eitaa logo
کشکول
2.1هزار دنبال‌کننده
94 عکس
84 ویدیو
41 فایل
بیان نکات انگیزشی، احوالات علما، تصاویر بزرگان، احادیث اهل بیت، کلمات قرآنی و... گروه شرائع(پرسش وپاسخ علمی): https://eitaa.com/joinchat/1993736381C529fe81854 ادمین کانال: @Qweazs 🔴کپی کردن مطالب، فقط با ذکر منبع مجاز‼️
مشاهده در ایتا
دانلود
❇️❇️ 💠دریای فقاهت 🔰شیخ مرتضی انصاری قدس سره [3]: پدرش، شیخ محمدامین از عالمان راستین و مبلغان دین مبین اسلام بود. وی سه فرزند به نام‌های مرتضی، منصور و محمد صادق داشت. شیخ محمد امین در سال ۱۲۴۸ ه. ق در اثر بیماری طاعون در خارج از شهر دزفول درگذشت و در نزدیکی بابا یوسف که بخشی از آن در حال حاضر آرامگاه این خاندان است، به خاک سپرده شد. این محل اکنون به کاشفیه معروف است؛ زیرا مدتی عبادت گاه عارف مشهور، سیدصدرالدین کاشف دزفولی بوده است. مادر مرتضی، دختر شیخ یعقوب، فرزند شیخ احمدبن شیخ شمس الدین انصاری و از زنان پرهیزگار روزگار خود بود. در شأن او همین بس که مادر فرزندی است که در میان روحانیت کم نظیر بوده و هست. مادر شیخ، او را «آقا» صدا می‌کرد؛ چون وی هم نام جدش بود و به احترام جدش، نام او را نمی بردند و آقا می‌گفتند. این مادر پاک دامن در سال ۱۲۷۹ ه. ق در نجف اشرف از دنیا رفت و شیخ را با غم و اندوهی فراوان، تنها نهاد. [۱] در انتساب شیخ و خاندانش به جابربن عبداللّه انصاری، صحابی معروف پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم هیچ گونه شک و تردیدی نیست؛ زیرا گذشته از شجره نامه‌هایی که در دسترس بعضی از افراد این خاندان هست، شیخ اسداللّه انصاری معروف به امین الواعظین تهرانی نیز در کتابش به نام حدائق الادب به نقل از کتاب مشیخة الجابریة، پدران شیخ انصاری را تا جابربن عبداللّه نوشته است. [۲] ---------- [۱]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، صص ۷۸ ۸۰؛ فرهنگ بزرگان اسلام و ایران، آذر تفضّلی و مهین فضایلی جوان، آستان قدس، چ ۱، ص ۶۱۴. [۲]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۸۰؛ معجم رجال الفکر و الادب فی النجف، شیخ محمدهادی امین، ۱۴۱۳ ه. ق، چ ۲، ج ۱؛ فوائد الرضویه، شیخ عباس قمی، ص ۶۶۴. https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️❇️ 💠دریای فقاهت 🔰شیخ مرتضی انصاری[4]: شیخ در ۲۵ سالگی با دختر نخستین استادش، شیخ حسین انصاری ازدواج کرد. ثمره این پیوند، پسری بود که پس از به مسافرت رفتن شیخ انصاری به دنیا آمد. چون هنگام تولد، وی دو دندان داشت و بنا بر باورهای خرافی آن زمان، چنین کودکی بد یُمن خواهد بود، مامای نادان، دندان‌های طفل چند روزه را کشید و کودک بر اثر آن از دنیا رفت. از این همسر، دختری به نام بی بی فاطمه برجای ماند که شیخ، او را به عقد برادر زاده اش، شیخ محمدحسن درآورد. [۱] او زنی عالمه، فاضل و عابد بود، به گونه ای که هرگاه در نجف اشرف یا سامرا به دیدن مجدّدِ شیرازی (میرزای شیرازی) می‌رفت، میرزا هنگام تفقّد (احوال پرسی) از او به مدّت طولانی می‌ایستاد و او را دختر استاد خطاب می‌کرد. این زن پارسا در سال ۱۳۳۱ در دزفول درگذشت. جنازه اش را به نجف اشرف بردند و در صحن مطهر امام علی علیه السلام زیر ناودان طلا به خاک سپردند. دومین همسر شیخ، دختر میرزا مرتضی مطیعی دزفولی بود. از او نیز دختری به نام بی بی زهرا بازماند که با حاج سیدمحمدطاهر آقامیری دزفولی ازدواج کرد. همسر سومی که شیخ، او را برای به دنیا آوردن فرزند پسر اختیار کرد، از اهل رشت یا اصفهان بود که پسر مرده ای به دنیا آورد. [۲] به این ترتیب، شیخ هیچ فرزند پسری نداشته است. ---------- [۱]: گلشن ابرار، جمعی از پژوهشگران، نشر معروف، ۱۳۷۹، چ ۱، ج ۱، ص ۲۳۴. [۲]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، صص ۴۲۵ ۴۲۶. https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️❇️ 💠دریای فقاهت 🔰شیخ مرتضی انصاری [5]: گفتیم که شیخ پس از فراگیری قرآن و گذراندن دوران مکتب، دروس سطح را نزد عمویش آموخت. سپس در سال ۱۲۳۲ ه. ق؛ یعنی در هیجده سالگی به قصد تشرف به عتبات عالیات همراه پدر از دزفول به سوی عراق حرکت کرد. در کربلا، شیخ محمدامین بنا به سفارش شیخ حسین انصاری استاد شیخ مرتضی با سیّد محمد مجاهد فرزند سید علی (صاحب ریاض) از بزرگان حوزه علمیه و از مراجع تقلید آن زمان دیدار کرد. سید فرمود: «شنیده‌ام برادرم، شیخ حسین در دزفول، نماز جمعه اقامه می‌کند؟! » شیخ مرتضی که در پایین مجلس نشسته بود، فرصت را برای بحث علمی با سید مناسب دید و گفت: «مگر در وجوب نماز جمعه تردیدی هست؟ » سپس نزدیک به دوازده دلیل بر وجوب آن آورد، به گونه ای که وجوب نماز جمعه نزد سید و حاضران مجلس، مسلّم گردید، ولی دوباره خود شیخ مرتضی، همانادله را با جواب‌های کافی و متقن رد کرد تا جایی که سید و حاضران همه شگفت زده شدند. سید چون او را نمی شناخت، از نامش پرسید. شیخ محمد امین او را معرفی کرد. سید از چگونگی بیان و استدلال شیخ مرتضی خرسند شد و متوجه گشت نبوغ فکری درخشانی در او نهان است که در آینده می‌تواند در حوزه‌های علمیه رشد کند و مدارج علمی را پشت سر بگذارد. سید با دیدن استعداد سرشار و درخشان شیخ مرتضی، از شیخ محمد امین خواست تا او را برای تکمیل تحصیلات علمی در کربلا بگذارد و مخارج وی را نیز به عهده گرفت. پس شیخ محمد امین به تنهایی به دزفول بازگشت. شیخ مرتضی چهار سال تمام در کربلا بود و در این مدت نزد سیدمجاهد و شریف العلمای مازندرانی، شاگردی کرد و به درس و بحث پرداخت تا آن که والی بغداد از طرف دربار عثمانی داوود پاشا به محاصره و تسخیر کربلا مأمور گشت. در نتیجه، اهل علم و بیشتر مردم این شهر به کاظمین مهاجرت کردند. [۱] شیخ همراه با آنان چند روزی در کاظمین ماند. در این زمان، گروهی از مردم دزفول که به قصد زیارت مشاهد مشرفه آمده بودند، به دلیل ممکن نبودن زیارت کربلا، می‌خواستند به وطن بازگردند. شیخ نیز همراه این گروه به دزفول برگشت و در این مرحله، سفر اول شیخ به عراق پایان یافت. شیخ مرتضی یک سال یا بیشتر در دزفول ماند و آن گاه برای بار دوم به کربلا رفت و افزون بر یک سال در محضر شریف العلما شاگردی کرد. سپس به نجف اشرف رفت و بیش از یک سال نیز در حوزه درس فقیه محقق، شیخ موسی کاشف الغطا حاضر شد و بعد به دزفول برگشت. [۲] ---------- [۱]: نامداران راحل، کریم جوانشیر، سالار، ۱۳۷۵، چ ۱، ص ۱۰۳؛ مکارم الآثار، ج ۲، ص ۴۸۷. [۲]: فقهای نامدار، ص ۳۲۴. https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️❇️ 💠دریای فقاهت 🔰شیخ مرتضی انصاری[6]: شیخ مرتضی انصاری در سال ۱۲۴۰ ه. ق به قصد زیارت حرم امام رضا علیه السلام از دزفول حرکت کرد. وی در این مسافرت می‌خواست با دانشمندان ایران بیشتر آشنا گردد و در صورت امکان، از خرمن دانش آنان بهره گیرد. خود شیخ هنگام حرکت در این باره گفت: «آن چه از عالمان عراق باید ببینم، دیده ام. اکنون مایلم اگر از عالمان ساکن در ایران، شخصیت‌هایی باشند که امکان بهره برداری از خرمن دانش آنان باشد، با آنان ملاقات کرده و از محضرشان بهره گیرم». پیش از سفر، مادر شیخ که چندین سال از فرزندش دور بود، به این مسافرت راضی نمی شد؛ زیرا می‌خواست فرزندش بیش تر نزد او بماند. هر چه شیخ اصرار می‌کرد، مادرش راضی نمی شد تا این که بنا شد به استخاره عمل کنند. وقتی شیخ، قرآن را به نیت مادر گرامی اش گشود، در سر صفحه، این آیه شریفه بود: لا تَخافی و لا تَحزَنی إنا رادّوهُ الیکِ و جاعِلوهُ مِن المرسلینَ. (قصص: ۷) مترس و اندوه مدار که ما، او را به تو باز می‌گردانیم و در شمار پیامبرانش قرار می‌دهیم. این آیه درباره مادر موسی علیه السلام است. وقتی مادر حضرت موسی علیه السلام مأمور گردید فرزندش را در صندوقی بگذارد و به دریا افکند، از طرف پروردگار به او وحی شد که: ای زن! مترس و محزون مباش. ما او [موسی] را به تو برمی گردانیم و او را از پیامبران قرار می‌دهیم. این آیه شریفه، اندوه آن بانوی مکرّمه را تسکین داد و آینده شیخ را نیز روشن ساخت. از این رو، به فرزندش اجازه مسافرت داد. [۱] هم چنین شیخ برای به همراه بردن برادرش، شیخ منصور استخاره کرد که این آیه آمد: سَنَشُدُّ عَضُدَک بأخیک. (قصص: ۳۶) زود باشد که بازویت را به برادرت، نیرومند گردانیم. این آیه درباره هارون برادر حضرت موسی علیه السلام است. بدین ترتیب، شیخ و برادرش در مسیر سفرِ مشهد، به شهر بروجرد رسیدند. در آن زمان، ریاست علمی و مرجع فتوایی آن سامان به عهده شیخ اسداللّه مشهور به حجت الاسلام بروجردی [۲] بود که مردم از علم و فضلش بهره می‌بردند. شیخ در مدرسه علمیه آن عالم ربانی ساکن شد و پس از یک یا دو روز وقتی قصد حرکت داشت، شیخ اسداللّه بروجردی به او گفت: «چنان چه ممکن است بمانید و بخشی از آموزش فرزندانم را به عهده گیرید». از این سخن چنین بر می‌آید که شیخ اسداللّه از مراتب فضل و دانش شیخ آگاهی نداشته است. شیخ انصاری نیز در پاسخ، از برادرش خواست درس‌های معالم را که هنگام سفر برایش گفته و او آن درس‌ها را نوشته است، به ایشان ارایه کند. وقتی شیخ اسداللّه بعضی از آن جزوه‌ها را مطالعه کرد، به درجه علمی و فضیلت شیخ پی برد و از گفته اش پشیمان شد. [۳] آن گاه آنان را به خانه خود برد و کمال پذیرایی را به جا آورد و شیخ را به مدّت یک ماه در بروجرد نگاه داشت. ---------- [۱]: ریحانة الادب، ج ۱، ص ۱۹۱. نویسنده کتاب یاد شده، جریان استخاره را به سفر دوم شیخ به عراق مربوط می‌داند. [۲]: شیخ اسداللّه بن حاج عبداللّه مشهور به حجت الاسلام بروجردی، از بزرگان عالمان امامیه بود. در زمان ریاست علمی این مرد بزرگ، بروجرد مرکز تحصیل علوم شرعیه گردید. عبادت‌ها و ریاضت‌های سخت او معروف است. [۳]: نویسنده دائرة المعارف الاسلامیه زیر نام اسداللّه بن عبداللّه می‌نویسد: «شیخ مرتضی انصاری نخست بر او [شیخ اسداللّه ] شاگردی نموده است. این اشتباه است. استادان شیخ مشخص است و او استاد شیخ نبوده است». برگرفته از: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۸۸. https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️❇️ 💠دریای فقاهت 🔰شیخ مرتضی انصاری [7]: مدرک صحیحی در دست نیست که شیخ از بروجرد به قم رفته باشد، ولی به یقین به اصفهان رفته و چند روزی در آن جا مانده است. در آن عصر، ریاست دینی اصفهان بر عهده حاج سیدمحمدباقر شفتی رشتی معروف به حجت الاسلام رشتی [۱] بود. اصفهان یکی از مراکز علمی شیعه به شمار می‌رفت و دانشمندانی نامور داشت، ولی مانند حجت الاسلام رشتی که حدود شرعی را نیز اجرا کند، در آن خطه یافت نمی شد. شیخ، نخست برای فهمیدن مقام علمی سید، در مجلس درس او حاضر می‌شد تا این که روزی، سید اشکالی را بر شاگردان القا کرد و در انتظار پاسخ بود. شیخ مرتضی که در پایین مجلس نشسته بود، پاسخ آن اشکال را به یکی از شاگردان یاد داد و از مجلس درس بیرون رفت. وقتی آن شاگرد، پاسخ را به استاد گفت، سید فرمود: «این جواب از آن تو نیست و گوینده آن دارای مقامات بالای علمی است. » هم چنین گفته اند که سید به او فرمود: «این جواب را یا حضرت حجت بن الحسن عج الله تعالی فرجه الشریف به تو تلقین کرده است یا شیخ مرتضی نجفی». هنگامی که آن شخص چگونگی ماجرا را خدمت استاد بیان کرد، سید چند نفر را برای جست وجوی محل سکونت شیخ فرستاد. آنان شیخ و برادرش را در یکی از کاروان سراها یافتند. سید خواست با جمعی برای دیدن شیخ برود و شخصی را پیش تر فرستاد تا به او خبر دهد. شیخ گفت: «به زحمت ایشان راضی نیستم» و به همراهی برادرش به سوی خانه سید روانه شد. در میانه راه، با سید دیدار کرد و سید، شیخ و برادرش را به خانه خود برد. پس از طرح گفت وگوهای علمی، سید پرسید: «با چه قصدی به این شهر آمده اید؟ آیا قصد ماندن دارید یا به جایی دیگر خواهید رفت؟ » شیخ گفت که به قصد ملاقات آمده است. سید اصرار کرد که شیخ در اصفهان بماند و در آن جا ساکن گردد، ولی شیخ گفت به دزفول برمی گردد. ولی سید هم چنان اصرار می‌کرد تا این که شیخ، وجود پدر و مادرش را در دزفول پیش کشید و گفت: «اگر خیال ماندن در ایران را داشتم، اصفهان را ترجیح خواهم داد» و پس از چند روز توقف، آن شهر را ترک کرد. شیخ در ادامه سفرش، به کاشان رفت و در یکی از حجره‌های مدرسه ای در آن شهر ساکن گردید. ملااحمد نراقی صاحب مناهج، مرجعیت علمی و فتوایی آن شهر را در دست داشت. شیخ، ملااحمد نراقی را از هر جهت، کامل و شایان استفاده دید. از این رو، چهار سال در آن شهر ماند و از او درس گرفت. نراقی نیز وجود شیخ را غنیمت می‌شمرد و به مراتب علم و فضل وی اعتماد کامل داشت تا جایی که پس از رفتن شیخ از کاشان فرمود: «بهره ای که من از این جوان بردم، بیش از بهره ای بود که او از من بُرد. » هم چنین گفت: «در مسافرت‌های گوناگونی که داشته ام، بیش از پنجاه مجتهد مسلّم را دیده‌ام که هیچ یک مانند شیخ مرتضی نبوده اند. » هنگام حرکت شیخ از آن شهر، ملااحمد نراقی اجازه مبسوطی به او داد و در آن، شیخ را با بهترین عبارت‌ها ستود.[۲] شیخ و برادرش پس از کاشان به مشهد مقدس وارد شدند و چند ماهی در آن شهر ماندند. سپس از آن جا به تهران آمدند و در مدرسه مادر شاه جای گرفتند. ---------- [۱]: حاج سیدمحمدباقر، فرزند محمدتقی موسوی معروف به حجت الاسلام، اهل شفت رشت بود. وی یکی از فرهیختگان شیعه و فقیه، اصولی، ادیب، ریاضی و رجالی برجسته ای بود که در علوم غریبه از مشاهیر دوران و در مراحل اخلاقی، یگانه زمان بود. درباره تلاش او برای اجرای حدود شرعی، گفته شده است که وی حد قتل را به نقلی بر ۱۲۰ نفر اجرا کرده است. برگرفته از: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۸۹. [۲]: ریحانة الادب، ج ۱، ص ۱۹۱؛ معارف الرجال فی تراجم العلما و الادبا، ج ۲، ص ۴۰۱. این دو کتاب، مدت ماندن شیخ را در کاشان، سه سال نوشته اند. [۳]: فقهای نامدار، ص ۳۲۶. https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️❇️ 💠دریای فقاهت 🔰شیخ مرتضی انصاری[8]: شیخ و برادرش پس از شش سال مسافرت، به دزفول بازگشتند. مردم برای استقبال از آنان تا چهار فرسخی شهر آمده بودند. شیخ نیز به گرمی از آنان دل جویی و برایشان دعا کرد. پیش از ورود به شهر، شیخ از احوال شیخ محسن برادر شیخ اسداللّه صاحب کتاب مقابس پرسید که در رأس یکی از خاندان‌های علمی دزفول قرار داشت و از عالمان برجسته آن شهر شمرده می‌شد. وقتی شنید که وی در بستر بیماری است، برای آن که یگانگی و همدلی میان خود و او را به مردم نشان دهد، نخست از شیخ محسن عیادت کرد و ساعتی بر بالینش نشست. سپس به منزل خود رفت. شیخ نزدیک به چهار سال در دزفول ماند آن گاه که شیخ محسن از دنیا رفت، شیخ محمدطاهر، فرزند ارشد او در نماز گزاردن بر جنازه پدر مقدم داشت و خود به او اقتدا کرد. این امر سبب شهرت زیادی برای آقاشیخ محمدطاهر گشت. [۱] بازگشت شیخ به نجف اشرف دو علت مهم داشت: ۱. شیخ به مرکز حوزه‌های علمیه هم چون نجف اشرف، علاقه زیادی داشت؛ زیرا در آن جا بیشتر می‌توانست خدمات علمی انجام دهد. ۲. گویند روزی در زمان سکونت شیخ در دزفول، دو نفر برای داوری در یک درگیری شخصی نزد شیخ می‌رسند و قرار می‌شود که شیخ فردا میان آن دو حکم صادر کند. شب هنگام از سوی یکی از شخصیت‌های با نفوذ شهر به شیخ خبر می‌دهند که چون یکی از طرف‌های دعوا از وابستگان اوست، در صدور حکم، از وی جانب داری شود. شیخ کاملاً رنجیده خاطر گشته، می‌فرماید: «ماندن در شهری که با نفوذان آن، در حکم شرع دخالت می‌کنند، صلاح نباشد». از این رو، شبانه تا منطقه سیاه منصور که در دو فرسنگی شهر است، پیاده می‌آید و صبح، الاغی کرایه می‌کند و به خانه حاج سیداحمد جزایری از عالمان شوشتر وارد می‌شود. وقتی صبح آن روز، خبر مسافرت شیخ در شهر دزفول منتشر شد، [۲] جمعیت زیادی از مردم به همراهی عالمان آن جا به شوشتر آمدند تا شیخ را به دزفول بازگردانند. بزرگان شوشتر هرچه اصرار کردند، شیخ خواسته آنان را نپذیرفت و راهی عتبات عالیات شد. شیخ از شوشتر رهسپار عراق گردید و در سال ۱۲۴۹ ه. ق [۳] وارد نجف اشرف شد. در آن روزگار، دو تن از مردان بزرگ علمی شیعه؛ یعنی شیخ علی فرزند شیخ جعفر کاشف الغطا و شیخ محمدحسن (صاحب جواهر) در رأس حوزه نجف بودند. شیخ چند سالی نزد شیخ علی شاگردی کرد تا این که مرجع اهل زمانه گردید. روزی شیخ علی به شیخ جعفر شوشتری فرمود: «گمان نکن که شیخ مرتضی برای بهره بردن از درس در مجلس ما حاضر می‌گردد، بلکه وی شنیده است که در خانواده‌های علمی (نزد بزرگان علم) تحقیقاتی هست. از این رو، برای به دست آوردن آن‌ها در درس ما حاضر می‌شود». پس از این، شیخ چند سال در هیچ حوزه درسی دیگری حاضر نشد و به تدریس و تصنیف روی آورد. گفتنی است در سال ۱۲۴۹ ه. ق؛ یعنی یک سال پس از فوت پدر شیخ، پسر عمویش، خانواده شیخ را به نجف آورد. ---------- [۱]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۹۲. [۲]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۹۳. [۳]: آشنایی با علوم اسلامی، مرتضی مطهری، صدرا، ۱۳۶۸، چ ۶، ج ۳، ص ۱۰۱. ایشان تاریخ ۱۲۵۲ و ۱۲۵۳ را سال مسافرت آخر شیخ به عتبات برشمرده است. https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️❇️ 💠دریای فقاهت 🔰شیخ مرتضی انصاری[9]: درباره مقام علمی شیخ انصاری گفته اند: سیدحسین کوه کمره ای که از عالمان روزگار شیخ بوده و مجلس درس نیز داشته است، روزی پیش از آمدن شاگردانش در محل درس حاضر شد و در گوشه مسجد، شیخ ژولیده ای را با چند نفر شاگرد در حال تدریس دید. سیدحسین، به درس او گوش داد و احساس کردکه وی بسیار محققانه بحث می‌کند. روز دیگر زودتر آمد و به درس شیخ گوش داد. وقتی تدریس او را دید، اعتقادش بیشتر شد و احساس کرد که از خودش فاضل تر است و اگر شاگردانش به جای درس او، در درس این شیخ حاضر شوند، بهره بیشتری خواهند برد. از این رو، روز دیگر به شاگردانش گفت: «این شیخ که در آن گوشه با چند نفر شاگرد نشسته است، برای تدریس از من شایسته تر است و خود من نیز از او بهره می‌برم؛ همه با هم به درس او می‌رویم. » از آن روز سیدحسین و شاگردانش در مجلس درس شیخ حاضر می‌شدند. [۱] نام استادانی که شیخ در محضر آنان شاگردی کرده و از خرمن دانش ایشان بهره برده، به قرار زیر است: ۱ شیخ حسین انصاری دزفولی: فرزند شیخ احمد و از عالمان بزرگ خوزستان، جامع معقول و منقول و آراسته به زهد و تقوا بود. شیخ حسین در سال ۱۲۵۳ ه. ق در دزفول از دنیا رفت. او سه فرزند به نام‌های شیخ محمدجعفر و شیخ عبدالکریم و شیخ علی اکبر داشت که هر سه از اهل علم بودند. شیخ انصاری تا ۱۷ سالگی از محضر شیخ حسین بهره برده است. [۲] ۲ شریف العلما: ملامحمد یا محمدشریف فرزند حسنعلی آملی مازندرانی از فقیهان بزرگی بود که در علم اصول مهارت داشت و نادره روزگار خود بود. در مجلس درس او بیش از هزار نفر شرکت می‌کردند. شیخ انصاری و سعید العلمایمازندرانی از جمله شاگردان او هستند. وی در سال ۱۲۴۵ ه. ق در کربلا از دنیا رفت.[۳] ۳ و ۴ شیخ موسی و شیخ علی کاشف الغطا: اینان فرزندان شیخ جعفر کبیر معروف به کاشف الغطا هستند که نسبش به مالک اشتر می‌رسد. این دو برادر از مردان علمی و مایه افتخار دانشمندان مذهب جعفری به شمار می‌روند. شیخ انصاری نزدیک به یک سال یا بیشتر نزد شیخ موسی شاگردی کرد. شیخ موسی در سال ۱۲۴۱ ه. ق درگذشت و در کنار قبر پدرش به خاک سپرده شد. شیخ علی نیز در سال ۱۲۵۴ ه. ق به طور ناگهانی در صحن مطهر امام حسین علیه السلام در کربلا، دار فانی را وداع گفت. جنازه اش بر دوش مردم، به نجف اشرف برده شد و نزد پدر و برادرش دفن گردید. شیخ انصاری به مدت ۵ سال از محضر شیخ علی بهره بُرد. ۵ سیدمحمد مجاهد فرزند سیدعلی (صاحب ریاض): از مجتهدان بزرگ و نویسنده کتاب مناهل در فقه است که گاهی صاحب مناهل نیز نامیده می‌شود. وی ۱۳ سال در اصفهان اقامت داشت و عالمان معروف اصفهان در مجلس درسش حاضر می‌شدند. [۴] او کتاب مفاتیح را در علم اصول در آن شهر نگاشت. در سال ۱۲۳۱ ه. ق که خبر درگذشت پدر را شنید، به کربلا بازگشت و ریاست علمی آن جا را به عهده گرفت. شیخ انصاری ۴ سال نزد وی شاگردی کرد. [۵] این استاد بزرگ در سال ۱۲۴۲ ه. ق از دنیا رفت و در کربلا به خاک سپرده شد. ۶ حاج ملااحمد فرزند حاج ملامهدی بن ابی ذر: اهل نراق بود و به این جهت به نراقی معروف شد. ملااحمد نراقی، عالمی معروف و علامه ای مشهور بود و در فقه، اصول، فلسفه و ریاضی مهارت داشت. هم چنین از مذهب‌های باطل و دین‌های منسوخ آگاهی کامل داشت. وی از مشاهیر فقیهان روزگار خود به شمار می‌رفت. نراقی در شعر نیز تبحر داشت و در شعر، تخلّص صفایی را برگزیده بود. ایشان در سال ۱۲۴۵ ه. ق درگذشت که پیکرش را به نجف اشرف بردند و در صحن مطهر امام علی علیه السلام به خاک سپردند. [۶] شیخ نزدیک به ۴ سال در کاشان در مجلس درس ملااحمد نراقی حاضر می‌شد. ---------- [۱]: گلشن ابرار، ص ۳۳۹، برگرفته از: عدل الهی، مرتضی مطهری. [۲]: فقهای نامدار، ص ۳۳۲. [۳]: ریحانة الادب، ص ۱۹۰؛ شریف العلما و سیدمجاهد هم عصر بودند و شیخ چهار سال در درس هر دو شرکت کرد. بار دیگر که از ایران برگشت، یک سال نزد شریف العلما درس خواند. [۴]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۹. [۵]: فقهای نامدار، ص ۳۳۲. نویسنده کتاب، مدت شاگردی شیخ نزد سیدمجاهد را دو سال نوشته است. [۶]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۹۴. https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️❇️ 💠دریای فقاهت 🔰شیخ مرتضی انصاری[10]: بیشتر مجتهدان و عالمان معروف شیعه در میانه قرن سیزدهم تا اوایل قرن چهاردهم، شخصیت‌های برجسته ای هستند که از مکتب علمی شیخ انصاری برخاسته اند. ناگفته نماند که مقصود از شاگردان شیخ کسانی هستند که در مجلس درس شیخ حاضر می‌گشتند وگرنه شیخ در علم فقه و اصول، شالوده ای ریخته است که پس از او، هر عالم دینی که در جهان تشیّع پرورش یابد، ریزه خوار خوان فضل و دانش شیخ انصاری شمرده می‌شوند.[۱] در جلسه درس شیخ نزدیک به پانصد نفر حاضر می‌شدند. البته میرزامحمد همدانی شاگرد شیخ شمار شاگردان شیخ اعظم را تا سه هزار نفر یا بیشتر برمی شمارد. شاگردان درجه اول و ممتاز شیخ چهار نفرند: ۱. میرزای شیرازی؛ ۲. میرزای رشتی؛ ۳. آقا حسن نجم آبادی (تهرانی) ؛ ۴. آقاسیدحسین کوه کمره ای. خود شیخ فرموده است: «من برای سه کس درس می‌گویم: میرزا محمد حسن شیرازی و میرزا حبیب اللّه رشتی و آقا حسن طهرانی. » در این جا از آقا حسین کوه کمره ای نام برده نشده است. شاید به دلیل سن زیاد، آقا سیدحسین در روزهای آخر عمر در درس شیخ شرکت نمی کرده است.[۲] در این جا، برخی از شاگردان شیخ انصاری را برمی شماریم: ۱ حاج میرزا محمدحسن شیرازی (معروف به میرزای شیرازی و میرزای مجدّد) وی از مجتهدان بزرگ روزگار و جامع معقول و منقول، حاوی اصول و فروع و زعیم شیعه در عصر خود بود. میرزای شیرازی در سیاست نیز صاحب نظر بود و فتوای معروف تحریم تنباکو از اوست. میرزای شیرازی در شعبان ۱۳۱۲ ه. ق در ۸۲ سالگی از دنیا رفت و در نجف اشرف دفن گردید. ۲ حاج میرزا حبیب اللّه رشتی ایشان از عالمان و فقیهان بزرگ امامی بود و پدرانش اهل قوچان بودند. وی علوم خود را نزد مولا عبدالکریم ایروانی در قزوین تکمیل کرد تا آن که در ۲۵ سالگی از این استاد، اجازه اجتهاد گرفت. وی در درس صاحب جواهر و شیخ انصاری شرکت می‌کرد، در حالی که خود در مرتبه بالایی از علم بود. پس از درگذشت شیخ، کار تدریس در حوزه نجف اشرف به محقق رشتی واگذار گردید. وی در سال ۱۳۱۲ ه. ق از دنیا رفت و در صحن مطهر حضرت علی علیه السلام به خاک سپرده شد. [۳] ۳ آقاحسن نجم آبادی تهرانی وی از فاضل ترین شاگردان شیخ بود. پس از وفات شیخ، عالمان در تعیین ایشان برای ریاست علمی و زعامت شیعه اتفاق نظر داشتند، ولی او به دلیل پارسایی و تقوایش، این امر را نپذیرفت و مردم را به میرزای شیرازی ارجاع داد. نجم آبادی در حدود سال ۱۲۸۴ ه. ق به رحمت ایزدی پیوست. ۴ سیدحسین کوه کمره ای یکی از رجال نامی اصول و مراجع مهم شیعه بود. ایشان در کوه کمر به دنیا آمد و در آن جا رشد یافت و به تبریز رفت. از وقتی که شیخ انصاری، درس خارج را آغاز کرد تا زمانی که شیخ زنده بود، وی در درس ایشان شرکت می‌کرد. سید در سال ۱۲۹۱ ه. ق، دار فانی را وداع گفت. ۵ حاج شیخ جعفر شوشتری ۶ سیدجمال الدین اسد آبادی در شعبان سال ۱۲۵۴ ه. ق در روستای اسدآباد همدان به دنیا آمد. چهار سال تمام از محضر شیخ بهره بُرد و در علم تفسیر، حدیث، کلام، حکمت، منطق، ریاضی، طب و هیأت از استادان فن بهره گرفت. تمام مخارج سید در این چهار سال به عهده شیخ بود. سید به کشورهای گوناگون سفر کرد و در راه بیداری و اتحاد مسلمانان بسیار کوشید. ۷ شیخ محمد طه نجف وی یکی از دو نفری است که میرزای شیرازی در احتیاط هایش، مردم را به ایشان ارجاع می‌فرمود. ۸ آخوندمحمدکاظم خراسانی وی دو سال و چند ماه از محضر شیخ بهره بُرد و پس از درگذشت او، تحصیلاتش را نزد میرزای شیرازی به پایان رساند. ایشان ۱۲۰ نفر مجتهد تربیت کرده است. آخوند خراسانی از کسانی است که به واجب بودن مشروطیت، برکناری محمدعلی شاه قاجار از قدرت و لزوم اتحاد و هماهنگی میان مسلمانان، حکم قطعی صادر کرد. مشهورترین کتابش، کفایه الاصول است که در حوزه‌های علمیه تدریس می‌شود. ۹ میرزا محمد همدانی کاظمی صاحب کتاب فصوص الیواقیت فی نصوص المواقیت است. ۱۰ شیخ اسماعیل برغانی ۱۱ ملا فتحعلی سلطان آبادی ۱۲ شیخ محمدحسن مامقانی ۱۳ حاج میرزا ابراهیم خویی ۱۴ شیخ ابوالقاسم دامغانی ۱۵ حاج میرزا حسین نوری ۱۶ شیخ جعفر کاشف الغطا ۱۷ میرزاجواد آقا مجتهد تبریزی ۱۸ میرزامحمدحسن آشتیانی ۱۹ حاج سیدعبدالصمد جزایری[۴] ---------- [۱]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۲۰۱؛[۲]: ابعاد شخصیت شیخ انصاری، صص ۵ ۶. [۳]: ابعاد شخصیت شیخ انصاری، ص ۲۷؛ اسلام مجسّم، نوری همدانی، ص ۷۵. [۴]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، صص ۲۶۱ و ۲۸۰. نک: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، صص ۳۴۸ و ۳۵۹؛ دائرة المعارف تشیع، ج ۲، ص ۵۵۸؛ فقهای نامدار، ص ۳۳۴؛ مکارم الآثار، ج ۲، صص ۴۸۷ ۵۱۷. نویسنده مکارم الآثار، نزدیک به سیصد شاگرد را نام برده است. https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️❇️ 💠دریای فقاهت 🔰شیخ مرتضی انصاری[12]: با آن که چشم شیخ ضعیف بود و در امور مرجعیت تشیّع و رسیدگی به تربیت و تدریس عالمان علوم دینی، گرفتاری‌های فراوانی داشت، بیش از سی جلد کتاب نوشت که هر کدام در موضوع خود کم نظیرند. وی در هر زمینه ای که قلم زده، چنان آن موضوع را بررسی کرده است که نکته ناگفته ای باقی نگذارده و به اصطلاح اهل فن، ورود و خروجش کاملاً آشکار است. خوشبختانه بیشتر نوشته‌های ایشان به چاپ رسیده است. آثار قلمی شیخ به قرار زیر است: ۱ رساله ای در ارث ۲ رساله ای در تقیه ۳ رساله ای در تیمم ۴ رساله ای در خمس ۵ رساله ای در زکات ۶ رساله ای در صلات ۷ رساله ای در تقلید (در این رساله درباره تقلید میت و اَعلم بحث شده است). ۸ رساله ای در رضاع ۹ رساله ای در خلل ۱۰ حاشیه بر استصحاب قوانین ۱۱ مناسک حج ۱۲ حاشیه بر نَجاةُ العبادِ شیخ محمدحسن نجفی (صاحب جواهر) توضیح این که وقتی با اصرار از شیخ خواسته شد رساله عملیه خود را منتشر کند، وی از شدت ورع و رعایت احتیاط نمی پذیرفت تا این که سرانجام به احترام عالمان پیشین و باقی ماندن نامشان، بر بعضی از رساله‌ها حاشیه نوشت که از جمله آن‌ها همین کتاب حاشیه بر نجاة العباد است. ۱۳ حاشیه بر حاشیه بغیة الطالب ۱۴ کتاب طهارت ۱۵ کتاب رجال ۱۶ رساله ای در قطع ۱۷ رساله ای در ظنّ (این رساله، به نام رسالة فی حجیة المظنة چاپ شده است). ۱۸ رساله ای در اصالة البرائة ۱۹ رساله ای در استصحاب ۲۰ رساله ای در تعادل و تراجیح پنج رساله اخیر در یک مجلّد گردآوری شده و فرائد الاصول فی تمییز المقبول یا رسائل نام گرفته است. ۲۱ رساله ای در قاعده «لا ضرر و لا ضرار» ۲۲ رساله ای در قضاء عن المیت ۲۳ رساله ای در تحقیق مسأله مشتق ۲۴ مواسعه و مضایقه ۲۵ اثبات التسامح فی ادلة السنن ۲۶ رساله ای در قاعده «من ملِکَ شَیْئا مَلک الاقرار بِه» ۲۷ مکاسب یا متاجر (از کتاب‌های درسی حوزه‌های علمی است). ۲۸ اصول الفقه (مشتمل بر ۶۲ بحث از بحث‌های اصول فقه است). ۲۹ رساله در رد کسانی که اخبار را قطعیة الصدور می‌دانند. ۳۰ رساله ای در قرعه ۳۱ حواشی متفرقه بر عوائد نراقی ۳۲ رساله ای در ردّ حرام بودن متعه [۱] ---------- [۱]: ریحانة الادب، ج ۱، ص ۱۹۳؛ مکارم الآثار، صص ۴۸۷ ۵۱۷. https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️❇️ 💠دریای فقاهت 🔰شیخ مرتضی انصاری[13]: پس از محقق حلی، علامه حلی و شهید اول، شیخ انصاری تنها کسی است که کتاب هایش از سوی عالمان بعدی، همواره حاشیه خورده و شرح شده است،[۱]به گونه ای که تا کنون، بیش از ۲۰۰ نفر از عالمان بزرگوار مانند: آخوند ملامحمدکاظم خراسانی، سیدمحمدکاظم یزدی، حاج میرزاحبیب اللّه رشتی، میرزاحسن آشتیانی و شیخ محمدحسن کاشف الغطا بر کتاب‌ها و نوشته‌های شیخ، حاشیه و تعلیقه نگاشته اند.[۲] با توجه به این که دو اثر شیخ (مکاسب و رسایل) از اهمیت فراوانی برخوردار است، به شرح اجمالی آن دو می‌پردازیم: 🔹۱ کتاب مکاسب (متاجر) کتاب مکاسب یکی از عمیق ترین و دقیق ترین کتاب‌های فقهی شیعه به شمار می‌رود و در سه بخش مکاسب مُحَرَّمه، بیع و خیارات تنظیم شده است. پدید آورنده توانا و چیره دست آن، در این سه بخش، به بیان احکام معاملات و خرید و فروش و ملحقات آن پرداخته است. شیخ بزرگوار در این کتاب، آرای فقیهان بزرگ شیعه را نقد و تجزیه و تحلیل کرده و در هر مسأله، نظر خود را با منطقی محکم و استدلال‌های روشن بر کرسی اثبات نشانده است. از این رو، کتاب مکاسب را می‌توان میدان تبادل آرا و معرکه استدلال‌های گوناگون فقهی دانست. در یک کلام، مکاسب، خلاصه و حاصل عمر پر برکت شیخ بزرگوار و محصول سال‌ها تحقیق و تتبّع ایشان است. در بزرگی شأن این کتاب همین بس که برای سالیان سال، منبع درسی استادان و طلاب حوزه‌های علمیه بوده است و هنوز از کتاب‌های مهم درسی حوزه‌های علمیه به شمار می‌رود. مکاسب، نماد فقه سنتی اسلام و نماینده پویایی و بالندگی فقاهت است. دریای بی کرانه ای است که علمای امت، در آن به غواصی پرداخته و گوهرهای ناب آن را به جهان دین و دانش عرضه کرده اند. به راستی کیست که در وادی فقه و فقاهت، اندک اطلاعی داشته باشد، ولی نام مکاسب شیخ انصاری رحمه الله را نشنیده و از یافته‌های علمی آن استفاده نکرده باشد؟![۳] 🔹۲ کتاب رسایل (فراید الاصول) بر اهل فن پوشیده نیست که بالندگی مکتب اسلام ناب و پاسخ گو بودن آن به تمام مسایل در همه عصرها و قرن ها، در گرو اجتهاد و جهاد علمی و عملیِ فرزانگان این مکتب است. اجتهاد نیز با دانش‌های گوناگونی مانند: ادبیات عرب، تفسیر، رجال، حدیث و اصول فقه پیوند دارد. در این میان، اصول فقه، ریشه و اساس استنباط احکام شریعت است.[۴]از سوی دیگر، به تصدیق اربابان نظر، تا کنون هیچ کتابی محکم تر و دقیق تر از کتاب شریف فرائد الاصول (رسایل) در زمینه اصول فقه نگارش نیافته است. دانشمندان و عالمان بزرگ، این کتاب را به دلیل دارا بودن رموز و نکات بی شمار، بارها و بارها شرح و تفسیر کرده اند و هم اکنون نیز در حوزه‌های علمیه در سطح عالی تدریس می‌شود.[۵] •٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠••••٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠ [۱]: آشنایی با علوم اسلامی، ج ۳، ص ۱۰۱؛ شیخ اعظم انصاری و مسأله ولایت فقیه، احمد آذری قمی، دبیرخانه کنگره بزرگداشت شیخ اعظم انصاری، ص ۶. [۲]: فقهای نامدار، ص ۳۳۱. [۳]: در محضر شیخ انصاری شرح خیارات، جواد فخار طوسی، نشر مرتضی، ۱۳۷۱، چ ۲، ج ۱، صص ۷ ۸. [۴]: شرح کفایه الاصول، علی محمدی خراسانی، نشر الامام الحسن بن علی، ۱۳۷۹، چ ۱، ج ۱، مقدمه. [۵]: تشریح المقاصد فی شرح الفراید، سید محمدجواد ذهنی تهرانی، نشر حاذق، چ ۲، ج ۱، ص ۷. https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️❇️ 💠دریای فقاهت 🔰شیخ مرتضی انصاری [14]: شیخ در زهد و عبادت، یگانه روزگار و در میان خاص و عام مشهور بود. ایشان حتی در میان غیر شیعه به زهد و پارسایی معروف است و در این باره داستان‌هایی بر سر زبان هاست که بیان می‌شود: ۱. سلطان عثمانی چون از والی عراق که از اهل سنت بود احوال شیخ را پرسید، وی در پاسخ گفت: «و اللّه هو الفاروق الاعظم؛ به خدا سوگند! او فاروق اعظم است». ۲. در ایام حکومت نجیب پاشا قرار شد کسی جز نظامیان، در کربلا و نجف تفنگ نیاورد. به همین دلیل، در دروازه شهر، تفنگ زایران را می‌گرفتند و نام صاحبش را بر کاغذی نوشته، به آن می‌چسباندند و چون از شهر بیرون می‌آمد، تفنگش را به او می‌دادند. برخی خبرچینان که بغض شیخ انصاری را در دل داشتند، به حاکم نجف گفتند که مردم، تفنگ‌های بسیاری به رسم امانت، در خانه شیخ مرتضی پنهان کرده اند. حاکم، صاحب منصبی را که از اهل تسنّن بود، مأمور کرد تا با مأموران وارد خانه شیخ شوند و هر چه تفنگ در آن جا بود، بیاورند. آنان بی خبر به خانه استاد اعظم آمدند و اتاق ها، سردابه ها، چاه‌ها و دیوارهای خانه را به دقت گشتند، ولی اثری از جنگ افزار ندیدند. حتی دیدند خانه شیخ فرش ندارد و چیزی نیافتند مگر چند وصله گلیم کُهنه و لحاف‌های بروجردی از بین رفته و اندکی وسایل مِسی که در خانه‌های فقیران نیز یافت می‌شود. مأمور شگفت زده شد و نزد حاکم رفت و گفت: «مردم خلافِ واقع گفته اند. این مرد کاملاً از دنیا و امور دنیایی کناره گیری کرده است». [۱] ۳. بالیوز، نماینده سیاسی انگلستان در بغداد که دو سال در پی شرف یابی به خدمت شیخ بود و موفق نشده بود، سرانجام روزی در بیابان، هنگامی که شیخ برای زیارت حضرت سلمان می‌رفت، او را از دور دید و گفت: «به خدا سوگند! وی یا عیسی بن مریم یا نایب خاص او است». [۲] ۴. روزی همسر شیخ انصاری از او خواست تا چادر شبی برای پوشانیدن رخت خواب‌های منزل خریداری کند. شیخ به دلیل تقوا و پارسایی اش، بدین کار تن در نداد. همسر شیخ که از نمایان بودن رخت خواب‌ها در گوشه اتاق ناراحت بود، پس از ناامید شدن از جلب موافقت شیخ، در خرید گوشت صرفه جویی می‌کرد. وی به جای سه سیر گوشت، تا مدتی دو سیر و نیم می‌خرید و با مبلغی که از این راه پس انداز می‌شد، توانست یک چادر شب بخرد. وقتی شیخ، آن چادر را دید و چگونگی خرید آن را دانست، با ناراحتی گفت: «افسوس که تا به حال، مقداری از وجوه بیت المال بی جهت مصرف شده است. من گمان می‌کردم سه سیر گوشت، حداقلی است که ما می‌توانیم با آن زندگی کنیم و اکنون به نادرستی این پندار پی بردم. » آن گاه دستور داد تا آن چادر شب را پس دهند و از آن روز به بعد، به جای سه سیر گوشت، دو سیر و نیم بخرند. [۳] ۵. میرزاحبیب اللّه رشتی از شاگردان عالم و زاهد شیخ بود. روزی بر منبر درس گفت: «شیخ استاد، علمش را به من و ریاست و سیاستش را به میرزای شیرازی داد، ولی زهدش را با خود برد. » یکی از شاگردان از پای منبر به او گفت: «جناب استاد! شما نیز بسیار زاهدید». میرزا حبیب اللّه با این که خود انسان وارسته ای بود، پاسخ داد: «ما و شما معنای واقعی زهد را نفهمیده ایم. به یاد دارم در سفری که در خدمت شیخ به زیارت کربلا می‌رفتیم، در میانه راه، توشه و غذای سفر ما تمام شد. از یک روستا، ظرف ماستی آوردند تا شیخ آن را بخرد و با نانش میل کند. شیخ، بهای ظرف ماست را از فروشنده پرسید. وی جواب داد: چهار پول (هر چهل پول برابر با یک ریال بوده است)، در حالی که ارزش چنان ماستی درآن زمان، بیش از دو پول نبود. شیخ به آن شخص گفت: چون این جا صحراست و ما هم به ماست تو نیازمندیم، من ماست را به بهای سه پول از تو می‌خرم، ولی ماست فروش نپذیرفت. شیخ ماست را نخرید و نان خشک خود را در آب خیس کرد و خورد. ما سبب این عمل را از شیخ پرسیدیم. گفت: نفس من حق بیش از یک پول را بر من ندارد».[۴] ---------- [۱]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۱۱. [۲]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۰۹. [۳]: سیمای فرزانگان، ص ۴۳۰. [۴]: استاد الفقها، ص ۱۶۴. https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️❇️ 💠دریای فقاهت 🔰شیخ مرتضی انصاری[15]: ۶. شخصی عبای بسیار خوبی را به عنوان هدیه به شیخ تقدیم کرد. شیخ عبا را پوشید و از آن بسیار تعریف و از آورنده آن تشکر کرد. سپس به ملارحمت اللّه، خادم خود دستور داد تا عبا را به بازار ببرد و بفروشد و با پول آن چند عبا بخرد. خادم چنین کرد. آن گاه شیخ، عباها را به طلاب نیازمند داد و خود یکی از آن‌ها را برداشت و پوشید. [۱] ۷. ناصرالدین شاه در سفر مشهد به خدمت فیلسوف معروف، ملاهادی سبزواری رسید. او را روی گلیمی کهنه دید و فیلسوف با همان وضع فقیرانه از او پذیرایی کرد. شاه روزی به یکی از خاصّان خود گفت: «ملاهادی را مردی بسیار زاهد یافتم. » آن شخص گفت: «شیخ انصاری از او هم زاهدتر بود؛ زیرا دنیا به شیخ روی آورد، ولی شیخ آن را نخواست، ولی دنیا به ملاهادی سبزواری روی ننمود. » شاه قاجار گفت: آری! [۲] ۸. هنگامی که شیخ خواست دخترش را به ازدواج برادرزاده اش، شیخ محمدحسن انصاری درآورد، حاج محمد صالح کبه، وکیل شیخ در بغداد به نجف آمد و از ایشان خواست تا اجازه دهد وی تمام مخارج این امر خیر را از مال خویش بپردازد. شیخ اجازه نداد و نپذیرفت و مراسم عروسی را با جهیزیه بسیار ناچیز انجام داد. [۳] ۹. از دختر شیخ نقل شده است: «در کودکی وقتی به مکتب می‌رفتم، رسم بود شاگردان، ناهارشان را به مکتب می‌آوردند و همراه با خانم معلم غذا می‌خورند. روزی به مادرم گفتم: از منزلِ برخی از عالمان، سینی‌های غذا که در آن چند نوع طعام هست، به مکتب می‌آورند، ولی شما برایم نان و قدری تره می‌فرستید، به گونه ای که من شرمنده می‌شوم. شیخ سخن مرا شنید و با حالت تغیّر فرمود: بار دیگر نان تنها برای او بفرستید تا نان و تره به دهنش خوش آید».[۴] ۱۰. دارایی شیخ هنگام وفات، معادل هفده تومان پول ایرانی بود که همان مقدار هم بدهی داشت، به گونه ای که بازماندگانش توانایی برگزاری مراسم عزا را نداشتند و یکی از اشراف وقت، آن را به عهده گرفت. شیخ انصاری از حقوق شرعی استفاده نمی کرد و حتی یک پول از حقوق فقیران را تصرف نکرد.[۵] عبادت‌های شیخ از سن بلوغ تا آخر عمر، گذشته از واجبات و نافله‌ها و دعاها و تعقیبات، به قرار زیر بوده است: ۱. قرائت یک جزء کلام اللّه ؛ ۲. نماز حضرت جعفر طیار؛ ۳. زیارت جامعه و عاشورا در هر روز.[۶] ---------- [۱]: استادالفقها، ص ۱۶۵. [۲]: استادالفقها، ص ۱۶۵. [۳]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۱۲. [۴]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۱۲؛ سیمای فرزانگان، ص ۶۵۸. [۵]: شرح حال رجال ایران، ج ۶، ص ۲۶۱؛ زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، صص ۱۱۲ ۱۱۳؛ ریحانه الادب، ج ۱، ص ۱۹۲؛ سیمای فرزانگان، ص ۴۵۸. [۶]: قصص العلما، ص ۱۱۳. https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️❇️ 💠دریای فقاهت 🔰شیخ مرتضی انصاری [16]: با وجود آن همه وجوه شرعی که شیعیان برای شیخ می‌فرستادند، وی مانند یک فقیر، زندگی را می‌گذراند. حتی اموالی را که به عنوان هدیه به وی می‌دادند، میان طلاب و نیازمندان تقسیم می‌کرد. [۱] بازرگانان بغداد مبلغ قابل توجهی از حلال ترین سرمایه خود را برای شیخ فرستادند و پیغام دادند که این مبلغ از وجوه شرعی نیست تا شما اشکال کنید و آن را مصرف نکنید، بلکه از سرمایه خود ماست که می‌خواهیم به شما ببخشیم تا در کهولت سنی که دارید، در رفاه باشید. شیخ آن وجه را نپذیرفت و فرمود: «حیف نیست حال که عمری را به فقر گذرانده ام، در این آخر عمر خود را غنی کنم و نامم از فهرست فقیران محو شود و در آخرت، از مقام آن‌ها بازمانم».[۲] شیخ منصور انصاری برادر شیخ انصاری در زمان مرجعیت عامه شیخ، به قصد زیارت راهی مشهد مقدس گشت. هنگام حرکت، شیخ انصاری به او فرمود: در این سفر، خواه ناخواه، میان تو و شاه و امیران دولت ایران، ملاقاتی روی خواهد داد. عزت نفست را از دست مده و از آن‌ها پولی قبول مکن و بدین وسیله، خود را بنده آنان نساز! وگرنه اگر چیزی از ایشان پذیرفتی، دیگر پیش من نیا و در بازگشت از مشهد، در دزفول بمان».[۳] در دوران رهبری شیخ انصاری که وجوه شرعی بسیاری به وی می‌رسید، خانواده اش از نظر معیشتی در وضع سختی به سر می‌بردند و هزینه ناچیزی که شیخ برای خانه کنار می‌گذاشت، برای گذران زندگی کافی نبود. از این رو، همسرش نزد یکی از عالمان که پیش شیخ احترام و منزلتی داشت، از کمی مقرّری خانه شکایت کرد و از او خواست تا در این باره با شیخ گفت وگو کند تا اندکی بر آن افزوده شود. آن عالم خدمت شیخ رفت و خواسته خانواده را بیان کرد. شیخ به سخنان وی به طور کامل گوش داد، ولی هیچ نگفت. وقتی به خانه آمد، به همسرش فرمود: «لباس‌های مرا شست و شو ده و آب‌های چرکین آن‌ها را نگه دار و دور مریز. » همسر شیخ به فرموده شیخ عمل کرد. شیخ فرمود: «آب‌های چرکین را بیاور! » وقتی که آب‌ها را آورد، به همسرش گفت: «بنوش! » او گفت: «بنوشم. یعنی چه؟ انسان از این چیزها متنفّر است و عاقل چنین نمی کند. » شیخ فرمود: «این مال‌هایی که پیش من است، در نظرم مانند همین آب چرکین است. همان گونه که تو نمی توانی و نمی خواهی از این آب بنوشی، من هم حق ندارم و برایم جایز نیست تا به شما بیش از آن چه اکنون می‌دهم، بپردازم؛ زیرا این سرمایه ها، حقوق فقیران است و شما با دیگر نیازمندان در نظرم یکسانید».[۴] آیت اللّه العظمی موسی زنجانی می‌فرماید: «با وجود این که بسیاری از خواص، شیخ را بر صاحب جواهر مقدم می‌دانسته اند، ولی هر چه سراغ شیخ می‌روند که رساله بنویسد، او می‌گوید صاحب جواهر هست و به خود اجازه نمی دهد که در مقابل صاحب جواهر، موجودیتی برای خود قایل شود و رساله بدهد. این مطلب هم بر عقل و هم بر تقوای فوق العاده ایشان دلالت دارد».[۵]عالم بزرگوار آقامیرزامحمدتقی اردوبادی از مظفرالدین شاه قاجار و او نیز از یکی از عالمان نقل می‌کند: «وقتی در نجف اشرف، محضر شیخ انصاری حاضر می‌شدم، شبی در عالم واقعه، شیطان را دیدم که چند ریسمان در دست داشت. پرسیدم: این‌ها را برای چه به دست گرفته ای؟ گفت: این‌ها را به مردم می‌بندم و به سمت خود می‌کشم. در روز گذشته یکی از این‌ها را به گردن شیخ مرتضی انصاری انداختم و از اتاقش تا بیرون کوچه کشیدم، ولی در میان کوچه از قید رها شد و برگشت. وقتی بیدار شدم، خواب خود را نزد شیخ عرض کردم. شیخ فرمود: شیطان راست گفته است. شیطان دیروز می‌خواست به لطایف الحیل مرا گول زند؛ زیرا چیزی در خانه لازم شده بود و من پولی نداشتم. با خود گفتم یک قِران از سهم امام را که نزد من بی مصرف مانده است، به عنوان قرض برمی دارم و سپس ادا می‌کنم. وقتی آن پول را برداشتم و به کوچه آمدم، پشیمان شدم و آن را به جای اوّلش برگرداندم».[۶]هنگامی که نزدیک بیست هزار تومان نزد شیخ آورده بودند و او به تقسیم آن مشغول بود، شخصی آمد و چهار تومان طلب خود را از شیخ می‌خواست و می‌گفت: «برای شما مقداری گندم آورده بودم و مبلغ آن هنوز نرسیده و طول کشیده است. » شیخ فرمود: «چند روز دیگر مهلت بدهید. » آن مرد پذیرفت و رفت. پرسیدند: «یا شیخ! این مقدار سرمایه در دست شماست، چرا طلب مردِ کاسب را ندادید و از او مهلت خواستید؟ » فرمود: «این‌ها مال فقیران است و ربطی به من ندارد و از مال خود چیزی ندارم. می‌خواهم این فرش را بفروشم و ادای دین کنم».[۷] [۱]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۱۰؛ فقهای نامدار، ص ۳۲۷. [۲]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۱۱؛ سیمای فرزانگان، ص ۳۹۸. [۳]: سیمای فرزانگان، ص ۳۹۹. [۴]: سیمای فرزانگان، ص ۴۲۹. [۵]: ابعاد شخصیت شیخ انصاری، صص ۱۵ ۱۶.[۶]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۱۴. [۷]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۱۴. @Charayea
❇️❇️ 💠دریای فقاهت 🔰شیخ مرتضی انصاری[19]: هرگاه یکی از کوچک ترین شاگردان شیخ در مجلس درس، صحبتی می‌کرد، شیخ به طور کامل به حرف‌های او گوش می‌داد. روزی شیخ در منبرِ تدریس فرمود: «من در ایام تحصیل در خدمت شریف العلما و حاج ملااحمد نراقی و کاشف الغطا به گونه ای به ذهن و حافظه خود مغرور بودم که هرگاه مطلبی را به طور دقیق بررسی می‌کردم و چیزی را درک می‌کردم، اگر خلاف آن را از استادان خود می‌شنیدم، توجهی به آن نداشتم و حتی به بحث‌های ایشان گوش نمی دادم، ولی اکنون اگر کم ترین شاگردم سخنی گوید، گوش می‌دهم تا مطلبش را تمام کند؛ زیرا به واسطه اشکال یکی از شاگردان مبتدی، به باطل بودن برخی از دیدگاه هایم پی برده ام».[۱] با توجه به بزرگی ایشان در دانش و تقوا، بارها پیش می‌آمد که وقتی مسأله ای را از وی می‌پرسیدند، اگر نمی دانست، چند بار «نمی دانم» را تکرار می‌کرد تا شاگردانش نیز از وی یاد بگیرند که اگر چیزی را نمی دانند، از گفتن «نمی دانم» اکراه نداشته باشند. شیخ عادت داشت که در بازگشت از جلسه تدریس، نخست نزد مادرش می رفت و برای به دست آوردن دل او، با وی سخن می‌گفت. هم چنین از حکایت‌های مردم پیشین و زندگی آنان می‌پرسید و مزاح می‌کرد تا مادر را بخنداند. سپس به اتاق عبادت و مطالعه می‌رفت.[۲] مادر شیخ از زنان عابد بود، به گونه ای که نافله‌های شب را تا هنگام مرگ ترک نکرد. شیخ سحرها نخست مقدمات نماز شب مادر را انجام می‌داد حتی آب وضویش را در صورت نیاز، گرم می‌کرد. سپس خود به نماز می‌ایستاد.[۳] وقتی مادر شیخ از دنیا رفت، وی به دلیل علاقه ای که به مادر داشت، بسیار ناراحت و اندوهگین شد و گریه کرد تا جایی که بعضی از دوستانش، اعتراض کردند. شیخ فرمود: «گریه و تأسف من به خاطر از دست دادن مادر نیست، بلکه به این دلیل است که خداوند بسیاری از بلاها را به سبب ایشان، از ما دور می‌کرد و برکت‌های زیادی را بر ما ارزانی می‌داشت».[۴] یکی از درباریان که فرد سرشناسی بود، خدمت شیخ انصاری رسید. وقتی زندگی زاهدانه شیخ را دید، با تجلیل بسیار از شیخ، از حاج ملاعلی کنی انتقاد کرد و گفت: «او ثروتمند است و با شما خیلی فرق دارد. » شیخ انصاری خیلی ناراحت شد و فرمود: «باید از این حرفت استغفار کنی. میان من و او خیلی فاصله است. من سر و کارم با طلبه هاست و اگر بخواهم در رفاه زندگی کنم، طلبه‌ها به درس خواندن رغبتی نشان نمی دهند. باید سطح زندگی من با وضع آن‌ها هماهنگ باشد، ولی حاج ملاعلی کنی سر و کارش با شما سلاطین و اشراف است. او باید آن گونه باشد و من هم باید این گونه زندگی کنم».[۵] • [۱]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری؛ ص ۱۰۱. [۲]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری؛ ص ۸۰؛ سیمای فرزانگان، ص ۴۲۸. [۳]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۸۰. [۴]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۸۰. [۵]: ابعاد شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۶. • https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️❇️ 💠دریای فقاهت 🔰شیخ مرتضی انصاری[20]: شیخ انصاری در شب‌های جمعه، مجلس روضه ای داشت که به حاضران، نان و آب گوشت ساده می‌داد. یکی از شاهزادگان قاجار که به عتبات رفته و در همسایگی بارگاه امیرالمؤمنین علی علیه السلام به توبه و عبادت پرداخته بود، شبی به مجلس شیخ رفت. مانند همیشه پس از روضه، سفره شام را گستردند و ظرف‌های آب گوشت را جلوی مردم گذاشتند. شاهزاده نازپرورده که به چنین غذایی عادت نداشت، با کراهت اندکی از آن را خورد، ولی پس از پایان جلسه، هنگام خداحافظی به شیخ گفت: «اگر شما این روضه را برپا نکنید و این شام را ندهید، امام حسین علیه السلام از شما گله نخواهدکرد. » شیخ در پاسخ فرمود: «من نیز از نیامدن امثال شما به این مجلس روضه، گله ای نخواهم داشت».[۱] طلبه ای پس از نماز جماعت نزد شیخ انصاری رفت تا مسأله ای را از او بپرسد. وقتی شیخ را بر سجاده مشغول خواندن ذکر دید، مدتی صبر کرد، ولی ذکرهای شیخ تمام نشد. وقتی به آن چه شیخ می‌خواند گوش داد، متوجه شد که شعرهای الفیه ابن مالک که کتابی در علم نحو است را می‌خواند. طلبه با شگفتی پرسید: «آیا با این مقام علمی، درس‌های ابتدایی را تکرار می‌کنی؟! » فرمود: «بله، تکرار می‌کنم تا فراموشم نشود». شیخ در پارسایی و تقوا به گونه ای پیراسته بود که کم تر فتوا می‌داد و تا می‌توانست از زیر بار آن شانه خالی می‌کرد.[۲] روزی گروهی از شاگردان با اعتراض به شیخ انصاری گفتند: «هیچ کس در فتوا دادن مانند شما نبوده است؛ زیرا شما کم تر فتوا می‌دهید. » فرمود: «اگر مرحوم کاشف الغطا را دیده بودید، مرا در فتوا دادن بی باک و با جرأت می‌شمردید. حتی خود قسم یاد کرد که زخم خنجر بر من، از استفتا کردن از من درباره حکمی که ضروری مذهب نباشد، گواراتر است، هر چند آن حکم استحبابی یا کراهتی باشد».[۳] شیخ در اخلاق، یگانه و در علم و زهد و تقوا، بی مانند بود. شخصی در خدمت شیخ به قصد بدگویی گفت فلان طلبه چایی می‌خورد تا شاید شیخ از حقوق وی بکاهد (در آن زمان خوردن چای از امور تشریفاتی بود). شیخ فرمود: «خدا تو را رحمت کند، خوب شد که مرا با خبر ساختی! » سپس به خادمش فرمود: «به مقدار خرجی چایی، بر ماهیانه وی بیافزا تا با خیال راحت به تحصیل بپردازد».[۴] فرزند حاج سیدعلی شوشتری می‌گوید: «در سال ۱۲۶۰ ه. ق که مرض وبا در نجف اشرف شایع بود، مرحوم پدرم شب هنگام به این مرض دچار شد. چون حالت وی را پریشان دیدم از ترس آن که مبادا از دنیا برود و شیخ به دلیل خبر ندادن به او، ما را سرزنش کند، چراغی روشن کردم که به منزل شیخ بروم و از مرض (پدرم) آگاهش سازم. پدرم گفت: چه خیال دارید؟ گفتم: می‌خواهم بروم و شیخ را خبر کنم. فرمود: لازم نیست، الآن تشریف می‌آورد. چیزی نگذشت که در خانه را کوبیدند. پدرم فرمود: شیخ است؛ در را باز کنید. وقتی در را گشودم، شیخ و خادمش ملارحمت اللّه را دیدم. شیخ فرمود: حاج سیدعلی چگونه است؟ گفتم: حال که مبتلا شده است، خدا رحم کند. فرمود: اِن شاءَاللّه باکی نیست و داخل خانه شد. چون سید را نگران و پریشان دید، فرمود: نگران نباش. ان شاءاللّه خوب می‌شوی. سید عرض کرد: از کجا می‌گویی؟ فرمود: من از خدا خواسته‌ام که تو پس از من زنده باشی و بر جنازه‌ام نماز بگزاری. گفت: چرا این را خواستی؟ فرمود: «حال که شد و به اجابت نیز رسید». سپس نشست و با هم قدری سؤال و جواب و مزاح کردند و رفت. فردای آن روز شیخ پس از پایان درس بر بالای منبر فرمود: می‌گویند حاج سیدعلی مریض است؛ هر کس که می‌خواهد به عیادت او برود با من بیاید. سپس از منبر پایین آمد و با جمعی از طلاب تشریف بردند. وقتی شیخ وارد خانه شد، مانند کسی که خبر نداشته باشد، از سید احوال پرسی کرد. خواستم عرض کنم که شما دیشب این جا بودید و از حال سید آگاهید، ولی سید انگشت به دندان گزید و به من اشاره کرد. من هم سکوت کردم. پس از چندی حالِ سید خوب شد و زنده بود تا این که شیخ از دنیا رفت و بنا بر وصیتش، بر پیکر شیخ انصاری نماز گزارد».[۵] • [۱]: استادالفقها، ص ۱۷۱. [۲]: معارف الرجال، ص ۴۰۰؛ زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۳۸. [۳]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۱۴. [۴]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۱۴. [۵]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۱۹، به نقل از: فرزند حاج سیدعلی شوشتری؛ دارالسلام، ص ۵۵۰. https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️❇️ 💠دریای فقاهت 🔰شیخ مرتضی انصاری[21]: شیخ محمدحسین کاظمی می‌گوید: «در نخستین روزهای ریاست عامه شیخ، پس از نماز عشا داخل حرم مطهر می‌شدم و پشت به در حرم و رو به ضریح مطهر، به دیوار تکیه می‌کردم و زیارت می‌خواندم. شبی شیخ مرا در حرم دید. آهسته کیسه پولی در دستم نهاد و فرمود: نصف مبلغ برای خودت باشد و بقیه را میان شاگردانت تقسیم کن. وقتی به خانه بازگشتم و پول را شمردم، دیدم همه آن با قرضی که بر ذمّه‌ام بود، برابر است. با خود گفتم تمام آن را به طلبکار خود می‌دهم و کم کم نصف آن را به شاگردان می‌رسانم. این فکر را به کسی اظهار نکردم. شب دیگر که به حرم مطهر مشرف شدم، شیخ از نزدیک من گذشت و آهسته در گوشم فرمود: شما سهم شاگردان را از این پول بدهید، من باز به خود شما پول می‌دهم. از این پیشامد دانستم که شیخ از ضمیر من آگاه شده است. از خیال خود برگشتم و مقام شیخ را بهتر شناختم».[۱] شیخ عبدالرحیم دزفولی نقل می‌کند: «من دو حاجت مهم داشتم و برآورده شدن آن‌ها را از خدا التماس می‌کردم و همواره حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و اباعبداللّه و ابوالفضل علیهم السلام را شفیع قرار می‌دادم. روزی در حرم مطهر ابوالفضل علیه السلام جمعیت بسیاری را دیدم. وقتی پرس وجو کردم، گفتند: مدتی است پسر یکی از اعراب صحرانشین فلج شده و او را به قصد شفا به این حرم شریف آورده بودند که اکنون به لطف و کَرَم آن بزرگوار، شفا یافته است. من از این واقعه، دگرگون شدم و با ناراحتی نزدیک ضریح مطهر رفتم و عرضه داشتم: یا ابالفضل! من دو حاجت داشتم که بارها از شما بزرگواران خواسته ام، ولی شما اعتنا نکردید. حال این بچه (بادیه نشین)، همین که دخیل بست، حاجت روا شد؛ اکنون فهمیدم که پس از چهل سال زیارت و بودن در جوار شما و پرداختن به علم آموزی، به اندازه یک بچه بادیه نشین هم در نظر شما ارزش ندارم. دیگر در این جا نمی مانم و به ایران برمی گردم. این را گفتم و از حرم بیرون آمدم. در حرم مطهر حضرت ابی عبداللّه علیه السلام نیز مانند کسی که قهر باشد، سلامی کردم و به منزل بازگشتم و راهی نجف اشرف گشتم با این هدف که خانواده و وسایل زندگی‌ام را به شهر خویش بازگردانم. چون به نجف رسیدم، از راه صحن مطهر به سوی خانه روانه شدم. در صحن، خادمِ شیخ ملا رحمت اللّه را دیدم که گفت شیخ تو را می‌خواهد. گفتم: شیخ از کجا می‌دانست که در این لحظه وارد می‌شوم؟ گفت: نمی دانم. وقتی خواسته شیخ را شنیدم، با خود گفتم شاید به ملاحظه مسیر برگشت مجاوران نجف از کربلا باشد که شیخ به خادمش فرموده است مرا در صحن ببیند. با ملا رحمت اللّه به خانه شیخ رفتیم. چون وارد بیرونی شدیم، کسی نبود. خادم در اندرونی را کوبید. شیخ گفت: کیستی؟ عرض کرد: شیخ عبدالرحیم را آورده ام. شیخ تشریف آورد و به خادمشان فرمود که برود. سپس فرمود: شما فلان و فلان حاجت را داری؟ عرض کردم: آری! فرمود: یکی را من برمی آورم، ولی دیگری را خودت استخاره کن؛ اگر خوب آمد، زمینه آن را هم فراهم می‌کنم تا خودت آن را به جا آوری. رفتم و استخاره کردم؛ خوب آمد و نتیجه را خدمت شیخ عرض کردم و او رسیدگی کرد».[۲] مردی خدمت شیخ آمد و از وی چیزی خواست. شیخ فرمود: «نخست آن مقدار پولی را که در فلان جا پنهان و ذخیره کرده ای، مصرف کن؛ سپس هنگام نیازمندی و نداشتن نزد من بیا. » به این ترتیب، آن مرد از گفته خود پشیمان شد.[۳] • [۱]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۲۰؛ دارالسلام، ص ۵۵۱. [۲]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۱۸؛ دارالسلام، ص ۵۴۹. [۳]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۲۶. https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️❇️ 💠دریای فقاهت 🔰شیخ مرتضی انصاری[22]: آقامیرسیّدمحمد بهبهانی از یکی از شاگردان شیخ نقل می‌کند: «در یکی از زیارت‌های مخصوصه که به کربلا مشرف شده بودم، پس از نیمه شبی برای رفتن به حمام از خانه بیرون آمدم. کوچه‌ها گِل بود و من چراغی با خود برداشتم. از دور شخصی را دیدم. وقتی قدری نزدیک رفتم، دیدم خود شیخ است. در فکر افتادم که شیخ در این وقت شب آن هم در این گِل ولای و با چشم ضعیف، به کجا می‌رود؟ برای این که مبادا کسی کمین او را داشته باشد، آهسته از پی اش روانه شدم. دیدم بر در خانه ای ویرانه ایستاد؛ زیارت جامعه را با توجه خاصی خواند و داخل آن خانه گردید. من دیگر چیزی نمی دیدم، ولی صدای شیخ را می‌شنیدم که گویا با کسی سخن می‌گوید. به حمام رفتم و پس از آن به حرم مطهر مشرف گشتم و شیخ را در آن مکان شریف دیدم. وقتی در نجف اشرف به محضر شیخ رسیدم و قضیه آن شب را عرض کردم، شیخ نخست انکار می‌کرد، ولی با اصرار زیاد من فرمود: گاهی برای رسیدن به خدمت امام عصر عج الله تعالی فرجه الشریف به من اجازه می‌دهند و من به در آن منزل که تو آن را پیدا نخواهی کرد می‌روم و زیارت جامعه می‌خوانم. اگر برای بار دوّم نیز اجازه رسید، به محضر مبارک آن حضرت شرف یاب می‌گردم و مطالب لازم را از آن سرور می‌پرسم. سپس شیخ فرمود: تا وقتی که زنده ام، این مطلب را پنهان دار و نزد کسی اظهار مکن».[۱] شیخ از سال ۱۲۶۶ تا ۱۲۸۱ ه. ق به مدت پانزده سال، ریاست علمی شیعیان را در دست داشت. همه شیعیان جهان از وی تقلید می‌کردند و او مورد احترام پادشاهان و مردان بزرگ آن زمان بود. پس از درگذشت آیت اللّه شیخ محمدحسن نجفی اصفهانی (صاحب جواهر)، چهارصد تن مجتهد مسلّم، اعلم بودن شیخ مرتضی انصاری رحمه الله را تصدیق کردند.[۲] شیخ انصاری در جنجال بابیّت و بهاییّت، سکوت کرد و با به دار کشیدن باب و کشتن پیروان او مخالف بود. وی می‌فرمود: «این کارهای دولت، باب و بها را در نظر مردم بزرگ می‌کند. » او سیاست دولت ایران را در این باره خطا می‌دانست و می‌گفت: «ادعاهای باب و بها واضح البطلان است و به توپ و تفنگ نیاز ندارد».[۳] یکی از نوآوری‌های شایسته شیخ، ارزش نهادن بایسته به عقل و خرد، در شناخت حکم و قانون اسلام است. اخباری‌ها که عقل را به عنوان یکی از دلیل‌های استنباط نمی شناختند و آن را شامل ظن‌ها و تخمین‌ها قلمداد می‌کردند، با عقل به مخالفت برخاسته و با تمسّک به اخباری همچون «اِنَّ دینَ اللّه ِ لا یُصابُ بِالعُقولِ؛ عقل بشر نمی تواند دین خدا را دریابد» عَلَم مبارزه با عقل را برافراشتند؛ غافل از آن که عقل در زبان اصولی ها، تنها در جایی حجت است که یقین آور باشد و اگر کسی یقین را حجت نداند، پس چه تکیه گاهی برای استنباط خواهد داشت؟[۴] شیخ با اخباری گری رایج آن روز، مبارزه کرد و توانست با سخنان دقیق علمی در برابرشان بایستد و آنان را متقاعد سازد. او کوشید به منکران اعتبار عقل در شناخت معارف و احکام، ثابت کند که میان عقل و شرع، ملازمه ای وجود دارد که بر اساس آن، شرع به همان چیزی حکم می‌کند که عقل بدان حکم کرده است. وی با روشی روشن و مستحکم، اخباری گری را در هم کوبید و پایه‌ها و مبانی محکمی را برای فقه و اصول جدید بنیان نهاد و مسیر اجتهاد را آشکار ساخت. شیخ با وسعت دیدش، باب اجتهاد و اِفتا و استخراج و استنباط احکام شرعی را از منابع اولیه بازگشود. او پیشرفت مسلمانان را در اجتهاد و اعتقاد به توانایی‌های خویشتن در راه عمل به احکام الهی می‌دانست.[۵] [۱]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۳۳. [۲]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۹۷. [۳]: استاد الفقها، ص ۱۴۴. [۴]: بینش و روش اجتهاد در مکتب شیخ انصاری، مهدی هادوی تهرانی، ص ۲۸. [۵]: فقهای نامدار، ص ۳۲۸. https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️❇️ 💠دریای فقاهت 🔰شیخ مرتضی انصاری[23]: شیخ از تندروی‌های پیروان مذاهب اسلامی نسبت به یکدیگر ناخشنود بود و به دلیل در پیش گرفتن همین روش درست، از احترام عالمان اهل تسنن و سلطان عثمانی برخوردار بود. البته وی در دفاع از عقاید شیعه پافشاری می‌کرد. والی بغداد در برهه ای، مؤذن‌های شیعه را از گفتن «اشهد ان علیّا ولی اللّه » در اذان منع کرده بود. وقتی این خبر به شیخ رسید، به طلبه‌ها فرمود: «وسایل سفر را آماده کنید تا به جایی برویم که بتوانیم اعما مذهبی خود را آزادانه انجام دهیم. » همین که خبر مهاجرت شیخ انصاری از نجف به گوش مردم شهر رسید، همگی دست از کار کشیدند و گفتند: «ما هم با شیخ از عراق بیرون خواهیم رفت». این جریان، هنگامه ای در نجف برپا کرد. سلطان عثمانی از کار حاکم بغداد ناراحت گردید و او را احضار و از کار برکنار کرد. بدین ترتیب، اوضاع شهر نجف آرام شد. وقتی به شیخ گفتند: شهادت بر ولایت امیرالمؤمنین جزو اذان نیست؛ چرا جناب عالی در این موضوع این گونه پافشاری کردید؟ فرمود: «اگر در این مسأله ساکت می‌ماندم، ممکن بود فرمانروایان دولت عثمانی، سخت گیری‌های دیگری نیز بر ما روا دارند که سرانجام بدی داشته باشد».[۱] مسجد شیخ در انتهای بازار نجف اشرف معروف است. هزینه زمین و ساخت این مسجد از سرمایه خود شیخ است. یکی از ثروت مندان ایران، هنگام رفتن به حج، پولی به شیخ بخشید تا خانه ای برای خود تهیه کند، ولی شیخ تمام مبلغ را در خرید زمین مسجد و ساختمان آن هزینه کرد. وقتی حاجی از سفر حج بازگشت، شیخ او را به مسجد برد و فرمود: «این است منزل من که شما سبب آن گردیدی». این مسجد همیشه محل تدریس عالمان بوده است، به گونه ای که در روز، چندین جلسه درس در آن تشکیل می‌شود. این مسجد امروزه به مسجد ترک‌ها [۲] معروف است. [۳] شیخ، دستگیری از فقیران و مستمندان را وظیفه خود می‌دانست. وی از کودکی این شیوه خدا پسندانه را داشته است. بارها دیده بودند او شام خود را به فقیری که در بُقعه پیرمحمد واقع در محله حیدر خانه دزفول زندگی می‌کرد، می بخشد و خود با شکم گرسنه یا با خوردن غذای اندکی می‌خوابد.[۴] افزون بر اهل علم نجف، شیخ از عالمان و طلبه‌های شهرستان‌ها نیز پشتیبانی و آنان را تشویق می‌کرد و با وجود آنان در شهرستان ها، اجازه نمی داد سهم امام علیه السلام را به نجف منتقل کنند و سفارش می‌کرد تا آن را در همان شهر به مصرف دانشجویان علوم دینی برسانند.[۵] پیش از ریاست شیخ، زایران عتبات از دو راه به زیارت می‌رفتند: ۱. از راه هور و رودخانه فرات که گاهی قایق آنان غرق می‌شد. ۲. از راه صحرا که بیشتر وقت ها، اعراب بادیه نشین، آنان را غارت می‌کردند. شیخ انصاری، وکیل خود، محمد صالح کُبَّه را نزد حکومت بغداد فرستاد و پیغام داد که من پول ساخت کاروان سرایی را در میان راه می‌دهم. تو نیز یک قبیله عرب را در اطراف آن کاروان سرا زمین بده تا ساکن شوند و به آنان فرمان ده برای حفظ جان مسافران از آسیب غارت گران از آغاز تا پایان راه، کاروان زایران را همراهی کنند. والی بغداد که از سوی دولت عثمانی، حکومت عراق را در دست داشت، امر شیخ را پذیرفت و این کار مفید با کمک شیخ، عملی شد.[۶] ---------- [۱]: استادالفقها، ص ۱۴۴. [۲]: چون ترک‌ها در روزهای عاشورا در آن جا سوگواری می‌کنند، امروزه نزد عامه مردم به مسجد ترک‌ها معروف شده است. [۳]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۴۱. [۴]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۰۴. [۵]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۰۳؛ سیمای فرزانگان، ص ۳۵۹؛ فقهای نامدار، ص ۳۲۸. [۶]: استاد الفقها، ص ۱۶۰. https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️❇️ 💠دریای فقاهت 🔰شیخ مرتضی انصاری[24]: قرن سیزدهم و چهاردهم، دو قرن طلایی در تاریخ اندیشه فقهی سیاسی تشیع به شمار می‌آیند. در این برهه تاریخی چهره‌های ماندگاری مانند: صاحب جواهر، میرزای شیرازی، سیدجمال الدین اسدآبادی، علامه نایینی، آخوند خراسانی، شیخ فضل اللّه نوری، ملااحمد نراقی و ده‌ها مجتهد و فقیه برجسته دیگر با نهضت‌های افتخارآمیزی همانند: نهضت تنباکو و انقلاب مشروطیت، اوج توانایی اندیشه شیعی را به نمایش گذاشتند. به جرأت می‌توان گفت که نسل‌های بعدی عالمان شیعه از نظر فقهی و اصولی، خوشه چین شجره طیبه این بزرگان شدند. بیشتر کسانی که در این قرن، منشأ خیزش و تحرک سیاسی اجتماعی بوده اند، از شاگردان مستقیم یا با واسطه شیخ انصاری هستند. سیدجمال الدین اسدآبادی، رهبر نهضت بیداری فرهنگی اسلام در جهان کنونی، میرزای شیرازی، صاحب فتوا و رهبر نهضت تنباکو و آخوند خراسانی، از رهبران مشروطیت در ایران، همه از شاگردان شیخ بوده اند.[۱] مرحوم آیت اللّه طاهر شمس از استادان حوزه علمیه قم نقل می‌کند که از شیخ پرسیدند: «آیا به فتوای شما در مکاسب می‌توان عمل کرد؟ شیخ انصاری در پاسخ گفته است: اگر فتوایی پیدا کردید، عمل کنید. » سپس آن مرحوم اضافه می‌کند: «لابد منظور این است که این، صحنه تحقیق و ریشه یابی مسایل است، نه اظهار فتوا و بیان حکم الهی».[۲] شیخ انصاری در شب ۱۸ جمادی الثانی سال ۱۲۸۱ ه. ق در نجف اشرف درگذشت. این شخصیت بزرگ اسلامی که تمامی عمر شریفش را در پاسداشتِ علوم و آثار اهل بیت علیهم السلام و تعلیم و تربیت شاگردان بی شماری صرف کرد، پس از ۶۷ سال زندگی پربار، دیده از جهان فرو بست و دنیای اسلام را برای همیشه در عزای خود سوگوار کرد. فاضل عراقی می‌گوید: «نزدیک زمان درگذشت شیخ، در خواب دیدم که از تپه بزرگی در سمت قبله صحن مطهر، می‌گذرم و چون برای احترام قبه مطهر به سوی آن توجه کردم، دیگر آن را ندیدم. بسیار شگفت زده شدم. سپس دیدم سید جلیلی نزد من ایستاده است. او سبب شگفتی مرا پرسید. وقتی علّت آن را گفتم، پاسخ داد که به زمین فرو شده است. گفتم پس چه خواهد شد؟ گفت: اشکالی ندارد، آن را بدون عیب از زمین بیرون می‌آورند. چون برخاستم دانستم که شیخ به زودی وفات خواهد کرد و ریاست شرعی هم به کسی همتا و مانند خود شیخ در کمالات علمیه و عملیه منتقل خواهد شد. پس از مدتی شیخ درگذشت و جناب میرزای شیرازی مرجع شیعه گردید». شیخ راضی علی بیک (از شاگردان صاحب جواهر و از عالمان بزرگ نجف)، ملامحمد طالقانی، مولاعلی محمد طالقانی و مولاعلی محمد خویی، پیکر شیخ را در کنار رودخانه نجف غسل دادند و حاج سیدعلی شوشتری که وصی شیخ نیز بود، بر جنازه اش نماز گزارد. پیکر شیخ انصاری در صحن مطهر امام علی علیه السلام و در جوار آرامگاه شیخ حسین نجف (از شاگردان علامه بحرالعلوم که در زهد و تقوا و عبادت، مانند شیخ بود) به خاک سپرده شد.[۴] مردم از همه جا برای تشییع جنازه شیخ به غسال خانه روی آوردند، به گونه ای که از آن جا تا نجف جمعیت انبوهی گرد آمده بود.[۵] وقتی خبر درگذشت شیخ در جهان شیعه منتشر گشت، مجلس‌های ختم و عزاداری فراوانی برپا گردید و سیلاب اشک از دیدگان شیعیان سرازیر شد. ابرهای حزن و اندوه آسمانِ شیعه را فرا گرفت و حتی شاه و دربار نیز مجلس عزا گرفتند.[۶] شهاب الملک که از مریدان شیخ و از صاحب منصبان دولت ناصرالدین شاه بود، برای آرام گاه وی دیواره ای شبکه ای تهیه کرد. لوحی مرمرین نیز برای سنگ قبر ایشان ترتیب داد و بر آن، سخنانی درباره مقام علمی و عملی آن مرد بزرگ نوشت. آرام گاه شیخ، مورد توجه همگان بوده و کرامت‌های بسیاری از آن نقل شده است.[۷] ٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠• [۱]: اندیشه‌های سیاسی شیخ انصاری، محسن مهاجر، ص ۴. [۲]: شیخ انصاری و مسأله ولایت فقیه، ص ۱۳؛ حکومت و نظام سیاسی اسلام از نظر شیخ انصاری، ص ۲۷؛ شیخ اعظم انصاری مؤسس، محقق، مجتهد، طاهر شمس، قم، دبیرخانه کنگره بزرگداشت، ۱۳۷۳، چ ۱، ص ۱۶. [۳]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۶۹. [۴]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۷۰؛ معارف الرجال، ص ۴۰۴. [۵]: معارف الرجال، ص ۴۰۴. [۶]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۷۰؛ ریحانه الادب، ج ۱، ص ۱۹۳. [۷]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۷۱. https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️❇️ 💠دریای فقاهت 🔰شیخ مرتضی انصاری[25]: علامه نوری در پایان کتاب مستدرک الوسائل می‌نویسد: خداوند بر جابربن عبداللّه انصاری تفضّل نمود و از صُلب او، مردی برون آورد که ملت و دین را به علم و زهد و عبادت و کیاست یاری کرد و علمای گذشته به رتبه او نرسیدند و رجال علم بعد از او هم به آن رتبه و مقام نخواهندرسید.[۱] علامه کاشف الغطا استاد شیخ درباره او می‌گوید: به خدا سوگند! او مجتهد علی الاطلاق است. هم چنین درباره اهمیت مقام علمی شیخ به علامه شیخ جعفر شوشتریمی فرماید: هر چیزی در هنگام شنیدن بیش از دیدن جلوه می‌کند، به جز شیخ مرتضی که دیدنش از شنیدن وصف او عظیم تر و والاتر است.[۲] آیت اللّه العظمی آقا موسی زنجانی فرموده است: شیخ در حوزه‌های علمیه به عنوان فقیهی زاهد و عالمی وارسته و اصولی نوآور شناخته شده است تا آن جا که در میان متأخران، لقب شیخ مطلق و مؤسس و خاتَمُ الفقهاء و المجتهدین ویژه اوست و در شأن او گفته اند: «هو تالیِ العصمةِ عِلما و عَمَلاً»؛ او از نظر علم و عمل بعد از معصوم قرار دارد.[۳] پدرم می‌فرمود: آقای حاج شیخ عبدالکریم حایری در درس، اشکالاتی به شیخ کرده بود، ولی سال‌ها بعد از آن‌ها برگشته بود و می‌فرمود: آن وقتی که ما دندان عقل در نیاورده بودیم، اشکالاتی به شیخ می‌کردیم، ولی بعدها فهمیدیم که این اشکالات وارد نیست.[۴] در فقه و اصول بالاتر از شیخ کسی نیست. شیخ انصاری بر تمام حوزه‌های علمی و تمام مجتهدان پس از خود حق عظیمی دارد. هیچ کتابی در صدوپنجاه سال گذشته نمی توان یافت که از دیدگاه‌های شیخ تأثیر نپذیرفته باشد.[۵] بدون تردید، شیخ در اصول، بر صاحب جواهر مقدم است و این دو هرگز قابل مقایسه نیستند. هم چنین در بحث‌های فکری فقه و قدرت استدلال، شیخ مقدم است، ولی صاحب جواهر از جهت حفظ فقه و استحضار فقهی تقدم دارد.[۶] میرزا حبیب اللّه رشتی می‌گوید: شیخ سه چیز ممتاز داشت: علم، سیاست، زهد. سیاست را به حاج میرزا محمدحسن شیرازی و علم را به من داد و زهد را با خود به قبر برد.[۷] ملا احمد نراقی درباره او گفته است: بهره ای که من از این جوان بردم، بیش از بهره ای بود که او از من برد. در سفرهای گوناگون بیش از پنجاه مجتهد مسلّم دیدم که هیچ یک مانند شیخ مرتضی نبودند.[۸] امام خمینی رحمه الله درباره شیخ انصاری می‌فرماید: آن‌هایی که این کتاب‌های قطور و پر ارزش را نوشتند، زندگی شان یک زندگی طلبگی بوده [است، ] مثل شیخ انصاری، یک زندگی طلبگی بوده [است].[۹] آقایان علمای اسلام و مدرسین محترم که خیرخواهان اسلام و کشورهای اسلامی هستند، توجه عمیق کنند که تشریفات و توجه به ساختمان‌های متعدد برای مقاصد سیاسی و اجتماعی اسلام، آنان را از مسأله مهم اصلی حوزه‌ها که اشتغال به علوم رایج اسلامی و خصوصا فقه و مبادی آن به طریق سنتی است، اغفال نکند و مبادا خدای نخواسته اشتغال به مبادی و مقدمات، موجب شود که از غایت اصلی که ابقا و رشد تحقیقات علوم اسلامی، خصوصا فقه به طریقه سلف صالح و بزرگان و مشایخ هم چون شیخ الطائفه شیخ طوسی و امثاله رحمه اللهو در متأخرین هم چون صاحب جواهر و شیخ بزرگوار انصاری باز دارد. اسلام اگر خدای نخواسته هر چیز از دستش برود، ولی فقهش به طریقه موروث از فقهای بزرگ بماند، به راه خود ادامه خواهدداد.[۱٠] زندگانی شیخ انصاری را بسیار شنیده اند چه وضعی داشته است در زهد؛ اگر نبود آن وضع، نمی توانست آن چنان شاگردهای بزرگی تربیت کند و نمی توانست آن کتاب‌های ارزنده را تحویل جامعه بدهد.[۱۱] •••٠٠٠•••٠٠٠•••٠٠٠•••٠٠٠ [۱]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۹۸؛ موقعیت شیخ انصاری و سیر تاریخی علمی حوزه نجف، ص ۲۶. [۲]: اندیشه‌های سیاسی شیخ انصاری، ص ۵. [۳]: ابعاد شخصیت شیخ انصاری، ص ۲۵؛ فقهای نامدار، ص ۳۲۳. [۴]: ابعاد شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۰. [۵]: ابعاد شخصیت شیخ انصاری، صص ۱۰ و ۱۱؛ هدیة الاحباب، ص ۱۶۸. [۶]: ابعاد شخصیت شیخ انصاری، ص ۱۵. [۷]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۲۶۲. [۸]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص ۹۱. [۹]: صحیفه نور، امام خمینی، ج ۱۹، ص ۲۵۲. [۱٠]: صحیفه نور، امام خمینی، ج ۱۷، صص ۳۲۵ ۳۲۶. [۱۱]: مفاخر خوزستان، ص ۵۱. https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️❇️ 💠دریای فقاهت 🔰شیخ مرتضی انصاری[26]: معرفت، قاعده کرسی تعلیمش بود فقه، پرورده آغوش مفاهیمش بود روضه سبز فقاهت که چنین شاداب است معرفت نوشِ افاضات تعالیمش بود اجتهاد، آینه گردانیِ تقلیدش داشت اعتبار نظر عقل به تقویمش بود این همه نکته شیرین که مشایخ گفتند شرح یک قصه ز شیوایی ترسیمش بود عالَمی بود پُر از حکمت و تحقیق و نبوغ کار صاحب نظران، کشفِ اقالیمش بود معنویت ز رواقش، گل شب بو می‌چید برکت، جرعه کشِ مشرب تقسیمش بود هم علوم از پی او، مشیِ تواضع می‌کرد هم فنون، سلسله در سلسله تسلیمش بود نکته آموز فقیهان بلنداندیش است آن که خاک نجف، آیینه تعظیمش بود [۱] زکریا اخلاقی راستی آیینه توحید بود نسبت این ماه با خورشید بود بی فرائد، مهر دانش بی فروغ بی علومش، شوکت دانش دروغ بی مکاسب، کسب دانش مشکل است پای پویش بی متاجر در گِل است علم را این عالم والا تبار شوکتی بخشید فوق اعتبار مرتضی چون مرتضی با مهر هُو داشت از بستانِ احمد رنگ و بو [۲] سید علی اصغر صائم کاشانی شیخ انصاری با پژوهش گسترده خود در فقه و اصول، با نوشتن آثار گران سنگی در این زمینه و در پیش گرفتن رفتار مسئولانه و عبرت آموز در دوران تحصیل و تدریس و مرجعیت علمی شیعه، برگ زرّینی بر تاریخ پُربار تشیّع افزود و به همین دلیل، حق بزرگی بر گردن مراکز علمی اسلامی دارد. او با گستردن سفره علم و عمل، به میزبانی همه دانشوران و پژوهندگان و ره جویان همیشه تاریخ نشسته است. دست تطاول روزگار نخواهد توانست نام انصاری و کتاب‌های گران سنگش مانند رسائل و مکاسب را از صفحه دل‌ها و یادها محو کند. دانشمندان، سخن سرایان و نویسندگان از زمان حیات آن فرزانه یگانه تا به امروز در بزرگداشت او سخن‌ها گفته و قلم‌ها زده اند. [۳] با این حال، نتوانسته اند حق گزار اندکی از دریای کوشش‌های علمی آن بزرگ مرد باشند. ---------- [۱]: مولود غدیر، شیخ انصاری در آیینه شعر، عبدالرضا شالچی، ص ۳۶. [۲]: مولود غدیر، ص ۱۳۴. [۳]: مولود غدیر، ج ۱. https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️❇️ 💠دریای فقاهت 🔰شیخ مرتضی انصاری[27]: نتیجه اهانت به شیخ انصاری ( ره ) روزی شیخ انصاری ( ره ) پس از فراغت از زیارت کربلا که جمعی از علماء از جمله عارف بزرگ حاج سید علی شوشتری ، وصی شیخ واستاد ملا حسینقلی همدانی او را همراهی می کردند ، عازم مراجعت به نجف بود . هنگام سوار شدن به کشتی سهوا کفش شیخ بر روی فرش یک نفر از مشایخ عرب گذاشته شد . او که حسد و بغضی نسبت به شیخ داشت ، گستاخی کرد وگفت : عجمها ادب و معرفت ندارند خصوصاً اهل شوشتر ! شیخ چیزی نگفت ، حاج سیدعلی از شیخ خواست تا جواب گستاخی او را بدهد ، ولی شیخ همچنان ساکت ماند . عصر آن روز مرد عرب مبتلا به قولنج شد واندکی بعد جنازه اش را برای دفن از کشتی بیرون بردند .[۱] عباداتی که شیخ از سن بلوغ تا آخر عمر به آنها ادامه می داد ، گذشته از فرائض و نوافل شبانه روزی وادعیه و تعقیبات ، عبارت بوده انداز ؛ قرائت یک جزء قرآن و نماز حضرت جعفر طیار و زیارت جامعه و عاشورا در هر روز .[۲] « شیخ انصاری آن مردی که مرجـع كـل في الكـل شیعه می شود ، آن روزی که می میرد ، با آن ساعتی که به صورت یک طلبه فقیر دزفولی وارد نجف شده است ، فرقی نکرده است . وقتی که خانه او را نگاه می کنند می بینند مثل فقیرترین مردم زندگی می کند یک نفر به ایشان می گوید : آقا ! خیلی هنر می کنید که اینهمه وجوه به دست شما می رسد ، هیچ تصرفی در آنها نمی کنید . می فرماید : چه هنری کرده ام ؟ عرض می کند : چه هنری از این بالا تر ؟! می فرماید : حداکثر کـار من ، کار خرگ چی های کاشان است که می روند تا اصفهان و بر می گردند . خرک چی های کاشان را ـ که پول به آنها می دهند که بروند از اصفهان کالا بخرند و بیاورند کاشان ، آیا دیده اید که به مال مردم ، خیانت کنند ؟ آنها امین هستند ؛ این مسأله ، امر مهمی نیست ، بلکه به نظر شما مهم آمده است . اینجاست که می بینیم مرجعیت ، یک ذره نمی تواند روح این مرد بزرگ را تحت تسخير و تأثیر خودش قرار دهد . »[۳] ......................... [۱]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری » / ۰۱۰۱ [۲]: زندگانی و شخصیت شیخ انصاری » / ۹٠ [۳]: سیره نبوی/29_30 https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️❇️ 💠دریای فقاهت 🔰شیخ مرتضی انصاری[28]: 🔸شیخ انصاری با آن وزنه علمی که داشت هرگاه کسی حتی یکی از کوچکترین شاگردانش در مجلس درس صحبتی می نمود ، به حرفهایش کاملاً گوش فرا می داد . روزی ، استاد اعظم بربالای منبر تدریس فرمودند : « در ایام تحصیلم در خدمت شريف العلماء و حاج ملا احمد نراقی و شيخ على ابن الشيخ ( معروف به کاشف الغطاء ) ، بر ذهن و ادراك و حافظه خود مغرور بودم به گونه ای که هرگاه در مطلبی تعمق می کردم و چیزی را درک می نمودم ، اگر خلاف آن را از اساتید خود می شنیدم ، بدان توجهی نکرده بلکه گوش به تمام کردن بیانات ایشان هم نمی دادم ؛ ولی اکنون طوری شده ام که هرگاه کمترین شاگردم هم سخنی گوید ، استماع می کنم تا حرفش را تمام کند ؛ زیرا ، تجربه کردم و بعضی از افکار خود را به واسطه سخن یکی از شاگردان مبتدی باطل دیدم » .[۱] 🔹 « میرزای شیرازی در درس شیخ کم سخن می گفت و بگاه سخن گفتن ، صدایش به اندازه ای آرام بود که شیخ برای فهم آن ، ناچار بدنش را به طرف او متمایل می کرد . هرگاه میرزا اراده تکلم داشت ، شیخ اهل مجلس را ساکت کرده و بدانها می گفت : جناب میرزا سخن می گوید . و پس از پایان کلام میرزا ، رو به دیگران نموده و مطالب او را برای شاگردان تقریر می کرد . کسی که شیخ را شناخته باشد ، می د داند این کار از جانب او چقدر پر اهمیت و عظیم است » .[۲] 🔸مرحوم شیخ انصاری ( رضوان الله علیه ) مردی بود که در علم و تقوا نابغۂ روز گار بود که هنوزهم علماء و فقهاء افتخار می کنند به فهم دقـائـق كلامش ، وقتی که آمدند ، چیزی از ایشان سؤال می کردند ، اگر نمی دانستند ، تعمد داشتند که بلند بگویند : ندانم ، ندانم ، ندانم . این طور می گفتند که شاگردان یاد بگیرند که اگر چیزی را نمی دانند ننگشان نیاید از اینکه بگویند : نمی دانم . »[۳] 🔹« شیخ انصاری دارای همتی بلند و اخلاقی نیکو بود و به امور طلاب شخصاً رسیدگی می کرد و مانند پدری مهربان آنان را تحت تربیت خود قرار داده بود . چند روزی شیخ دیر تر از وقت مقرر برای تدریس حاضر می شد . از وی سبب را پرسیدند . فرمود : یکی از سادات به تحصیل علوم دینی مایل گشته ، و این امر را با چند نفر در میان نهاده ، تادرس مقدمات برایش گویند ؛ ولی هیچ یک از آنان حاضر نشدند . و شأن خود را بالا تر از آن دیدند بدین جهت خود ، متصدی این امر شده و درس او را به عهده گرفته ام »[۴] تــواضـع مــرد را دارد گـــرامـی زكـبـر آیـد بـدی در نیکنامی ( ناصر خسرو ) ••••••••••••••••••••••• [۱]زندگانی وشخصیت شیخ انصاری ص77_78 [۲]میرزای شیرازی، ترجمه هدایة الرازی ص 37 [۳]: « سیره نبوی » / 116 ، مرحوم سید محمد باقر در چه ای ، استاد آیت الله بروجردی ، نیز شیوه شیخ انصاری را ، داشته اند . [۴]: زندگانی وشخصیت شیخ انصاری ص78 https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
CamScanner ۰۱-۱۸-۲۰۲۳ ۱۳.۰۴.pdf
2.21M
❇️❇️ 📘رسالة فی المواریث (مشتمل بر هشت مسئله) ✍️شیخ مرتضی انصاری(رحمة الله علیه) https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2
❇️❇️ 💠دریای فقاهت 🔰شیخ مرتضی انصاری[29]: ✔️تألیفات شیخ انصاری رحمةالله علیه: فرائد الاصول: 🌐https://lib.eshia.ir/13056/1/0 مکاسب: 🌐https://lib.eshia.ir/10141/1/2 قضاء وشهادات: 🌐https://lib.eshia.ir/10031/1/9 وصایا ومواریث: 🌐https://lib.eshia.ir/10055/1/1 احکام خلل در نماز: 🌐https://lib.eshia.ir/10059/1/1 کتاب الخمس: 🌐https://lib.eshia.ir/10120/1/1 کتاب الزکاة: 🌐https://lib.eshia.ir/10122/1/0 کتاب الصلاة: 🌐https://lib.eshia.ir/10127/1/5 کتاب الصوم: 🌐https://lib.eshia.ir/10132/1/0 کتاب الطهارة: 🌐https://lib.eshia.ir/10135/1/9 کتاب النکاح: 🌐https://lib.eshia.ir/10144/1/5 کتاب الخمس: 🌐https://lib.eshia.ir/86830/1/9 کتاب الحج: 🌐https://lib.eshia.ir/86829/1/0 رسائل فقهیه: 🌐https://lib.eshia.ir/15174/1/3 اجتهاد وتقلید: 🌐https://lib.eshia.ir/86429/1/43 https://eitaa.com/joinchat/1881866418Cd47922eac2