💖یاران مهدی عجل الله 💖
#رمان_جانم_میرود #به_قلم_فاطمه_امیری #پارت_پنجاه و یکم مهیا دوباره به عکس نگاهی انداخت واسم شهید ر
#رمان_جانم_میرود
#به_قلم_فاطمه_امیری
#پارت_پنجاه و دوم
حاجی این ترکش های نگاه برادرا فقط قلبو میزنه
کمک می خوایم حاجی .......
به بچه های اونجا بگو کمکــــــــــــــــــــــــــــــ برسونند
داری صدا رو.......
همت همت مجنون.......
حکایت ما الان اینه،
ولی کار ما از بیسیم زدن گذشته، کاش یه تیکه سیم می موند باش سیم خودمونو وصل کنیم به شهدا
ولی افسوس که همه رو خودمون قطع کردیم. ولی بازم امیدمون به خودشونه.
یه نگاهی به خودتون بکنید و راهتون رو عوض کنید.بخدا پشیمون میشید
شهدا شرمنده .دستمون رو بگیرید
مهیا قطره ی اشکی که بر روی گونه اش نشسته بود را پاک کرد باخود می گفت که این همت کیه که این همه اسمش رو میگن
شانه های مریم می لرزیدن سرش را برداشت با بلند کردن سرش چشم هایش با چشم های شهاب گره
خوردند چشم های شهاب سرخ شده بودن شهاب زود چشم هایش را دزدید
راوی صحبت هایش را تمام کرد
شهاب فراخوان داد که همه جمع بشن و،او بالای یک بلندی رفت
ـــ خواهرا لطفا گوش کنید زیارت همگی قبول باشه
الان تا ساعت ۱ وقتتون آزاده ساعت چهار همه باید سوار اتوبوس ها بشن .التماس دعا
همه از هم متفرق شدن
مهیا مشغول عکس گرفتن شد
با دیدن چند قایق در آب که سیم خاردار اطرافش را محاصره کرده به سمتش رفت که با صدای شهاب سرجایش ایستاد
ــــ خانم رضایی حواستونو جمع کنید نمیبینید زدن خطر انفجار مین
ـــ خب من باید برم یکم جلوتر می خوام عکس بگیرم
ــــ نمیشه اصلا
مهیا اهمیتی نداد و به راهش ادامه داد شهاب هر چقدر صدایش کرد نایستاد شهاب ناچار بند کیفش را کشید
ـــ خانم رضایی لطفا،اونجا خطرناکه
ـــ ولی من این عکسارو لازم دارم
شهاب استغفرا... زیر لب گفت
ـــ باشه دوربینو بدید براتون میگیرم
ـــ مین برامن خطر داره براشما نداره
ـــ خانم رضایی لطفا دوربینو بدید
مهیا دوربین را به شهاب داد
شهاب آرام آرام جلو رفت
مهیا داد زد
ـــ قشنگ عکس بگیرید سید
مریم با دیدن شهاب در منطقه ممنوعه با شتاب به طرفش رفت سارا ونرجس با دیدن مریم که نگران به طرف شهاب می رفت به سمتش دویدند
مریم کنار مهیا ایستاد
چند بار شهاب را صدا کرد اما شهاب صدایش را نشنید
به طرف مهیا برگشت
ـــ مهیا این دیوونه داره چیکار میکنه برا چی رفته اونجا
نرجس و سارا هم با نگرانی به مهیا خیره شده بودند مهیا که ترسید واقعیت را بگویید چون میدانست کتک خوردنش حتمی هست شانه هایش را به نشانه ی نمیدانم بالا برد
محسن به طرف دخترها آمد
ــــ چیزی شده خانم مهدوی
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮
@Jameeyemahdavi313
╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
#رمان_جانم_میرود
#به_قلم_فاطمه_امیری
#پارت_پنجاه و سه
ــــ آقای مرادی شهاب رفته قسمتی که مین هست
محسن سرش را به اطراف چرخاند تا شهاب را پیدا کند با دیدن شهاب چند بار صدایش کرد مریم نالید
ــــ تلاش نکنید صداتونو نمیشناسه
مریم روی زمین نشست
ــــ الان چیکار کنیم
مهیا از کارش پشیمان شده بود خودش هم نگران شده بود باورش نمی شد شهاب به خاطرش قبول کرده باشه که وسط مین ها برود
به شهاب که در حال عکاسی بود نگاهی کرد اگر اتفاقی برایش بیفتد چی ???
مهیا از استرس و نگرانی ناخون هایش را می جوید
شهاب که کارش تمام شده بود به طرف بچه ها آمد تا از سیم های خاردار رد شد مریم به سمتش آمد
ــــ این چه کاریه برا چی رفتی میدونی چقدر خطرناکه
ــــ حالا که چیزی نشده
شهاب می خواست دوربین را به مهیا بدهد که مهیا با چشم به مریم اشاره کرد شهاب که متوجه منظورش نشد چشمانش را باریک کرد مهیا به مریم بعد خودش اشاره کرد و دستش را به علامت سر بریدن بر روی گردنش کشید
شهاب خنده اش را جمع کرد
محسن به طرفش رفت
ـــ مرد مومن تو دیگه چرا ??
اینهمه تو گوش این دانش آموزا خوندی که نرن اونور الان خودت رفتی
ـــ چندجا شناسایی کردم ازشون عکس گرفتم بعد بیایم پاکسازی کنیم
دوربین را به طرف مهیا گرفت
ـــ خیلی ممنون خانم رضایی مریم به طرف مهیا برگشت
ــــ تو میدونستی می خواد بره اونور
تا مهیا می خواست جواب بدهد
شهاب گفت
ــــ نه نمی دونستن من فقط ازشون دوربینشونو خواستم ایشونم هم لطف کردن به من دادن
شهاب در دلش گفت
ـــ بفرما دروغگو هم که شدی
کم کم همه سوار اتوبوس شدند
شهاب مکان بعدی را پادگان محلاتی در جاده ی حمیدیه اعلام کرد
که امشب آنجا مستقر می شوند
مهیا نگاهی به اطرافش انداخت محسن کنار راننده در حال هماهنگی برنامه فردا بودند مریم هم خواب بود
مهیا سرش را به صندلی جلو نزدیک کرد شهاب چشمانش را بسته بود مهیا آرام صدایش کرد
ــــ سید سید
شهاب چشمانش را باز کرد و سرجایش نشست
ــــ بله بفرمایید
ـــ خیلی ممنون هم بابت عکسا هم بابت اینکه به مریم نگفتید اگه مریم میفهمید کشتنم حتمی بود
ــــ خواهش میکنم ولی لطفا دیگه از این کارای خطرناڪ نڪنید
مهیا سرجایش برگشت نگاهش را به بیرون دوخت
شخصیت شهاب برایش جالب بود دوست داشت بیشتر در موردش بداند احساس عجیبی نسبت به شهاب داشت از اولین برخورشان تا آخرین اتفاق که چند ساعت پیش بود مانند فیلمی از جلوی چشمانش گذشت
نگاهی به شهاب انداخت که مشغول بیسیم زدن بود کرد هوا تاریک شده بود به خاطر اینکه دیر از شلمچه حرکت کرده بودند دیرتر به پادگان رسیدند موقع رسیدن همه خواب بودند
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮
@Jameeyemahdavi313
╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
خداى متعال میگوید:
بنده من
با نام من آغاز ڪرد
بر من است
که کارهایش را
به انجام رسانم و او
را درهمه حال،
برکت دهم
🕊بسم الله الرحمن الرحیم🕊
@Jameeyemahdavi313
✨🌸✨🌺✨
📆 امروز یکشنبه:
4 خرداد 1399
1 شوال 1441
24 می 2020
ذکر
👈"یا ذالجلال والاکرام' 💯📿
🌻🌴🌻🌴🌻🌴🌻🌴
🔺امروز متعلق است به:
✨مولایمان امیر المومنین(ع)✨
روزمان را با هدیه 5 شاخه گل صلوات
به محصر مبارکشان معطر میکنیم
💫🌹✨🌺💫🌸✨🌷
⚪️🔶🔹مناسبت های روز:
🔘عید سعید فطر
🔘 روز مقاومت و پیروزی-روز دزفول
🔘سقوط،شلمچه در منطقه شرق بصره توسط رژیم بعثی عراق(۱۳۶۷)
💖🎄💖🎄💖🎄💖
📆 روزشمار:
♦️10روز تا رحلت امام خمینی
♦️11 روز تا قیام خونین 15 خرداد
♦️24 روز تا شهادت امام صادق(ع)
🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙
✔️ @Jameeyemahdavi313
11.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ : خداوند مهربان است امّا وعده های الهی نیز حق است
👤 #حجت_الاسلام_والمسلمین_عاملی
✔️ @Jameeyemahdavi313
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
#آشپزی -تک
✅#دلمه جان😋
✍مواد لازم :
فلفل دلمه اي ٩ عدد
برنج يك و نيم پيمانه
گوشت چرخ كرده حدود ٣٥٠ گرم
لپه نصف پيمانه
سبزي (پلويي+مرزه و ترخون) خورد شده ٣٠٠ گرم
كره ٥٠ گرم
رب ٤ ق غ پر براي داخل و ٤ ق غ پر براي سس
روغن كنجد كه من مثل هميشه از مارك رزبن استفاده كردم و واقعا خوش طعمه ٦ ق غ
نمك، ادويه، فلفل، زردچوبه به مقدار لازم
پياز داغ ٢ ق غ
🥣 طرز تهیه:
لپه از قبل خيس شده را در قابلمه آب ريخته تا بپزد.
گوشت چرخ شده رو هم با پياز جداگانه تفت بدين.
برنج رو با آب بريزين توي قابلمه و زماني كه آب جوش اومد همه مواد (گوشت، سبزي، لپه، پياز داغ، كره، روغن، رب و ادويه جات) رو به ترتيب بهش اضافه ميكنيم.
زير شعله كم باشه تا زماني كه پخت برنج در حد آبكش بشه.
در حين پخت مواد سر فلفل دلمه اي هارو جدا كنيد و داخلشون رو خالي كنيد.
با يه قاشق كوچيك داخل فلفل دلمه اي هارو پر كنيد و توي قابلمه كنار هم بچينيد.
رب اضافه كه مخصوص سس بود رو با ٢ ق غ روغن تفت بدين و كمي آب اضافه كنيد تا كمي رقيق بشه و دور فلفل دلمه اي ها و كمي هم روشون بريزين و بذارين بپزه. زمان پخت حدود يك تا يك ساعت و نيمه.
┏━━━🍃💞🍂━━━┓
@Jameeyemahdavi313
┗━━━🍂💞🍃━━━┛
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
آبروٻم رفٺ از دسٺ عبادٺهاے دل....
رو اگر مےداشٺم، از نو مسلمان مےشدم!!!
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
🍃🌹 #عٻـدسعٻـدفطـرمـبارڪ
@Jameeyemahdavi313