eitaa logo
کتاب هیأت
1.9هزار دنبال‌کننده
441 عکس
68 ویدیو
47 فایل
ثبت سفارش: @MajidArabmokhtari ۰۹۱۹۸۸۰۰۲۵۵ ش کارت بانکی 6219861918865535 ارسال از قـمـ به سراسر کشـور ایتا: eitaa.com/KETABEHEYAT تلگرام: t.me/KETABEHEYAT
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 وصیت نامه به راستي (اين وصيتنامه ها)انسان را به ياد شهداي صدر اسلام مي اندازد. من شرمم مي آيد که خود را در مقابل اين عزيزان سرشار از ايمان و عشق و فداکاري به حساب آورم. اين جملات از حضرت امام(ره) است. ايشان بارها به مردم توصيه مي­نمود که وصيتنامه شهدا را بخوانيد. محمد قبل از آخرين سفر وصيت نامه اش را آماده کرد. محل آن را هم گفت و رفت. وصيت او حاوي نکات بسيار عجيبي است. او در وصيتنامه اش مي گويد: الحمدلله رب العالمين، شهادت مي دهم که معبودي جز الله نيست. و براي رشد انسانها پيامبراني فرستاده که نبي اکرم محمدابن عبدالله خاتم آنان است. او نيز براي استمرار راه صحيح اين امت و عدم انحراف از مباني عاليه اسلام حضرت علي(علیه السلام) را به عنوان ولي و وصي بعد از خود معرفي نمود. شهادت مي دهم قيامت حق است و ميزاني براي سنجش اعمال وجود دارد. بهشت و دوزخ حق است و اجر و جزايي در پي اعمال هست. امشب که قلم بر کاغذ مي رانم، انشاءالله هدفي جز رضاي دوست و انجام وظيفه ندارم. در راه وظايفي که بر عهده ام گذاشته شده از ايثار جان و... هيچ دريغي ندارم. زماني که قدم اول را در اين راه برداشتم به نيت لقاي خدا و شهادت بود. امروز بعد از گذشت اين مدت راغب تر شده ام که اين دنيا محلي نيست که دلي هواي ماندن در آن را بنمايد. خدايا شاهدي که لباس مقدس سپاه را به اين عشق و نيت بر تن کردم که براي من کفني باشد آغشته به خون. خدايا هميشه نگران بودم که عاملي باشم براي ريخته شدن اشک چشم امام عزيز. اگر در اين مدت براين نعمت بزرگ شکري در خور نکردم و يا از اوامرش تمردي نمودم برمن ببخش. خدايا معيار سنجش اعمال خلوص است. من مي دانم اخلاصم کم است. اما اگر مخلص نيستم اميدوارم. اگر گناه و معصيت کورم کرده بيناي رحمتم. با لطف و کرم خود مرا درياب. که با لياقت فرسنگها راه است. همرزمانم، سخني با شما دارم. هميشه گفته ام: بسيجي ها، سپاهي ها... اين لباسي که بر تن کرده ايد خلعتي است از جانب فرزند حضرت زهرا(سلام الله عليها) پس لياقت خود را به اثبات برسانيد. نظم در امور را سرلوحه خود قرار دهيد. روز به روز بر معنويت و صفاي روح خود بيفزاييد. نمازشب را وظيفه خود بدانيد. حافظي بر حدود الهي باشيد. در اعمال خود دقت کنيد که جبهه حرم خداست. در اين حرم بايد از ناپاکي ها به دور بود. عزيزانم، امام را همچون خورشيدي در بر بگيريد. به دورش بچرخيد. از مدارش خارج نشويد که نابوديتان حتمي است. پدر و مادرم سخن با شما بسي مشکل است. مي دانم اين داغ با توجه به علاقه اي که به من داشته ايد بسيار سخت است. پدرم مبادا کمر خم کنيد. مادرم مبادا صداي گريه شما را کسي بشنود. پدر و مادرم همانطور که قبلاً مقاوم بوديد در اين فراز از زندگيتان نيز صبر کنيد. با صبرتان دشمن را به ستوه آوريد. دوست دارم جنازه ام ملّبس به لباس سپاه بوده و با دست شما در قبر نهاده شود. شما مرا از کودکي از محبان حسين(علیه السلام) و زهرا(سلام الله عليها) تربيت کرديد. از طعن دشمنان نهراسيد. نهايت و اوج محبت، فاني شدن در معشوق است. و من فاني في الله هستم. همه بايد برويم که انالله وانااليه راجعون. فقط نحوه رفتن مهم است. و با چه توشه اي رفتن. برادر و خواهرانم در زندگي خود، جز رضاي حق را در نظر نگيريد. هر چه مي­کنيد و هر چه مي­گوييد با رضاي او بسنجيد. به خاطر يک شهيد خود را ميراث­خوار انقلاب ندانيد. اگر نتوانستم حق فرزندي و برادري را براي شما ادا کنم حلالم کنيد. من همه را بخشيدم. اگر غيبت و تهمت و...بوده بخشيدم. اميدوارم شما هم مرا عفو نماييد. ببخشيدم تا خدا هم مرا ببخشد. اگر جنازه اي از من آوردند دوست دارم روي سنگ قبرم بنويسيد: يازهراء(سلام الله عليها) از طرف من از همه فاميل حلاليت بطلبيد. خدايا سختي جان کندن را بر ما آسان فرما. در آخرين لحظات چشمان ما را به جمال يوسف زهرا(سلام الله عليها) منور فرما. خدايا کلام آخر ما را يامهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و يازهرا(سلام الله عليها) قرار بده. خدايا در قبر مونسم باش که چراغ و فرش و مونسي به همراه ندارم. خدايا ما را از سلک شهيدان واقعي که در جوار خودت در عرش الهي در کنار مولا حسين(علیه السلام) هستند قرار بده. والسلام- محمدرضاتورجي زاده 📌 کتاب هیأت @KETABEHEYAT
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | مستند یازهرا(س) شهید محمدرضا تورجی‌زاده به روایت مادر شهید و همرزمان 🌹 ولادت:۱۳۴۳/۴/۲۳ - اصفهان 🏴 شهادت: ۱۳۶۶/۲/۰۵ - بانه، منطقه عملیاتی کربلای ۱۰ 🚩 مزار: گلستان شهدای اصفهان 🎬 کارگردان: آقای علی‌رضا امین منش 🎞 تهیه شده در سازمان بسیح مداحان استان اصفهان 📚 کتاب در انتظار پدر مادرانه‌‌ای دلنشین از شهید محمدرضا تورجی‌زاده 📌 کتاب هیأت @KETABEHEYAT
💠 | یازهرا(سلام الله علیها) 🌹 ولادت:۱۳۴۳/۴/۲۳ - اصفهان 🏴 شهادت: ۱۳۶۶/۲/۰۵ - بانه، منطقه عملیاتی کربلای ۱۰ 🚩 مزار: گلستان شهدای اصفهان تصویرساز: لیلا اربابی 📚 کتاب در انتظار پدر مادرانه‌‌ای دلنشین از شهید محمدرضا تورجی‌زاده 📌 کتاب هیأت @KETABEHEYAT
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 | یازهرا(سلام الله علیها) 🌹 ولادت:۱۳۴۳/۴/۲۳ - اصفهان 🏴 شهادت: ۱۳۶۶/۲/۰۵ - بانه، منطقه عملیاتی کربلای ۱۰ 🚩 مزار: گلستان شهدای اصفهان تصویرساز: لیلا اربابی 📚 کتاب در انتظار پدر مادرانه‌‌ای دلنشین از شهید محمدرضا تورجی‌زاده 📌 کتاب هیأت @KETABEHEYAT
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | هیأت گردان یازهرا(سلام الله علیها) 🌹 ولادت:۱۳۴۳/۴/۲۳ - اصفهان 🏴 شهادت: ۱۳۶۶/۲/۰۵ - بانه، منطقه عملیاتی کربلای ۱۰ 🚩 مزار: گلستان شهدای اصفهان تصویرساز: لیلا اربابی انیمیت: سید‌علی هاشمی نریتور : روح‌الله سلیمانی 📚 کتاب در انتظار پدر مادرانه‌‌ای دلنشین از شهید محمدرضا تورجی‌زاده 📌 کتاب هیأت @KETABEHEYAT
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | روضه خوانی شهید تورجی زاده برای شهید خرازی 🎙 به روایت: سردار 🌙 برنامه تلویزیونی ماه من 📚 کتاب در انتظار پدر مادرانه‌‌ای دلنشین از شهید محمدرضا تورجی‌زاده 📌 کتاب هیأت @KETABEHEYAT
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | روضه خوانی شهید تورجی زاده برای شهید خرازی 🎙 به روایت: حاج 🌹 ولادت:۱۳۴۳/۴/۲۳ - اصفهان 🏴 شهادت: ۱۳۶۶/۲/۰۵ - بانه، منطقه عملیاتی کربلای ۱۰ 🚩 مزار: گلستان شهدای اصفهان 📚 کتاب در انتظار پدر مادرانه‌‌ای دلنشین از شهید محمدرضا تورجی‌زاده 📌 کتاب هیأت @KETABEHEYAT
💠 | نقاشی دیجیتال شهید تورجی زاده 🌹 ولادت:۱۳۴۳/۴/۲۳ - اصفهان 🏴 شهادت: ۱۳۶۶/۲/۰۵ - بانه، منطقه عملیاتی کربلای ۱۰ 🚩 مزار: گلستان شهدای اصفهان 🎨 طراح: سید تقی رضائی 📚 کتاب در انتظار پدر مادرانه‌‌ای دلنشین از شهید محمدرضا تورجی‌زاده 📌 کتاب هیأت @KETABEHEYAT
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 | نقاشی دیجیتال شهید تورجی زاده 🌹 ولادت:۱۳۴۳/۴/۲۳ - اصفهان 🏴 شهادت: ۱۳۶۶/۲/۰۵ - بانه، منطقه عملیاتی کربلای ۱۰ 🚩 مزار: گلستان شهدای اصفهان 🎨 طراح: سید تقی رضائی 📚 کتاب در انتظار پدر مادرانه‌‌ای دلنشین از شهید محمدرضا تورجی‌زاده 📌 کتاب هیأت @KETABEHEYAT
💠 راز سه شنبه شب‌های شهید تورجی زاده اولین روزهای سال ۶۳ بود. نشسته بودم داخل چادر فرماندهی ،جوان خوش سیمایی وارد شد. سلام کرد و گفت : آقای مسجدیان نیرو نمی خواهی!؟ گفتم : تا ببینم کی باشه! گفت : محمد تــورجی گفتم: این محمد آقا کی هست؟ لبخندی زد و گفت : خودم هستم. نگاهی به او کردم و گفتم : چی‌کار بلدی؟ گفت: بعضی وقت ها می خونم. گفتم اشکالی نداره ، همین الآن بخون! همان‌جا نشست و کمی مداحی کرد. سوز درونی عجیبی داشت. صدایش هم زیبا بود. اشعاری در مورد حضرت زهرا سلام الله علیها خواند. علت حضورش را در این گردان سوال کردم. فهمیدم به خاطر بعضی مسائل سیاسی از گردان قبلی خارج شده. کمی که با او صحبت کردم فهمیدم نیروی پخته و فهمیده ای است. گفتم : به یک شرط تو رو قبول می کنم . باید بی سیم چی خودم باشی ! قبول کرد و به گردان ما ملحق شد. *** مدتی گذشت. محمد با من صحبت کرد و گفت : می خواهم بروم بین بقیه نیروها. گفتم : باشه اما باید مسئول دسته شوی. قبول کرد. این اولین باری بود که مسئولیت قبول می کرد. بچه ها خیلی دوستش داشتند. همیشه تعدادی از نیروها اطراف محمد بودند. چند روز بعد گفتم محمد باید معاون گروهان شوی. قبول نمی کرد، با اسرار به من گفت : به شرطی که سه شنبه ها تا عصر چهارشنبه با من کاری نداشته باشی! با تعجب گفتم : چطــور؟ با خنده گفت : جان آقای مسجدی نپرس! قبول کردم و محمد معاون گروهان شد. مدیریت محمد خیلی خوب بود. مدتی بعد دوباره محمد را صدا کردم و گفتم : باید مسئول گروهان بشی. رفت یکی از دوستان را واسطه کرد که من این کار را نکنم. گفتم : اگه مسئولیت نگیری باید از گردان بری! کمی فکر کرد و گفت : قبول می کنم ، اما با همان شرط قبلی! گفتم : صبر کن ببینم. یعنی چی که تو باید شرط بذاری؟! اصلا بگو ببینم . بعضی هفته ها که نیستی کجا می ری؟ اصرار می کرد که نگوید. من هم اصرار می کردم که باید بگویی کجا می روی؟ بالأخره گفت: حاجی تا زنده هستم به کسی نگو، من سه شنبه ها از این جا می رم مسجد جمکران و تا عصر چهارشنبه بر می گردم. با تعجب نگاهش می کردم. چیزی نگفتم. بعد ها فهمیدم مسیر ۹۰۰ کیلومتری دارخوئین تا جمکران را می رود و بعد از خواندن نماز امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بر می گردد. یکبار همراهش رفتم. نیمه های شب برای خوردن آب بلند شدم. نگاهی به محمد انداختم. سرش به شیشه بود. مشغول خواندن نافله بود. قطرات اشک از چشمانش جاری بود. در مسیر برگشت با او صحبت می کردم. می گفت: یک‌بار، ۱۴ بار ماشین عوض کردم تا به جمکران رسیدم. بعد هم نماز را خواندم و سریع برگشتم! ✍️ به نقل از سردار علی مسجدیان ( فرمانده وقت گردان امام حسین علیه السلام ) 📌 کتاب هیأت @KETABEHEYAT