eitaa logo
🕋 کشکول معنوی 🕋 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ #امام_زمان مذهبی
44.9هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
12.3هزار ویدیو
39 فایل
مجموعه کانالهای کشکول معنوی مدیریت : 👈 @mosafer_110_2 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝 #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
❣ ⚜کاش می‌شد یکبار از ته دل بگوییم ↫برای بدبختی و ما، نه❌ ↫برای درمان دردهای ما، !!! ↫برای خوب شدن حال واوضاع ما، نه! 💥فقط برای ما بیا ... دلمان برایت تنگ شده💔 مهدی جان! اما اوضاع دل‌هایمان از این حرف هاست ...😔 🌸🍃 -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
🕋 کشکول معنوی 🕋 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ #امام_زمان مذهبی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_دوم 💠 در حیاط بیمارستان چند تخت گذاشته و #رزمندگان غرق خون را همان
✍️ 💠 هول انفجاری که دوباره خانه را زیر و رو کرده بود، گریه را در گلویم خفه کرد و تنها آرزو می‌کردم این فرشته مرگم باشند، اما نه! من به حیدر قول داده بودم هر اتفاقی افتاد مقاوم باشم و نمی‌دانستم این به عذاب حیدر ختم می‌شود که حالا مرگ تنها رؤیایم شده بود. 💠 زن‌عمو با صدای بلند اسمم را تکرار می‌کرد و مرا در تاریکی نمی‌دید، عمو با نور موبایلش وارد اتاق شد، خیال می‌کردند دوباره کابووس دیده‌ام و نمی‌دانستند اینبار در بیداری شاهد عشقم هستم. زن‌عمو شانه‌هایم را در آغوشش گرفته بود تا آرامم کند، عمو دوباره می‌خواست ما را کنج آشپزخانه جمع کند و جنازه من از روی بستر تکان نمی‌خورد. 💠 همین حمله و تاریکی محض خانه، فرصت خوبی به دلم داده بود تا مقابل چشم همه از داغ حیدرم ذره ذره بسوزم و دم نزنم. چطور می‌توانستم دم بزنم وقتی می‌دیدم در همین مدت عمو و زن‌عمو چقدر شکسته شده و امشب دیگر قلب عمو نمی‌کشید که دستش را روی سینه گرفته و با همان حال می‌خواست مراقب ما باشد. 💠 حلیه یوسف را در آغوشش محکم گرفته بود تا کمتر بی‌تابی کند و زهرا وحشتزده پرسید :«برق چرا رفته؟» عمو نور موبایلش را در حیاط انداخت و پس از چند لحظه پاسخ داد :«موتور برق رو زدن.» شاید خمپاره‌باران کور می‌کردند، اما ما حقیقتاً کور شدیم که دیگر نه خبری از برق بود، نه پنکه نه شارژ موبایل. 💠 گرمای هوا به‌حدی بود که همین چند دقیقه از کار افتادن پنکه، نفس یوسف را بند آورده و در نور موبایل می‌دیدم موهایش خیس از عرق به سرش چسبیده و صورت کوچکش گل انداخته است. البته این گرما، خنکای نیمه شب بود، می‌دانستم تن لطیفش طاقت گرمای روز تابستان آمرلی را ندارد و می‌ترسیدم از اینکه علی‌اصغر آمرلی، یوسف باشد. 💠 تنها راه پیش پای حلیه، بردن یوسف به خانه همسایه‌ها بود، اما سوخت موتور برق خانه‌ها هم یکی پس از دیگری تمام شد. تنها چند روز طول کشید تا خانه‌های تبدیل به کوره‌هایی شوند که بی‌رحمانه تن‌مان را کباب می‌کرد و اگر می‌خواستیم از خانه خارج شویم، آفتاب داغ تابستان آتش‌مان می‌زد. 💠 ماه تمام شده و ما همچنان روزه بودیم که غذای چندانی در خانه نبود و هر یک برای دیگری می‌کرد. اگر عدنان تهدید به زجرکش کردن حیدر کرده بود، داعش هم مردم آمرلی را با تیغ و گرسنگی سر می‌برید. 💠 دیگر زنده ماندن مردم تنها وابسته به آذوقه و دارویی بود که هرازگاهی هلی‌کوپترها در آتش شدید داعش برای شهر می‌آوردند. گرمای هوا و شوره‌آب چاه کار خودش را کرده و یوسف مرتب حالش به هم می‌خورد، در درمانگاه دارویی پیدا نمی‌شد و حلیه پا به پای طفلش جان می‌داد. 💠 موبایل‌ها همه خاموش شده، برقی برای شارژ کردن نبود و من آخرین خبری که از حیدر داشتم همان پیکر بود که روی زمین در خون دست و پا می‌زد. همه با آرزوی رسیدن نیروهای مردمی و شکست مقاومت می‌کردند و من از رازی خبر داشتم که آرزویم مرگ در محاصره بود. 💠 چطور می‌توانستم شهر را ببینم وقتی ناله حیدر را شنیده بودم، چند لحظه زجرکشیدنش را دیده بودم و دیگر از این زندگی سیر بودم. روزها زخم دلم را پشت پرده و سکوت پنهان می‌کردم و فقط منتظر شب بودم تا در تنهایی بستر، بی‌خبر از حال حیدر خون گریه کنم، اما امشب حتی قسمت نبود با خاطره باشم که داعش دوباره با خمپاره بر سرمان خراب شد. 💠 در تاریکی و گرمایی که خانه را به دلگیری قبر کرده بود، گوش‌مان به غرّش خمپاره‌ها بود و چشم‌مان هر لحظه منتظر نور انفجار که صبح در آسمان شهر پیچید. دیگر داعشی‌ها مطمئن شد‌ه بودند امشب هم خواب را حرام‌مان کرده‌اند که دست سر از شهر برداشته و با خیال راحت در لانه‌هایشان خزیدند. 💠 با فروکش کردن حملات، حلیه بلاخره توانست یوسف را بخواباند و گریه یوسف که ساکت شد، بقیه هم خواب‌شان برد، اما چشمان من خمار خیال حیدر بود و خوابشان نمی‌برد. پشت پنجره‌های بدون شیشه، به حیاط و درختانی که از بی‌آبی مرده بودند، نگاه می‌کردم و حضور حیدر در همین خانه را می‌خوردم که عباس از در حیاط وارد شد با لباس خاکی و خونی که از سرِ انگشتانش می‌چکید. 💠 دستش را با چفیه‌ای بسته بود، اما خونش می‌رفت و رنگ صورتش به سپیدی ماه می‌زد که کاسه صبر از دست دلم افتاد و پابرهنه از اتاق بیرون دویدم. دلش نمی‌خواست کسی او را با این وضعیت ببیند که همانجا پای ایوان روی زمین نشسته بود، از ضعف خونریزی و خستگی سرش را از پشت به دیوار تکیه داده و چشمانش را بسته بود... ✍️نویسنده: -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
👈 توکل و امید سلام رفیق خدا. آماده ای؟! امروز کلی برنامه داریم اولیش نماز اول وقته 💖 ناشکری و کفر گویی نداریم دروغ از هر مدلیش نداریم 🤐 فحش و بی احترامی موقوف🙊 مراقب نگاه و ارتباطامون هستیم 📵 مهربانی و کمک به دیگران یادمون نمیره ☺️ موفق باشی -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
🔔📣 ❌ گاهے یڪ نگاه حرام شهادت رابرای کسیکه لیاقت دارد سالها عقب می‌اندازد چه برسدبه کسیکه هنوز لایق شهادت بودن رانشان نداده❗️ «شهيد خرازی» -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📜 ❤️ قال رســـول الله(ص) : اگر بنده «خدا» مى دانست ڪه در چيست چه وجـود دارد دوست مى داشت ڪه تـــــمام ســــال، باشـــــد. 📚بحارالانـــــوار ج ۹۳ ص ۳۴۶ -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
💠استاد فروغی: 🍃دلت را با ذکر و یاد حق شخم بزن و با اشک چشمانت آبیاری اش بکن تا وجودت باغ شود و سرسبز شوی. -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
💠ید الله فوق أیدیهـم یعنی بنـده ی من ! نگران فردایت نباش.. از آدمهای اطرافت دلگیر نباش.. کاری از آنها بر نمی آید! تـا من نخواهم ؛ بـــرگـــــ🍂 از درخت نمی افتد! -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
: 💌 خطر مسلمانیِ بی‌ایمان مسلمانی یعنی تسلیم شدن. این تسلیم شدنِ به ، اگر همراه با عشق و ایمان نباشد به مرور به فرار و نفرت منجر میشود. خدا رسماً در بین مسلمانی و ایمانِ قلبی تفاوت قائل میشود. درسهای اصول عقائد معمولا ما را مسلمان میکند نه مومن. با ابراز عشقِ خود به خدا، به فرزندان خود درس ایمان بدهیم. «استاد پناهیان» -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
عجب ماهی است... ✨خوابیدن مان عبادت حساب میشود... ✨نفس کشیدن مان تسبیح خداست... ✨یک آیه ثواب یک ختم دارد... ✨افطاری دادن به یک نفر ✨ثواب آزاد کردن یک اسیر دارد... ✨و تمام گناهان را به عبادت ✨و ی تو می بخشند... ✨وقتی میزبانِ مهمانی شود ✨معلوم است سنگ تمام می گذارد. -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
: 🌷حجت الاســلام پــناهـیان: خدا از آن است ڪه با چند بنده خود را دور بیاندازد! ولی دائما در حال ناامید ڪردن‌انسان است یڪ آدم گنهڪار اگر احساس می ڪند دیگر به او نـــــگاه نمی ڪند باید بـداند این القا همان شیطانی است ڪه او را وادار به گناه ڪردن کرده در نتیجه به احساس منفی خــود اعــتنا ڪند. -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™