دو رنگ متفاوت سياه و سفيد. «لسان العرب، ماده شمط»
8 - آل عمران/ 68
پایان
@Jameeyemahdavi313