eitaa logo
کانال رسمی کرمجگان ۱
2.2هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
3.8هزار ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
7.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💗 « خٌــدایا‌بـه‌امیــدتـو » دو رو برم‌ آدم‌ زیاده‌ ولی میدونی چیه! فقـط‌ تویی که‌ میتونی دردم‌ و دوا کنی میدونم‌ رهام‌ نمیکنی میدونم‌ هوامو داری✨ بهــت‌ قول‌ میدم‌ به‌ کسی جـز تو دل‌ نبندم! +خــدا جونم..♥️ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎عصرتون مملو از نگاه خدای مهربون عصرتون زیبا 👇👇👇👇 @KERMEJEGANNEWSS
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درشب شهادت حضرت آقا امام موسی کاظم علیه السلام مشرف شوید به زیارت بی بی حضرت معصومه سلام الله علیها اخبار در بزرگترین کانال روستایی قم 👇👇👇👇👇👇👇 @KERMEJEGANNEWSS
30.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اَلسلامُ عَلَی الْمُعَذَّبِ فِي قَعْرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ الْمَطَامِيرِ😭😭😭😭😭😭 روضه جانسوز حضرت موسی ابن جعفر علیه السلام با صدای ملکوتی شهید 👇👇👇👇👇👇👇 @KERMEJEGANNEWSS
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چایی خانه حضرت معصومه سلام الله علیها اخبار در بزرگترین کانال روستایی قم 👇👇👇👇👇👇👇 @KERMEJEGANNEWSS
♦️فقط ۲ درصد مردم کشور خون اهدا می‌کنند مدیرعامل سازمان انتقال خون: 🔹تنها دو درصد مردم ایران خون اهدا می‌کنند. اگر میزان اهداکنندگان خون در کشور افزایش یابد، اهداکنندگان خون نادر بیشتری نیز شناسایی می‌شوند. 🔹بستگان صاحبان خون‌های نادر می‌توانند یک منبع مهم برای شناسایی صاحبان خون‌های نادر باشند. 🔹سازمان انتقال خون باید به روز باشد و از آخرین سیستم و فناوری انجماد خون استفاده کند. 👇👇👇👇 @KERMEJEGANNEWSS
♦️جدول لیگ برتر پس از پایان مسابقات روز اول از هفته هفدهم لیگ برتر فوتبال 👇👇👇👇 @KERMEJEGANNEWSS
10.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تشنه محبت از تشنه آب بدتره‼️😯 چرا میگن به دخترا بیشتر محبت کنید🌱 حجت الاسلام راشد 👇👇👇👇 @KERMEJEGANNEWSS
7.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❁﷽❁ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🕗 سـا؏ـت 8 ؏ـاشــقی 🥀🤍دلتون روانه کنید ،،، ⬅️ روبـه مشهـدالـرضا ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎ 🕊💙اللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْن مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى 🥀🤍الاِمام التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاه کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَه مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً، کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِک. @KERMEJEGANNEWSS
🤔غیرت و حیا چه شد؟ شیخ بهاءالدین عاملی در یکی از کتاب‌ های خود می نویسد: روزی زنی نزد قاضی شکایت کرد که پانصد مثقال طلا از شوهرم طلب دارم و او به من نمی دهد. قاضی شوهر را احضار کرد. سپس از زن پرسید: آیا شاهدی داری؟ زن گفت: آری، آن دو مرد شاهدند. قاضی از گواهان پرسید: گواهی دهید که این زن پانصد مثقال از شوهرش طلب دارد. گواهان گفتند: سزاست این زن نقاب صورت خود را عقب بزند تا ما وی را درست بشناسیم که او همان زن است. چون زن این سخن را شنید، بر خود لرزید! شوهرش فریاد برآورد شما چه گفتید؟ برای پانصد مثقال طلا، همسر من چهره ‌اش را به شما نشان دهد؟! هرگز! هرگز! من پانصد مثقال را خواهم داد و رضایت نمی‌دهم که چهره‌ همسرم درحضور دو مرد بیگانه نمایان شود. چون زن آن جوانمردی و غیرت را از شوهر خود مشاهده کرد از شکایت خود چشم پوشید و آن مبلغ را به شوهرش بخشید. چه خوب بود که آن مرد با غیرت، جامعه‌ امروز ما را هم می دید که چگونه رخ و ساق به همگان نشان می دهند و شوهران و پدران و برادرانشان نیز هم عقیده‌ آنهایند و در کنارشان به رفتار آنان مباهات می کنند. 💐‏: یادمون باشه‼️ 🌸 دین سبد میوه نیست ڪه مثلا سیب رو بردارے ولے پرتقال  رو نه! 🌾 روزه بگیرے ولے نماز نه! 📿 نماز بخونی ولے حجاب نه! قرآن بخونے ، روزه بگیرے ولے آهنگ غیر مجازم گوش بدے!! 🏴برای امام حسین علیه السلام عزادارے ڪنے اما نمازت قضا بشہ! ⭕️ چادر بپوشے ولے حیا نداشته باشے ⭕️ چادرے باشے ولے با آرایش 📖قرآن بخونے اما به پدر و مادرت احترام نگذارے! 🔅حجاب و حیا داشته باشے اما امربه معروف و نهی از منکر رو ترڪ ڪنے! نه جـــــونم .... نمیشه ‍ ⭕️ ماجرای روباه و مردم آخرالزمان 🔰 روزی دم روباهی لای سنگی گیر کرد و بر اثر تقلای زیاد دمش کنده شد ، روباه دیگری آن را دید و با تمسخر گفت پس دمت چه شد ؟؟ 🔰 روباه بی دم گفت من الان سبکتر شده ام و انگار در هوا پرواز میکنم و تا میتوانست از لذت بی دم بودن گفت. 💠 روباه دوم نیز فریب خورد دمش را با تلاشی زیاد و درد بسیار کند و لذتی هم نیافت ، با تعجب و عصبانیت پرسید : پس آن لذتی که میگفتی چه شد؟ ‼️ روباه اول گفت : اگر به دیگر روباه ها از درد کنده شدن دم و مضرات آن بگوییم ما را مسخره میکنند ، و همینطور این روند و تفکر انقدر در میان روباه ها رواج پیدا کرد تا کار به جایی رسید که اکثر روباه ها بی دم شدند و اگر روباه با دمی را میدیدند مسخره اش میکردند ⚠️ هم اکنون نیز در آخرالزمان اگر کسی حیا و عفت و عبادت و خدا و انتظار فرج را داشته باشد مورد تمسخر و انکار شدید جامعه واقع میشود و اگر همرنگ گناهان و کثافات آنها باشد مورد تایید خواهد بود. 🔸کار به جایی رسیده که حرف خیر خواهان خریدار ندارد و جاهلان و فاسدان پرستش میشوند ، همچون زمان قوم لوط که گفتند: ‼️ لوط و پیروانش را از شهر بیرون کنید زیرا مردم پاکدامنی هستند و از ناپاکی ما بیزارند ✨ اگر همرنگ اکثرشان نباشید تمسخر میشوید اما خداوند در ایه 100 سوره مائده میفرمایند: هرگز پاک و ناپاک برابر نیستند حتی اگر تعداد بیشمار ناپاکیها تو را به شگفت آورد 🌷✨اللهم عجل لولیک الفرج 👇👇👇👇 @KERMEJEGANNEWSS
🌪 آیا در ایران شده است؟/ آی علما به داد اسلام برسید! ⛈تو قم بناست پارتی زنانه برگزار بشه پوستر هم تصویر زنی هست که مثل کبوتر از قفس حجاب (چادر مشکی) آزاد شده (!) چادر مشکی هم به شکل کلاغ هست!! به مناسبت نیمه شعبان و والنتاین با هم!!! ⛈ گویی در این کشور کودتا شده و به قول رهبران کشور دارند ما را به دوران سیاه ارتجاع بر میگردانند تا جایی که در قم کسی جرأت میکند چنین برنامه ای با چنین پوستری بزند که رضاخان ملعون جرأت چنین کاری نداشت! ⛈ ما نمیدانیم چه بر سر برخی علمای قم آمده که عمری نان دین خوردند و الان در برابر این دین فروشی و ناموس فروشی ، و ساکت هستند؟! باید همه فریاد بزنیم📣📣 آی علما به داد اسلام برسید! 👇👇👇👇👇👇👇 @KERMEJEGANNEWSS
☃️❄️☃️❄️☃️❄️ شب ستارالعیوب! عباسقلی خان فرد ثروتمند و در عین حال خیّری بود که در مشهد بازار معروفی داشت. مسجد- مدرسه- آب انبار- پل و دارالایتام و اقدامات خیریه دیگری هم از این دست داشته است. به او خبر داده بودند در حوزه علمیه‌ای که با پول او ساخته شده، طلبه‌ای شراب می‌خورد! ناگهان همهمه‌ای در مدرسه پیچید. طلاب صدا می‌زدند حاج عباسقلی است که به مدرسه وارد شده. در این وقت روز چه کار دارد؟ از بازار به مدرسه آمده است! عباسقلی خان یکسره به حجره‌ی من آمد و بقیه همراهان هم دنبالش. داخل حجره همه نشستند. ناگهان عباسقلی خان به تنهایی از جایش بلند شد و کتابخانه کوچک من را نشانه رفت. رو به من کرد و گفت: لطفاً بفرمایید نام این کتاب قطور چیست؟ گفتم: شاهنامه فردوسی.دلم در سینه بدجوری می‌زد. سنگی سنگین گویی به تار مویی آویخته شده است. بدنم می‌لرزید. اگر پشت آن کتاب را نگاه کند، چه خاکی باید بر سرم بریزم؟ عباسقلی خان دستش را آرام به سوی کتاب‌های دیگر دراز کرد… ببخشید، نام این کتاب چیست؟ بحارالانوار. عجب…! این یکی چطور؟ گلستان سعدی. چه خوب…! این یکی چیست؟ مکاسب و این یکی؟! … لحظاتی بعد، آن چه نباید بشود، به وقوع پیوست. عباسقلی خان، آن چه را که نباید ببیند، با چشمان خودش دید. کتاب حجیمی را نشان داد و با دستش آن را لمس کرد. سپس با چشمانی از حدقه درآمده به پشت کتاب اشاره کرد و با لحنی خاص گفت: این چه نوع کتابی است، اسمش چیست؟ معلوم بود. عباسقلی خان پی برده بود و آن شیشه لعنتی پنهان شده در پشت همان کتاب را هدف قرار داده بود.برای چند لحظه تمام خانه به دور سرم چرخید، چشم‌هایم سیاهی رفت، زانوهایم سست شد، آبرو و حیثیتم در معرض گردباد قرار گرفته بود. چرا این کار را کردم؟! چرا توی مدرسه؟! خدایا! کمکم کن، نفهمیدم، اشتباه کردم… خوشبختانه همراهان عباسقلی خان هنوز روی زمین نشسته بودند و نمی‌دیدند، اما با خود او که آن را در اینجا دیده بود چه باید کرد؟ بالاخره نگفتی اسم این کتاب چیست؟ چرا آقا; الآن میگم. داشتم آب می‌شدم. خدایا! دستم به دامنت. در همین حال ناگهان فکری به مغزم خطور کرد و ناخودآگاه بر زبان راندم: یا ستارالعیوب، و گفتم: نام این کتاب، «ستارالعیوب» است آقا! فاصله سؤال آمرانه عباسقلی خان و جواب التماس‌آمیز من چند لحظه بیشتر نبود.شاید اصلاً انتظار این پاسخ را نداشت. دلم بدجوری شکسته بود و خدای شکسته دلان و متنبه شدگان این پاسخ را بر زبانم نهاده بود. حالا دیگر نوبت عباسقلی خان بود. احساس کردم در یک لحظه لرزید و خشک شد. طوری که انگار برق گرفته باشدش. شاید انتظار این پاسخ را نداشت. چشم‌هایش را بر هم نهاد. چند قطره اشک از لابه‌لای پلک‌هایش چکید. ایستاد و سکوت کرد. ساکت و صامت و یکباره کتاب ستارالعیوب (!) را سر جایش گذاشت و از حجره بیرون رفت. همراهانش نیز در پی او بیرون رفتند، حتی آن‌ها هم از این موضوع سر درنیاوردند، و عباسقلی خان هم هیچ‌گاه به روی خودش هم نیاورد که چه دیده است...اما آن محصلِ آن مدرسه، همان‌دم عادت را به عبادت مبدل کرد. سر بر خاک نهاد و اشک ریخت.سالیانی چند از آن داستان شگفت گذشت، محصل آن روز، بعدها معلم و مدرس شد و روزی در زمره بزرگان علم، قصه زندگی‌اش را برای شاگردانش تعریف کرد. «زندگی من معجزه ستارالعیوب است»... ستارالعیوب یکی از نام‌های احیاگر و معجزه آفرین خدا است و من آزادشده و تربیت‌یافته همان یک لحظه رازپوشی و جوانمردی عباسقلی خان هستم که باعث تغییر و تحول سازنده‌ام شد. 👇👇👇👇 @KERMEJEGANNEWSS