eitaa logo
🕋 کشکول معنوی 🕋 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ #امام_زمان مذهبی
46.4هزار دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
11هزار ویدیو
36 فایل
مجموعه کانالهای کشکول معنوی مدیریت : 👈 @mosafer_110_2 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝 #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
❣ #سلام_امام_زمانم ❣ #دعا برای ظهورش چه لذتی دارد غلام درگه مهدی چه #عزتی دارد بمان همیشه #منتظر و بی قرار دیدارش که انتظار ظهورش چه قیمتی دارد #اللهمـ_عجل_لولیڪ_الفرج🌺 تا نیایی گره از کار بشر وا نشود درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود 💐 🍃🌹🍃🌹
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽ بیچاره دلـ💔ـم طالب دیدار تو باشد درمانده و افتاده چنان پاے تو باشد من در قفسے؛ #منتظر روز وصالم آن روز ڪہ دلـ❤️ـها همہ دریـ🌊ـاے تو باشد #اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ ڪشکول_معنوی👇 ➠ @kashkoolmanavi ◆
❣ #سلام_امام_زمانم ❣ #آدینه ای دیگر چشم براه و #منتظر، طلــ☀️ـوع کرد وآفتابش را بر گلدان های💐 ایستاده در اضطراب مسیر #انتظار، گسترانید. ↵هزار فوج #شاپرک ↵هزار طاق رنگین کمـ🌈ـان ↵هزار هزار جوانه🌱 و ↵هزاران دیده ی #مشتاق، به راهت خیره مانده اند ... 💥حتی عقربه های ساعت🕰 هم بیقرارِ #آمدنت هستند ... #مهدی_جان❤️ چشم به راهیم که #بیایی... #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌺 ڪشکول_معنوی👇 ➠ @kashkoolmanavi ◆
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃🍁 ✨ای #منتظر غمگین مشو ✨قدری تحمل بیشتر ✨گردی به پا شد در افق ✨گویا سواری #میرسد 💎السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ 💎یا اباصالحَ المهدی 💎یا خلیفةَالرَّحمن 💎و یا شریکَ القران 💎 ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ 💎 سیِّدی و مَولای الاَمان الاَمان 🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁 #جمعه #امام_زمان -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
❣ #سلام_امام_زمانم #دعا برای ظهورش چه لذتی دارد غلام درگه مهدی چه #عزتی دارد بمان همیشه #منتظر و بی قرار دیدارش که انتظار ظهورش چه قیمتی دارد #اللهمـ_عجل_لولیڪ_الفرج🌺 تا نیایی گره از کار بشر وا نشود درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود 💐 -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
شمایی که درمقابل دنیا خودتو میبازی و حاضر نیستی از خودت بگذری.. پس چطور میتونی به حساب بیای؟! ┈✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾┈┈ ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️🔜 @kashkoolmanavi 🔝™ ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
❣ خجالت میکشم 😔 اسمم را گذاشته ام: اما زمـانی که دفتر را ورق میزنی📖 می بینی؛ فضای مجازی را بیشتر از میشناسم😔 حتی گاهی صبح آفتاب نزده🌥 آنها را چِک میکنم ... اما را نــــه❗️ در قنوت نمازهایمان برای دعا کنیم 🤲 🌸🍃 -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
نظری کن که جهــ🌎ــان بیتاب است روز و شب🌗 چشم همه ارباب است پس کی به جهان می تابی⁉️ نـ✨ـور زیبای یک جلوه‌ای از محراب است♥️ 🌸🍃 -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
🕋 کشکول معنوی 🕋 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ #امام_زمان مذهبی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_ششم 💠 گریه یوسف را از پشت سر می‌شنیدم و می‌دیدم چشمان این رزمنده د
✍️ 💠 یک نگاهم به قامت غرق عباس بود، یک نگاهم به عمو که هنوز گوشه چشمانش اشک پیدا بود و دلم برای حیدر پر می‌زد که اگر اینجا بود، دست دلم را می‌گرفت و حالا داغ فراقش قاتل من شده بود. جهت مقام (علیه‌السلام) را پیدا نمی‌کردم، نفسی برای نمانده بود و تنها با گریه به حضرت التماس می‌کردم به فریادمان برسد. 💠 می‌دانستم عمو پیش از آمدن به بقیه آرامش داده تا خبری خوش برایشان ببرد و حالا با دو پیکری که روبرویم مانده بود، با چه دلی می‌شد به خانه برگردم؟ رنج بیماری یوسف و گرگ مرگی که هر لحظه دورش می‌چرخید برای حال حلیه کافی بود و می‌ترسیدم مصیبت عباس، نفسش را بگیرد. 💠 عباس برای زن‌عمو مثل پسر و برای زینب و زهرا برادر بود و می‌دانستم رفتن عباس و عمو با هم، تار و پود دلشان را از هم پاره می‌کند. یقین داشتم خبر حیدر جان‌شان را می‌گیرد و دل من به‌تنهایی مرد اینهمه درد نبود که بین پیکر عباس و عمو به خاک نشسته و در سیلاب اشک دست و پا می‌زدم. 💠 نه توانی به تنم مانده بود تا به خانه برگردم، نه دلم جرأت داشت چشمان حلیه و نگاه نگران دخترعموها را ببیند و تأخیرم، آن‌ها را به درمانگاه آورد. قدم‌هایشان به زمین قفل شده بود، باورشان نمی‌شد چه می‌بینند و همین حیرت نگاه‌شان جانم را به آتش کشید. 💠 دیدن عباس بی‌دست، رنگ از رخ حلیه برد و پیش از آنکه از پا بیفتد، در آغوشش کشیدم. تمام تنش می‌لرزید، با هر نفس نام عباس در گلویش می‌شکست و می‌دیدم در حال جان دادن است. زن‌عمو بین بدن عباس و عمو حیران مانده و رفتن عمو باورکردنی نبود که زینب و زهرا مات پیکرش شده و نفس‌شان بند آمده بود. 💠 زن‌عمو هر دو دستش را روی سر گرفته و با لب‌هایی که به‌سختی تکان می‌خورد (علیهاالسلام) را صدا می‌زد. حلیه بین دستانم بال و پر می‌زد، هر چه نوازشش می‌کردم نفسش برنمی‌گشت و با همان نفس بریده التماسم می‌کرد :«سه روزه ندیدمش! دلم براش تنگ شده! تورو خدا بذار ببینمش!» 💠 و همین دیدن عباس دلم را زیر و رو کرده بود و می‌دیدم از همین فاصله چه دلی از حلیه می‌شکافد که چشمانش را با شانه‌ام می‌پوشاندم تا کمتر ببیند. هر روز شهر شاهد بود که یا در خاکریز به خاک و خون کشیده می‌شدند یا از نبود غذا و دارو بی‌صدا جان می‌دادند، اما عمو پناه مردم بود و عباس یل شهر که همه گرد ما نشسته و گریه می‌کردند. 💠 می‌دانستم این روزِ روشن‌مان است و می‌ترسیدم از شب‌هایی که در گرما و تاریکی مطلق خانه باید وحشت خمپاره‌باران را بدون حضور هیچ مردی تحمل کنیم. شب که شد ما زن‌ها دور اتاق کِز کرده و دیگر در میان نبود که از منتهای جان‌مان ناله می‌زدیم و گریه می‌کردیم. 💠 در سرتاسر شهر یک چراغ روشن نبود، از شدت تاریکی، شهر و آسمان شب یکی شده و ما در این تاریکی در تنگنای غم و گرما و گرسنگی با مرگ زندگی می‌کردیم. همه برای عباس و عمو عزاداری می‌کردند، اما من با اینهمه درد، از تب سرنوشت حیدر هم می‌سوختم و باز هم باید شکایت این راز سر به مهر را تنها به درگاه می‌بردم. 💠 آب آلوده چاه هم حریفم شده و بدنم دیگر استقامتش تمام شده بود که لحظه‌ای از آتش تب خیس عرق می‌شدم و لحظه‌ای دیگر در گرمای ۴۵ درجه طوری می‌لرزیدم که استخوان‌هایم یخ می‌زد. زن‌عمو همه را جمع می‌کرد تا دعای بخوانیم و این توسل‌ها آخرین حلقه ما در برابر داعش بود تا چند روز بعد که دو هلی‌کوپتر بلاخره توانستند خود را به شهر برسانند. 💠 حالا مردم بیش از غذا به دارو نیاز داشتند؛ حسابش از دستم رفته بود چند مجروح و بیمار مثل عمو درد کشیدند و غریبانه جان دادند. دیگر حتی شیرخشکی که هلی‌کوپترها آورده بودند به کار یوسف نمی‌آمد و حالش طوری به هم می‌خورد که یک قطره از گلوی نازکش پایین نمی‌رفت. 💠 حلیه یوسف را در آغوشش گرفته بود، دور خانه می‌چرخید و کاری از دستش برنمی‌آمد که ناامیدانه ضجه می‌زد تا فرشته نجاتش رسید. خبر آوردند فرماندهان تصمیم گرفته‌اند هلی‌کوپترها در مسیر بازگشت بیماران بدحال را به ببرند و یوسف و حلیه می‌توانستند بروند. 💠 حلیه دیگر قدم‌هایش قوت نداشت، یوسف را در آغوش کشیدم و تب و لرز همه توانم را برده بود که تا رسیدن به هلی‌کوپتر هزار بار جان کندم. زودتر از حلیه پای هلی‌کوپتر رسیدم و شنیدم با خلبان بحث می‌کرد :«اگه داعش هلی‌کوپترها رو بزنه، تکلیف اینهمه زن و بچه که داری با خودت می‌بری، چی میشه؟»... ✍️نویسنده: -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
❣ مــولایــم . . . 💫بیچاره دلم💗 طالب دیدار تـ✨ـو باشد درمانده و افتاده چنان تو باشد 💥من در قفسی؛ روز وصالم آن روز که دلها💞 همه دریای تـو باشد✨ 🌸🍃 👇👇🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇👇 @KASHKOOLMANAVI
🍋 صلى الله عليه و آله: بنده، هرگاه بعد از در جانمازش بنشيند، فرشتگان بر او درود مى‌‏فرستند و درودشان بر او: «بار خدايا! او را بيامرز. بار خدايا! بر او رحمت آور» است. 🌳 اگر هم نماز بنشيند، باز فرشتگان بر او درود مى‌‏فرستند، و درودشان بر او «بار خدايا! او را بيامرز؛ بار خدايا! بر او رحمت آور» است. 📚 محمدی ری شهری 👇👇🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇👇 @KASHKOOLMANAVI
🌻🌿🌻🌿🌻 ❣ ❣ 🌲ما قرنها يار غائب ايم بر ديوِ يأس با صبر غالب ايم 🌲درپشت ابر☁️ خورشيد☀️ديده ايم شب 🌙تاسحر منتظر صبح ⛅️️ ايم 🌸🍃 👇👇🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇👇 @KASHKOOLMANAVI
❣ 💞 اے دو چشمت سبب و علتِ پیدایش ... دیده بــگـشا ڪِ جھانـ آغـاز است 😍 🌸🍃 👇👇🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇👇 @KASHKOOLMANAVI
❣ 💞 اے دو چشمت سبب و علتِ پیدایش ... دیده بــگـشا ڪِ جھانـ آغـاز است 😍 🌸🍃 👇👇🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇👇 @KASHKOOLMANAVI
📚 : ✳️ پدرمان منتظرمان است؛ آماده‌ایم؟! 🔻 فرض کنید اعضای خانواده می‌خواهند به مهمانی بروند. زودتر از همه، لباس و کفش را می‌پوشد، آماده می‌شود، ماشین را روشن می‌کند و سرکوچه، آمدن بچه‌هایش می‌شود اما در خانه، یکی از بچه‌ها دنبال کفشش می‌گردد، دیگری دنبال جورابش و... 🔸 در این‌جا پدر آماده و منتظر آمدن بچه‌هایی است که هنوز آماده نشده‌اند. (عج) هم منتظر ماست؛ نه این‌که ما منتظر او باشیم چون همیشه آماده است و منتظرِ کسانی است که هنوز آماده نشده‌اند. 👤 📚 از کتاب 📖 ص ۸۴ 🙏 👇👇🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇👇 @KASHKOOLMANAVI
✳️ منتظر واقعی، خود امام زمان است! 🔻 (عج) ماست؛ نه اینکه ما منتظر آن حضرت باشیم؛ چون همیشه آدمِ منتظر آدمِ است. فرض کنید دو نفر می‌خواهند به مجلسی بروند. یکی قبراق و آماده و لباس‌پوشیده است اما دیگری دنبال کفش یا کلاه می‌گردد. حالا واقعاً کدامشان منتظر و آماده‌اند؟! 👤 📚 از کتاب اعتقادی-علمی | ج۱ 📖 ص ۵۸ 🙏
🏝انتظار فرج به سبک حضرت زینب(س) ✅در مسیر دستیابی به حاکمیت به وسیله امام عصر عج باید بود، 👈و لکن، ستون خیمه انتظار با و استقامت است که فرمودند:انتظار الفرج بالصبر(تحف العقول، ص: 416) ☝️اما اینها در باب مفاهیم است ✅در روش ، گاهی از مفاهیم می‌شود گذشت و مصادیق را به‌دست آورد و از آنها الهام گرفت مثل اینکه برای تصور شجاعت، بگویی حضرت ع. 👈حال اگر در این انتظار ِ توأم با صبر، ‌به دنبال هستیم که عملاً آن را به تصویر کشیده است: ✅بدون تردید باید گفت که ع تندیس صبر در رکاب ولی خدا و امام زمانش است 👈و در معنایی لطیف از حدیث فوق می‌توان گفت که برای گشایش و فرج، مثل حضرت زینب ع، منتظر فرج باشید؛به بیانی دیگر: ✅✅ داشته باشید با اسوه صبر، زینب علیهاالسلام! استادملایی @𝓴𝓪𝓼𝓱𝓴𝓸𝓸𝓵𝓶𝓪𝓷𝓪𝓿𝓲 ✍️
+به‌قول‌حاج‌حسین‌یکتا:🌱 دنیا‌دنیای‌تیپ‌زدنهـ ✨! فقط‌مهم‌اینه‌که تیپ‌میزنه‼️ شهدا‌یه‌جوری‌تیپ‌زدن‌که‌خدا‌نگاهشون‌کرد♥] امافقط‌یه‌چیزۍ☝️🏼 +اقا‌پسر‌الگوت‌بود‌حضرت‌علۍ(ع)🦋 هست ؟ همون‌امیرالمومنین‌که‌به‌دخترای‌جوان‌سلام نمیکرد🍃 مگه‌قرار‌نبود‌صحبت‌با‌نامحرم‌‌درحد‌ ضرورت‌باشه⁉️ پس‌این‌چت📲 کردنا‌و... چۍ‌میگه +دخترخانوم‌وارث‌ارثیه‌حضرت‌زهرا(س)💕 شما‌چیۍ❓ هست❓ خود‌حضرت‌فاطمہ‌جلوی‌یہ‌مرد‌کور‌حجابشو رعایت‌مۍکرد؛ چشمات‌قشنگه،صورتت‌زیباعه‌،‌ میدونم‌ همه‌‌ی‌اینارو...🙂 ولی‌قرارنبود‌زیباییاتو‌بزاری‌برای‌هر کسۍ پس‌این‌پروفایل‌و‌ایناچۍمیگہ❓ جایی‌که‌با‌چندتا‌لمس‌صفحه‌ی‌گوشی‌کلی‌مرد میتونن‌ببیننش _قراربود باشیم . . . _قراربود باشیم . . . _قراربودراه ادامه بدیم. . _قراربودبرای مرام‌‌بزاریم🍃 . . . ولۍقرار‌نبود‌به‌مجازی بدیم . . . اومدیم‌تو‌صحنه‌ۍ‌جنگ‌دشمن‌💣تا کنیم،گفتیم‌جنگ‌نرمم ولی‌نرم‌نرم‌خودمون‌داریم‌وا‌میدیم @𝓴𝓪𝓼𝓱𝓴𝓸𝓸𝓵𝓶𝓪𝓷𝓪𝓿𝓲 ✍️
حضور امام زمان در زندگی.mp3
3.75M
«حضور در زندگی» 🎤حجت الاسلام 💠 به مقداری که حضرت ولی‌ عصر در زندگی کسی حضور داشته باشند او واقعی است. 🔻کانال کشکول معنوی🔻↙️ 🕋 @kashkoolmanavi 🕋
🖼 ؛   📌 سلام به پدر... 👦 پسرک کنار سفرهٔ صبحانه نشست. اما یادش رفت به پدر و مادرش سلام کند. پدر با اخم گفت: مگه می‌شه اول صبح، سلام به پدر و مادرت رو فراموش کنی؟ پدر سپس تلفن همراهش را روشن کرد و مشغول پرسه‌زدن در فضای مجازی شد. این کار هر روز او بود. او باز هم فراموش کرد، صبحش را با سلام به پدر مهربانش آغاز کند. «سلام علی آل یس… » او هم خودش را یک می‌دانست! ✍️ جلس الصبی لیتناول الفطور لكنّه نسى يرمي السلام على أمه و أبيه. قال الأب عابسا: " أيمكن أحد ينسي یسلم على والديه؟!" ثمّ فتح الأب جواله و قام یجول فی الشبکات الإجتماعیة. هذا كان ما یفعله یومیّا. لقد نسى مرة أخرى أن يبدأ يومه بالسلام على أبيه الحنون. "سلام على آل يس..." 👤 او هم خودش را می‌دانست! كان يعتبر نفسه مِن المنتظرين! 🔻کانال کشکول معنوی🔻↙️ 🕋 @kashkoolmanavi 🕋