1393_503_mazlomiyat_emam_hasan_momeni.mp3
1.91M
﷽؛
✅ مظلومیت امام حسن علیه السلام
#مؤمنی
https://eitaa.com/Javanmardi_langarudi
﷽؛
#اماممجتبی علیهالسلام با سمّى كه با دسيسهگرى معاويه فراهم گرديده بود به دست جعده دختر اشعث بن قيس به بستر شهادت افتاد .
#جُنادةبناميّه به حضرتش گفت :
« چرا به معالجهی خويش اقدام نمىكنيد ؟»
#حضرت پاسخ دادند:
« اى بندهی خدا ، مرگ را چگونه مىتوان مداوا نمود ؟!»
#جناده مىگويد :
من گفتم :
« إنّا للهِ وَ إنّا إليهِ راجِعُونَ »
#آنگاه حضرت متوجّه من شده فرمودند :
« خبر داد رسول خدا صلىاللهعليهوآله كه بعد از او دوازده خليفه و امام خواهند بود ؛ يازده تن ايشان از نسل #على و #فاطمهاند و جملگى آنان يا به تيغ و يا به زهر #شهيد مىشوند ».
#برگرفته از کتاب زینت عرش خدا ،
آیت الله العظمی وحید خراسانی .
#کفایهالاثر ، ص۲۷۷.
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
@Javanmardi_langarudi
🌐 کارشناس احکام و مسائل شرعی حجت الاسلام والمسلمین سید شمس الدین جوانمردی لنگرودی 🌐
﷽؛
#اميرالمؤمنين علیهالسلام فرمود :
«بَخ بَخ سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ مَنْ لَكُمْ بِمِثْلِ لُقْمَانَ الْحَكِيمِ عَلِمَ عِلْمَ الْأَوَّلِ وَ الآخِرِ»؛
" خوشا به حال سلمان ! سلمان از ما #اهلبيت است و كيست در ميان شما مثل لقمان حكيم كه عالم علم اولين و آخرين بود ؟
#احتجاج ، ج۱، ص۳۸۷؛ #بحارالأنوار ، ج۲۲، ص۳۳۰.
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
@Javanmardi_langarudi
✅ ویژه نامه #زائر_عرش
🔰 برگ اول
«...إِذَا أَرَدْتَ الْخُرُوجَ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام فَصُمْ قَبْلَ أَنْ تَخْرُجَ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ؛ یَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ وَ یَوْمَ الْخَمِیسِ وَ یَوْمَ الْجُمُعَةِ، فَإِذَا أَمْسَیْتَ لَیْلَةَ الْجُمُعَةِ، فَصَلِّ صَلَاةَ اللَّیْلِ، ثُمَّ قُمْ فَانْظُرْ فِی نَوَاحِی السَّمَاءِ وَ اغْتَسِلْ تِلْکَ اللَّیْلَةَ قَبْلَ الْمَغْرِبِ ثُمَّ تَنَامُ عَلَى طُهْرٍ؛ فَإِذَا أَرَدْتَ الْمَشْیَ إِلَیْهِ فَاغْتَسِلْ وَ لَا تَطَیَّبْ وَ لَا تَدَّهِنْ وَ لَا تَکْتَحِلْ حَتَّى تَأْتِیَ الْقَبْر.»
#امام_صادق علیهالسلام به ابوبصیر فرمودند :
«هرگاه خواستی برای زیارت #حسین علیهالسلام بیرون روی ، قبل از اینکه خارج شوی ، سه روز #روزه بگیر ؛ روز چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه ، پس هنگامیکه شب جمعه فرا رسید ، #نماز_شب بخوان ، پس برخیز و به اطراف آسمان نظاره کن و در آن شب #غسل کن قبل از مغرب ، پس بخواب درحالیکه با #طهارت باشی .
پس هنگامی که خواستی #پیاده به سوی قبرش روی ، غسل نما و خود را خوشبو مکن و از روغن نیز استفاده مکن و سرمه نیز استفاده نکن ، تا اینکه به سمت قبر بروی ».
📚 تهذیب الاحکام، ج۶، ص۷۶.
✅ ویژه نامه #زائر_عرش
🔰برگ دوم|
عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ ثُوَيْرِ بْنِ أَبِي فَاخِتَةَ قَالَ: «قَالَ لِي أَبُو عَبْدِاللَّهِ علیهالسلام: يَا حُسَيْنُ، مَنْ خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ يُرِيدُ زِيَارَةَ [قَبْرِ] الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ [بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیهماالسلام]، إِنْ كَانَ مَاشِياً كَتَبَ اللَّهُ [كُتِبَ] لَهُ بِكُلِّ خُطْوَةٍ حَسَنَةً وَ حَطَّ بِهَا [مُحِيَ] [مَحَى]عَنْهُ سَيِّئَةً (وَ إِنْ كَانَ رَاكِباً كَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِكُلِ حَافِرٍ[خُطْوَة] حَسَنَةً وَ حَطَّ عَنْهُ بِهَا سَيِّئَةً)؛ حَتَّى إِذَا صَارَ بِالْحَائِرِ كَتَبَهُ اللَّهُ مِنَ الْمُفْلِحِينَ [الصَّالِحِينَ] [الْمُفْلِحِينَ الْمُنْجِحِينَ] وَ إِذَا قَضَى مَنَاسِكَهُ كَتَبَهُ اللَّهُ مِنَ الْفَائِزِينَ حَتَّى إِذَا أَرَادَ الِانْصِرَاف،َ أَتَاهُ مَلَكٌ فَقَالَ لَهُ: أَنَا [إِنَّ] رَسُولُ اللَّهِ رَبُّكَ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ: اسْتَأْنِفْ الْعَمَلَ فَقَدْ غُفِرَ [غَفَرَ اللَّهُ] لَكَ مَا مَضَى.»
#امام_صادق علیهالسلام به حسین بن ثویر فرمودند :
« اى حسين ! كسى كه از منزلش بيرون آيد و قصدش زيارت قبر حضرت #حسين_بن_على علیهماالسلام باشد ؛
اگر #پياده رود، خداوند منّان به #هر_قدمى كه برمىدارد ، یک #حسنه برايش نوشته و یک #گناه از او محو مىفرمايد ؛ تا زمانى كه به #حائر برسد ، و پس از رسيدن به آن مكان شريف، حق تعالى او را از #رستگاران [مفلحین] قرار مىدهد ؛ تا وقتى كه مراسم و اعمال زيارت را به پايان برساند ، كه در اين هنگام او را از #فائزين محسوب مىفرمايد ؛ تا زمانى كه ارادهی مراجعت نمايد، در اين وقت فرشتهاى نزد او آمده و مىگويد :
#رسول_خدا صلیاللهعلیهوآله سلام رسانده و به تو مىفرمايد :
از #ابتدا عمل را شروع كن ؛ تمام گناهان گذشتهات #آمرزيده شد ».
📚 تهذیب الاحکام، ، ج۶، ص۴۳؛ ثواب الاعمال، شیخ صدوق، ص۹۱.
﷽؛
#یا_امام_رضا
" يَا أَبَا الْحَسَنِ يَا عَلِىَّ بْنَ مُوسىٰ ، أَيُّهَا الرِّضا ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنا ، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ ".
" ای ابا الحسن ، ای علی بن موسی ، ای رضا ، ای فرزند فرستاده خدا ، ای حجّت خدا بر بندگان ، ای آقا و مولای ما ، به تو روی آوردیم و تو را واسطه قرار دادیم و بهسوی خدا به تو توسّل جستیم و تو را پیش روی حاجاتمان نهادیم ، ای آبرومند نزد خدا ، برای ما نزد خدا شفاعت کن ".
أَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
هدایت شده از ،، احکام و مسائل شرعی ،،
﷽؛
🚨 #بسیار_ویژه_شنیدنی
#کشتی_دو_برادر
✨ امام باقر علیه السلام در روایتی می فرمایند : پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مریض بود . فاطمه سلام الله علیها دست حسن و حسین علیهماالسلام را گرفت و به جهت عیادت پدر در منزل عایشه به راه افتادند. دیدند رسول خدا صلی الله علیه و آله خوابیده است ـ امام حسن در طرف راست پیامبر و امام حسین در طرف چپ آن حضرت نشستند و بر بدن حضرت فشار می آوردند. چون حضرت از خواب بیدار نشد، خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها به حسن و حسین علیهما السلام فرمود : " ای عزیزانم ! جدّ شما در خواب است . اکنون برگردید و او را دعا کنید و به حال خود واگذارید. تا از خواب بیدار شود ، آنگاه بسوی او باز گردید."
🔹عرض کردند : مادر ، ما از اینجا بیرون نمی رویم . حسن بر بازوی راست و حسین بر بازوی چپ آن حضرت خوابیدند ، در این وقت فاطمه برخاست و به خانه خود رفت .
🔸حسن و حسین کمی خوابیدند و زود بیدار شدند ، ولی دیدند پیامبر در خواب است. به عایشه گفتند : مادرمان کجا رفت ؟ گفت : به منزل خود .
🔹سپس برخاستند و در آن شب تاریک و پر رعد و برق که آسمان به شدت می بارید بیرون آمدند ، و پس نوری از برای آنان درخشید . حسن در آن نور با دست راست خود ، دست چپ حسین را گرفت و با هم صحبت می کردند تا به باغ بنی نجّار رسیدند . بنابراین ، سرگردان شدند و نمی دانستند کجا بروند .
🔸حسین به برادرش گفت : ما سرگردانیم و نمی دانیم کجا می رویم ، بهتر این است که در اینجا بخوابیم تا صبح شود . همدیگر را به آغوش کشیده و خوابیدند . از آن طرف چون رسول خدا بیدار شد در جستجوی فرزندان به خانه فاطمه رفت ولی دید که آنجا نیستند . سپس سرپایی ایستاد و گفت :
" ای معبود ، سید و مولای من ! حسن و حسین فرزندان من هستند از گرسنگی بیرون رفتند . تو وکیل من بر آنان هستی."
🔹سپس نوری درخشید و پیامبر در روشنایی آن نور رفت تا به باغ بنی نجّار رسید .دید حسن و حسین در آغوش هم خوابیدند در حالیکه باران تندی می بارید بطوری هرگز مردم مثل آن را ندیده بودند. ولی خداوند متعال در آن محلی که آن دو عزیز خوابیده بودند ، آنان را از باران حفظ کرده بطوریکه حتی قطره ای بر آنان نچکیده بود.
🔸ماری کنار آنان بود که دو پر داشت که یکی را بر حسن و دیگری را بر حسین روپوش کرده، چون چشم پیامبر به آنان افتاد ، تنحنح کرد ، و مار متوجه شد و خود را کنار کشید و گفت :
" خدایا ! تو و فرشتگانت را گواه می گیرم ، این دو فرزندان پیامبر تو هستند، آنان را حفظ و حراست نموده ، صحیح و سالم به پیامبر تو سپردم."
🔹پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود :
" ای مار ! تو کیستی و از کجایی ؟ عرض کرد : من فرستاده جن به سوی تو هستم . فرمود : از کدام قبیله ؟ عرض کرد : از جنّ نصیبین ، عده ای از بنی ملیح یک آیه از قرآن را فراموش کرده ایم ، و مرا به خدمت شما فرستاده اند که آن آیه را بیاموزم . چون اینجا رسیدم ، شنیدم کسی ندا میکند ای مار ! این دو ( حسنین ) فرزندان رسول خدایند ، آنان را از آفات ، ناگواریها ، حوادث و بدیهای شب و روز حفظ کن . من هم از آنان نگهبانی کرده و صحیح و سالم به شما تحویل میدهم . مار آیه را یاد گرفت و برگشت."
🔸پیامبر اکرم حسن را بر دوش راست و حسین را بر دوش چپ گذاشت و آمد که جمعی از یاران به ایشان رسیدند . یکی از آنان گفت : یا رسول الله ! پدر و مادرم فدای تو ! یکی از فرزندانت را به من بده تا زحمت حمل تو سبک شود . حضرت فرمود : دست نگهدار ، خداوند سخن تو را شنید و مقامت را شناخت . دیگری عرض کرد : یا رسول الله ! اجازه فرمایید یکی را من حمل کنم ، حضرت جواب شخص اول را به او فرمود .
🔹حضرت علی علیه السلام آمد و عرض کرد : یا رسول الله ! پدر و مادرم فدای شما ، اجازه بفرمایید یکی را من بردارم تا حمل تو سبک باشد.
پیامبر رو به حسن فرمود : به دوش پدرت می روی ؟ عرض کرد : یا جدّا !
به خدا سوگند ! دوش تو برایم محبوبتر است از دوش پدرم.
آنگاه به حسین فرمود : اگر میخواهی بر دوش پدر باش .
عرض کرد : من نیز همان را میگویم که برادرم حسن گفت.
🔸خلاصه پیامبر آنان را به منزل فاطمه آورد . پیامبر چند دانه خرما برای آنان ذخیره کرده بود نزد آنان آورد ، خوردند و شاد شدند. پیامبر فرمود : اکنون برخیزید کشتی بگیرید . برخاستند و کشتی گرفتند و حضرت فاطمه نیز برای انجام کاری بیرون رفت.
وقتی وارد شد ، شنید که پیامبر میفرماید : ای حسن ! بر حسین سخت گیر و او را بر زمین بزن ، عرض کرد : پدر جان ! وا عجبا ! بزرگ را بر کوچک دلیر میکنی و به آن نیرو می دهی ؟ فرمود : دخترم ! نمی پسندی بگویم حسن ، حسین را بر زمین بزن؟
این حبیبم جبرئیل است که میگوید : ای حسین ! بر حسن سخت بگیر و او را بر زمین بزن .
✍ امالی شیخ صدوق ، مجلس 68 حدیث 8
https://eitaa.com/Javanmardi_langarudi
﷽؛
✅ وصیت امام حسن به برادرش حسین (ع)
📝 و این هم وصیتی است که از امالی شیخ (ره) نقل شده که به برادرش امام حسین (ع) فرمود :
« هذا ما اوصی به الحسن بن علی الی اخیه الحسین بن علی : اوصی انه یشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له ، و انه یعبده حق عبادته ، لا شریک له فی الملک ، و لا ولی له من الذل ، و انه خلق کل شی ء فقدره تقدیرا ، و انه اولی من عبد ، و احق من حمد، من اطاعه رشد ، و من عصاه غوی ، و من تاب الیه اهتدی .
فانی اوصیک یا حسین بمن خلفت من اهلی و ولدی و اهل بیتک ان تصفح عن مسیئهم ، و تقبل من محسنهم ، و تکون لهم خلفا و والدا ، و ان تدفننی مع رسول الله صلی الله علیه و آله فانی احق به و ببیته ، فان ابوا علیک فانشدک الله بالقرابة التی قرب الله عز و جل منک و الرحم الماسة من رسول الله صلی الله علیه و آله ان تهریق فی محجمة من دم ، حتی نلقی رسول الله صلی الله علیه و آله فنختصم الیه و نخبره بما کان من الناس الینا بعده » ثم قبض (ع) (1)
( این است آنچه وصیت می کند بدان حسن بن علی به برادرش حسین بن علی :
وصیت می کند که گواهی دهد معبودی جز خدای یکتا نیست که شریک ندارد ، او پرستش می کند او را بدان جهت که شایسته پرستش است ، شریکی در سلطنت ندارد و سرپرستی از خواری برای او نیست ، و براستی که هر چیزی را او آفریده و بخوبی و به طور کامل اندازه گیری آن را مقدر فرموده ، و شایسته ترین معبود ، و سزاوارترین کسی است که او را ستایش کنند ، هر که فرمانبرداری او کند راه رشد را یافته ، و هر کس که نافرمانیش کند به گمراهی و سرگشتگی افتاده و هر کس به سوی او بازگردد راهنمایی گشته است .
من تو را سفارش می کنم ای حسین به بازماندگانم از خاندان و فرزندان و خانواده خودت که از بدکارشان درگذری ، و از نیکوکارشان بپذیری ، و برای آنها جانشینی و پدری مهربان باشی ، و دیگر آنکه مرا با رسول خدا دفن کنی که من به او و خانه او شایسته تر از دیگران هستم ...
و اگر از این کار مانع شدند و جلوگیری کردند ، من تو را به حق قرابت و نزدیکی که خدا برای تو قرار داده و قرابتی که با رسول خدا داری سوگندت می دهم که اجازه ندهی در این راه به خاطر من به اندازه خونی که از حجامت گرفته می شود خون ریخته شود تا آنگاه که رسول خدا (ص)را دیدار کنیم و شکایت خود به نزد او بریم ، و آنچه از این مردم پس از وی بر سر ما رفته به او گزارش کنیم...)
این را فرمود و از دنیا رفت ، درود خدا بر او باد .
و در روایت مفید (ره)اینگونه است که پس از جریان مسموم شدن خود فرمود :
« فاذا قضیت فغمضنی و غسلنی و کفنی و احملنی علی سریری الی قبر جدی رسول الله (ص) لا جدد به عهدا، ثم ردنی الی قبر جدتی فاطمة بنت اسد رضی الله عنها فادفنی هناک ، و ستعلم یا ابن ام ان القوم یظنون انکم تریدون دفنی عند رسول الله (ص) فیجلبون فی ذلک، و یمنعونکم منه، و بالله اقسم علیک ان تهریق فی امری محجمة دم »
( چون من از دنیا رفتم ، چشم مرا بپوشان و مرا غسل ده و کفن نما ، و بر تابوتم بنه و به سوی قبر جدم رسول خدا (ص) ببر تا دیداری با او تازه کنم ، سپس به سوی قبر جده ام فاطمة بنت اسد رضی الله عنها ببر و در آنجا دفنم کن ، و زود است بدانی ای برادر که مردم گمان کنند شما می خواهید مرا کنار رسول خدا (ص) به خاک بسپارید، پس در این باره گرد آیند و از شما جلوگیری کنند ، تو را به خدا سوگند دهم مبادا درباره من به اندازه شیشه حجامتی خون ریخته شود .) (2)
#پےنوشت
👈1) بحار الانوار، ج 44، ص 152-151.
👈2) ارشاد مفید(مترجم)، ج 2، ص 14.
#منبع زندگانی امام حسن مجتبی علیه السلام , رسولی محلاتی، سید هاشم
#وصیت_امام_حسن (ع) به #برادرش_حسین (ع)
👇👇👇
🔗 erfan.ir/a88504
﷽؛
✅ امام حسین (ع) واسطه فیض الهی
📝 در کتب تاریخی آمده است که روزی پيامبر (ص) به يکي از افراد مدينه که گناه بزرگي را مرتکب شده بود پيغام داد به دادگاه حاضر شود و جريمة گناه خود را بپردازد . آن مرد چند روزي از خانه خارج نشد . روزي از گوشة درب منزل متوجّه شد امام حسن و امام حسين (ع) که کودکان خردسالي بودند ، از کوچه عبور ميکنند . در همان لحظه درب را گشود و اين دو کودک را بر روي دوش خویش گذاشت و به سمت مسجد روانه شد. در ميان راه با خود ميگفت : اگر با اين دو کودک وارد مسجد شوم ، پيامبر (ص) مرا عفو ميکند . وقتي وارد مسجد شد، پيامبر (ص) دو فرزند خردسال خود را روي دوش اين گنهکار ديد . لبخندي زد و فرمود : آنان را پياده کن ، تو بخشيده شدي ! آنگاه به امام حسن و امام حسین (ع) فرمود : آن شخص در مورد عفو گناه خود ، شما را شفیع قرار داد ، در این هنگام این آیه بر قلب نازنین پیامبر (ص) نازل شد :[1]
﴿وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ توَّاباً رَحيماً﴾ [2]
شيعيان و ارادتمندان سيّدالشهداء (ع) به خاطر رضايت حضرتش از مرگ نميهراسند ؛ زيرا ملک الموت با چهرهاي بشّاش براي قبض روح آنان اقدام کرده و بهشت را به آنان بشارت ميدهد .[3]
#پےنوشت
[1]. بحارالأنوار: 43/318 باب 13 حدیث 2؛ المناقب، ابنشهرآشوب: 3/400.
[2]. نساء(4):64؛ و اگر آنان هنگامى كه [با ارتكاب گناه ] به خود ستم كردند ، نزد تو مى آمدند و از خدا آمرزش مى خواستند و پيامبر (ص) هم براى آنان طلب آمرزش مى كرد ، يقيناً خدا را بسيار توبه پذير و مهربان مى يافتند .
[3]. الكافي: 3/131، حديث4: «عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ قَالَ حَدَّثَنِي مَنْ سَمِعَ أَبَا عَبْدِ الله، «يَقُولُ مِنْكُمْ وَ الله يُقْبَلُ وَ لَكُمْ وَ الله يُغْفَرُ إِنَّهُ لَيْسَ بَيْنَ أَحَدِكُمْ وَ بَيْنَ أَنْ يَغْتَبِطَ وَ يَرَى السُّرُورَ وَ قُرَّةَ الْعَيْنِ إِلَّا أَنْ تَبْلُغَ نَفْسُهُ هَاهُنَا وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى حَلْقِهِ ثُمَّ قَالَ إِنَّهُ إِذَا كَانَ ذَلِكَ وَ احْتُضِرَ حَضَرَهُ رَسُولُ الله(ص) وَ عَلِيٌّ(ع) وَ جَبْرَئِيلُ وَ مَلَكُ الْمَوْتِ فَيَدْنُو مِنْهُ عَلِيٌّ(ع) فَيَقُولُ يَا رَسُولَ الله! إِنَّ هَذَا كَانَ يُحِبُّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَأَحِبَّهُ وَ يَقُولُ رَسُولُ الله (ص): يَا جَبْرَئِيلُ إِنَّ هَذَا كَانَ يُحِبُّ الله وَ رَسُولَهُ وَ أَهْلَ بَيْتِ رَسُولِهِ فَأَحِبَّهُ وَ يَقُولُ جَبْرَئِيلُ لِمَلَكِ الْمَوْت إِنَّ هَذَا كَانَ يُحِبُّ الله وَ رَسُولَهُ وَ أَهْلَ بَيْتِ رَسُولِهِ فَأَحِبَّهُ وَ ارْفُقْ بِه."
#برگرفته از کتاب آئین اشک و عزا در سوگ سیدالشهدا (ع) نوشته استاد حسین انصاریان
﷽؛
✅ دغدغهٔ حذیفه و درخواست او از امام حسن (ع)
📝 من یک روایت زیبا و پرقیمت در این زمینه برایتان بگویم که کتابهای مهم ما این روایت را نقل کردهاند و راوی روایت هم حذیفةبنیمان است . یکی از شخصیتهای زمان پیغمبر عظیمالشأن اسلام که اصالتاً اهل یمن بود . ایشان میگوید :
تا امیرالمؤمنین (ع) زنده بودند ؛ من در کوفه زندگی میکردم و مثل یک غلام ، یک نوکر کنار امیرالمؤمنین (ع) بودم .
وقتی حضرت شهید شدند ، منزل امام در کوفه منزل اجارهای بود که این را پس دادند . امام مجتبی (ع) همه را بار کرد و بهطرف مدینه راه افتادند ؛ چون مردم با حضرت نبودند و اهلبیت (علیهمالسلام) را تنها گذاشتند ، پدر بزرگوارش امیرالمؤمنین (ع) را هم که شهید کرده بودند . حذیفه میگوید : من به حضرت مجتبی (ع) گفتم اجازه میدهید من هم زندگیام را بار کنم و به مدینه بیایم ؟ من دیگر نمیتوانم بعد از علی و شما در این شهر بمانم.
رفت از برِ من آنکه مرا راحت جان بود
دیگر به چه امید در این شهر توان بود؟
حضرت فرمودند : شما هم به مدینه بیا . حذیفه از نظر ایمان آدم فوقالعادهای بود ، ولی سواد نداشت . بیشتر مردم آن روزگار بیسواد بودند ، مدرسه و معلم نبود ، نویسندهای وجود نداشت و اسلام کمکم مردم را بهطرف عالم و دانشمند شدن آورد . حذیفه میگوید : من کنار این کاروان میدیدم که حضرت مجتبی (ع) به یکی از این شترها که بار روی آن است ، توجه خیلی خاصی دارد . من شگفتزده میشدم که حالا در این کیسهها یا در این بار چهچیزی هست که امام مجتبی (ع) به این شتر و بار آن خیلی چشم دارد . من که به خاندان پیغمبر (ص) ارادت دارم ، بروم و از حضرت بپرسم .
خدمت امام مجتبی (ع) آمدم و گفتم : یابنرسول الله ! به من اجازهٔ یک پرسش میدهید ؟ فرمودند : بپرس ! گفتم : بار این شتری که اینقدر توجه شما را جلب کرده، بار خاصی است ؟ فرمودند : حذیفه، بله بار خاصی است ؛ چون ما تو را دوست داریم و امین ما هستی ، من به تو میگویم . کتابی در این بار است که تمام اوضاع آینده بهصورت کلی در این کتاب مطرح شده و این همان صحیفه است که اصول کافی میگوید. گفتم : یابنرسولالله ! یکجا که برای ناهار یا شام یا استراحت پیاده شدیم ، این کتاب را میدهید تا من ببینم ؟ حالا بلد نبود که بخواند ، دلش میخواست زیارت کند . امام مجتبی (ع) فرمودند : تا وقتی به مدینه برسیم ، من کتاب را از این بار بیرون نمیآورم . یک روز در مدینه به خانهٔ ما بیا ، من این کتاب را میآورم و برابرت باز میکنم .
حذیفه میگوید : به مدینه آمدیم و جابهجا شدیم . یک روز به منزل حضرت مجتبی (ع) آمدم و گفتم : یابنرسولالله ! به من وعده دادید که آن کتاب را باز کنید و به من نشان دهید . من خودم سواد ندارم ، اما پسر برادرم را با خودم آوردهام ؛ او سواد خواندن دارد ، بعضی از جاهای کتاب را بخواند .
فرمودند : مانعی ندارد ! دستور داد آن کتاب را آوردند . حذیفه میگوید : کتاب را که باز کردند ، برادرزادهام گفت عموجان این بخش از کتاب اسم شیعیان واقعی اهلبیت (علیهمالسلام) است .
حذیفه به او گفت : خوب نگاه کن و ببین اسم من هم نوشته است ؟ دغدغه و وسوسه پیدا کرد که نکند اسم ما در شیعیان اهلبیت (علیهمالسلام) نباشد !
🎤 سخنرانی استاد در تهران،حسینیه اهل بیت-جمادی الاول 1440🔊
﷽؛
" برای شیعیان ، #خاک قبور تخریب شده ائمه بقیع ، با #طلای گنبد امام رضا علیهالسلام دارای #ارزش_یکسانی است . آنچه مهم است قرب آنها نزد خدا و توسل به آن هاست ".
﷽؛
" از منظر امام رضا (ع) #سلاح_کارساز در میدان نبرد با دشمنان بیرونی و درونی توجه ویژه به #دعاست ".
﷽؛
" وجود مقدس حضرت رضا (ع) تا #لحظهٔ_آخر_عمرشان ، نسبت به اعتقاد شیعه بهشدت #دغدغه_داشتند که مبادا تا برپاشدن خیمهٔ عدالت جهانی در معرض #هجوم_فرهنگهای_انحرافی قرار گیرند ".
﷽؛
" همهٔ #حقایق_قرآن در گفتار و بر قلب پیامبر اسلام نازل شد و این قلب ، افق طلوع همهٔ #اسرار ، #لطایف و #حکمتهای_قرآن است ".
﷽؛
" یکی از آثار #سرمشق_قرار_دادن_پیامبر (ص) در زندگی این است که انسان با توجه قلبی و دائمی به حضرت حق #زندگی_میکند ".
﷽؛
" #پاداشی که پیامبر (ص) برای #23سال_زحمتش از امت طلب کرد ، #محبت_به_اهلبیت (ع) اوست . یعنی اهلبیت (ع) را #دوست_داشته_باشیم ، به فقه ایشان #عمل_کنیم و #هم_اخلاق آنها شویم . این یعنی #اقتدای_به_آنها ".
﷽؛
✅ آخرین وصیت حضرت مجتبی (ع)
📝 به حضرت ابیعبدالله (ع) وصیت کرد که اگر برای دفنم کنار قبر پیغمبر (ص) و مادرم زهرا (س) مانعی پیش نیامد ، من را آنجا دفن کنید و اگر بنیامیه جلوی جنازهام را گرفتند ، با این مشرکان درگیر نشوید ؛ من راضی نیستم خونی از دماغ کسی در تشییع من بریزد . پیشبینیشان حقیقت داشت و نگذاشتند ؛ نزدیک به درگیری بین ابنعباس و بنیامیه بود ، اما ابیعبدالله (ع) نگذاشتند درگیری کامل بشود و فرمودند : بدن را برگردانید و به قبرستان بقیع بیاورید . قبر آماده شد . امام مجتبی (ع) ده سال امام واجبالاطاعهٔ ابیعبدالله (ع) بودند ؛ حالا مأموم میخواهد امامش را دفن کند ، برادر میخواهد برادرش را دفن کند . این مأموم و این برادر ارزش حضرت مجتبی (ع) را میداند . به قول ما خیلی برای ایشان سخت بود که این بدن را وارد قبر کند ؛ اما چارهای نبود ! واردقبر شد ، خودش بدن را روی دست گرفت و میان قبر سرازیر کرد . بدن را رو به قبله گذاشت ، بند کفن را باز کرد ، صورتش را روی صورت برادر گذاشت و گفت : غارتزده به کسی نمیگویند که مال از دست داده ، غارت زده به من میگویند که برادری مانند تو را از دست دادهام ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽؛
#غارت_زده
👈 چرا امام مجتبی (ع) در بقیع دفن شد ؟
هدایت شده از ،، احکام و مسائل شرعی ،،
﷽؛
🔷 پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) دارای چه لقبهایی است؟
🔻پیامبر گرامی اسلام(ص) جامع تمام صفات نیک بودند.
🔺به همین دلیل، در قرآن کریم و روایات، القاب و صفات زیادی برای حضرتشان ذکر شده است که به برخی از آنها اشاره میشود:
🍃۱. «رَسولُ الله».
🍃۲. «خاتَمَ النَّبِیِّینَ».
🍃۳. «رَؤُفٌ رَحیم».
🍃۴. «مُنذِر».
🍃۵. «نَجم»: از امام صادق(ع) درباره آیه «وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُون »، پرسیده شد و آنحضرت فرمود: «ستاره، رسول خدا(ص) است و علامات ائمه(ع) میباشند».
🍃۶. «امین»؛ یعنی کسی که در امانت خیانت نکرده و مورد اطمینان و اعتماد مردم است.
🍃۷. «بَشیر»(بشارتدهنده)؛ در روایتی میخوانیم وقتی از پیامبر اکرم(ص) علت لقب «بشیر» پرسیده شد، آنحضرت فرمود: «[برای اینکه] کسی که از خدا اطاعت کند، به او بهشت را بشارت میدهم».
🍃۸. «سید المرسلین»؛امام سجاد(ع) در دعایی با ذکر این لقب بر پیامبر(ص) درود میفرستد: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ خَاتَمِ النَّبِیِّینَ وَ سَیِّدِ الْمُرْسَلِین».
🌷القاب و صفات دیگری نیز برای پیامبر اسلام(ص) ذکر شده است؛[مانند اینکه در روایتی رسول خدا(ص) نامها و القاب خود را اینگونه بیان میفرماید: «محمد»، «احمد»، «ماحى» که خداوند بهوسیله من کفر را محو میفرماید، «حاشر» که پروردگار [در قیامت] مردم را مقابل من جمع خواهد کرد، «عاقب» که پس از من رسول و پیغمبرى نخواهد بود».
🌱أَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌱
https://eitaa.com/Javanmardi_langarudi
🎆💎{ کارشناس احکام و مسائل شرعی حجت الاسلام والمسلمین سیدشمس الدین جوانمردی لنگرودی }💎🎆
﷽؛
🌧 #شهادت_امام_رضا علیه السلام از زبان #اباصلت_هروی
✅ خبر از شهادت خویش به اباصلت
➖ اباصلت هروی می گوید :
من در خدمت حضرت رضا علیه السلام بودم . به من فرمود :
« ای اباصلت ! داخل این قبّه ای که قبر هارون است ، برو و از چهار طرف آن کمی خاک بردار و بیاور » من رفتم و خاک ها را آوردم .
➖ امام خاکها را بویید و فرمود :
« میخواهند مرا پشت سر هارون دفن کنند ، ولی در آنجا سنگی ظاهر می شود که اگر همه کلنگهای خراسان را بیاورند ، نمی توانند آن را بکَنند » و این سخن را در مورد بالای سر و پایین پای هارون فرمود .
➖ بعد وقتی خاک پیش روی هارون یعنی طرف قبله هارون را بویید ، فرمود :
« این خاک ، جایگاه قبر من است . ای اباصلت ، وقتی قبر من ظاهر شد ، رطوبتی پیدا می شود . من دعایی به تو تعلیم می کنم . آن را بخوان . قبر پر از آب می شود . در آن آب ماهی های کوچکی ظاهر می شوند . این نان را که به تو می دهم برای آنها خرد کن . آنها نان را می خورند . سپس ماهی بزرگی ظاهر می شود و تمام آن ماهی های کوچک را می بلعد و بعد غایب می شود . در آن هنگام دست خود را روی آب بگذار و این دعا را که به تو میآموزم بخوان . همهی آبها فرو می روند . همهی این کارها را در حضور مأمون انجام ده »
➖ سپس فرمود :
« ای اباصلت ! من فردا نزد این مرد فاجر و تبهکار می روم . وقتی از نزد او خارج شدم ، اگر سرم با عبایم پوشانده بودم ، دیگر با من حرف نزن و بدان که مرا مسموم کرده است ».
➖ حضرت امام رضا علیه السلام ولایتعهدی را قبول نمیکرد و مکرر میفرمود : این عهد و بیعت ناتمام خواهد ماند .
➖ روزی مأمون به او گفت : خوب است شما به عراق بروید و من جانشین شما در خراسان باشم .
➖ امام لبخندی زد و فرمود : نه ، به جان خودم قسم من در همین جا اقامتی کوتاه دارم و پیش از اینکه از اینجا بیرون نمیروم مگر اینکه مرگ مرا در مییابد . یا در عهدنامهای که امام به خط خود نوشت ، مرقوم داشت که علم جامعه و جفر دلالت دارد بر اینکه این امر به سرانجام نخواهد رسید .
➖ یا گاهی که مأمون مینشست و از امامت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام سخن میگفت ، امام به اصحاب خاص خود میفرمود : از این سخنها گول نخورید . به خدا قسم خود مأمون میکشد ولی من باید صبر کنم تا هنگام فرمان الهی برسد .
➖ حضرت صادق علیه السلام فرمود :
از پسر من ، موسی ، پسری به دنیا خواهد آمد که نامش نام علی علیه السلام است . او در سرزمین طوس در خراسان با زهر شهید میشود و در غربت دفن میگردد . هر کس حق او را بشناسد و زیارتش کند ، خداوند به او پاداش کسانی را که قبل از فتح مکه انفاق کردهاند و جهاد نمودهاند عطا میفرماید .
✅ مسموم شدن امام با انگور
➖ فردا صبح ، امام در محراب خود به انتظار نشست . بعد از مدتی مأمون غلامش را فرستاد که امام را نزد او ببرد . امام به مجلس مأمون رفت و من هم به دنبالش بودم . در جلوی او طبقی از خرما و انواع میوه بود. خود مأمون خوشه ای از انگور به دست داشت که تعدادی از آن را خورده و مقداری باقی مانده بود .
➖ با دیدن امام ، برخاست و او را در آغوش کشید و پیشانی اش را بوسید و کنار خود نشاند . سپس آن خوشه انگور را به امام تعارف کرد و گفت :
« من از این انگور بهتر ندیده ام » .
➖ امام فرمود :
« چه بسا انگورهای بهشتی بهتر باشد ».
➖ مأمون گفت :
« از این انگور میل کنید » .
➖ امام فرمود :
« مرا معذور بدار » .
➖ مأمون گفت :
« هیچ چاره ای ندارید . مگر می خواهید ما را متهم کنید ؟ نه . حتماً بخورید ».
➖ سپس خودش خوشه انگور را برداشت و از آن خورد و آن را به دست امام داد .
➖ امام سه دانه خورد و بقیه اش را زمین گذاشت و فوراً برخاست .
➖ مأمون پرسید :
« کجا می روید؟ »
➖ فرمود :
« همان جا که مرا فرستادی » .
➖ سپس عبایش را به سر انداخت و به خانه رفت و به من فرمود :
« در را ببند » .
سپس در بستر افتاد .
✅ حضور امام جواد بر بالین پدر در لحظه شهادت
➖ من در وسط خانه محزون و ناراحت ایستاده بودم که ناگهان دیدم جوانی بسیار زیبا پیش رویم ایستاده که شبیه ترین کس به حضرت رضا علیه السلام است . جلو رفتم و عرض کردم :
« از کجا داخل شدید؟ درها که بسته بود » .
➖ فرمود :
« آن کس که مرا از مدینه تا اینجا آورد ، از در بسته هم وارد کرد ».
➖ پرسیدم :
« شما کیستید ؟»
➖ فرمود :
« من حجّت خدا بر تو هستم ، ای اباصلت! من محمد بن علی الجواد هستم » سپس به طرف پدر گرامیش رفت و فرمود:« تو هم داخل شو !»
➖ تا چشم مبارک حضرت رضا علیه السلام به فرزندش افتاد، او را در آغوش کشید و پیشانیاش را بوسید .
➖ حضرت جواد (ع) خود را روی بدن امام رضا انداخت و او را بوسید . سپس آهسته شروع کردند به گفتگو که من چیزی نشنیدم . اسراری بین آن پدر و پسر گذشت تا زمانی که روح ملکوتی امام رضا علیه السلام به عالم قدس پر کشید.
👆👆👆
✅ تغسیل امام به دست امام جواد علیه السلام
➖ امام جواد علیه السلام فرمود :
ای اباصلت ! برو از داخل آن تخت و لوازم غسل و آب را بیاور » .
➖ گفتم :
« آنجا چنین وسایلی نیست ».
➖ فرمود :
« هر چه می گویم، بکن !» من داخل خزانه شدم و دیدم بله، همه چیز هست . آنها را آوردم و دامن خود را به کمر زدم تا در غسل امام کمک کنم .
➖ حضرت جواد فرمود :
« ای اباصلت ! کنار برو . کسی که به من کمک می کند غیر از توست ». سپس پدر عزیزش را غسل داد . بعد فرمود :
« داخل خزانه زنبیلی است که در آن کفن و حنوط است. آنها را بیاور » .
➖ من رفتم و زنبیلی دیدم که تا به حال ندیده بودم . کفن و حنوط کافور را آوردم .
➖ حضرت جواد پدرش را کفن کرد و نماز خواند و باز فرمود :
« تابوت را بیاور » .
➖ عرض کردم :
« از نجاری ؟»
➖ فرمود :
« در خزانه تابوت هست.» داخل شدم . دیدم تابوتی آماده است . آن را آوردم .
➖ امام جواد ، پدرش را داخل تابوت گذاشت و سپس به نماز ایستاد .
✅ پرواز تابوت به سوی آسمان
➖ هنوز نمازش تمام نشده بود که ناگهان دیدم سقف شکافته شد و تابوت از آن شکاف به طرف آسمان رفت .
➖ گفتم :
« یا ابن رسول الله ! الان مأمون می آید و می گوید بدن مبارک حضرت رضا چه شد؟»
➖ فرمود :
« آرام باش ! آن بدن مطهّر به زودی برمی گردد . ای اباصلت ! هیچ پیامبری در شرق عالم نمی میرد ، مگر آنکه خداوند ارواح و اجساد او و وصیاش را به هم ملحق فرماید، حتی اگر وصیّ اش در غرب عالم بمیرد » .
در این هنگام دوباره سقف شکافته شد و تابوت به زمین نشست .
➖ سپس حضرت جواد ، بدن مبارک پدرش را از تابوت خارج کرد و به وضعیت اولیّه خود در بستر قرار داد . گویی نه غسل داده و نه کفن شده بود .
بعد فرمود :
« ای اباصلت ! برخیز و در را برای مأمون باز کن » .
✅ مأمون در کنار پیکر مطهر امام
➖ ناگهان مأمون به همراه غلامانش با چشمی گریان و گریبانی چاک کرده داخل شد. همان طور که بر سر خود می زد ، کنار سر مطهّر حضرت رضا علیه السلام نشست و دستور تجهیز و دفن امام را صادر کرد .
➖ تمام آنچه را که امام رضا به من فرموده بود ، به وقوع پیوست . مأمون می گفت :
« ما همیشه از حضرت رضا در زنده بودنش کرامات زیادی می دیدیم . حالا بعد از وفاتش هم از آن کرامات به ما نشان میدهد ».
➖ وزیر مأمون به او گفت :
« فهمیدید حضرت رضا به شما چه نشان داد؟»
➖ مأمون گفت :
« نه ».
➖ گفت :
« او با نشان دادن این ماهیهای کوچک و آن ماهی بزرگ می خواهد بگوید سلطنت شما بنی عباس با تمام کثرت و درازیِ مدت ، مانند این ماهی های کوچک است که وقتی اجل شما رسید ، خداوند مردی از ما اهل بیت را به شما مسلّط خواهد کرد و همه شما را از بین خواهد برد ».
➖ مأمون گفت :
« راست گفتی ». بعد مأمون به من گفت :
« آن چه دعایی بود که خواندی؟»
➖ گفتم :
« به خدا قسم ، همان ساعت فراموش کردم ». واقعاً هم فراموش کرده بودم .
✅ آزادی اباصلت از زندان به دست مبارک امام رضا علیه السلام
➖ ولی مأمون مرا حبس کرد و تا یک سال در زندان بودم . دیگر دلم به تنگ آمده بود . یک شب تا صبح دعا کردم و خدا را به حق محمد و آل محمد خواندم که ناگاه حضرت جواد علیه السلام داخل زندان شد و فرمود :
« ای اباصلت ، دلتنگ شده ای؟»
➖ گفتم :
« به خدا قسم، آری.»
➖ فرمود :
« بلند شو !» زنجیر را باز کرد و مرا از زندان خارج فرمود . محافظین مرا میدیدند ولی نمیتوانستند چیزی بگویند.
➖ فرمود:
« برو در امان خدا که دیگر دست مأمون به تو نخواهد رسید ». و تا کنون من دیگر مأمون را ندیده ام .
#منابع
👈 بحار الانوار، ج 49، ص 300، ح 10. از عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 242.
👈 بحار الانوار، ج 49، ص 145، ح 22. از غیبت شیخ، ص 52.
👈 بحار الانوار، ج 49، ص153.
👈 بحار الانوار، ج 49، ص 189، ح 1. از عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 184- 185.
🎆💎{ کارشناس احکام و مسائل شرعی حجت الاسلام والمسلمین سیدشمس الدین جوانمردی لنگرودی }💎🎆
@Javanmardi_langarudi
🌧 شبهات احکام و مسائل شرعی را از این کانال به دست آورید 🌧
هدایت شده از ،، احکام و مسائل شرعی ،،
﷽؛
ای راهب کلیسا دیگر مزن به ناقوس
خاموش کن صدا را ، نقاره میزند طوس
آیا مسیح ایران کم داده مرده را جان
جانی دوباره بردار با ما بیا به پابوس
﷽؛
#امام_موسی_کاظم علیهالسلام فرمود :
« هر كه قبر فرزندم #على علیهالسلام را زيارت كند ، برايش نزد خداى عزوجل #هفتاد_حج مقبول است ».
عرض کردم :
هفتاد حج مقبول ؟
فرمود :
« آرى ! #هفتاد_هزار_حج مقبول ».
گفتم :
هفتاد هزار حج ؟
فرمود :
« بسا حجى كه قبول نباشد ؛ هر كه زيارتش كند يا كنار قبرش بماند ، چون كسى باشد كه #خدا را در عرش او زيارت كرده...¹»
این چه مقامی است که زیارت او زیارت خود خدا است و مدفن او هم #عرش_الهی است ؟
امام هشتم ، معرفتش فوق طاقت بشر است ؛ سخن گفتن دربارهی امام #علی_بن_موسی عليهماالسلام بسيار مشكل است ؛ امام هشتم ، معرفتش فوق تصور و ادارک من و تو است .
#پےنوشت
۱. الكافی، ج۴، ص۵۸۵؛ كامل الزيارات، ص۵۱۲.
🎙 آیت الله العظمی وحید خراسانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽؛
#روضه_شهادت
👈 روایت اباصلت از نحوه شهادت امام هشتم
👈 پنجاه بار روی زمین نشست و برخاست...
#بسیار_ویژه