✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_سیزدهم
💠 شاید اگر این پیام را جایی غیر از مقام #امام_حسن (علیهالسلام) خوانده بودم، قالب تهی میکردم و تنها پناه امام مهربانم (علیهالسلام) جانم را به کالبدم برگرداند.
هرچند برای دل کوچک این دختر جوان، #تهدید ترسناکی بود و تا لحظهای که خوابم برد، در بیداری هر لحظه کابووسش را میدیدم که از صدای وحشتناکی از خواب پریدم.
💠 رگبار گلوله و جیغ چند زن پرده گوشم را پاره کرد و تاریکی اتاق کافی بود تا همه بدنم از ترس لمس شود. احساس میکردم روانداز و ملحفه تشک به دست و پایم پیچیده و نمیتوانم از جا بلند شوم.
زمان زیادی طول کشید تا توانستم از رختخواب جدا شوم و نمیدانم با چه حالی خودم را به در اتاق رساندم. در را که باز کردم، آتش تیراندازی در تاریکی شب چشمم را کور کرد.
💠 تنها چیزی که میدیدم ورود وحشیانه #داعشیها به حیاط خانه بود و عباس که تنها با یک میله آهنی میخواست از ما #دفاع کند. زنعمو و دخترعموها پایین پلههای ایوان پشت عمو پناه گرفته و کار دیگری از دستشان برنمیآمد که فقط جیغ میکشیدند.
از شدت وحشت احساس میکردم جانم به گلویم رسیده که حتی نمیتوانستم جیغ بزنم و با قدمهایی که به زمین قفل شده بود، عقب عقب میرفتم.
💠 چند نفری عباس را دوره کرده و یکی با اسلحه به سر عمو میکوبید تا نقش زمین شد و دیگر دستشان را از روی ماشه برداشتند که عباس به دام افتاده بود.
دستش را از پشت بستند، با لگدی به کمرش او را با صورت به زمین کوبیدند و برای بریدن سرش، چاقو را به سمت گلویش بردند. بدنم طوری لمس شده بود که حتی زبانم نمیچرخید تا التماسشان کنم دست از سر برادرم بردارند.
💠 گاهی اوقات #مرگ تنها راه نجات است و آنچه من میدیدم چارهای جز مردن نداشت که با چشمان وحشتزدهام دیدم سر عباسم را بریدند، فریادهای عمو را با شلیک گلولهای به سرش ساکت کردند و دیگر مانعی بین آنها و ما زنها نبود.
زنعمو تلاش میکرد زینب و زهرا را در آغوشش پنهان کند و همگی ضجه میزدند و #رحمی به دل این حیوانات نبود که یکی دست زهرا را گرفت و دیگری بازوی زینب را با همه قدرت میکشید تا از آغوش زنعمو جدایشان کند.
💠 زنعمو دخترها را رها نمیکرد و دنبالشان روی زمین کشیده میشد که نالههای او را هم با رگباری از گلوله پاسخ دادند. با آخرین نوری که به نگاهم مانده بود دیدم زینب و زهرا را با خودشان بردند که زیر پایم خالی شد و زمین خوردم.
همانطور که نقش زمین بودم خودم را عقب میکشیدم و با نفسهای بریدهام جان میکَندم که هیولای داعشی بالای سرم ظاهر شد. در تاریکی اتاق تنها سایه وحشتناکی را میدیدم که به سمتم میآمد و اینجا دیگر آخر دنیا بود.
💠 پشتم به دیوار اتاق رسیده بود، دیگر راه فراری نداشتم و او درست بالای سرم رسیده بود. به سمت صورتم خم شد طوری که گرمای نفسهای #جهنمیاش را حس کردم و میخواست بازویم را بگیرد که فریادی مانعش شد.
نور چراغ قوهاش را به داخل اتاق تاباند و بر سر داعشی فریاد زد :«گمشو کنار!» داعشی به سمتش چرخید و با عصبانیت اعتراض کرد :«این سهم منه!»
💠 چراغ قوه را مستقیم به سمت داعشی گرفت و قاطعانه حکم کرد :«از اون دوتایی که تو حیاط هستن هر کدوم رو میخوای ببر، ولی این مال منه!» و بلافاصله نور را به صورتم انداخت تا چشمانم را کور کند و مقابلم روی زمین نشست.
دستش را جلو آورد و طوری موهایم را کشید که نالهام بلند شد. با کشیدن موهایم سرم را تا نزدیک صورتش بُرد و زیر گوشم زمزمه کرد :«بهت گفته بودم تو فقط سهم خودمی!» صدای نحس عدنان بود و نگاه نجسش را در نور چراغ قوه دیدم که باورم شد آخر اسیر هوس این #بعثی شدهام.
💠 لحظاتی خیره تماشایم کرد، سپس با قدرت از جا بلند شد و هنوز موهایم در چنگش بود که مرا هم از جا کَند. همه وزن بدنم را با موهایم بلند کرد و من احساس کردم سرم آتش گرفته که از اعماق جانم جیغ کشیدم.
همانطور مرا دنبال خودش میکشید و من از درد ضجه میزدم تا لحظهای که روی پلههای ایوان با صورت زمین خوردم.
💠 اینبار یقه پیراهنم را کشید تا بلندم کند و من دیگر دردی حس نمیکردم که تازه پیکر بیسر عباس را میان دریای #خون دیدم و نمیدانستم سرش را کجا بردهاند؟
یقه پیراهنم در چنگ عدنان بود و پایین پیراهنم در خون عباس کشیده میشد تا از در حیاط بیرون رفتم و هنوز چشمم سرگردان سر بریده عباس بود که دیدم در کوچه #کربلا شده است...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
کپی ممنوع
کانال جــــــوانان انقلابی
@Javananenghelabi
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_چهاردهم
💠 بدن بیسر مردان در هر گوشه رها شده و دختران و زنان جوان را کنار دیوار جمع کرده بودند. اما عدنان مرا برای خودش میخواست که جسم تقریباً بیجانم را تا کنار اتومبیلش کشید و همین که یقهام را رها کرد، روی زمین افتادم.
گونهام به خاک گرم کوچه بود و از همان روی زمین به پیکرهای بیسر #مدافعان شهر ناامیدانه نگاه میکردم که دوباره سرم آتش گرفت.
💠 دوباره به موهایم چنگ انداخت و از روی زمین بلندم کرد و دیگر نفسی برای ناله نداشتم که از شدت درد، چشمانم در هم کشیده شد و او بر سرم فریاد زد :«چشماتو وا کن! ببین! بهت قول داده بودم سر پسرعموت رو برات بیارم!»
پلکهایم را به سختی از هم گشودم و صورت حیدر را مقابل صورتم دیدم در حالی که رگهای گردنش بریده و چشمانش برای همیشه بسته بود که تمام تنم رعشه گرفت.
💠 عدنان با یک دست موهای مرا میکشید تا سرم را بالا نگه دارد و پنجههای دست دیگرش به موهای حیدر بود تا سر بریدهاش را مقابل نگاهم نگه دارد و زجرم دهد و من همه بدنم میلرزید.
در لحظاتی که روح از بدنم رفته بود، فقط #عشق حیدر میتوانست قفل قلعه قلبم را باز کند که بلاخره از چشمه خشک چشمم قطره اشکی چکید و با آخرین نفسم با صورت زیبایش نجوا کردم :«گفتی مگه مرده باشی که دست #داعش به من برسه! تو سر حرفت بودی، تا زنده بودی نذاشتی دست داعش به من برسه!» و هنوز نفسم به آخر نرسیده، آوای #اذان صبح در گوش جانم نشست.
💠 عدنان وحشتزده دنبال صدا میگشت و با اینکه خانه ما از مقام #امام_حسن (علیهالسلام) فاصله زیادی داشت، میشنیدم بانگ اذان از مأذنههای آنجا پخش میشود.
هیچگاه صدای اذان مقام تا خانه ما نمیرسید و حالا حس میکردم همه شهر #مقام حضرت شده و بهخدا صدای اذان را نه تنها از آنجا که از در و دیوار شهر میشنیدم.
💠 در تاریکی هنگام #سحر، گنبد سفید مقام مثل ماه میدرخشید که چلچراغ اشکم در هم شکست و همین که موهایم در چنگ عدنان بود، رو به گنبد ضجه زدم و به حضرت التماس میکردم تا نجاتم دهد که صدای مردانهای در گوشم شکست.
با دستهایش بازوهایم را گرفته و با تمام قدرت تکانم میداد تا مرا از کابوس وحشتناکم بیرون بکشد و من همچنان میان هق هق گریه نفس نفس میزدم.
💠 چشمانم نیمه باز بود و همین که فضا روشن شد، نور زرد لامپ اتاق چشمم را زد. هنوز فشار انگشتان قدرتمندی را روی بازویم حس میکردم که چشمانم را با ترس و تردید باز کردم.
عباس بود که بیدارم کرده و حلیه کنار اتاق مضطرّ ایستاده بود و من همین که دیدم سر عباس سالم است، جانم به تنم بازگشت.
💠 حلیه و عباس شاهد دست و پا زدنم در عالم خواب بودند که هر دو با غصه نگاهم میکردند و عباس رو به حلیه خواهش کرد :«یه لیوان آب براش میاری؟» و چه آبی میتوانست حرارت اینهمه #وحشت را خنک کند که دوباره در بستر افتادم و به خنکای بالشت خیس از اشکم پناه بردم.
صدای اذان همچنان از بیرون اتاق به گوشم میرسید، دل من برای حیدرم در قفس سینه بال بال میزد و مثل همیشه حرف دلم را حتی از راه دور شنید که تماس گرفت.
💠 حلیه آب آورده بود و عباس فهمید میخواهم با حیدر خلوت کنم که از کنارم بلند شد و او را هم با خودش برد.
صدایم هنوز از ترس میتپید و با همین تپش پاسخ دادم :«سلام!» جای پای گریه در صدایم مانده بود که #آرامشش از هم پاشید، برای چند لحظه ساکت شد، سپس نفس بلندی کشید و زمزمه کرد :«پس درست حس کردم!»
💠 منظورش را نفهمیدم و خودش با لحنی لبریز غم ادامه داد :«از صدای اذان که بیدار شدم حس کردم حالت خوب نیس، برای همین زنگ زدم.»
دل حیدر در سینه من میتپید و به روشنی احساسم را میفهمید و من هم میخواستم با همین دست لرزانم باری از دلش بردارم که همه غمهایم را پشت یک #عاشقانه پنهان کردم :«حالم خوبه، فقط دلم برای تو تنگ شده!»
💠 به گمانم دردهای مانده بر دلش با گریه سبک نمیشد که به تلخی خندید و پاسخ داد :«دل من که دیگه سر به کوه و بیابون گذاشته!»
اشکی که تا زیر چانهام رسیده بود پاک کردم و با همین چانهای که هنوز از ترس میلرزید، پرسیدم :«حیدر کِی میای؟»
💠 آهی کشید که از حرارتش سوختم و کلماتی که آتشم زد :«اگه به من باشه، همین الان! از دیروز که حکم #جهاد اومده مردم دارن ثبت نام میکنن، نمیدونم عملیات کِی شروع میشه.»
و من میترسیدم تا آغاز عملیات #کابوسم تعبیر شود که صحنه سر بریده حیدر از مقابل چشمانم کنار نمیرفت...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
کپی ممنوع
کانال جـــــــوانان انقلابی
@Javananenghelabi
✌🇮🇷جوانان انقلابی🇵🇸✌️
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_سیزدهم 💠 شاید اگر این پیام را جایی غیر از مقام #امام_حسن (علیهالسلام) خو
🍀🌸ذکر صلوات به نیت فرج مولا فراموش نشود🍀🌸
🌕💫شهید حسین ریوندی
🔅هفتم تیر ۱۳۳۳
در سبزوار چشم به جهان گشود
. پدرش حسن، خوار و بار فروش بود
و مادرش،زهرا نام داشت.
🔅تا پایان سوم راهنمایی درس خواند. صافکار بود.
ازدواج کرد و صاحب یک پسر و دو دختر شد.
به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت.
🔅 دوم خرداد ۱۳۶۱، در خرمشهر بر اثر اصابت گلوله شهید شد.
مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است.
کانال جوانان انقلابی
@Javananenghelabi
«بسم رب الشهداءوالصدیقین»
شهید سید محمد حسینی بهشتی
آرامگاه: بهشت زهرا تهران
محل زندگی: اصفهان، قم، تهران، هامبورگ
نقشهای برجسته نظریهپردازی جمهوری اسلامی،
تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ، اولین رئیس قوه قضائیه در جمهوری اسلامی ایران لقب آیت الله - شهیدمظلوم
آثار: خدا از دیدگاه قرآن.
فرزندان: محمد رضا، علی رضا.
کانال جوانان انقلابی
@Javananenghelabi
🍃🌸🌸🌸🍃
سید محمد حسینی بهشتی (۱۳۰۷ - ۱۳۶۰ش) از روحانیون مؤثر در انقلاب اسلامی ایران بود. بهشتی در حوزه علمیه قم شاگرد علمایی مانند آیت الله بروجردی، امام خمینی، محقق داماد و علامه طباطبائی بود. وی از معدود روحانیان تحصیلکرده دانشگاهی و آشنا به زبانهای انگلیسی و آلمانی بود. او از بنیانگذران و اساتید مدرسه علمیه حقانی است که دروس دینی را به روشهای جدیدتر آموزش میداد و دبیرستان دین و دانش را نیز با هدف تقویت علمی جوانان مذهبی تاسیس کرد.
بهشتی از مخالفان نظام سلطنتی پهلوی حاکم بر ایران بود و علیه آن مبارزه سیاسی میکرد به همین دلیل مدتی از ایران خارج شد و در این مدت در مرکز اسلامی هامبورگ در آلمان فعالیت میکرد. در سال ۱۳۴۹ به ایران بازگشت و بر فعالیتهای فرهنگی از جمله تدوین کتب درسی دانشآموزان متمرکز شد. در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی ایران، رهبری انقلاب او را به عنوان یکی از اعضای شورای انقلاب انتخاب کرد و بعد از پیروزی نیز از موثرترین افراد در تنظیم قانون اساسی بود و به عنوان نخستین رئیس قوه قضائیه در جمهوری اسلامی ایران فعالیت خود را آغاز کرد.
بهشتی بعد از تشکیل جامعه روحانیت مبارز تهران با همکاری دوستانش حزب جمهوری اسلامی را تشکیل داد و نخستین دبیر کل آن شد. او سرانجام در دفتر مرکزی همان حزب و در یک عملیات تروریستی در ۷ تیر ۱۳۶۰ش به همراه ۷۲ تن دیگر به شهادت رسید.
بهشتی در مسائل مختلف دینی صاحب نظر بود و گاه مواضعی متفاوت از سایر روحانیان داشت، چنانکه در دهه ۱۳۵۰ شمسی از علی شریعتی در مقابل حملات حوزویان دفاع میکرد. از او آثاری منتشر شده که بخش مهمی از آنها حاصل سخنرانیهای اوست.
کانال جوانان انقلابی
@Javananenghelabi
#حی_علی_الصلاة
🦋مؤمنان تـنها کسانى هستند که هر
گاه نام خدا برده شود دل هایشان
از عظمت او لرزان شـــود و هرگاه
آیات خـ♡ـدا بر آنان تـلاوت شود
#ایـمانشان را مى افزاید و تنها بر پروردگارشان تــوکّل مى کنند.
آنان که نماز را برپا مى دارند و از
آنــچه به ایشان روزى داده ایم به
محرومان #انــفاق میکنند....❣🌙🍃
اللــهم ؏ــجل لولیڪـ💚الفرج
🦋..
کانال جوانان انقلابی
@javananenghlabi
✌🇮🇷جوانان انقلابی🇵🇸✌️
🌷مهدی شناسی ۲۲۳🌷 🌹...و منتهی الحلم...🌹 🔹زیارت جامعه کبیره🔹 ⚫️کفه های ترازو ﻃﻮﺭﯼ ﺍﺳﺖ که ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺑﻪ
🦋بسم الله الرحمن الرحیم🦋
🌷اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌷
سلام عرض وادب خدمت دوستان
🌹بحث امشب رو تقدیم می کنیم بہ شهید سید محمد حسبنی بهشتی و شهید حسین ریوندی 🌹
✌🇮🇷جوانان انقلابی🇵🇸✌️
🦋بسم الله الرحمن الرحیم🦋 🌷اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌷 سلام عرض وادب خدمت دوستان 🌹بحث
🌷مهدی شناسی ۲۲۴🌷
🌹...و منتهی الحلم...🌹
🔹زیارت جامعه کبیره🔹
🌸امام زمان علیه السلام ﻗﺪﺭﺕ ﻣﺎﻭﺭﺍﺋﯽ ﺩﺍرند اﻣﺎ ﻋﺎﺷﻖ ﻫﻢ هستند.بنابراین ﺫﺭﻩﺍﯼ ﺍﺯ ﻋﻠﻢ ﺍﻟﮑﺘﺎﺏ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ نمی کنند.
🌸ﺍﻣﺎمان از علم الکتاب ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻤﯽﮐﺮﺩﻧﺪ.ﯾﮏ ﺧﺎﻧﻤﯽ ﻣﯽﺭﻓﺖ ﺣﺮﻡ ﺍﻣﺎﻡ ﮐﺎﻇﻢ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ.ﯾﮏ ﮐﺴﯽ ﮔﻔﺖ:ﮐﺠﺎ ﻣﯽﺭﻭﯼ؟ ﮔﻔﺖ ﻣﯽﺭﻭﻡ ﺣﺮﻡ ﺯﯾﺎﺭﺕ.ﮔﻔﺖ: ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻪ ﻣﯽﺭﻭﯼ؟ ﮔﻔﺖ: ﺣﺎﺟﺖ ﺩﺍﺭﻡ. ﮔﻔﺖ ﺣﺎﺟتت ﭼﯿﺴﺖ؟ ﮔﻔﺖ ﭘﺴﺮﻡ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺍﺳﺖ. ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺁﺯﺍﺩ ﺷﻮﺩ. ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻦ ﺁﻗﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﺳﺎﻝ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺑﻮﺩ،ﺍﮔﺮ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺁﺯﺍﺩ ﻣﯽﮐﺮﺩ.
🌸در جواب باید گفت ﺍﯾشان ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﻧﺎﻡ ﺧﺪﺍ ﺑﺮ ﺯﺑﺎﻥ ها ﺑﯿﻔﺘﺪ. ﻣﻦِ ﺍﻣﺎﻡ ﮐﺎﻇﻢ ﻣﯽﺭﻭﻡ ﮔﻮﺷﻪﯼ ﺳﯿﺎﻩ ﭼﺎﻝ ﺗﺎ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺑﺪﺍﻧﺪ ﺧﺪﺍ ﺧﯿﻠﯽ ﻗﯿﻤﺖ ﺩﺍﺭﺩ.ﺧﺪﺍ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺭﺯﺵ ﺩﺍﺭﺩ. ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﻭ ﺑﻪ ﮔﻮﺷﻪﺍﯼ ﺍﻓﺘﺎدﻥ ﻣﯽﺍﺭﺯﺩ. ﺍﯾﻦ ﺳﺨﺘﯽﻫﺎ ﻣﯽﺍﺭﺯﺩ.ﻣﻦ ﻫﻢ ﺍﻧﺴﺎنم ﺭﻧﺞ ﻣﯽﮐﺸﻢ ﻭﻟﯽ ﻣﯽﺍﺭﺯﺩ،ﺍﯾﻦ ﺭﻧﺞﻫﺎ و ﻣﺮﺍﺭﺕﻫﺎ را تحمل کردن.عاقبت هم فرزند آن زن آزاد می شود.
🌸ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ﺍﺯ ﻋﻠﻢ ﺍﻟﮑﺘﺎﺏ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ.ﺍﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻭﺍﺭﺵ ﻗﻄﻌﺎ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﯽﮐﻨﺪ.
🌸ﻣﺸﮑﻞ ﻣﺎ ﺁﺩﻡﻫﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻫﻞ ﻗﯿﺎﺱ ﻭ ﻣﻘﺎﯾﺴﻪ ﺍﯾﻢ.ﭼﻮﻥ ﻣﺎ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﯾﮏ ﺁﺩﻡﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﮐﻤﺘﺮﯾﻦ ﻗﺪﺭﺕ ﺑﯿﺸﺘﺮﯾﻦ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ،ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﯿﻢ ﻫﻀﻢ ﺑﮑﻨﯿﻢ ﮐﻪ ﯾﮏ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﺑﺎﺷﻨﺪ که ﺍﺯ ﺑﯿﺸﺘﺮﯾﻦ ﻗﺪﺭﺕ،ﮐﻤﺘﺮﯾﻦ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﺑﮑﻨﻨﺪ...
#مهدی_شناسی
#قسمت_224
#جامعه_کبیره
کانال جوانان انقلابی
@Javananenghelabi
🌷مهدی شناسی ۲۲۵🌷
🌹...و اصول الکرم...🌹
🔸زیارت جامعه کبیره🔸
🌿يک درخت تنه دارد و روی آن تنه ﻫﻢ ﯾﮏ ﺷﺎﺧﻪﻫﺎﯾﯽ ﺳﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ.ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﺷﺎﺧﻪﻫﺎ ﻫﻢ ﯾﮏ ﺑﺮﮒﻫﺎ ﻭ ﻣﯿﻮﻩﻫﺎﯾیست.ﺍﯾﻦ ﺗﻨﻪ،ﺍﯾﻦ ﺷﺎﺧﻪﻫﺎ،ﺍﯾﻦ ﺑﺮﮒﻫﺎ،ﺍﯾﻦ ﻣﯿﻮﻩﻫﺎ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺍﺯ ﺭﯾﺸﻪﻫﺎ ﺩﺍﺭﻧﺪ.
🌿ﻫﻤﺎﻥ ﺭﯾﺸﻪﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻇﺎﻫﺮ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﻣﺎ ﭘﺎ ﺭﻭﯼ ﺁﻥﻫﺎ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯾﻢ ﺗﺎ ﯾﮏ ﺳﯿﺒﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺷﺎﺧﻪﺍﯼ ﺑﭽﯿﻨﯿﻢ.
🌿ﻋﺮﺏﻫﺎ ﺑﻪ ﺭﯾﺸﻪﻫﺎ ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ ﺍﺻﻮﻝ. ﺍﺻﻮﻝ ﺟﻤﻊ ﺍﺻﻞ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﺻﻞ ﯾﻌﻨﯽ ﺭﯾﺸﻪ. ﺍﺻﻮﻝ ﯾﻌﻨﯽ ﺭﯾﺸﻪﻫﺎ.
🌿ﺩﺭ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﮐﺮﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺗﻨﻪﯼ ﺩﺭﺧﺖ ﺗﺸﺒﯿﻪ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﻣﻌﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺁﻥ ﮐﺮﻡ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﻣﺼﺎﺩﯾﻘﯽ ﮐﻪ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺷﺎﺧﻪﻫﺎ ﺗﺸﺒﯿﻪ ﻣﯽﺷﻮﺩ.
🌿ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﮐﺮﻡ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ است؟ ﻣﻌﻨﺎ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﮐﺮﻡ ﻣﻄﻠﻖ ﺧﻮﺑﯽ ﺍﺳﺖ ﯾﻌﻨﯽ ﻫﺮ ﺧﻮﺑﯽ ﺭﺍ ﻋﺮﺏ ﮐﺮﻡ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ. ﻣﻄﻠﻖ ﺧﻮﺑﯽ ﺍﺳﺖ. ﻭ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺭ ﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺁﻥ ﭼﯿﺰ ﻣﯽﮔﻮﯾﯿﻢ ﮐﺮﯾﻢ.
🌻ﮐﺮﻡ یعنی خوبی به طور مطلق.ﺧﻮﺩ ﺧﻮﺑﯽ ﺷﺎﺧﻪﻫﺎﯾﯽ دارد.ﺩﺭ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻣﯽﺧﻮﺍﻧﯿﻢ ﮐﻪ ﻣﻄﻠﻖ ﺧﻮﺑﯽ ﻣﺜﻞ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺭﺧﺖ ﺳﯿﺐ ﺍﺳﺖ. ﺭﯾﺸﻪﻫﺎﯾﯽ ﺩﺍﺭﺩ.
🌻ﮐﺮﻡ ﻫﻢ ﺭﯾﺸﻪﻫﺎﯾﯽ ﺩﺍﺭﺩ. ﺭﯾﺸﻪ ﻫﺎﯾﺶ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ.ﯾﻌﻨﯽ ﻣﻄﻠﻖ ﺧﻮﺑﯽ ﻓﻘﻂ ﺍﺯ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ ﺳﺮ ﻣﯽﺯﻧﺪ.
🌻ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﯾﮏ ﮐﺴﯽ ﭼﻬﺮﻩ ﺍﺵ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﻣﺎ ﺍﺧﻼﻗﺶ ﺯﯾﺒﺎ ﻧباشد. ﮔﺎﻫﯽ ﭼﻬﺮﻩ ﺍﺵ ﺯﯾﺒﺎ ﺍﺳﺖ ﺍﺧﻼﻗﺶ ﻫﻢ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ.ﮔﺬﺷﺘﻪﯼ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ.ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩﯼ ﺧﻮﺑﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ.پس ﻣﻄﻠﻖ ﺧﻮﺑﯽ ﻧﯿﺴﺖ.
🌻ﻣﻄﻠﻖ ﺧﻮﺑﯽ ﻓﻘﻂ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺍﺯ ﺍهل بیت ﺭﯾﺸﻪ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ.ﯾﻌﻨﯽ ﺍﯾشان ﮐﺴﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺳﺮﺍﭘﺎ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺍﻧﺪ. ﻫﻤﻪﯼ ﺧﻮﺑﯽﻫﺎ ﺭﺍ ﯾﮏ ﺟﺎ ﺩﺍﺭﻧﺪ.
🌻ﺍﯾﻦ ﯾﮏ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﺍﺻﻮﻝ ﺍﻟﮑﺮﻡ ﺍﺳﺖ ﯾﻌﻨﯽ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯽﮐﻨﯿﺪ ﯾﮏ ﮐﺴﯽ ﻣﻄﻠﻖ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺧﻮﺑﯽ ﻣﻄﻠﻖ ﺑﺎﺷﺪ.
#مهدی_شناسی
#قسمت_225
#جامعه_کبیره
کانال جوانان انقلابی
@Javananenghelabi
💐قرار شبانه 💐
🕙۲۲:۰۰🕙
اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ، وَ بَرِحَ الْخَفآءُ، وَانْکشَفَ الْغِطآءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجآءُ، وَ ضاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ، و اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَيک الْمُشْتَکى، وَ عَلَيک الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخآءِ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ، اُولِى الْأَمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَينا طاعَتَهُمْ، وَ عَرَّفْتَنا بِذلِک مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ، فَرَجاً عاجِلاً قَريباً کلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ، يا مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ، يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ، اِکفِيانى فَاِنَّکما کافِيانِ، وَانْصُرانى فَاِنَّکما ناصِرانِ، يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، اَدْرِکنى اَدْرِکنى اَدْرِکنى، السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ، يا اَرْحَمَ الرَّاحِمينَ، بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرينَ
کانال جوانان انقلابی
@Javananenghelabi
روایت است که یکی از اصحاب از امام صادق علیه السلام پرسید:
اگر من نتوانم #نمازشب را در وقتش بخوانم باید چه کنم؟ حضرت فرمودند: فردایش قضایش را بخوان.
گفت: اگر نتوانم یازده رکعت بخوانم چه؟ حضرت پاسخ دادند: سه رکعتش را بخوان.
اگر نتوانم سه رکعت را هم در شب بخوانم چه؟ پاسخ دادند: صبحش قضا کن.
پرسید اگر نتوانستم قضا کنم چه؟ پاسخ دادند: نمازمغرب و عشا را به جماعت بخوان و بعد از نماز عشا آیه: " 285 بقره " را بخوان، ثواب نماز شب در نامه اعمال مینویسند.
پرسید: اگر مسجدی نزدیک نبود تا به جماعت بخوانیم؟ پاسخ دادند: وقتی برای خوردن آب در نیمه شب برمیخیزی بعد از نوشیدن بگو" اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ"
اینگونه انعطاف نماز شب را نشان میدهند تا همه در نامه اعمال خود نماز شب داشته باشند و عزتمند شوند.
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_بخوانیم
کانال جوانان انقلابی
@javananenghlabi
#با_ولایت_تا_شهادت
شهیدمصطفی صدرزاده
همیشه تاکید داشت يه شهید انتخاب کنید
برید دنبالش بشناسیدش
باهاش ارتباط برقرار کنید
شبیهش بشيد
حاجت بگیرید شهید میشید
1⃣انتخاب شهید
به یه گردان نگاه کن
به صورت شهدا نگاه کن به عکسشون، به لبخندش
ببین کدوم رو بیشتر دوس داری
با کدوم یکی بیشتر راحتی؟!
2⃣عهد بستن با دوست شهیدت
یه جایی بنویس؛ البته اگه ننوشتی هم اشکال نداره.
با دوست شهیدم عهد میبندم پای رفاقت او تا لحظه ی مرگم خواهم بود و از تذکرات دوستانه ی خود به هیچ وجه روی نمیگردانم.
3⃣شناخت شهید
تا میتونی از دوست شهیدت اطلاعات جمع آوری کن.
عکس، فیلم، صوت، کتاب و وصیت نامه..
4⃣هدیه ثواب اعمال خود به شهید
از همین الان هرکار ثوابی که انجام میدی،
فقط یه جمله بگو:"خدایا! ثواب این عملم برسه به دوست شهیدم."
طبق روایات نه تنها ازت چیزی کم نمیشه، بلکه با برکت تر هم میشه!
بچه ها! شهید، اونقدر مقام بالایی داره که نیازی به ثواب کار ما نداشته باشه!
تو با این کار خلوص نیت و علاقت رو به شهید نشون میدی!
5⃣درگیر کردن خود با شهید.
سریع همین الان بک گراند گوشیتو عوض کن و عکس دوستتو بزار!!
در طول روز باهاش درد دل کن.باهاش حرف بزن.آرزوهاتو بهش بگو..
6⃣عدم گناه در حضور رفیق
روح شهید تا گام پنجم بسیار از شما راضیه
ولی آیا در حضور دوست معنویت میتونی گناه کنی؟
حجاب، رابطمون با نامحرم، چت با نامحرم، غیبت، دروغ، نمازامون و .....
7⃣اولین پاسخ شهید
کمی صبر و استقامت در گام ششم، آنچنان شیرینی برای شما خواهد داشت که در گام بعدی گناه کردن براتون سخت میشه..
خواب دوست شهیدتو میبینی، دعایی که کرده بودی برآورده میشه، و...
8⃣حفظ و تقویت رابطه تا شهادت(مرگ)
گام های سختی رو کشیدین!درسته؟!
مطمئنا با شیرینی قلبی همراه بوده....
#شبتون_شهدایی
کانال جوانان انقلابی
@javananenghlabi