﷽؛
✅ دغدغهٔ حذیفه و درخواست او از امام حسن (ع)
📝 من یک روایت زیبا و پرقیمت در این زمینه برایتان بگویم که کتابهای مهم ما این روایت را نقل کردهاند و راوی روایت هم حذیفةبنیمان است . یکی از شخصیتهای زمان پیغمبر عظیمالشأن اسلام که اصالتاً اهل یمن بود . ایشان میگوید :
تا امیرالمؤمنین (ع) زنده بودند ؛ من در کوفه زندگی میکردم و مثل یک غلام ، یک نوکر کنار امیرالمؤمنین (ع) بودم .
وقتی حضرت شهید شدند ، منزل امام در کوفه منزل اجارهای بود که این را پس دادند . امام مجتبی (ع) همه را بار کرد و بهطرف مدینه راه افتادند ؛ چون مردم با حضرت نبودند و اهلبیت (علیهمالسلام) را تنها گذاشتند ، پدر بزرگوارش امیرالمؤمنین (ع) را هم که شهید کرده بودند . حذیفه میگوید : من به حضرت مجتبی (ع) گفتم اجازه میدهید من هم زندگیام را بار کنم و به مدینه بیایم ؟ من دیگر نمیتوانم بعد از علی و شما در این شهر بمانم.
رفت از برِ من آنکه مرا راحت جان بود
دیگر به چه امید در این شهر توان بود؟
حضرت فرمودند : شما هم به مدینه بیا . حذیفه از نظر ایمان آدم فوقالعادهای بود ، ولی سواد نداشت . بیشتر مردم آن روزگار بیسواد بودند ، مدرسه و معلم نبود ، نویسندهای وجود نداشت و اسلام کمکم مردم را بهطرف عالم و دانشمند شدن آورد . حذیفه میگوید : من کنار این کاروان میدیدم که حضرت مجتبی (ع) به یکی از این شترها که بار روی آن است ، توجه خیلی خاصی دارد . من شگفتزده میشدم که حالا در این کیسهها یا در این بار چهچیزی هست که امام مجتبی (ع) به این شتر و بار آن خیلی چشم دارد . من که به خاندان پیغمبر (ص) ارادت دارم ، بروم و از حضرت بپرسم .
خدمت امام مجتبی (ع) آمدم و گفتم : یابنرسول الله ! به من اجازهٔ یک پرسش میدهید ؟ فرمودند : بپرس ! گفتم : بار این شتری که اینقدر توجه شما را جلب کرده، بار خاصی است ؟ فرمودند : حذیفه، بله بار خاصی است ؛ چون ما تو را دوست داریم و امین ما هستی ، من به تو میگویم . کتابی در این بار است که تمام اوضاع آینده بهصورت کلی در این کتاب مطرح شده و این همان صحیفه است که اصول کافی میگوید. گفتم : یابنرسولالله ! یکجا که برای ناهار یا شام یا استراحت پیاده شدیم ، این کتاب را میدهید تا من ببینم ؟ حالا بلد نبود که بخواند ، دلش میخواست زیارت کند . امام مجتبی (ع) فرمودند : تا وقتی به مدینه برسیم ، من کتاب را از این بار بیرون نمیآورم . یک روز در مدینه به خانهٔ ما بیا ، من این کتاب را میآورم و برابرت باز میکنم .
حذیفه میگوید : به مدینه آمدیم و جابهجا شدیم . یک روز به منزل حضرت مجتبی (ع) آمدم و گفتم : یابنرسولالله ! به من وعده دادید که آن کتاب را باز کنید و به من نشان دهید . من خودم سواد ندارم ، اما پسر برادرم را با خودم آوردهام ؛ او سواد خواندن دارد ، بعضی از جاهای کتاب را بخواند .
فرمودند : مانعی ندارد ! دستور داد آن کتاب را آوردند . حذیفه میگوید : کتاب را که باز کردند ، برادرزادهام گفت عموجان این بخش از کتاب اسم شیعیان واقعی اهلبیت (علیهمالسلام) است .
حذیفه به او گفت : خوب نگاه کن و ببین اسم من هم نوشته است ؟ دغدغه و وسوسه پیدا کرد که نکند اسم ما در شیعیان اهلبیت (علیهمالسلام) نباشد !
🎤 سخنرانی استاد در تهران،حسینیه اهل بیت-جمادی الاول 1440🔊
﷽؛
" برای شیعیان ، #خاک قبور تخریب شده ائمه بقیع ، با #طلای گنبد امام رضا علیهالسلام دارای #ارزش_یکسانی است . آنچه مهم است قرب آنها نزد خدا و توسل به آن هاست ".
﷽؛
" از منظر امام رضا (ع) #سلاح_کارساز در میدان نبرد با دشمنان بیرونی و درونی توجه ویژه به #دعاست ".
﷽؛
" وجود مقدس حضرت رضا (ع) تا #لحظهٔ_آخر_عمرشان ، نسبت به اعتقاد شیعه بهشدت #دغدغه_داشتند که مبادا تا برپاشدن خیمهٔ عدالت جهانی در معرض #هجوم_فرهنگهای_انحرافی قرار گیرند ".
﷽؛
" همهٔ #حقایق_قرآن در گفتار و بر قلب پیامبر اسلام نازل شد و این قلب ، افق طلوع همهٔ #اسرار ، #لطایف و #حکمتهای_قرآن است ".
﷽؛
" یکی از آثار #سرمشق_قرار_دادن_پیامبر (ص) در زندگی این است که انسان با توجه قلبی و دائمی به حضرت حق #زندگی_میکند ".
﷽؛
" #پاداشی که پیامبر (ص) برای #23سال_زحمتش از امت طلب کرد ، #محبت_به_اهلبیت (ع) اوست . یعنی اهلبیت (ع) را #دوست_داشته_باشیم ، به فقه ایشان #عمل_کنیم و #هم_اخلاق آنها شویم . این یعنی #اقتدای_به_آنها ".
﷽؛
✅ آخرین وصیت حضرت مجتبی (ع)
📝 به حضرت ابیعبدالله (ع) وصیت کرد که اگر برای دفنم کنار قبر پیغمبر (ص) و مادرم زهرا (س) مانعی پیش نیامد ، من را آنجا دفن کنید و اگر بنیامیه جلوی جنازهام را گرفتند ، با این مشرکان درگیر نشوید ؛ من راضی نیستم خونی از دماغ کسی در تشییع من بریزد . پیشبینیشان حقیقت داشت و نگذاشتند ؛ نزدیک به درگیری بین ابنعباس و بنیامیه بود ، اما ابیعبدالله (ع) نگذاشتند درگیری کامل بشود و فرمودند : بدن را برگردانید و به قبرستان بقیع بیاورید . قبر آماده شد . امام مجتبی (ع) ده سال امام واجبالاطاعهٔ ابیعبدالله (ع) بودند ؛ حالا مأموم میخواهد امامش را دفن کند ، برادر میخواهد برادرش را دفن کند . این مأموم و این برادر ارزش حضرت مجتبی (ع) را میداند . به قول ما خیلی برای ایشان سخت بود که این بدن را وارد قبر کند ؛ اما چارهای نبود ! واردقبر شد ، خودش بدن را روی دست گرفت و میان قبر سرازیر کرد . بدن را رو به قبله گذاشت ، بند کفن را باز کرد ، صورتش را روی صورت برادر گذاشت و گفت : غارتزده به کسی نمیگویند که مال از دست داده ، غارت زده به من میگویند که برادری مانند تو را از دست دادهام ...
15.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽؛
#غارت_زده
👈 چرا امام مجتبی (ع) در بقیع دفن شد ؟
هدایت شده از ،، احکام و مسائل شرعی ،،
﷽؛
🔷 پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) دارای چه لقبهایی است؟
🔻پیامبر گرامی اسلام(ص) جامع تمام صفات نیک بودند.
🔺به همین دلیل، در قرآن کریم و روایات، القاب و صفات زیادی برای حضرتشان ذکر شده است که به برخی از آنها اشاره میشود:
🍃۱. «رَسولُ الله».
🍃۲. «خاتَمَ النَّبِیِّینَ».
🍃۳. «رَؤُفٌ رَحیم».
🍃۴. «مُنذِر».
🍃۵. «نَجم»: از امام صادق(ع) درباره آیه «وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُون »، پرسیده شد و آنحضرت فرمود: «ستاره، رسول خدا(ص) است و علامات ائمه(ع) میباشند».
🍃۶. «امین»؛ یعنی کسی که در امانت خیانت نکرده و مورد اطمینان و اعتماد مردم است.
🍃۷. «بَشیر»(بشارتدهنده)؛ در روایتی میخوانیم وقتی از پیامبر اکرم(ص) علت لقب «بشیر» پرسیده شد، آنحضرت فرمود: «[برای اینکه] کسی که از خدا اطاعت کند، به او بهشت را بشارت میدهم».
🍃۸. «سید المرسلین»؛امام سجاد(ع) در دعایی با ذکر این لقب بر پیامبر(ص) درود میفرستد: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ خَاتَمِ النَّبِیِّینَ وَ سَیِّدِ الْمُرْسَلِین».
🌷القاب و صفات دیگری نیز برای پیامبر اسلام(ص) ذکر شده است؛[مانند اینکه در روایتی رسول خدا(ص) نامها و القاب خود را اینگونه بیان میفرماید: «محمد»، «احمد»، «ماحى» که خداوند بهوسیله من کفر را محو میفرماید، «حاشر» که پروردگار [در قیامت] مردم را مقابل من جمع خواهد کرد، «عاقب» که پس از من رسول و پیغمبرى نخواهد بود».
🌱أَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌱
https://eitaa.com/Javanmardi_langarudi
🎆💎{ کارشناس احکام و مسائل شرعی حجت الاسلام والمسلمین سیدشمس الدین جوانمردی لنگرودی }💎🎆
﷽؛
🌧 #شهادت_امام_رضا علیه السلام از زبان #اباصلت_هروی
✅ خبر از شهادت خویش به اباصلت
➖ اباصلت هروی می گوید :
من در خدمت حضرت رضا علیه السلام بودم . به من فرمود :
« ای اباصلت ! داخل این قبّه ای که قبر هارون است ، برو و از چهار طرف آن کمی خاک بردار و بیاور » من رفتم و خاک ها را آوردم .
➖ امام خاکها را بویید و فرمود :
« میخواهند مرا پشت سر هارون دفن کنند ، ولی در آنجا سنگی ظاهر می شود که اگر همه کلنگهای خراسان را بیاورند ، نمی توانند آن را بکَنند » و این سخن را در مورد بالای سر و پایین پای هارون فرمود .
➖ بعد وقتی خاک پیش روی هارون یعنی طرف قبله هارون را بویید ، فرمود :
« این خاک ، جایگاه قبر من است . ای اباصلت ، وقتی قبر من ظاهر شد ، رطوبتی پیدا می شود . من دعایی به تو تعلیم می کنم . آن را بخوان . قبر پر از آب می شود . در آن آب ماهی های کوچکی ظاهر می شوند . این نان را که به تو می دهم برای آنها خرد کن . آنها نان را می خورند . سپس ماهی بزرگی ظاهر می شود و تمام آن ماهی های کوچک را می بلعد و بعد غایب می شود . در آن هنگام دست خود را روی آب بگذار و این دعا را که به تو میآموزم بخوان . همهی آبها فرو می روند . همهی این کارها را در حضور مأمون انجام ده »
➖ سپس فرمود :
« ای اباصلت ! من فردا نزد این مرد فاجر و تبهکار می روم . وقتی از نزد او خارج شدم ، اگر سرم با عبایم پوشانده بودم ، دیگر با من حرف نزن و بدان که مرا مسموم کرده است ».
➖ حضرت امام رضا علیه السلام ولایتعهدی را قبول نمیکرد و مکرر میفرمود : این عهد و بیعت ناتمام خواهد ماند .
➖ روزی مأمون به او گفت : خوب است شما به عراق بروید و من جانشین شما در خراسان باشم .
➖ امام لبخندی زد و فرمود : نه ، به جان خودم قسم من در همین جا اقامتی کوتاه دارم و پیش از اینکه از اینجا بیرون نمیروم مگر اینکه مرگ مرا در مییابد . یا در عهدنامهای که امام به خط خود نوشت ، مرقوم داشت که علم جامعه و جفر دلالت دارد بر اینکه این امر به سرانجام نخواهد رسید .
➖ یا گاهی که مأمون مینشست و از امامت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام سخن میگفت ، امام به اصحاب خاص خود میفرمود : از این سخنها گول نخورید . به خدا قسم خود مأمون میکشد ولی من باید صبر کنم تا هنگام فرمان الهی برسد .
➖ حضرت صادق علیه السلام فرمود :
از پسر من ، موسی ، پسری به دنیا خواهد آمد که نامش نام علی علیه السلام است . او در سرزمین طوس در خراسان با زهر شهید میشود و در غربت دفن میگردد . هر کس حق او را بشناسد و زیارتش کند ، خداوند به او پاداش کسانی را که قبل از فتح مکه انفاق کردهاند و جهاد نمودهاند عطا میفرماید .
✅ مسموم شدن امام با انگور
➖ فردا صبح ، امام در محراب خود به انتظار نشست . بعد از مدتی مأمون غلامش را فرستاد که امام را نزد او ببرد . امام به مجلس مأمون رفت و من هم به دنبالش بودم . در جلوی او طبقی از خرما و انواع میوه بود. خود مأمون خوشه ای از انگور به دست داشت که تعدادی از آن را خورده و مقداری باقی مانده بود .
➖ با دیدن امام ، برخاست و او را در آغوش کشید و پیشانی اش را بوسید و کنار خود نشاند . سپس آن خوشه انگور را به امام تعارف کرد و گفت :
« من از این انگور بهتر ندیده ام » .
➖ امام فرمود :
« چه بسا انگورهای بهشتی بهتر باشد ».
➖ مأمون گفت :
« از این انگور میل کنید » .
➖ امام فرمود :
« مرا معذور بدار » .
➖ مأمون گفت :
« هیچ چاره ای ندارید . مگر می خواهید ما را متهم کنید ؟ نه . حتماً بخورید ».
➖ سپس خودش خوشه انگور را برداشت و از آن خورد و آن را به دست امام داد .
➖ امام سه دانه خورد و بقیه اش را زمین گذاشت و فوراً برخاست .
➖ مأمون پرسید :
« کجا می روید؟ »
➖ فرمود :
« همان جا که مرا فرستادی » .
➖ سپس عبایش را به سر انداخت و به خانه رفت و به من فرمود :
« در را ببند » .
سپس در بستر افتاد .
✅ حضور امام جواد بر بالین پدر در لحظه شهادت
➖ من در وسط خانه محزون و ناراحت ایستاده بودم که ناگهان دیدم جوانی بسیار زیبا پیش رویم ایستاده که شبیه ترین کس به حضرت رضا علیه السلام است . جلو رفتم و عرض کردم :
« از کجا داخل شدید؟ درها که بسته بود » .
➖ فرمود :
« آن کس که مرا از مدینه تا اینجا آورد ، از در بسته هم وارد کرد ».
➖ پرسیدم :
« شما کیستید ؟»
➖ فرمود :
« من حجّت خدا بر تو هستم ، ای اباصلت! من محمد بن علی الجواد هستم » سپس به طرف پدر گرامیش رفت و فرمود:« تو هم داخل شو !»
➖ تا چشم مبارک حضرت رضا علیه السلام به فرزندش افتاد، او را در آغوش کشید و پیشانیاش را بوسید .
➖ حضرت جواد (ع) خود را روی بدن امام رضا انداخت و او را بوسید . سپس آهسته شروع کردند به گفتگو که من چیزی نشنیدم . اسراری بین آن پدر و پسر گذشت تا زمانی که روح ملکوتی امام رضا علیه السلام به عالم قدس پر کشید.