ـ ـــــ
راهنمای درونی انگار که تا به حال خودش را
به خواب زده باشد ؛
یکهو چشمانش را باز کرد و گفت :
- آقایهمسایه -
- کافـصاد .
ـ ـــــ راهنمای درونی انگار که تا به حال خودش را به خواب زده باشد ؛ یکهو چشمانش را باز کرد و گفت
+ آقای همسایه ؟
آخ جان ؛ بهترین اسمی که میتوانستم
پیشنهادکنم ، همین بود :
آقایهمسایه
- کافـصاد .
+ آقای همسایه ؟ آخ جان ؛ بهترین اسمی که میتوانستم پیشنهادکنم ، همین بود : آقایهمسایه
اسم سوال برانگیزی بود .
همه خواهند پرسید این آقایهمسایه کیست ؟
و من به
هیچکس نخواهم گفت (:
اسم باید رازی داشته باشد ؛
رازی که
فقط من از آن خبر داشته باشم .
- کافـصاد .
اسم سوال برانگیزی بود . همه خواهند پرسید این آقایهمسایه کیست ؟ و من به هیچکس نخواهم گفت (: اسم
- یک ایستگاه مانده به جایی که
باید پیاده میشدم ،
روزی را تصور کردم که خبرنگاری
از من میپرسد : حالا که به موفقیتِکامل
رسیده ای ، برای ما بگو
چرا این اسم را انتخاب کردی ؟
- کافـصاد .
- یک ایستگاه مانده به جایی که باید پیاده میشدم ، روزی را تصور کردم که خبرنگاری از من میپرسد : حالا
و من درحالی که
به پشت صندلیام تکیه میدهم ؛ میگویم
- بعضی چیزها
باید راز باقی بمانند -
چه دلیلی دارد که مردم به رابطهیمنوآقایهمسایه پی ببرند؟
- کافـصاد .
و من درحالی که به پشت صندلیام تکیه میدهم ؛ میگویم - بعضی چیزها باید راز باقی بمانند - چه دلیل
خبرنگار اصرار میکند و من میپرسم
- خب شما چه حدسی میزنید؟
خبرنگار میگوید
+ احتمالا آقایهمسایه ای
بوده که به او
احساس خوبی دارید یا به شما کمک کرده .
یا شاید جانتان را نجات داده !
- کافـصاد .
خبرنگار اصرار میکند و من میپرسم - خب شما چه حدسی میزنید؟ خبرنگار میگوید + احتمالا آقایهمسایه ای
| میخندم و
چیزی نمیگویم . این خیال را دوست دارم (:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
< من از آن روز که دربندتوام ؛ آزادَم (:
[ گفته بودی که چرا مستِ تماشای منی
آنچنان مات که حتی مـُژه برهـَم نزنی .
مژه برهم نزنم تا که ز دستم نرود ؛
نازِچشمانِتو قدر مژه بر هم زدنی ]