اگر بر آنید که روند شرعیسازی در جمهوری اسلامی ایران ساختن چرخ مربع است، دستار گرد روی سرتان را بردارید و با کلاه شاپو یا کلاه سیلندر به عرفیسازیتان ادامه دهید...
تکیهی کلام عدالتطلبهای عرفی و چپهای مسلمانتبار اشعری خواندن شریعتمدارهای انقلابی است. نکته آن است که آن قدر کلام اسلامی نخواندهاند که بدانند اشاعره جبرباورند و از جبرباوری انقلابیگری در نمیآید...
مهمترین مشترک لفظی میان معتقدان به نظام هماین خود نظام است. هنگامی که از نظام و حفظ نظام و تصمیم نظام و رأی به نظام و فدا شدن امام برای نظام میگوییم، مرادمان نظام شریعت است یا نظام قدرت؟ یا چه..
فأما الذین في قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه. آخوندهای پروانهیی و پامنبریهای صورتیشان راستکیش نیستند؛ هماین است که برای پیچاندن شریعت محمدی و حجاب شرعی، متشابهات بیان ولی فقیه را تفسیر به رأی میکنند تا از زیر محکمات بیان ایشان در بارهی اقامهی آن در بروند...
از چه ما یک در میان در بارهی حجاب صحبت میکنیم؟ چون حجاب شرعی اکنون خط مقدم جنگ با دشمن است. به همآن دلیل که در جنگ هشت ساله از خرمشهر و هویزه و قصرشیرین در آستانهی سقوط صحبت میشد، و نه از کرند و اسلامآباد وکرمانشاه. خط مقدم همیشه مهم تر است.
نتیجهی فهم استحسانی بیان نبی و وصی را در انحرافهای عقیدتی ریز و درشت در تاریخ دیده ایم. این جریان مذهبیهای صورتی معاصر ایرانی هم که اجتهاد را در فهم فقیه و ولی وانهادهاند و محکم و متشابه آن را تفسیر به رأی میکنند، عاقبت بهتری در انقلاب از پدران منحرف از اسلام خود ندارند...
فأما الذین في قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه. آخوندهای پروانهیی و پامنبریهای صورتیشان راستکیش نیستند؛ هماین است که برای پیچاندن شریعت محمدی و حجاب شرعی، متشابهات بیان ولی فقیه را تفسیر به رأی میکنند تا از زیر محکمات بیان ایشان در بارهی اقامهی آن در بروند...
دوستان دقت بفرمایین، جوانگرایی خیلی خوبه
ولی در کارهای اجرایی، نه در رهبری سیاسی، کسی که میخواد یه جریان رو رهبری کنه، میخواد یه طیف رو جهتدهی کنه، باید خبره باشه. باید استخون خورد کرده باشه.
بعضی ها اگه میخواستند نامزد شورای شهر یا نامزد نمایندگی مجلس بشوند حرفی نبود، ولی وقتی کسی ادعای رهبری بکنه، ادعای مدیریت بکنه اینجا کار خطرناک میشه.
فکر کنید متوجه خواهید شد چه کسی منظور بنده در این پیامه!
میدونید چرا ادعای رهبری جریان سیاسی عده ای خنده داره؟
فرض کنین یه دانشجوی سال چهارم پزشکی، به پروفسور سمیعی بگه، آقای پروفسور فکر نمیکنی دیگه باید بری کنار؟ نوبت ما جووناست؟
فرض کنین طلبهی سال دهم به آیت الله مکارم بگه حضرت آقا فکر نمیکنین یکم دیر شده؟ باید مرجعیت رو کنار بذارین؟؟