eitaa logo
محمد جواد امینی
1 دنبال‌کننده
29 عکس
12 ویدیو
35 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
از اینجا به بعد مطالب کانال داستان و روزی بارگزاری می شود لطفا بعد از ارسال از این کانال پاک کنید
برخی محتواها را بنده به صورت خام اینجا می گذارم شما برای آن تصویر پیدا کنید و بعد ارسال فرمایید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽داستانی جالب از شیخ عباس قمی 🔺همین اخلاص این بزرگوار بود که امروزه تو خونه‌ی همه، در کنار قرآن کتاب مفاتیح الجنان هم هست
راننده‏ای قصد دارد کامیونی بخرد و برای این کار پول مورد نیاز را از شخص دیگری گرفته تا به عنوان وکیلِ وی، آن را برای او خریداری کند، سپس صاحب پول آن را به‌طور قسطی به راننده بفروشد، این معامله چه حکمی دارد؟ ج: در صورتی که راننده، اين معامله را به عنوان وکيل از طرف صاحب مال انجام دهد و سپس او هم آن را به خود راننده به‌طور قسطی بفروشد، اگر قصد آنان حيله برای فرار از ربا نباشد و در هر دو معامله قصد جدّی خريد و فروش داشته باشند، اشکال ندارد.
هدایت شده از با نوای کاروان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شتر داغ دیده 🎤حجت الاسلام #انصاریان #سخنرانی 🆔 @yaa_hossein 🏳️
«یک شب نزدیکی‌های اذان صبح خواب دیدم که حمید گفت: «خانوم خیلی دلم برات تنگ شده، پاشو بیا مزار»‌ معمولاً عصرها به سر مزارش می‌رفتم ولی آن روز صبح از خواب که بیدار شدم راهی گلزار شدم، همین که نشستم و گل‌ها را روی سنگ مزار گذاشتم دختری آمد و با گریه من را بغل کرد، هق‌هق گریه‌هایش امان نمی‌داد حرفی بزند، کمی که آرام شد گفت: «عکس شهیدتون رو توی خیابون دیدم، به شهید گفتم من شنیدم شماها برای پول رفتید، حق نیستید، باهات یه قراری می‌ذارم، فردا صبح میام سر مزارت، اگر همسرت رو دیدم می‌فهمم من اشتباه کردم، تو اگه بحق باشی از خودت به من یه نشونه میدی.» ‌ برایش خوابی را که دیده بودم تعریف کردم، گفتم: «من معمولاً غروب‌ها میام اینجا، ولی دیشب خود حمید خواست که من اول صبح بیام سر مزارش.»‌ ماجرای خواب ــ شهید مدافع حرم ــ حمید سیاهکالی❤️
بهش گفتم: توی راه که بر می گردی، یه خورده کاهو🥗 و سبزی🥦 بخر. گفت: «من سرم خیلی شلوغه، می ترسم یادم بره. روی یه تیکه کاغذ هر چی می خوای بنویس بهم بده.» همان موقع داشت جیبش را خالی می کرد. یک دفترچه یادداشت📒 و یک خودکار✏️ در آورد گذاشت زمین. برداشتمشان تا چیزهایی را که می خواستم، برایش بنویسم📝 یک دفعه بهم گفت: «ننویسی ها!»✋❌ جا خوردم😳 نگاهش که کردم، به نظرم کمی عصبانی شده بود!😕 گفتم: مگه چی شده؟🙄 گفت: «اون خودکاری که دستته، مال بیت الماله.» گفتم: من که نمی خوام کتاب باهاش بنویسم! دو- سه تا کلمه که بیش تر نیست. گفت: «نه.»❌
هدایت شده از مدار 01:20
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ﺣﺴﺎﺳﯿﺖ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﻪ ﺑﻮﯼ ﮐﺒﺎﺏ... ﺣﺎﻟﺶ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺪ ﻣﯽ ﺷﺪ! ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺳﯽ؟ ﮔﻔﺖ: ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﻣﯿﻦ ﺑﻮﺩﯼ ﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﯾﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ چاشنی ﻣﯿﻦ ﻓﺴﻔرﯼ ﻋﻤﻞ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﻟﻮ ﻧﺮﻩ ﻣﯿﻦ ﺭﻭ ﻣﯿﮕﺮﻓﺖ ﺯﯾﺮ ﺷﮑمش ﻭ ﺫﺭﻩ ﺫﺭه کباب ﻣﯿﺸﺪ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺩﺍﺩﯼ ﻧﻤﯽ ﺯﺩ و ﻓﻘﻂ ﺑﻮﯼ گوﺷﺖ ﮐﺒﺎﺏ ﺷﺪﻩ به مشامت می رسید، ﺗﻮ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﻮ ﺣﺴﺎﺱ نمی شدی!؟ 🕊 @madare0120
حکایت ﺭﻭﺯﯼ ﺷﯿﺦ ﺍﺑﻮﺳﻌﯿﺪ ﺍﺑﻮﺍﻟﺨﯿﺮ ﺑﺎ ﯾﺎﺭﺍﻥ ﺧﻮﺩﺵ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﺁﺳﯿﺎﯾﯽ ﻣﯽ‌ﮔﺬﺷﺖ. ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺣﺮﻓﯽ ﺑﻪ ﯾﺎﺭﺍﻧﺶ ﺑﺰﻧﺪ، لحظه ای ﺑﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﮔﺮﺩﺵ ﺳﻨﮓ‌ﻫﺎﯼ ﺁﺳﯿﺎب ﻭ ﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩﻥ ﺁﻥ، ﮔﻮﺵ ﮐﺮﺩ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ، ﺭﻭ ﺑﻪ ﺍﻃﺮﺍﻓﯿﺎﻧﺶ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: «ﻣﯽ‌ﺷﻨﻮﯾﺪ؟ ﻣﯽ‌ﺩﺍﻧﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺁﺳﯿﺎﺏ ﭼﻪ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ؟» ﺍﻃﺮﺍﻓﯿﺎﻧﺶ ﮐﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺟﺰ ﺻﺪﺍﯼ ﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩﻥ ﺁﺳﯿﺎﺏ ﻧﻤﯽ‌ﺷﻨﯿﺪﻧﺪ، ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﮔﻔﺘﻨﺪ: «ﻧﻪ، ﻣﺎ ﭼﯿﺰ ﺧﺎﺻﯽ ﻧﻤﯽ‌ﺷﻨﻮﯾﻢ.» ﺍﺑﻮﺳﻌﯿﺪ ﮔﻔﺖ: «ﺍﯾﻦ ﺁﺳﯿﺎﺏ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﻬﺘﺮﻡ، ﺯﯾﺮﺍ ﺩﺭﺷﺖ ﻣﯽ‌ﺳﺘﺎﻧﻢ ﻭ ﻧﺮﻡ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ‌ﺩﻫﻢ.» 👌درشت می ستاند و نرم باز می دهد، یعنی اگر شما هم سخن درشت و تلخ و تند از کسی شنیدید، به او نرم و نازک پاسخ دهید؛ مانند آسیاب. 📚 اسرارالتوحید، محمد بن منور
🍃 شهیدی که مقام معظم رهبری مزارش را پنج مرتبه زیارت کردند .😢😢 🌼شهیدی که مزارش از شهرهای شمالی و غربی ایران تا هزاران کیلومتر دورتر، زائر دارد.👌 🌼شهیدی که حاجت روا می کند و معمولا کسی دست خالی از سر قبرش برنمیگردد.👌😞😞 🌼شهیدی که قبل از تدفین ، سوره مبارکه کوثر را تلاوت نمود.👌 🌼شهیدی که هنگام تدفین ، از او صدای اذان گفتن شنیده شد.👌 🌼شهیدی که در سجده ها و قنوت نمازش ، دعای کمیل را می خواند. شهیدی که با همان لباس خاک آلود برگشته از ماموریت به خواستگاری رفت. 👌 🌼شهیدی که روی قالیهای خانه نمی نشست. می گفت: نشستن روی این قالیها مرا از یاد محرومان غافل می کند.😞 🌼شهیدی که در محل کار زودتر از همه می آمد و دیرتر از همه می رفت.😞 🌼 شهیدی که در هفته چند ساعت برای خود "کسر کار" می زد. می گفت: در حین کار احتمال می رود یک لحظه ذهنم به سمت خانه، همسر و یا فرزندم رفته باشد، وقت کار، من متعلق به بیت المال هستم و حق استفاده شخصی ندارم.😔😢 🌼شهیدی که عارف حوزه علمیه، او را استاد خود می دانست.😞 شهید عبدالمهدی مغفوری 🍃.
🔔 متکبرها به بهشت نمی روند ✅ امام علی علیه السلام: 🔹خداوند، مخلوقات خود را آزمایش می‌کند، تا بد و خوب از هم مشخص شوند و تکبّر و خودپسندی را از آنها دور کند. پس، از آنچه خداوند نسبت به ابلیس انجام داد عبرت گیرید، زیرا اعمالِ فراوان و کوشش‌ های مداومِ ابلیس با تکبّر از بین رفت. او شش هزار سال عبادت کرد، امّا با ساعتی تکبّر، همه را نابود کرد.🔥😟 چگونه ممکن است پس از ابلیس، فردِ دیگری همان اشتباه را تکرار کند و سالم بماند؟ نه؛ هرگز! خداوند هیچ گاه انسانی را برای عملی وارد بهشت نمی‌کند که برای همان عمل، فرشته‌ای را محروم کرده است.🌋 📚نهج البلاغه ، خطبه ۱۹۲
﷽ 🌸 داستان تشرف جناب شیخ علی حلاوی در شهر حله 🌸 💠 حکایت 💠 شیخ علی حلاوی، مردی عابد و زاهد بود که همواره منتظر بوده است. آن جناب در مناجات هایش به مولایمان می گفت: «مولا جان، دیگر دوران غیبت تو به سر آمده و هنگامه ظهور فرار رسیده است. یاوران مخلص تو به تعداد برگ درختان و قطره های باران در گوشه و کنار جهان پراکنده اند. اینک بیا و بنگر که در همین شهر کوچک حله یاوران پا به رکاب تو بیش از هزار نفرند. آقا جان، پس چرا ظهور نمی کنی تا دنیا را لبریز از عدل و داد نمایی؟» شیخ علی حلاوی، عاقبت روزی از رنج فراق سر به بیابان می گذارد و ناله کنان به امام زمان (عج) می گوید: «غیبت تو دیگر ضرورتی ندارد. همه آماده ظهورند. پس چرا نمی ایی؟» در این هنگام، مردی بیابان گرد را می بیند که از او می پرسد: «جناب شیخ، روی عتاب و خطابت با کیست؟» او پاسخ می دهد: «روی سخنم با امام زمان(عج) حجت وقت است که با این همه یار و یاور که بیش از هزار نفر آنان در حله زندگی می کنند و با وجود این همه ظلم که عالم را فراگرفته است، ظهور نمی کند.» مرد می گوید: «ای شیخ، منم صاحب الزمان(عج)! با من این همه عتاب مکن! حقیقت چنین نیست که تو می پنداری. اگر در جهان 313 نفر از یاران مخلص من پا به عرصه گذارند، ظهور می کنم، اما در شهر حله که می پنداری بیش از هزار نفر از یاوران من حاضرند، جز تو و مرد قصاب، احدی در ادعای محبت و معرفت ما صادق نیست. اگر می خواهی حقیقت بر تو آشکار شود، به حله بازگرد و خالص ترین مردانی را که می شناسی، به همراه همان مرد قصاب، در شب جمعه به منزلت دعوت و برای ایشان در حیاط خانه خویش مجلسی آماده کن. پیش از ورود مهمانان، دو بزغاله به بالای بام خانه ات ببر و آن گاه منتظر ورود من باش تا حقیقت را دریابی!» شیخ علی حلاوی، با شادی و سرور فراوان، بلافاصله به حله باز می گردد و یک راست به خانه مرد قصاب می رود و ماجرای تشرفش را می گوید. این دو نفر، پس از بحث و بررسی فراوان، از میان بیش از هزار نفر که همه از عاشقان و منتظران حقیقی مهدی موعود (عج) بودند، چهل نفر را انتخاب و برای شب جمعه به منزل شیخ دعوت می کنند تا به فیض دیدار مولایشان نایل شوند. شب موعود فرا رسید و چهل مرد برگزیده پس از وضو و غسل زیارت، در صحن خانه شیخ جمع شدند و ذکر و صلوات فرستادند و دعا برای تعجیل فرج خواندند، چون شب از نیمه گذشت، به یک باره تمام حاضران نوری درخشان دیدند که بر پشت بام خانه شیخ فرود آمد. قدری نگذشت که صدایی از پشت بام بلند شد. حضرت مرد قصاب را به بالا بام فرا خواند. مرد قصاب بلافاصله به پشت بام رفت و به دیدار مولای خویش نایل گشت. پس از دقایقی امام زمان(عج) به مرد قصاب دستور داد که یکی از آن دو بزغاله روی بام را در نزدیکی ناودان سر ببرد،
💫قبل از به دنیا آمدن آقا مهدی حالت‌های معنوی خاصی برای من رخ می‌داد که طبیعی نبودند و احساس می‌کردم که فرزندی که قرار است به دنیا بیاید بسیار مورد توجه و لطف اهل بیت است. 🌟سه ماه مانده بود که مهدی به دنیا بیاد خواب امام خمینی (ره) را دیدم و ایشان لباسی برای فرزندم آورده بود و گفتند زمانی که فرزندت به دنیا آمد این لباس را تنش کنید. 💫چند ماه بعد، یعنی دوهفته مانده به دنیا آمدن مهدی خواب دیدم چند زن با چادرهای عربی مشغول تمیز کردن خانه‌ام هستند و با کلی اصرار از آن‌ها خواستم که زحمت نکشند و اجازه بدهند که خودم خانه را تمیز کنم، در جواب اصرار من گفتند: «فرزندی که قرار است به دنیا بیایید فرزند ماست و ما برای کمک به تو آمده‌ایم.» 🌟وقتی که از خواب بیدار شدم با خودم گفتم این خانم‌ها باید از اهل بیت امام حسین (ع) باشند و برای مهدی من آمده بودند. اتفاقات قبل از به دنیا آمدن آقا مهدی آنقدر عجیب بود که یقین کرده بودم که اهل بیت برای کار مهمی انتخابش کردند. ✍روایتی از مادر 🌹 @Modafeaneharaam
✅روایتی از نحوه شهادت یکی از شهدای مدافع حرم که در جوار حرم حضرت زینب (س) به فیض عظیم شهادت نائل آمد ... 🌙شب سوم محرم از عملیات و کار برگشتیم خیلی خسته بودیم و میخواستیم استراحت کنیم محمدحسین گفت بریم حرم زیارت ... همه خسته بودن جز یکی از بچه کسی همراهش نشد دوتایی رفتند درب حرم بسته و داعش نزدیک حرم شده بود با اینکه شب سوم محرم بود به دلیل نا امنی هنوز پرچم بالای گنبد رو برای ماه محرم تعویض نکرده بودند محمدحسین و همراهش با اصرار وارد صحن حرم میشن و میبینن خادم مشغول آماده سازی پرچم که در تاریکی شب پرچم رو تعویض کنن محمدحسین اصرار میکنه اجازه بدین من پرچم رو تعویض کنن که با اصرار زیاد اجازه میدن وقتی میره بالا و پرچم رو عوض میکنه احترام نظامی به خانم حضرت زینب میذاره و بعد میاد پایین 💠وقتی رفتیم اونجا با موشک ۱۰۷ مقرر تکفیری ها رو زدیم محمدحسین دومی رو که خواست بزنه تک تیرانداز از پهلو و بازو مجروحش کرد رفتیم داخل دیدیم مجروح شده و منتقلش کردیم بیمارستان تا لحظه ای که ببرنش اتاق عمل ذکر میگفت یک عمل چند ساعته سنگین داشت تیر از پهلوی چپش وارد و از پهلوی راست خارج شد کلیه چپش تخلیه شد و کلیه راست به دستگاه دیالیز وصل بود بعد از عمل یک ساعت به هوش اومد و بعد رفت کما ۱۵ روز کما بود و هفت روز بعد عاشورا شهید شد .. 💐شادی روح پر فتوح شهید صلوات 🕊28 آبان ماه سالروز شهادت شهید مدافع حرم "محمد حسین مرادی" گرامی باد @Modafeaneharaam
هدایت شده از شادی و نکات مومنانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وقتی مردم اروپا دفعه‌ی اوّل اسم امام رضا علیه‌السلام را می‌شنوند! 🔰🔰🔰🔰🔰 @khandehpak
سلام برادر لطفا به اخوی بفرمایید قسط دوم رو پرداخت فرمایند
من به شما پول نمیدم برادر اون کسی که کانال رو خریده پول رو میده من این کانال رو برای شما خریدم و به خاطر اعتماد به آقا سجاد کل پول آن را پرداخت کردم به مبلغ چهار و نیم میلیون تومان و چون آقا سجاد فرمودند اخوی بنده هم طلبه هست گفتم ایراد نداره و بنده هم کل پول را دادم ولی شما خلاف وعده نه اینکه پول من را ندادید کانال را هم برگردان دید در حالی که کانال قابل رویت است همه چیز آن مشخص است هر کس که کانال می‌فروشد خود کانال را می‌دهد نه آیدی کانال رو آیدی چیزی شخصی است با همه این احوال به این دوست عرض کردم که اول پول شما را بدهد بعد که تمام شد پول بنده را بدهند و این شد که از این به بعد به هیچ کدام از دوستانم در مورد کانال ها اعتماد نکنم و هزینه را تمام و کمال همان ابتدا بگیرم
اولا شما یا فروشنده اصلی غش در معامله کردید و گفتید که پیام‌های داخل کانال ۳ کا و ۴کا بازدید داشته درحالی که این بازدیدها بخاطر تبادل کانال بوده نه بخاطر خود مخاطبین کانال همین الان هم بعد از چند هفته از آخرین پست، به یکباره آمار همین پستهای آخر رو به افزایش است که معلوم نیست سر کدام بدبخت دیگری را می‌خواهند کلاه بگذارند ثانیا کانال را با آیدی می‌فروشند. ما غفلت کردیم و آی را خود فروشنده به محض اینکه ما حذف کردیم برداشت... شما هم حرف مفت نزدید و ما را خر فرض نکنید... هر کسی لینک را ثبت کرده بود شما میشناختید اگر خودتان نبودید... اگرچه پس از حذف، قانونا ادعایی نیست، صحبت بر سر اخلاق حرفه ای شماست. نه به خودتان اعتمادی هست نه به صحبت تان اون دو تومن هم سگ خورد فردا از شما به دادگاه ویژه روحانیت شکایت میکنم تا آبروی حوزه رو بیش از این نبرید
من ک فقط شرمندگی این ماجرا برام مونده
دوست عزیز برادر شما شورش رو در آورده واقعا که...
آقا سجاد حساب شما از برادرت جداست ارادت همچنان باقی است