eitaa logo
✌🇮🇷جوانان انقلابی🇵🇸✌️
371 دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
3.9هزار ویدیو
46 فایل
روشنگری تاسیس←98/10/20
مشاهده در ایتا
دانلود
[ عکس ] ♦️مؤمن خلّاق و زیرکه و راه حل رو پیدا می کنه... 🔹چطوری سر حرف رو باهاش باز کنم؟ 🔹یه وقت تلخی نکنه، بد و بیراه نگه و ... 🔹چطور هم حرفم رو بهش بزنم و هم بدش نیاد؟ 🔹چطور وظیفه امر به معروفم رو انجام بدم؟ 🔹اون دختر خالمه یا دوستمه یا همکلاسیمه یا همسایمونه یا... دختر خوبیه ولی حجابش خوب نیست. 💪یه موج آفرینی جهادی و پر قدرت با در نظر گرفتن شرایط موجود کرونایی 🌺یه یا زهرا بگین و در اتاق فکر ما در کانال زیر وارد بشین👇👇👇 🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸 🆔پیامرسان ایتا : https://eitaa.com/shamseh_isf پیامرسان سروش : sapp.ir/shamseh_isf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍️ 💠 هیاهوی مردم در گوشم می‌کوبید، در تنگنایی از به خودم می‌پیچیدم و تنها نگاه نگران سعد را می‌دیدم و دیگر نمی‌شنیدم چه می‌گوید. بازوی دیگرم را گرفته و می‌خواست در میان جمعیتی که به هر سو می‌دویدند جنازه‌ام را از زمین بلند کند و دیگر نفسی برای ناله نمانده بود که روی دستش از حال رفتم. از شدت ضعف و ترس و خونریزی با حالت تهوع به هوش آمدم و هنوز چشمانم را باز نکرده، زخم شانه‌ام از درد نعره کشید. کنار دیواری سیاه و سنگی روی فرشی قرمز و قدیمی افتاده بودم، زخم شانه‌ام پانسمان شده و به دستم سِرُم وصل بود. 💠 بدنم سُست و سنگین به زمین چسبیده و نگاه بی‌حالم تنها سقف بلند بالای سرم را می‌دید که گرمای انگشتانش را روی گونه‌ام حس کردم و لحن گرم‌ترش را شنیدم :«نازنین!» درد از روی شانه تا گردنم می‌کشید، به‌سختی سرم را چرخاندم و دیدم کنارم روی زمین کز کرده است. به فاصله چند متر دورمان پرده‌ای کشیده شده و در این خلوت فقط من و او بودیم. 💠 صدای مردانی را از پشت پرده می‌شنیدم و نمی‌فهمیدم کجا هستم که با نگاهم مات چشمان سعد شدم و پس از سیلی سنگینش باور نمی‌کردم حالا به حالم گریه کند. ردّ روی پیراهن سفیدش مانده و سفیدی چشمانش هم از گریه به سرخی می‌زد. می‌دید رنگم چطور پریده و با یک دست دلش آرام نمی‌شد که با هر دو دستش صورتم را می‌کرد و زیر لب می‌گفت :«منو ببخش نازنین! من نباید تو رو با خودم می‌کشوندم اینجا!» 💠 او با همان لهجه عربی به نرمی صحبت می‌کرد و قیل و قال مردانی که پشت پرده به فریاد می‌زدند، سرم را پُر کرده بود که با نفس‌هایی بریده پرسیدم :«اینجا کجاس؟» با آستینش اشکش را پاک کرد و انگار خجالت می‌کشید پاسخم را بدهد که نگاهش مقابل چشمانم زانو زد و زیر لب زمزمه کرد :«مجبور شدم بیارمت اینجا.» 💠 صدای امام جماعت را شنیدم و فهمیدم آخر کار خودش را کرده و مرا به عُمری آورده است و باورم نمی‌شد حتی به جراحتم رحمی نکرده باشد که قلب نگاهم شکست و او عاشقانه التماسم کرد :«نازنین باور کن نمی‌تونستم ببرمت بیمارستان، ممکن بود شناسایی بشی و دستگیرت کنن!» سپس با یک دست پرده اشک را از نگاهش کنار زد تا صورتم را بهتر ببیند و با مهربانی دلداری‌ام داد :«اینجام دست کمی از بیمارستان نداره! برا اینکه مجروحین رو نبرن بیمارستان، این قسمت مسجد رو بیمارستان کردن، دکتر و همه امکاناتی هم اوردن!» 💠 و نمی‌فهمید با هر کلمه حالم را بدتر می‌کند که لبخندی نمکین نشانم داد و مثل روزهای خوشی‌مان شیطنت کرد بلکه دلم را به دست آورد :«تو که می‌دونی من تو عمرم یه رکعت نخوندم! ولی این مسجد فرق می‌کنه، این مسجد نقطه شروع مبارزه مردم بوده و الان نماد مخالفت با شده!» و او با دروغ مرا به این کشانده بود که به جای خنده، چشمانم را از درد در هم کشیدم و مظلومانه ناله زدم :«تو که می‌دونستی اینجا چه خبره، چرا اومدی؟» با همه عاشقی از پرسش بی‌پاسخم کلافه شد که گرمای دستانش را از صورتم پس گرفت و با حالتی حق به جانب بهانه آورد :«هسته اولیه انقلاب تو تشکیل شده، باید خودمون رو می‌رسوندیم اینجا!» 💠 و من از اخبار بی‌خبر نبودم و می‌دیدم درعا با آمادگی کامل به سمت جنگ می‌رود که با همه خونریزی و حال خرابم، با صدایی که به سختی شنیده می‌شد، بازخواستش کردم :«این چند ماه همه شهرهای تظاهرات بود! چرا بین اینهمه شهر، منو کشوندی وسط میدون جنگ درعا؟» حالت تهوع طوری به سینه‌ام چنگ انداخت که حرفم نیمه ماند و او رنگ مرگ را در صورتم می‌دید که از جا پرید و اگر او نبود از تنهایی جان می‌دادم که به التماس افتادم :«کجا میری سعد؟» 💠 کاسه صبرم از تحمل اینهمه در نصفه روز تَرک خورده و بی‌اختیار اشک از چشمانم چکید و همین گریه بیشتر آتشش می‌زد که به سمت پرده رفت و یک جمله گفت :«میرم یه چیزی برات بگیرم بخوری!» و دیگر منتظر پاسخم نماند و اگر اشتباه نکنم از شرّ تماشای اینهمه شکستگی‌ام فرار کرد. تازه عروسی که گلوله خورده و هزاران کیلومتر دورتر از وطنش در غربتِ مسجدی رها شده، مبارزه‌ای که نمی‌دانستم کجای آن هستم و قدرتی که پرده را کنار زد و بی‌اجازه داخل شد. 💠 از دیدن صورت سیاهش در این بی‌کسی قلبم از جا کنده شد و او از خانه تا اینجا تعقیبم کرده بود تا کار این را یکسره کند که بالای سرم خیمه زد، با دستش دهانم را محکم گرفت تا جیغم در گلو گم شود و زیر گوشم خرناس کشید :«برای کی جاسوسی می‌کنی ؟»... ✍️نویسنده: کپی مجاز نیست کانال جوانان انقلابی @Javananenghelabi
✍️ 💠 دیگر درد شانه فراموشم شده که فک و دندان‌هایم زیر انگشتان درشتش خرد می‌شد و با چشمان وحشتزده‌ام دیدم را به سمت صورتم می‌آورد که نفسم از ترس بند آمد و شنیدم کسی نام اصلی‌ام را صدا می‌زند :«زینب!» احساس می‌کردم فرشته به سراغم آمده که در این غربتکده کسی نام مرا نمی‌دانست و نمی‌دانستم فرشته نجاتم سر رسیده که پرده را کشید و دوباره با مهربانی صدایم زد :«زینب!» 💠 قدی بلند و قامتی چهارشانه که خیره به این تنها نگاه‌مان می‌کرد و با یک گام بلند خودش را بالای سرم رساند و مچ این سنگدل را با یک دست قفل کرد. دستان همچنان روی دهان و با خنجر مقابل صورتم مانده و حضور این غریبه کیش و ماتش کرده بود که به دفاع از خود عربده کشید :«این رافضی واسه جاسوسی می‌کنه!» 💠 با چشمانی که از خشم آتش گرفته بود برایش جهنمی به پا کرد و در سکوت برگزاری جماعت عشاء، فریادش در گلو پیچید :«کی به تو اجازه داده خودت حکم بدی و اجرا کنی؟» و هنوز جمله‌اش به آخر نرسیده با دست دیگرش پنجه او را از دهانم کَند و من از ترس و نفس تنگی داشتم خفه می‌شدم و طوری به سرفه افتادم که طعم گرم خون را در گلویم حس می‌کردم. یک لحظه دیدم به یقه پیراهن عربی‌اش چنگ زد و دیگر نمی‌دیدم چطور او را با قدرت می‌کشد تا از من دورش کند که از هجوم بین من و مرگ فاصله‌ای نبود و می‌شنیدم همچنان نعره می‌زند که خون این حلال است. 💠 از پرده بیرون رفتند و هنوز سایه هر دو نفرشان از پشت پرده پیدا بود و صدایش را می‌شنیدم که با کلماتی محکم تحقیرش می‌کرد :«هنوز این شهر انقدر بی‌صاحب نشده که تو بدی!» سایه دستش را دیدم که به شانه‌اش کوبید تا از پرده دورش کند و من هنوز باور نمی‌کردم زنده مانده‌ام که دوباره قامتش میان پرده پیدا شد. چشمان روشنش شبیه لحظات آفتاب به طلایی می‌زد و صورت مهربانش زیر خطوط کم پشتی از ریش و سبیلی خرمایی رنگ می‌درخشید و نمی‌دانستم اسمم را از کجا می‌داند که همچنان در آغوش چشمانش از ترس می‌لرزیدم و او حیرت‌زده نگاهم می‌کرد. تردید داشت دوباره داخل شود، مردمک چشمانش برایم می‌تپید و می‌ترسید کسی قصد جانم را کند که همانجا ایستاد و با صدایی که به نرمی می‌لرزید، سوال کرد :«شما هستید؟» 💠 زبانم طوری بند آمده بود که به جای جواب فقط با نگاهم التماسش می‌کردم نجاتم دهد و حرف دلم را شنید که با لحنی دلم را قرص کرد :«من اینجام، نترسید!» هنوز نمی‌فهمید این دختر غریبه در این معرکه چه می‌کند و من هنوز در حیرت اسمی بودم که او صدا زد و با هیولای وحشتی که به جانم افتاده بود نمی‌توانستم کلامی بگویم که سعد آمد. با دیدن همسرم بغضم شکست و او همچنان آماده دفاع بود که با دستش راه سعد را سد کرد و مضطرب پرسید :«چی می‌خوای؟» در برابر چشمان سعد که از شعله می‌کشید، به گریه افتادم و او از همین گریه فهمید محرمم آمده که دستش را پایین آورد و اینبار سعد بی‌رحمانه پرخاش کرد :«چه غلطی می‌کنی اینجا؟» 💠 پاکت خریدش را روی زمین رها کرد، با هر دو دست به سینه‌اش کوبید و اختیارش از دست رفته بود که در صحن فریاد کشید :«بی‌پدر اینجا چه غلطی می‌کنی؟» نفسی برایم نمانده بود تا حرفی بزنم و او می‌دانست چه بلایی دورم پرسه می‌زند که با هر دو دستش دستان سعد را گرفت، او را داخل پرده کشید و با صدایی که می‌خواست جز ما کسی نشنود، زیر گوشش خواند :« دنبالتون هستن، این مسجد دیگه براتون امن نیست!» 💠 سعد نمی‌فهمید او چه می‌گوید و من میان گریه ضجه زدم :«همونی که عصر رفتیم در خونه‌اش، اینجا بود! می‌خواست سرم رو ببُره...» و او می‌دید برای همین یک جمله به نفس نفس افتادم که به جای جان به لب رسیده‌ام رو به سعد هشدار داد :«باید از اینجا برید، تا رو نریزن آروم نمی‌گیرن!» دستان سعد سُست شده بود، همه بدنش می‌لرزید و دیگر رجزی برای خواندن نداشت که به لکنت افتاد :«من تو این شهر کسی رو نمیشناسم! کجا برم؟» و او در همین چند لحظه فکر همه جا را کرده بود که با آرامشش داد :«من اهل اینجا نیستم، اهل . هفته پیش برا دیدن برادرم اومدم اینجا که این قائله درست شد، الانم دنبال برادرزاده‌ام زینب اومده بودم مسجد که دیدم اون نامرد اینجاست. می‌برمتون خونه برادرم!»... ✍️نویسنده: کپی مجاز نیست کانال جوانان انقلابی @Javananenghelabi
به محضر مقدس ائمه اطهار و شهید والا مقام احمد کاظمی🌹 ذکر صلوات فراموش نشود🍀🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر ڪسے ایݩ حدیث رو بشنوه تا آخر عمرش نماز اول وقت را ترڪ نخواهد ڪرد!!!!😳🙄👌👌 • • خیلے امیدوارڪننده و زیباست!!🌹🌹 کانال جوانان انقلابی @javananenghelabi
🦋بسم الله الرحمن الرحیم🦋 🌷اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌷 سلام عرض وادب خدمت دوستان 🌹بحث امشب رو تقدیم می کنیم بہ شهید حاتم اسود محمد 🌹
🌷مهدی شناسی ۲۴۶🌷 🌹... و عترة خيرة رب العالمين...🌹 🔹زیارت جامعه کبیره🔹 💐فرض کنید اﯾﻦ ﺟﺎ ﭼﻨﺪ ﮔﻠﺪﺍﻥ ﺍﺳﺖ. ما ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ‌ﮐﻨیم و می ‌ﮔﺮﺩیم،هر ﮐﺪﺍﻡ ﮐﻪ ﺷﺎﺩﺍﺏ ﺗﺮ و ﺯﻧﺪﻩ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯽ‌ﮐﻨﯿم. 💐ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ما ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﻨﺪ "ﺧﯿﺮﺓ". ﯾﻌﻨﯽ ﺩﺳﺖ ﭼﯿﻦ و ﮔﻠﭽﯿﻦ ﮐﺮﺩﻥ. ﺑﺮﺗﺮﯾﻦ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺑﺮﺗﺮ. 💐 این فراز زیارت ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ: ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ ایشان ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺧﯿرة ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ است. ﯾﻌﻨﯽ ﺷﺨﺼﯿﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﭽﯿﻦ ﺷﺪﻩ. پس ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ صلی الله علیه و آله ﮔﻞ ﭼﯿﻦ ﺷﺪﻩ ی خداوند است. 💐ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ اهل بیت ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﮔلند ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﻫﺸﺎﻥ ﻫﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻬﻢ ﺍﺳﺖ. ﺷاخه ی ﮔﻞ ﻫﺮ ﺟﺎ ﺑﺮوید ﮔﻞ ﺍﺳﺖ. ﮔﻞ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺩﺭ ﻣﺰﺭﻋﻪ ﺑﺎﺷﺪ و یا ﺩﺭ ﻣﺰبله،در هر صورت ﮔﻞ ﺍﺳﺖ،ﺍﺭﺯﺵ ﺩﺍﺭﺩ. ﻭﻟﯽ ﮔﻠﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﻝ ﻣﺰﺭﻋﻪ ﻭ ﮔﻠﺰﺍﺭ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﯾﮏ ﺍﻣﺘﯿﺎﺯ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺩﺍﺭﺩ. 💐پس گل های محمدی دارای امتیاز ویژه ای هستند،چون خاستگاهشان شخصیتی است که دستچین و برگزیده ی خداوندست. 🌸ﻫﺮ ﺑﺬﺭﯼ ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻧﻬﺎﻝ ﺷﻮﺩ،ﻫﺮ ﻧﻬﺎﻟﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺩﺭﺧﺖ ﺷﻮﺩ، ﻫﺮ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻣﯿﻮﻩ ﺩﺍﺭ ﺷﻮﺩ ،ﻫﺮ ﻣﯿﻮﻩ‌ﺍﯼ ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﭘﺨﺘﻪ ﻭ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺷﻮﺩ،ﺑﺪﻭﻥ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ. 🌸ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺬﺭ ﺭﺍ ﻧﻬﺎﻝ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ، ﻧﻬﺎﻝ ﺭﺍ ﺩﺭﺧﺖ،ﻣﯿﻮﻩ ﺭﺍ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ. ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﻘﺺ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﻤﺎﻝ ﻣﯽ‌ﺭﺳﺎﻧﺪ.ﻧﺎﻗﺺ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﮐﺎﻣﻞ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ. ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ. 🌸ﻗﺮﺁﻥ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ "ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻧُﻮﺭُ"ﻧﻮﺭ/35 ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﻣﻌﻨﺎ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭ ﺍﺳﺖ. ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﻣﻌﻨﺎ ﻫﻢ ﺁﻓﺘﺎﺑﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﺍﻧﺴﺎﻥ‌ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺬﺭ ﺻﻔﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺭﺷﺪ ﻣﯽ‌ﺩﻫﺪ. ﺍﯾﻦ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻬﺎﻝ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ. ﺩﺭﺧﺖ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ. 🌸 ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﻣﯽ‌ﻓﺮﻣﻮﺩ "ﺃَﻧَﺎ ﺍﻟﺸَّﺠَﺮَﺓ"ُ ﻣﻦ ﺑﺬﺭ ﻭ ﻧﻬﺎﻝ ﻧﯿﺴﺘﻢ. ﻣﻦ درخت پرثمر هستم. "ﺷﺠﺮﺓ ﺍﻟﻨﺒﻮة". ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ایشان ﺭﺍ ﺩﺭﺧﺖ ﮐﺮﺩﻩ؟ ﺍﻟﻠﻪ، ﻧﻮﺭ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻫﺴﺘﯽ. پس ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﻧﺎﻡ‌ﻫﺎﯼ ﺧﺪﺍ ﺭﺏ ﺍﺳﺖ. ﭼﻮﻥ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ و ﺑﺎﻻ‌ ﻣﯽ‌ﺁﻭﺭﺩ و ﺭﺷﺪ ﻭ تعالی می دهد. ﺭﺏ العالمین است. یعنی رب ﻫﻤﻪ ﺍﺳﺖ. ﻓﻘﻂ ﺭﺏ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﻧﯿﺴﺖ... کانال جوانان انقلابی @Javananenghelabi
🌷مهدی شناسی ۲۴۷🌷 🌹... و عترة خيرة رب العالمين...🌹 🔹زیارت جامعه کبیره🔹 🔶همه ی ما ﺩﺭ ﺗﺎﻻ‌ﺭ ﺁﯾﯿﻨﻪ‌ﯼ ﺣﺮﻡ ﻋﻠﯽ ﺑﻦ ﻣﻮﺳﯽ ﺍﻟﺮﺿﺎ علیه السلام رفته ایم.ﺁﯾﻨﻪ‌ﻫای ﺭﯾﺰ و ﺩﺭﺷﺖ ﺩﺍرد. ﮐﺎﺭ ﻫﻤﻪ‌ﯼ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﯾﮏ ﭼﯿﺰ ﺍﺳﺖ: ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻥ ﻭ ﺍﻧﻌﮑﺎﺱ ﺩﺍﺩﻥ ﺍﺳﺖ. 🔶 ﺍﯾﻦ ﻋﺎﻟﻢ ﺩﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﻗﺮﺁﻥ ﺗﺎﻻ‌ﺭ ﺁﯾﯿﻨﻪ ﺍﺳﺖ. ﯾﻌﻨﯽ ﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﯾﮏ ﺁﯾﻨﻪ‌ﺍﯼ ﺍﺳﺖ. ﯾﮏ ﺁﯾﻪ‌ﺍﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﯾﺶ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ. 🔶ﺣﺘﯽ ﯾﮏ ﻗﻄﺮﻩ‌ﯼ ﺑﺎﺭﺍﻥ،ﺁﯾﻨﻪ‌ﯼ ﺷﻔﺎﻓﯽ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻥ ﺧﺪﺍ.خداوند در قرآن می فرماید:"می بینی ﮐﻪ ﻗﻄﺮﻩ‌ﻫﺎ ﺍﺯ ﺩﻝ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﻓﺮﻭ ﻣﯽ‌ﺭﯾﺰﻧﺪ."ﯾﻌﻨﯽ ﻗﻄﺮﻩ ﮐﺎﺭ ﻣﺎﺳﺖ،ﭼﺮﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﻤﯽ‌ﺑﯿﻨﯽ؟! 🔶 ﺣﺎﻻ‌ ﻧﺒﯿﻦ ﻫﻤﻪ ﺍﺵ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍﺳﺖ.ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﺩ ﻣﯽ‌ﺁﯾﺪ. ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ ﮐﺴﯽ ﻣﻨﮑﺮ ﻧﯿﺴﺖ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺫﺭﺍﺕ ﺭﺍ ﻣﺘﺮﺍﮐﻢ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ. ﻃﺒﻖ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﭼﯿﺰﯼ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺷﺪ ﻣﯽ‌ﺁﯾﺪ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﭼﻮﻥ ﺯﻣﯿﻦ ﺟﺎﺫﺑﻪ ﺩﺍﺭﺩ.ﻭﻟﯽ ﻗﺎﻧﻮﻥ، ﻗﺎﻧﻮﻥ ﮔﺬﺍﺭ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻫﺪ. 🔶ﻫﺮ ﻗﺎﻧﻮﻧﯽ ﺁﯾﻨﻪ‌ﺍﯼ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﮔﺬﺍﺭ. ﯾﻌﻨﯽ ﺍﯾﻦ ﺟﺎ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﮔﺬﺍﺭﯼ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺭﺍ ﻭﺿﻊ ﮐﺮﺩﻩ.ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﯼ ﺧﻮﺩ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻧﻤﯽ‌ﺍﻓﺘﺪ.ﭼﻮﻥ ﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺁﯾﻨﻪ ﻭﺍﺭ ﺍﺳﺖ. ﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﻣﯽ‌ﮔﺬﺍﺭﺩ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺯ ﻃﺮﯾﻖ ﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﻣﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﺣﻖ ﺁﮔﺎﻫﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﺑﮑﻨﺪ. 🔶ﻟﺬﺍ ﻗﺮﺁﻥ ﺑﻪ ﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﻋﺎﻟﻢ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ.ﺑﻪ ﻣﯿﺰ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ ﻋﺎﻟﻢ.ﺑﻪ ﮔﻞ ﻭ ﮔﻞ ﺩﺍﻥ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾد ﻋﺎﻟم.به هر چیزی که باعث علم و آگاهی ما نسبت به خداوند می شود، ﻋﺎﻟﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ. 🔶ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ‌ﯼ ﺍﯾﻦ‌ﻫﺎ ﻋﺎﻟﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺧﺪﺍ ﺭﺏ ﻫﻤﻪ‌ﯼ ﻋﺎﻟﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖ.ﺧﺪﺍ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺭﺷﺪ ﻭ ﺗﻌﺎﻟﯽ ﻣﯽ‌ﺩﻫﺪ.ﻋﺎﻟﻤﯿﻦ ﺭﺑﯽ ﺩﺍﺭﻧﺪ که ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ ﺭﺏ ﺍﻟﻌﺎﻟﻤﯿﻦ. 🔶 ﺍﯾﻦ ﺭﺏ ﺍﻟﻌﺎﻟﻤﯿﻦ ﯾﮏ ﺩﺳﺘﭽﯿﻦ ﻭ ﺧﯿرة ‌ﺍﯼ ﺩﺍﺭﺩ.ﺍﯾﻦ ﺧﯿرة ﯾﮏ ﻋﺘﺮﺗﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺁﻥ ﻋﺘﺮﺕ ﺑﻮ و ﻋﻄﺮ ﺧﻮﺵ ﺭﺍ می دهد... کانال جوانان انقلابی @Javananenghelabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐قرار شبانه 💐 🕙۲۲:۰۰🕙 اِلهى‏ عَظُمَ الْبَلاءُ، وَ بَرِحَ الْخَفآءُ، وَانْکشَفَ الْغِطآءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجآءُ، وَ ضاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ، و اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَيک‏ الْمُشْتَکى‏، وَ عَلَيک الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخآءِ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ، اُولِى الْأَمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَينا طاعَتَهُمْ، وَ عَرَّفْتَنا بِذلِک مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ، فَرَجاً عاجِلاً قَريباً کلَمْحِ‏ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ، يا مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ، يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ، اِکفِيانى‏ فَاِنَّکما کافِيانِ، وَانْصُرانى‏ فَاِنَّکما ناصِرانِ، يا مَوْلانا يا صاحِبَ‏ الزَّمانِ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، اَدْرِکنى‏ اَدْرِکنى‏ اَدْرِکنى‏، السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ، يا اَرْحَمَ الرَّاحِمينَ، بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرينَ کانال جوانان انقلابی @Javananenghelabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃امام حسن عسکری علیه‌السلام: 👌وصول به خداوند عزّوجل، سفرى است كه جز با عبادت در شب حاصل نگردد. 📗 مسند الامام العسکری ، ص ٢٩٠ کانال جوانان انقلابی @javananenghelabi
وقتےشما‌از‌این‌وان‌طعنه‌میخورید و‌لاجرم‌به‌گوشه‌اتاق‌پناه‌میبرید..😔 وباعکس‌های‌ما‌سخن‌میگویید و‌اشڪ‌میریزید. . به‌خدا‌قسم‌این‌جا‌کربلامی شود..💔 و‌برای‌هریڪ‌از‌غم‌هایِ‌دلتان این‌جا‌تمام‌شهیدان‌زار‌میزنند.....(: شهید‌سیدمجتبی‌علمدار!🌱 کانال جوانان انقلابی @javananenghelabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسوزون گناهمو با اشکهای نم نمم حسین جان من از الان به فکر محرمم...😭 🔹سید مجید بنی فاطمه 🙏 التماس دعا @Javananenghelabi
‌نیمہء شــــب شده و این دلِ من خــواب نرفــٺ بیســت و چند سالش شد و مرقدِ اربـاب نرفـــت @Javananenghelabi
‌چله ی عشق شد آغاز مدد ڪن ارباب این چہل روز ز هر گونہ گُنہ پاڪ شوم... بہ محرم برسم زنده،ولے عاشورا ڪربلا جان دهم و در حرمٺ خاڪ شوم... @Javananenghelabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸 🌸🍃 گاهی یک دوستت دارم ساده خلاصه می شود در یک سلام ...‼️ آن هم صبح اول وقت رو به قبله .... کانال جوانان انقلابی @javananenghelabi
سلام بر منتظران بقیه الله (اروحنا له الفداء) ان شاءالله هر روز صبح همراه باشید با قرار تجدید بیعت روزانه با عج الله تعالی فرجه الشریف👇 دعای عهد را با هم می خوانیم ☆بسم الله الرحمن الرحيم☆ 🌷اَﻟﻠّﻬُﻢَّ رَبَّ اﻟْﻨُّﻮرِ اﻟﻌَﻈﯿﻢِ وَرَبَّ اﻟﻜُﺮْﺳِﻲّ اﻟﺮَّﻓِﯿﻊِ وَرَبَّ اﻟْﺒَﺤْﺮِ اﻟْﻤَﺴْﺠُﻮرِ وﻣُﻨْﺰِلَ اﻟﺘَّﻮْرﯾﺔِ وَاﻷْﻧْﺠِﯿﻞِ وَاﻟﺰَّﺑُﻮرِ وَرَب َاﻟﻈِّﻞِّ وَاﻟْﺤَﺮوُرِ وَﻣُﻨْﺰِلَ اﻟْﻘُﺮْآنِ اﻟْﻌَﻈﯿﻢِ وَرَبَّ اﻟْﻤَﻼﺋِﻜَﺔِ اﻟْﻤُﻘَﺮَّﺑِﯿﻦَ وَاﻷْﻧْﺒﯿﺎءِ وَاﻟْﻤُﺮْﺳَﻠِﯿﻦ َ اَﻟﻠّﻬُﻢَّإِﻧّﻲ اﺳْﺄَﻟُﻚ ِﺑِﻮَﺟْﻬِﻚَ اﻟْﻜَﺮِﯾﻢِ وَﺑِﻨُﻮرِ وَﺟْﻬِﻚَ اﻟْﻤُﻨِﯿﺮِ وَﻣُﻠْﻜِﻚَ اﻟْﻘَﺪﯾﻢِ ﯾﺎﺣَﻲُّ ﯾﺎﻗَﯿُّﻮمُ أَﺳْﺄَﻟُﻚَ ﺑِﺎﺳْﻤِﻚَ اﻟَّﺬي اَﺷْﺮَﻗَﺖْ ﺑِﻪ اﻟﺴَّﻤﻮاتُ وَاﻷْرﺿُﻮنَ وَﺑِﺈﺳْﻤِﻚَ اﻟَّﺬي ﯾَﺼْﻠَﺢُ ﺑِﻪِ اﻷَوّﻟﻮُنَ واﻵﺧِﺮوُنَ ﯾﺎﺣَﯿّﺎً ﻗَﺒْﻞَ ﻛُﻞَّ ﺣَﻲٍّ وَﯾﺎ ﺣَﯿّﺎً ﺑَﻌْﺪَ ﻛُﻞِّ ﺣَﻲَوَﯾﺎﺣﯿّﺎً ﺣﯿﻦَ ﻻﺣَﻲَّ ﯾﺎﻣُﺤْﯿِﻲَ اﻟْﻤَﻮْﺗﻰ وَﻣُﻤﯿﺖَ اﻷَْﺣﯿﺎءِ ﯾﺎﺣَﻲُّ ﻻ إِﻟﻪَ إِﻻّ أَﻧْﺖ َ اَﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺑَﻠِّﻎْ ﻣَﻮْﻻﻧﺎ اَﻹﻣﺎم َاﻟﻬﺎدِيَ اﻟْﻤَﻬْﺪِيَّ اﻟْﻘﺎﺋِﻢَ ﺑِﺄﻣْﺮِكَ ﺻَﻠَﻮاتُ اﻟﻠّﻪِ ﻋَﻠَﯿْﻪِ وَﻋَﻠﻰ آﺑﺎﺋِﻪِ اﻟﻄّﺎﻫِﺮﯾِﻦَ ﻋَﻦْ ﺟَﻤِﯿﻊِ اﻟْﻤُﺆْﻣِﻨِﯿﻦ َوَاﻟْﻤُﺆْﻣِﻨﺎتِ ﻓﻲ ﻣَﺸﺎرقِ اﻷْرْضِ وَﻣَﻐﺎرِﺑﻬﺎ ﺳَﻬْﻠِﻬﺎ وَﺟَﺒَﻠِﻬﺎ وَﺑَﺮِّﻫﺎ وَﺑَﺤْﺮِﻫﺎ وَﻋَﻨّﻲ وَﻋَﻦْ وَاﻟِﺪَيَّ ﻣِﻦاﻟﺼَّﻠَﻮاتِ زِﻧَﺔَ ﻋَﺮْشِ اﻟﻠّﻪِ وَﻣِﺪادَ ﻛَﻠِﻤﺎﺗِﻪِ وَﻣﺎ اَﺣْﺼﺎﻩُ ﻋِﻠْﻤُﻪُ وَأَﺣﺎطَ ﺑِﻪِ ﻛِﺘﺎﺑُﻪُ اَﻟﻠّﻬُﻢَّ إﻧّﻲ اُﺟَﺪِّدُ ﻟَﻪُ ﻓﻲًﺻَﺒِﯿﺤَﺔِ ﯾَﻮْﻣﻲ ﻫﺬا وَﻣﺎ ﻋِﺸْﺖُ ﻣِﻦْ اَﯾّﺎﻣﻲ ﻋَﻬْﺪاً وَﻋﻘْﺪاً وَﺑَﯿْﻌﺔً ﻟَﻪُ ﻓﻲ ﻋُﻨُﻘﻲ ﻻ اَﺣُﻮلُ ﻋَﻨْﻬﺎ وَﻻ أَزُولُ أﺑَﺪا.. َاَﻟﻠّﻬُﻢَّ اﺟْﻌَﻠْﻨﻲ ﻣِﻦْ اَﻧﺼﺎرِﻩِ وَاَﻋْﻮاﻧِﻪِ وَاﻟﺬَّاﺑّﯿﻦَ ﻋَﻨْﻪُ وَاﻟْﻤُﺴﺎرِﻋﯿﻦَ إِﻟَﯿْﻪِ ﻓﻲ ﻗَﻀﺎءِ ﺣَﻮاﺋِﺠِﻪِ واﻟْﻤُﻤْﺘَﺜِﻠﯿﻦ ُﻷواﻣِﺮِﻩِ وَاﻟْﻤُﺤﺎﻣِﯿﻦَ ﻋَﻨْﻪُ وَاﻟﺴّﺎﺑِﻘﯿﻦَ اِﻟﻰ إِرادَﺗِﻪِ وَاﻟْﻤُﺴْﺘَﺸْﻬَﺪﯾﻦَ ﺑَﯿْﻦَ ﯾَﺪَﯾْﻪِ اﻟﻠّﻬُﻢَّ إنْ ﺣﺎلَ ﺑَﯿْﻨﻲ وﺑَﯿْﻨَﻪ اﻟْﻤَﻮْتُ اﻟَّﺬي ﺟَﻌَﻠْﺘَﻪُ ﻋَﻠﻰ ﻋِﺒﺎدِكَ ﺣَﺘْﻤﺎً ﻣَﻘْﻀِﯿّﺎً ﻓَﺄَﺧْﺮِﺟْﻨﻲ ﻣِﻦْ ﻗَﺒْﺮي ﻣُﺆْﺗَﺰِراً ﻛَﻔَﻨﻲ ﺷﺎﻫِﺮاً ﺳَﯿْﻔﻲ ﻣُﺠَﺮِّداْﻗَﻨﺎﺗﻲ ﻣُﻠَﺒِّﯿﺎً دَﻋْﻮَةَ اﻟﺪّاﻋﻲ ﻓﻲ اﻟْﺤﺎﺿِﺮِ وَاﻟْﺒﺎدي اَﻟﻠّﻬُﻢَّ اَرِﻧِﻲ اﻟﻄَّﻠْﻌَﺔَ اﻟﺮَّﺷﯿﺪَةَ واﻟْﻐُﺮَّةَ اﻟْﺤَﻤِﯿﺪَةَ واﻛْﺤُﻞُﻧﺎﻇِﺮي ﺑِﻨﻈْﺮَةٍ ﻣِﻨّﻲ إﻟَﯿﻪِ وَﻋَﺠِّﻞْ ﻓَﺮَﺟَﻪُ وَﺳَﻬِّﻞْ ﻣَﺨْﺮَﺟَﻪُ وَاَوُﺳِﻊْ ﻣَﻨْﻬَﺠﻪُ وَاﺳْﻠُﻚْ ﺑﻲ ﻣَﺤَﺠَّﺘَﻪُ وَاَﻧْﻔِﺬْ اَﻣْﺮَﻩ ِّوَاﺷْﺪُدْ اَزْرَﻩُ واﻋْﻤُﺮِ اﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺑﻪِ ﺑِﻼدَكَ وَاَﺣْﻲ ﺑِﻪِ ﻋﺒﺎدَكَ ﻓَﺈﻧَّﻚَ ﻗُﻠْﺖَ وَﻗَﻮْﻟُﻚَ اﻟْﺤَﻖُّ ﻇَﻬَﺮَ اﻟْﻔَﺴﺎدُ ﻓِﻲ اﻟْﺒَﺮ وَاﻟْﺒَﺤْﺮِ ﺑِﻤﺎ ﻛَﺴَﺒَﺖْ أَﯾْﺪِي اﻟﻨّﺎسِ ﻓَﺎﻇْﻬِﺮِ اﻟﻠّﻬُﻢَّ ﻟَﻨﺎ وَﻟِﯿَّﻚَ وَاَﺑْﻦَ ﺑِﻨْﺖِ ﻧَﺒِﯿِّﻚَ اﻟْﻤُﺴَﻤّﻰ ﺑِﺎﺳْﻢِ رَﺳْﻮﻟِﻚَ ﺻَﻠّﻰَّاﻟﻠّﻪُ ﻋَﻠَﯿْﻪِ وَآﻟِﻪِ وَﺳَﻠّﻢَ ﺣَﺘّﻰ ﻻﯾَﻈْﻔَﺮَ ﺑِﺸْﻲءٍ ﻣِﻦَ اﻟْﺒﺎﻃِﻞِ إِﻻّ ﻣَﺰَّﻗَﻪُ وَﯾُﺤِﻖَّ اﻟْﺤَﻖَّ وﯾُﺤَﻘّﻘَﻪ ُ وَاﺟْﻌَﻠْﻪُ اﻟﻠّﻬُﻢًﻣَﻔْﺰَﻋﺎً ﻟِﻤَﻈْﻠﻮُمِ ﻋِﺒﺎدِكَ وَﻧَﺎﺻِﺮاً ﻟِﻤَﻦْ ﻻﯾَﺠِﺪُ ﻟَﻪُ ﻧﺎﺻِﺮاً ﻏَﯿْﺮكَ وَﻣُﺠﺪِّداً ﻟِﻤﺎ ﻋُﻄِّﻞَ ﻣِﻦْ أَﺣْﻜﺎمِ ﻛِﺘﺎﺑِﻚَ وَﻣُﺸَﯿّﺪا لِما وَرَدَ ﻣِﻦْ أَﻋْﻼمِ دِﯾﻨِﻚَ وَﺳُﻨَﻦِ ﻧَﺒِﯿّﻚَ ﺻَﻠَّﻰ اﻟﻠّﻪُ ﻋَﻠَﯿْﻪِ وَآﻟِﻪِ وَاﺟْﻌَﻠْﻪُ اﻟﻠّﻬُﻢَّ ﻣِﻤِّﻦْ ﺣَﺼَّﻨْﺘَﻪُ ﻣِﻦْ ﺑَﺄْساﻟْﻤُﻌْﺘَﺪﯾﻦَ اَﻟﻠّﻬُﻢَّ وَﺳُﺮَّ ﻧَﺒِﯿّﻚ ﻣُﺤَﻤَّﺪاً ﺻَﻠّﻰ اﻟﻠّﻪُ ﻋَﻠَﯿْﻪِ وَآﻟِﻪِ ﺑِﺮُؤْﯾَﺘِﻪِ وَﻣَﻦْ ﺗَﺒِﻌَﻪُ ﻋَﻠﻰ دَﻋْﻮَﺗِﻪِ وَارْﺣَم اﺳْﺘِﻜﺎﻧَﺘَﻨاُﺑَﻌْﺪَﻩ ُ اﻟَﻠّﻬُﻢَّ اﻛْﺸِﻒْ ﻫﺬِﻩِ اﻟْﻐُﻤَّﺔَ ﻋَﻦْ ﻫِﺬﻩِ اﻻُْﻣَّﺔِ ﺑِﺤُﻀُﻮرِﻩِ وَﻋﺠِّﻞْ ﻟَﻨﺎ ﻇُﻬُﻮرَﻩُ إِﻧَّﻬُﻢْ ﯾَﺮَوْﻧَﻪُ ﺑَﻌﯿﺪاً وَﻧَﺮاﻩ ﻗﺮﯾﺒﺎً ﺑِﺮَﺣْﻤَﺘِﻚَ ﯾﺎ اَرْﺣَﻢَ اﻟﺮّاﺣِﻤﯿﻦ 🌷 🍃پس سه مرتبه دست بر ران راست خود میزنی و در هر مرتبه میگوئی:🍃 🌸العجل العجل یا مولای یاصاحب الزمان 🌸 کانال جوانان انقلابی @Javananenghelabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا