✌🇮🇷جوانان انقلابی🇵🇸✌️
|🌱قَالَ علی علیھ السلام : |°مَا هَذَا الَّذِي صَنَعْتُمُوهُ؟ فَقَالُوا خُلُقٌ مِنَّا نُعَظِّمُ بِهِ
|🌱قالَ علی علیھ السلام :
|°يَا بُنَيَّ احْفَظْ عَنِّي أَرْبَعاً وَأَرْبَعاً،لَا
يَضُرُّكَ مَا عَمِلْتَ مَعَهُنَّ إِنَّ أَغْنَى الْغِنَى الْعَقلُ وَ أَكْبَرَ الْفَقْرِ الْحُمْقُ، وَ أَوْحَشَ الْـوَحْشَةِ الْعُجْبُ وَأكْرَمَ الْحَسَبِ حُسْنُ الْخُلُقِ، يَا بُنَيَّ إِيَّاكَ وَمُصَادَقَةَ الْأَحْمَقِ، فَإِنَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَنْفَعَكَ فَيَضُرَّكَ، وَ إِيَّاكَ وَ مُصَادَقَةَ الْبَخِيلِ، فَإِنَّهُ يَقْعُدُ عَنْكَ أَحْوَجَ مَاتَكُونُ إِلَيْهِ،وَ إِيَّاكَ وَمُصَادَقَةَ الْفَاجِرِ فَإِنَّهُ يَبِيعُكَ بِالتَّافِه وَإِيَّاكَ وَمُصَادَقَةَ الْكَذَّابِ،فَإِنَّهُ كَالسَّرَابِ يُقَرِّبُ عَلَيْكَ ْبَعِيدَوَيُبَعِّدُ عَلَيْكَ الْقَرِيبَ.
||° پسرم چهار چيز از من
ياد گير (در خوبیها)و چهارچيزبه خاطر بسپار(هشدارها)،
که تا زماني كه به آنها عمل مىکنى زيان نبينى:
الف- خوبي ها
1- همانا ارزشمند ترين بىنيازى عقل است
2- بزرگترين فقــر بیخردى است
3- ترسناکترين تنهايى خودپسندى
4- و گـــرامیترين ارزشخانوادگى اخلاق نيکــوست.
ب ھشدار ھا
1- پسرم از دوستى با احمق بپرهيز، چرا که مىخواهد به تو نفعى رسانَد امّا دچـار زيا نت مىکند.
2-از دوستى با بخيل بپرهيز، زيرا آنچه را کـه سخت به آن نياز دارى از تو دريغ میدارد
3-از دوستى با بدکار بپرهيز، که با اندک بهايی تـو را میفروشد.
4- و ازدوستى با دروغگو بپرهيز،که او به سرابي مي ماند كه دور را نزديک، و نزديک را به تو دور جلوه مي دهد.
#حکمت_سی_ھشتم_نھج_البلاغہ
کانال جوانان انقلابی
@Javananenghelabi
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_نهم
💠 برای اولین بار در عمرم احساس کردم کسی به قفسه سینهام چنگ انداخت و قلبم را از جا کَند که هم رگهای بدنم از هم پاره شد.
در شلوغی ورود عباس و حلیه و گریههای کودکانه یوسف، گوشه اتاق در خودم مچاله شده و حتی برای نفس کشیدن باید به گلویم التماس میکردم که نفسم هم بالا نمیآمد.
💠 عباس و عمو مدام با هم صحبت میکردند، اما طوری که ما زنها نشنویم و همین نجواهای پنهان، برایم بوی #مرگ میداد تا با صدای زهرا به حال آمدم :«نرجس! حیدر با تو کار داره.»
💠 شنیدن نام حیدر، نفسم را برگرداند که پیکرم را از روی زمین جمع کردم و به سمت تلفن رفتم. پنهان کردن اینهمه وحشت پیش کسی که احساسم را نگفته میفهمید، ساده نبود و پیش از آنکه چیزی بگویم با نگرانی اعتراض کرد :«چرا گوشیت خاموشه؟»
همه توانم را جمع کردم تا فقط بتوانم یک کلمه بگویم :«نمیدونم...» و حقیقتاً بیش از این نفسم بالا نمیآمد و همین نفس بریده، نفس او را هم به شماره انداخت :«فقط تا فردا صبر کن! من دو سه ساعت دیگه میرسم #تلعفر، ان شاءالله فردا برمیگردم.»
💠 اما من نمیدانستم تا فردا زنده باشم که زیر لب تمنا کردم :«فقط زودتر بیا!» و او وحشتم را بهخوبی حس کرده و دستش به صورتم نمیرسید که با نرمی لحنش نوازشم کرد :«امشب رو تحمل کن عزیزدلم، صبح پیشتم! فقط گوشیتو روشن بذار تا مرتب از حالت باخبر بشم!»
خاطرش بهقدری عزیز بود که از وحشت حمله #داعش و تهدید عدنان دم نزدم و در عوض قول دادم تا صبح به انتظارش بمانم. گوشی را که روشن کردم، پیش از آمدن هر پیامی، شماره عدنان را در لیست مزاحم قرار دادم تا دیگر نتواند آزارم دهد، هر چند کابوس #تهدید وحشیانهاش لحظهای راحتم نمیگذاشت.
💠 تا سحر، چشمم به صفحه گوشی و گوشم به زنگ تلفن بود بلکه خبری شود و حیدر خبر خوبی نداشت که با خانه تماس گرفت تا با عمو صحبت کند.
اخبار حیدر پُر از سرگردانی بود؛ مردم تلعفر در حال فرار از شهر، خانه فاطمه خالی و خبری از خودش نیست. فعلاً میمانَد تا فاطمه را پیدا کند و با خودش به #آمرلی بیاورد.
💠 ساعتی تا سحر نمانده و حیدر بهجای اینکه در راه آمرلی باشد، هنوز در تلعفر سرگردان بود در حالیکه داعش هر لحظه به تلعفر نزدیکتر میشد و حیدر از دستان من دورتر!
عمو هم دلواپس حیدر بود که سرش فریاد زد :«نمیخواد بمونی، برگرد! اونا حتماً خودشون از شهر رفتن!» ولی حیدر مثل اینکه جزئی از جانش را در تلعفر گم کرده باشد، مقاومت میکرد و از پاسخهای عمو می فهمیدم خیال برگشتن ندارد.
💠 تماسش که تمام شد، از خطوط پیشانی عمو پیدا بود نتوانسته مجابش کند که همانجا پای تلفن نشست و زیر لب ناله زد :«میترسم دیگه نتونه برگرده!»
وقتی قلب عمو اینطور میترسید، دل #عاشق من حق داشت پَرپَر بزند که گوشی را برداشتم و دور از چشم همه به حیاط رفتم تا با حیدر تماس بگیرم.
💠 نگاهم در تاریکی حیاط که تنها نور چراغ ایوان روشنش میکرد، پرسه میزد و انگار لابلای این درختان دنبال خاطراتش میگشتم تا صدایش را شنیدم :«جانم؟» و من نگران همین جانش بودم که بغضم شکست :«حیدر کجایی؟ مگه نگفتی صبح برمیگردی؟»
نفس بلندی کشید و مأیوسانه پاسخ داد :«شرمندم عزیزم! بدقولی کردم، اما باید فاطمه رو پیدا کنم.» و من صدای پای داعش را در نزدیکی آمرلی و حوالی تلعفر میشنیدم که با گریه التماسش کردم :«حیدر تو رو خدا برگرد!»
💠 فشار پیدا نکردن فاطمه و تنهایی ما، طاقتش را تمام کرده بود و دیگر تاب گریه من را نداشت که با خشمی #عاشقانه تشر زد :«گریه نکن نرجس! من نمیدونم فاطمه و شوهرش با سه تا بچه کوچیک کجا آواره شدن، چجوری برگردم؟»
و همین نهیب عاشقانه، شیشه شکیباییام را شکست که با بیقراری #شکایت کردم :«داعش داره میاد سمت آمرلی! میترسم تا میای من زنده نباشم!»
💠 از سکوت سنگینش نفهمیدم نفسش بنده آمده و بیخبر از تپشهای قلب عاشقش، دنیا را روی سرش خراب کردم :«اگه من #اسیر داعشیها بشم خودمو میکُشم حیدر!»
بهنظرم جان به لبش رسیده بود که حرفی نمیزد و تنها نبض نفسهایش را میشنیدم. هجوم گریه گلوی خودم را هم بسته بود و دیگر ضجه میزدم تا صدایم را بشنود :«حیدر تا آمرلی نیفتاده دست داعش برگرد! دلم میخواد یه بار دیگه ببینمت!»
💠 قلبم ناله میزد تا از تهدید عدنان هم بگویم و دلم نمیآمد بیش از این زجرش بدهم که غرّش وحشتناکی گوشم را کر کرد.
در تاریکی و تنهایی نیمه شب حیاط، حیران مانده و نمیخواستم باور کنم این صدای انفجار بوده که وحشتزده حیدر را صدا میکردم، اما ارتباط قطع شده و دیگر هیچ صدایی نمیآمد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
کانال جوانان انقلابی
کپی مجاز نیست
@jAVANANENGHELABI
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_دهم
💠 عباس و عمو با هم از پلههای ایوان پایین دویدند و زنعمو روی ایوان خشکش زده بود. زبانم به لکنت افتاده و فقط نام حیدر را تکرار میکردم.
عباس گوشی را از دستم گرفت تا دوباره با حیدر تماس بگیرد و ظاهراً باید پیش از عروسی، رخت عزای دامادم را میپوشیدم که دیگر تلفن را جواب نداد.
💠 جریان خون به سختی در بدنم حرکت میکرد، از دیشب قطرهای آب از گلویم پایین نرفته و حالا توانی به تنم نمانده بود که نقش زمین شدم.
درست همانجایی که دیشب پاهای حیدر سست شد و زانو زد، روی زمین افتادم و رؤیای روی ماهش هر لحظه مقابل چشمانم جان میگرفت.
💠 بین هوش و بیهوشی بودم و از سر و صدای اطرافیانم تنها هیاهویی مبهم میشنیدم تا لحظهای که نور خورشید به پلکهایم تابید و بیدارم کرد.
میان اتاق روی تشک خوابیده بودم و پنکه سقفی با ریتم تکراریاش بادم میزد. برای لحظاتی گیج گذشته بودم و یادم نمیآمد دیشب کِی خوابیدم که صدای #انفجار نیمهشب مثل پتک در ذهنم کوبیده شد.
💠 سراسیمه روی تشک نیمخیز شدم و با نگاه حیرانم دور اتاق میچرخیدم بلکه حیدر را ببینم. درد نبودن حیدر در همه بدنم رعشه کشید که با هر دو دستم ملحفه را بین انگشتانم چنگ زدم و دوباره گریه امانم را برید.
چشمان مهربانش، خندههای شیرینش و از همه سختتر سکوت #مظلومانه آخرین لحظاتش؛ لحظاتی که بیرحمانه به زخمهایش نمک پاشیدم و خودخواهانه او را فقط برای خودم میخواستم.
💠 قلبم بهقدری با بیقراری میتپید که دیگر وحشت #داعش و عدنان از خجالت در گوشه دلم خزیده و از چشمانم بهجای اشک خون میبارید!
از حیاط همهمهای به گوشم میرسید و لابد عمو برای حیدر به جای مجلس عروسی، مجلس ختم آراسته بود. بهسختی پیکرم را از زمین کندم و با قدمهایی که دیگر مال من نبود، به سمت در رفتم.
💠 در چوبی مشرف به ایوان را گشودم و از وضعیتی که در حیاط دیدم، میخکوب شدم؛ نه خبری از مجلس عزا بود و نه عزاداران!
کنار حیاط کیسههای بزرگ آرد به ردیف چیده شده و جوانانی که اکثراً از همسایهها بودند، همچنان جعبههای دیگری میآوردند و مشخص بود برای شرایط #جنگی آذوقه انبار میکنند.
💠 سردستهشان هم عباس بود، با عجله این طرف و آن طرف میرفت، دستور میداد و اثری از غم در چهرهاش نبود.
دستم را به چهارچوب در گرفته بودم تا بتوانم سر پا بایستم و مات و مبهوت معرکهای بودم که عباس به پا کرده و اصلاً به فکر حیدر نبود که صدای مهربان زنعمو در گوشم نشست :«بهتری دخترم؟»
💠 به پشت سر چرخیدم و دیدم زنعمو هم آرامتر از دیشب به رویم لبخند میزند. وقتی دید صورتم را با اشک شستهام، به سمتم آمد و مژده داد :«دیشب بعد از اینکه تو حالت بد شد، حیدر زنگ زد.» و همین یک جمله کافی بود تا جان ز تن رفتهام برگردد که ناباورانه خندیدم و بهخدا هنوز اشک از چشمانم میبارید؛ فقط اینبار اشک شوق!
دیگر کلمات زنعمو را یکی درمیان میشنیدم و فقط میخواستم زودتر با حیدر حرف بزنم که خودش تماس گرفت.
💠 حالم تماشایی بود؛ بین خنده و گریه حتی نمیتوانستم جواب سلامش را بدهم که با همه خستگی، خندهاش گرفت و سر به سرم گذاشت :«واقعاً فکر کردی من دست از سرت برمیدارم؟! پسفردا شب عروسیمونه، من سرم بره واسه عروسی خودمو میرسونم!» و من هنوز از انفجار دیشب ترسیده بودم که کودکانه پرسیدم :«پس اون صدای چی بود؟»
صدایش قطع و وصل میشد و به سختی شنیدم که پاسخ داد :«جنگه دیگه عزیزم، هر صدایی ممکنه بیاد!» از آرامش کلامش پیدا بود فاطمه را پیدا کرده و پیش از آنکه چیزی بپرسم، خبر داد :«بلاخره تونستم با فاطمه تماس بگیرم. بنزین ماشینشون تموم شده تو جاده موندن، دارم میرم دنبالشون.»
💠 اما جای جراحت جملات دیشبم به جانش مانده بود که حرف را به هوای عاشقی برد و عصاره احساس از کلامش چکید :«نرجس! بهم قول بده #مقاوم باشی تا برگردم!»
انگار اخبار #آمرلی به گوشش رسیده بود و دیگر نمیتوانست نگرانیاش را پنهان کند که لحنش لرزید :«نرجس! هر اتفاقی بیفته، تو باید محکم باشی! حتی اگه آمرلی اشغال بشه، تو نباید به مرگ فکر کنی!»
💠 با هر کلمهای که میگفت، تپش قلبم شدیدتر میشد و او عاشقانه به فدایم رفت :«بهخدا دیشب وقتی گفتی خودتو میکُشی، به مرگ خودم راضی شدم!» و هنوز از تهدید عدنان خبر نداشت که صدایش سینه سپر کرد :«مگه من مرده باشم که تو اسیر دست داعش بشی!»
گوشم به #عاشقانههای حیدر بود و چشمم بیصدا میبارید که عباس مقابلم ظاهر شد. از نگاه نگرانش پیدا بود دوباره خبری شده و با دلشوره هشدار داد :«به حیدر بگو دیگه نمیتونه از سمت #تکریت برگرده، داعش تکریت رو گرفته!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
کانال جوانان انقلابی
کپی مجاز نیست
@Javananenghelabi
#حی_علی_الصلاة
💌روایـت داریـم ...
هرکـس بعـد از نماز واجب،
"یک دعــــ🤲ــای مستجاب✅ دارد"
وقتی خــــــدا میگوید:
بعد از نماز دستت را بلند کن🤲
حاجـت بـخواه ...
چرا انـجام نمیدهی ...؟
آیتاللهمجتهدی تهرانی
💎💎💎
کانال جوانان انقلابی
@javananenghlabi
🌸🌸توجه توجه🌸🌸
دوستان عزیز انقلابی🌸😊
تعداد صلوات هاتون به ایدی زیر ارسال کنید🌸
@Khademolmahdi_313_A
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺دعا برای امام زمان منجر به شفاعت اهل بیت میشود(قسمت اول)
#سخنرانی_کوتاه
#شفاعت
#دعا_برای_فرج
#حجت_الاسلام_ضیائی
کانال جوانان انقلابی
@Javananenghelabi
*فواید صلوات*
صلوات : تنها دعايي هست كه حتما مستجاب مي شود.
*صلوات : بهترين هديه از طرف خداوند برای انسان است.*
صلوات : تحفهای از بهشت است
*صلوات : روح را جلا ميدهد.*
صلوات : عطري است كه دهان انسان را خوشبو می كند.
*صلوات : نوری در بهشت است.*
صلوات : نور پل صراط است.
*صلوات : شفيع انسان است.*
صلوات : ذكر الهی است.
*صلوات : موجب كمال نماز می شود.*
صلوات : موجب كمال دعا و استجابت آن می شود.
*صلوات : موجب تقرب انسان است.*
صلوات : رمز ديدن پيامبر در خواب است.
*صلوات : سپری در مقابل آتش جهنم است.*
صلوات : انيس انسان در عالم برزخ و قيامت است.
*صلوات : جواز عبور انسان به بهشت است.*
صلوات : انسان را در سه عالم بيمه می كند.
*صلوات : از جانب خداوند رحمت است و از سو فرشتگان پاك كردن گناهان و از طرف مردم دعا است.*
صلوات : برترين عمل در روز قيامت است.
*صلوات : سنگينترين چيزي است كه در قيامت بر ميزان عرضه می شود.*
صلوات : محبوبترين عمل است.
*صلوات : آتش جهنم را خاموش می كند.*
صلوات : فقر و نفاق را از بين می برد.
*صلوات : زينت نماز است.*
صلوات : بهترين داروی معنوي است.
*صلوات : گناهان را از بين می برد.*
کپی کردنش عشق میخاد
*اللَّـهُمَّ صَلِّ علی مُحَمَّدَ وآلِ مُحَمَّد و عجل فرجهم*
ثواب نشر مطالب هدیه به امام زمان عج
برای دوستانتون و گروه های که عضو هستید به اشتراک بذارید تا دوستانتون از این کلام زیبا و شیرین استفاده کنن
سعی کن یه جوری زندگی کنی
که خدا عاشقت بشه
کانال جوانان انقلابی
@Javananenghelabi
👌 داستان کوتاه پند آموز
مردی در خواب میدید ..
💭 داشت در جنگلهای آفریقا قدم می زد که ناگهان صدای وحشتناکی که دائم داشت بیشتر می شد به گوشش رسید. به پشت سرش که نگاه کرد دید شیر گرسنهایی با سرعت باورنکردنی دارد به سمتش میآید و بلافاصله مرد پا به فرار گذاشت و شیر که از گرسنگی تورفتگی شکمش کاملا به چشم میزد داشت به او نزدیک و نزدیکتر میشد که ناگهان مرد چاهی را در مقابل خود دید که طنابی از بالا به داخل چاه آویزان بود.
💭 سریع خود را به داخل چاه انداخت و از طناب آویزان شد. تا مقداری صدای نعرههای شیر کمتر شد و مرد نفسی تازه کرد متوجه شد که در درون چاه ماری عریض و طویل با سری بزرگ برای بلعیدن وی لحظهشماری میکند. مرد داشت به راهی برای نجات از دست شیر و اژدها فکر میکرد که متوجه شد دو موش سفید و سیاه دارند از پایین چاه از طناب بالا میآیند و همزمان دارند طناب را میخورند و میبلعند.
💭 مرد که خیلی ترسیده بود با شتاب فراوان داشت طناب را تکان میداد تا موشها سقوط کنند اما فایدهایی نداشت و از شدت تکان دادن طناب داشت با دیوارهی چاه برخورد میکرد که ناگهان دید بدنش با چیز نرمی برخورد کرد. خوب که نگاه کرد دید کندوی عسلی در دیوارهی چاه قرار دارد و دستش که آغشته به عسل بود را لیسید و از شیرینی عسل لذت برد و شروع کرد به خوردن عسل و شیر و اژدها و موشها را فراموش کرد که ناگهان از خواب پرید.
💭 خواب ناراحتکنندهای ی بود و تصمیم گرفت تعبیر آن را بیابد و نزد عالمی رفت که تعبیر خواب میکرد و آن عالم به او گفت تفسیر خوابت خیلی ساده است:
شیری که دنبالت میکرد ملک الموت(عزراییل) بوده...
چاهی که در آن اژدها بود همان قبرت است...
طنابی که به آن آویزان بودی همان عمرت است...
و موش سفید و سیاهی که طناب را میخوردند همان شب و روز هستند که عمر تو را میگیرند...
💭مرد گفت ای شیخ پس جریان عسل چیست؟
گفت: عسل همان دنیاست که از لذت و شیرینی آن مرگ و حساب و کتاب را فراموش کردهای...
کانال جوانان انقلابی
@Javananenghelabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⏪ داستان زیبای تشرف یکی از بزرگان به محضر امام زمان(عجل الله فرجه)
#استاد_معاونیان
#تشرفات
#امام_زمان
#سخنرانی_کوتاه
کانال جوانان انقلابی
@Javananenghelabi
✌🇮🇷جوانان انقلابی🇵🇸✌️
#روانشناسی_قلب_4 🎧آنچه می شنوید؛👇 ❣هرقدر قلبمون، ازبیماری هايي مثل کینه،حسادت،غرور، پرخاش،و...خ
#روانشناسی
قلب 5......دلهای بزرگ همیشه برای دیگران جادارند،،،ودلهای تنگ ،همیشه بیقرار وناارامند.....دلهایمان راوسیع کنیم تا بهشتمان وسعت یابد
کانال جوانان انقلابی
@Javananenghelabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎 #انتظار_فرج
#انتظار
⁉️در قرآن سخت ترین قسمت ایمان که پیامبران الهی هم کم آورده باشند چیست⁉️
👤 استاد #پناهیان
کانال جوانان انقلابی
@Javananenghelabi
✴️بسم الله الرحمن الرحیم ✴️
با سلام خدمت خواهران و برادران قرآنی امیدوارم مورد رحمت ومغفرت الهی قرار بگیرین، و همه ی ما مورد عفو و رحمت خدواندی قرار بگیریم.
وخداوند به برکت آقا رسول الله واهلبیتش حاجات این جمع برآورده شود،
تصمیم گرفتیم که ختم قرآن برگزار کنیم
به این صورت که هر هفته ی ختم برگزار میشه و شرکت کنندگان ی هفته فرصت دارن واسه خوندن آن ختم،
🌹🌹🌹
ختم قرآن
به نیت ظهور آقا امام زمان و سلامتی آقا
.تقدیم به مادر مهربانی ها
برآورده شدن حاجات
رفع بلاها در کشور شفای همه مریضها بخصوص مریضهای این جمع
سلامتی امام خامنه ای،
وهدایت جوونها وموفقیتشون، وعاقبت بخیری همه ی ما ،
ورزق و روزی وسیع به همه،
وشادی به اعضای این گروه،
وحاجتهای دل شما عزیزان
🌹🌹🌹
و هدیه میکنیم به ساحت مقدس امام زمان ارواح مطهر انبیا ،اولیا ،معصومین، شهدا ،علما، اموات خودمون، بیوارثان بدوارثان وکسانیکه برای گردن ما حقی دارند
🌸🌸🌸
امام حسن مجتبى(ع) فرمود: «هر كس قرآن بخواند ـ بلافاصله يا با كمى تأخير ـ دعايش مستجاب خواهدشد
دوستانی که مایل هستن توی این ختم شرکت کنن اعلام آمادگی کنند
ان شاءالله همگی بتوانیم توی زندگی مون از برکات قرآن بهره ببریم
یا علی
برای شرکت در ختم به آیدی زیر پیام بدید
لینک گروه
http://eitaa.com/javananenghelabi
لینک کانال
@Javananenghelabi
روان شناسی
🔴 ۷ قانون برای «نه» گفتن به کودک
۱🔸حواس کودکتان را پرت کنید.
وقتی در حال انجام کار اشتباهی است، به او بگویید: بیا یک کار جدید کنیم یا بگویید: بیا ببین دارم چه کار میکنم!
۲🔸 فقط وقتی کودکتان در حال صدمه زدن به خود یا دیگری بود به او نه بگویید و از او بخواهید کاری را انجام ندهد.
۳🔸 از افعال مثبت استفاده کنید.
مثلاً به جای اینکه بگویید: با دست خیس کتاب را ورق نزن، بگویید: دست هایت را خشک کن بعد کتاب را ورق بزن.
۴🔸محدودیتهای کودک را اعلام نکنید؛ در عمل نشان دهید.
مثلاً وقتی در حال به هم ریختن کشو برای پیدا کردن یک لباس است، به جای اینکه بگویید کشو را بههم نریز، بگویید: بعد از کارت کشو را مرتب کن.
۵🔸به فرزندتان حق انتخاب بدهید.
به جای آنکه بگویید: نه امروز پارک نمیرویم، بگویید: به جای پارک رفتن میتوانیم برویم دوچرخه سواری یا استخر؛ یکی را انتخاب کن.
۶🔸قوانین را برای او از قبل مشخص کنید تا مجبور نباشید مرتب به او نه بگویید.
۷🔸حرف خود را عوض نکنید.
فرزندتان باید یاد بگیرد که نه، به معنی نه است و هیچ چیز نمیتواند این نه را عوض کند .
کانال جوانان انقلابی
@Javananenghelabi
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹
#ملاک_انتخاب_همسر_در_اسلام
✅حسن خلق
💠توصیه اسلام درباره ملاک های ازدواج، حسن خلق است. مردی در این زمینه با امام رضا(علیه السلام) مشورت نمود و عرض کرد: یکی از بستگانم از دخترم خواستگاری کرده ولی اخلاق بدی دارد.حضرت فرمود: اگر بدخلق است، دخترت را به ازدواج او در نیاور.
📚وسائل الشیعه، ج14،ص54
✍دینداری و اخلاق از مهمترین ملاک هایی است
که باید هنگام انتخاب همسر مورد توجه قرار گیرند... و اگر این دو خصوصیت در کسی وجود نداشت، در ازدواج با او باید تردید کرد. حسن خلق به دارا بودن اخلاق های خوب مثل
صداقت،
عفت کلام،
نگاه پاک،
امانتداری، فروتنی،
بخشندگی
و در کنار آن دوری از اخلاق های بد نظیر:
تندخویی،
بی وفایی،
کینه و حسادت و...
را شامل می شود.
کانال جوانان انقلابی
@Javananenghelabi
#حی_علی_الصلاة
🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🌹 امام صادق (ع) :
كسى كه دوست دارد بداند نماز او پذيرفته شده است يا نه،
.
بايد ببيند آيا نمازش او را از زشتيها و ناپاكى ها دور كرده است؟
پس به اندازه اى كه دور كرده باشد همانقدر از نمازش پذيرفته شده است.
📚 (بحارالأنوار، ج۸۲، ص۱۹۸)
کانال جوانان انقلابی
@javananenghlabi
✌🇮🇷جوانان انقلابی🇵🇸✌️
🌷مهدی شناسی ۲۱۹🌷 🌹... و خزان العلم...🌹 🔸زیارت جامعه کبیره🔸 🔴ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﺮﺩﻩﯼ ﻏﯿﺐ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ.
🦋بسم الله الرحمن الرحیم🦋
🌷اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌷
سلام عرض وادب خدمت دوستان
🌹بحث امشب رو تقدیم می کنیم بہ شهید حامد جوانی🌹
✌🇮🇷جوانان انقلابی🇵🇸✌️
🦋بسم الله الرحمن الرحیم🦋 🌷اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌷 سلام عرض وادب خدمت دوستان 🌹بحث
🌷مهدی شناسی ۲۲۰🌷
🌹... و خزان العلم...🌹
🔹زیارت جامعه کبیره🔹
🔶اگر همسر یک خطاط،ﺻﺒﺢ ﺍﻭﻝ ﻭﻗﺖ ﺑﮕﻮﯾﺪ: ﻣﯽﺭﻭﯼ ﺑﺎﺯﺍﺭ،ﺩﻭ ﮐﯿﻠﻮ ﮐﺮﻓﺲ ﺑﮕﯿﺮ،ﺳﻪ ﮐﯿﻠﻮ ﮐﺎﻫﻮ. ﻧﻤﯽﺭﻭﺩ ﭘﺸﺖ ﻣﯿﺰ ﺗﺤﺮﯾﺮﺵ ﻗﻠﻢ ﺑﯿﺎﻭﺭﺩ و ﺭﻭﯼ ورق ﺍﺑﺮ ﻭ ﺑﺎﺩ ﺑﻨﻮﯾﺴﺪ: ﺩﻭ ﮐﯿﻠﻮﮔﻮﺟﻪ ﻓﺮﻧﮕﯽ،سه کیلو کاهو!!!
🔶ﯾﮏ ﻣﺪﺍﺩ ﺷﮑﺴﺘﻪﺍﯼ ﺑﺮﻣﯽﺩﺍﺭﺩ.ﺭﻭﯼ ﮐﺎﻏﺬ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪﺍﯼ ﭘﺎﺭﻩ ﻣﯽﮐﻨﺪ و ﻣﯽﻧﻮﯾﺴﺪ!
ﯾﮏ ﺧﻂ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﻧﺎﺧﻮﺍﻧﺎﯾﯽ ﻫﻢ ﻣﯽﻧﻮﯾﺴﺪ!
🔶ﻗﻠﻢ ﻧﯽ ﺭﺍ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﻧﻤﯽﺑﺮﺩ.ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ ﻫﻢ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭ ﻫﺴﺘﻨﺪ.
🔶ﺩﺭ ﺣﺎﺩﺛﻪﯼ ﮐﺮﺑﻼ ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﮐﻮﻓﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﻣﺜﻞ ﻓﺮﺯﺩﻕ ﻣﯽﺭﺳﺪ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ ﺍﺯ ﮐﻮﻓﻪ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ؟ ﺳﻮﺍﻝ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﻭ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﻣﺮﺩﻡ ﮐﻮﻓﻪ ﺧﺒﺮ ﻣﯽﺩﻫﺪ.
🔶ﯾﮏ ﺟﺎﻫﺎﯾﯽ ﻫﻢ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ﺻﺤﺒﺖﻫﺎﯾﯽ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﯽﮔﻮﯾﯽ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ ﻫﯿﭻ ﺍﻃﻼﻋﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺍﺯ ﺍﻭﺿﺎﻋﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﭘﯿﺶ ﺭﻭ ﺩﺍﺭﺩ.
🔶ﯾﮏ ﺟﺎﻫﺎﯾﯽ ﻫﻢ ﭼﻨﺎﻥ ﺣﺮﻑ ﻣﯽﺯﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺫﺭﻩ ﺑﻪ ﺫﺭﻩ و ﻣﻮ ﺑﻪ ﻣﻮ ﭘﯿﺶ ﭼﺸﻢ ﺍﻭ ﺣﺎﺿﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ...
🌴در روز ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺑﺎ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﻠﻨﺪ ﮔﻔﺖ :"ﯾﺎ ﺣُﺴَﯿﻦ ﺍﺳﺘَﻌﺠَﻠَﺖ ﺍﻟﻨّﺎﺭ ﻓِﯽ ﺍﻟﺪُّﻧﯿﺎ ﻗَﺒﻞ ﯾَﻮﻡَ ﺍﻟﻘِﯿﺎﻣَﻪ"
"ﺟﻬﻨﻢ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﯼ"
🌴امام فرمودند:ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﺣﺮﻑ ﻣﯽﺯﻧﺪ؟ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﻦ هم ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﻢ ﺍﯾﻦ ﮐﯿﺴت.
ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ:" ﮐَﺎَﻧَّﻪُ ﺷِﻤﺮ ﺑِﻦ ﺫِﯼ ﺍﻟﺠﻮﺷَﻦ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﺷﻤﺮ ﺑﺎﺷﺪ."
ﻣﺜﻞ ﻣﺎ ﮐﻪ ﻣﯽﮔﻮﯾﯿﻢ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﻓﻼﻧﯽ ﺑﺎﺷﺪ،ﺑﺎ ﻗﺎﻃﻌﯿﺖ ﻧﻤﯽﮔﻮﯾﺪ.
🌴ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩند:ﺗﻮ ﺳﺰﺍﻭﺍﺭﺗﺮﯼ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺁﺗﺶ.
🌴 ﻣﺴﻠﻢ ﺑﻦ ﻋﻮﺳﺠﻪ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺗﮏ ﺗﯿﺮ ﺍﻧﺪﺍﺯ ﺧﻮﺏ ﻭ ﻣﺎﻫﺮﯼ ﻫﺴﺘﻢ ﺍﮔﺮ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﺪﻫﯽ ﮐﺎﺭﺵ ﺭﺍ ﻣﯽﺳﺎﺯﻡ.
ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﻣﻦ ﺧﻮﺵ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺑﺎشم.ﺍﯾﻦ ﺟﺎ ﺍﺯ ﻋﻠﻢ ﻏﯿﺐ ﺧﻮﺩﺵ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ.
🌴ﺍﻣﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﺳﺠﺎﺩ ﻣﯽﻓﺮﻣﺎﯾﺪ : ﺁﻥ ﺷﺒﯽ ﮐﻪ ﭘﺪﺭﻡ ﻓﺮﺩﺍﯾﺶ ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺭﺳﯿﺪ ﻣﻦ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﭘدرﻡ ﺑﻮﺩﻡ که فرمودند:ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﺐ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻣﺮﮐﺐ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﻨﯿﺪ و ﺑﺮﻭﯾﺪ،ﺍﯾﻦ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺑﺎ ﻣﻦ ﮐﺎﺭ دارند.ﻓﺮﺩﺍ ﺷﻤﺎ ﻫﻤﻪ ﮐﺸﺘﻪ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺷﺪ.
🌴یاران عرض کردند:ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺳﭙﺎﺳﮕﺰﺍﺭﯾﻢ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺷﺮﺍﻓﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻋﻄﺎ ﺑﮑﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺮﺳﯿﻢ.
🌴 ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩند: ﺳﺮﻫﺎﯾﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﯿﺪ؛ ﺟﺎﯾﮕﺎﻩ ﺁﻥﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩ.
🌴ﺍﯾﻦ ﺟﺎ ﺍﺯ ﻋﻠﻢ ﻭ ﺩﺍﻧﺶ غیبی ﺧﻮﺩشان استفاده بردند.چون این جا ارزش استفاده از علم غیب را داشت...
🌴امام زمان عج الله فرجه کلید دار تمام علومند.یعنی هرگاه و هر جا به مصلحت باشد از آن علوم استفاده می کنند...
#مهدی_شناسی
#قسمت_220
#جامعه_کبیره
کانال جوانان انقلابی
@Javananenghelabi
✌🇮🇷جوانان انقلابی🇵🇸✌️
🌷مهدی شناسی ۲۲۰🌷 🌹... و خزان العلم...🌹 🔹زیارت جامعه کبیره🔹 🔶اگر همسر یک خطاط،ﺻﺒﺢ ﺍﻭﻝ ﻭﻗﺖ ﺑﮕﻮﯾﺪ: ﻣ
🌷مهدی شناسی ۲۲۱🌷
🌹...و خزان العلم...🌹
🔸زیارت جامعه کبیره🔸
☘ﺍﺯ ﯾﮏ ﺩﯾﻨﺎﻡ ﻫﺰﺍﺭ ﻭﻟﺘﯽ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩﯼ ﯾﮏ ﭼﺮﺍﻍ ﻣﻮﺷﯽ ﻧﻮﺭ ﮔﺮﻓﺘﻦ،ﺣﮑﺎﯾﺖ ﻣﺎ ﻭ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ ﺍﺳﺖ. ﺣﮑﺎﯾﺖ ﻣﺎ ﻭ ﻗﺮﺁﻥ ﺍﺳﺖ. ﯾﻌﻨﯽ ﺑﻬﺮﻩﺍﯼ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺍﺯ ﻗﺮﺁﻥ ﻣﯽﺑﺮﯾﻢ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩﯼ ﺁﻥ ﭼﺮﺍﻍ ﻣﻮﺷﯽ ﺍﺳﺖ ﺑﻬﺮﻩﯼ ﭼﻨﺪﺍﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ.ﺧﯿﻠﯽ ﻧﺎﭼﯿﺰ ﻭ ﻧﺎﺯﻝ ﺍﺳﺖ.
☘ﺍﻣﺎ ﺑﻬﺮﻩﯼ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ از قرآن،ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻇﺮﻓﯿﺖ ﻭﺟﻮﺩیﺷﺎﻥ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﻇﺮﻓﯿﺖﻫﺎﯼ ﻗﺮﺁﻥ ﺍﺳت.ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ ﺧُﺰَّﺍﻥَ ﺍﻟْﻌِﻠْﻢ.
☘ﺍﯾﻦﻫﺎ ﮐﻠﯿﺪ ﺩﺍﺭﺍﻥ ﻋﻠﻢ ﻭ ﺩﺍﻧشند.
ﻋﻠﻢ ﯾﮏ ﻣﻌﻨﺎﯾﺶ ﻫﻤﺎﻥ ﻋﻠﻢ ﻏﯿﺐ ﺍﺳﺖ.ﯾﻌﻨﯽ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺑﺮ ﺍﯾشان ﭘﻮﺷﯿﺪﻩ ﻧﯿﺴﺖ.ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦﻫﺎ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻭ ﻣﮑﺸﻮﻑ ﺍﺳﺖ البته ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ.
☘ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ:"ﺇِﻥَّ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡَ ﺇِﺫَﺍ ﺷَﺎﺀَ ﺃَﻥْ ﻳَﻌْﻠَﻢَ ﻋُﻠِّﻢَ "
"ﺍﻣﺎﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻣﯽﺩﺍﻧﺪ.ﺍﮔﺮ ﺍﺭﺍﺩﻩ ﮐﻨﺪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺪﺍﻧﺪ،ﻣﯽﺩﺍﻧﺪ"
☘نبايد بگوییم:ﻣﻦ ﺑﺮﻭﻡ ﺣﺮﻡ ﻋﻠﯽ ﺑﻦ ﻣﻮﺳﯽ ﺍﻟﺮﺿﺎ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﯽﮐﺸﻢ. ﭼﻮﻥ ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﯾﺰﻩ ﺭﯾﺰﻩﻫﺎﯼ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﻦ و گناهان من ﺭﺍ ﻣﯽﺩﺍﻧﺪ. ﺍﺻﻼ ﺍﻭ ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﺪﺍﻧﺪ.ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ ﮐﺮﯾﻢ ﻭ ﺁﻗﺎ ﻭ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﻭ ﺳﺘﺎﺭ ﺍﺳﺖ ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﺪﺍﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ،ﻣﯽﺩﺍﻧﺪ.
⚪️ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻌﻀﯽ ﺷﺒﻬﻪ ﺑﺎﺷﺪ: ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺍهل بیت ﻋﻠﻢ ﻏﯿﺐ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ؟ ﺍﮔﺮ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﭼﺮﺍ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻌﺮﺽ ﺧﻄﺮ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽﺩﺍﺩﻧﺪ؟
⚪️ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﯿﻦ ﮐﻪ ﻣﯽﺩﺍﻧﺴﺖ ﺍﮔﺮ ﺑﺮﻭﺩ ﻣﺴﺠﺪ ﮐﻮﻓﻪ ﺍﺑﻦ ﻣﻠﺠﻢ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﺵ ﺍﺳﺖ ﻧﻤﯽﺭﻓﺖ.ﺍﺻﻼ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻣﯽﺭﻓﺖ.ﻣﮕﺮ ﻗﺮﺁﻥ ﻧﻤﯽﮔﻮﯾﺪ «ﻭَﻻَ ﺗُﻠْﻘُﻮﺍْ ﺑِﺄَﻳْﺪِﻳﻜُﻢْ ﺇِﻟَﻰ ﺍﻟﺘَّﻬْﻠُﻜَﺔِ» (ﺑﻘﺮﻩ/195) ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺑﻪ ﻫﻼﮐﺖ ﻧﯿﻨﺪﺍﺯﯾﺪ؟
⚪️ﭼﺮﺍ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻦ ﺟﺎﻡ ﺯﻫﺮ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﯿﺪ؟ﻣﮕﺮ ﻋﻠﻢ ﻏﯿﺐ ﻧﺪﺍﺷﺘﻨﺪ؟ ﺍﮔﺮ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﭘﺲ ﭼﺮﺍ؟
⚪️ﭘﺎﺳﺦ ﺍﯾﻦﻫﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﻭ ﺭﻭﺷﻦ ﺍﺳﺖ و ﺑﺎ ﺍﻧﺪﮎ ﺗﺎﻣﻠﯽ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺭﺳﯿﺪ.
⚪️ﺷﻤﺎ ﯾﻘﯿﻦ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﺁﺏ ﺭﺍ ﺑﻨﻮﺷﯿﺪ ﻣﺴﻤﻮﻡ ﻣﯽﺷﻮﯾﺪ.ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﻨﻮﺷﯿﺪ. ﻭﻟﯽ ﯾﮏ ﻭﻗﺖ ﯾﻘﯿﻦ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺳﺎﻟﯽ،ﺩﺭ ﯾﮏ ﻣﺎﻫﯽ،ﺩﺭ ﯾک ﺭﻭﺯﯼ،ﺳﺎﻋﺘﯽ،ﺩﻗﯿﻘﻪﺍﯼ،ﺛﺎﻧﯿﻪﺍﯼ، ﺑﺎ ﺳﻤﯽ ﺑﺎ ﺯﻫﺮﯼ ﺗﻮﺳﻂ ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﺮﻭﯼ. ﺍﺻﻼ ﻓﺮﺟﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﻤﺎ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﻤﺎ ﺍﯾﻦ ﺟﻮﺭﯼ ﻣﻘﺮﺭ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻘﺪﺭ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺣﺘﻤﯽ ﺍﺳﺖ.
⚪️ﺷﻤﺎ ﻣﯽﺩﺍﻧﯿﺪ که ﺍﯾﻦ ﻃﻮﺭﯼ از دنیا ﻣﯽﺭﻭﯾﺪ.ﺧﺐ ﺍﻵﻥ ﻫﻤﺎﻥ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺍﺳﺖ.
⚪️ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺣﺮﻑﻫﺎﯼ ﺳﯿﺪﺍﻟﺸﻬﺪﺍ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﻮﺩ.ﺩﺭ ﮐﺮﺑﻼ ﻣﻦ ﻫﺮ ﺟﺎ ﺑﺮﻭﻡ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺭﻗﻢ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻭ ﻣﻘﺪﺭ ﺷﺪﻩ.
⚪️ﭘﺲ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﺎﻓﺎﺗﯽ ﺑﺎ ﻋﻠﻢ ﻏﯿﺐ ﺩﺍﺷﺘﻦ امام ﻧﯿﺴﺖ. ﭘﺲ ﺧﺰﺍﻥ ﺍﻟﻌﻠﻢ ﯾﮏ ﻣﻌﻨﺎﯾﺶ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍمامان ﮐﻠﯿﺪ ﺩﺍﺭﺍﻥ ﺩﺍﻧﺶ غیبند...
#مهدی_شناسی
#قسمت_221
#جامعه_کبیره
کانال جوانان انقلابی
@Javananenghelabi