eitaa logo
کانال تلنگر
1 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ولی‌من‌... هروقت‌ یه‌ چیزی‌ روخواستم‌ و نشد، این‌ جمله‌ حاج‌ آقا‌ دولابی‌ منو نگه‌ داشت: وقتی‌ خدا حاجتت‌ رو به‌ تاخیر می‌اندازه، داره‌ چیزِ بزرگ‌تری‌ رو برات آماده‌ می‌کنه! اما تو حواست‌ به‌خواسته‌‌یِ‌ خودته‌ و متوجه‌ نمی‌شی. تو‌ نان‌ می‌خواهی، او به‌ تو جان‌ می‌دهد..✨ ‎‌‌‎‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ما در مقطعی از تاریخ به دنیا اومدیم که امام‌حسین آرزوی زندگی در اون رو داشتن، نشون به اون نشون که فرمودن «لو ادرکته لخدمته» حیفه باشیم و خدمتش رو نکنیم، حیفه زیر خیمه‌اش نریم؛ امام‌زمانمون رو میگم! شاید فاصله‌مون با خیمه‌اش یک یاحسین باشه!
‏علامه جعفری ره : بشر "مقدس ترین اشکش" را در راه حسین ریخت. حرکت کشتی نجات آدمیان احتیاج به دریا ندارد این کشتی برروی قطرات اشک‌های مقدسی که برای حسین ع ریخته می‌شود می‌گذرد اشکی که از اعماق دل بر می آید و جان را می شوراند آنگاه رهسپار پیشگاه مقدس خداوندی می‌شود.
هدایت شده از کتاب جمکران 📚
14.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥چشم وا کن پدر خاک قمر آورده ... 🌸 شعرخوانی دو برادر نوجوان در وصف قمر بنی هاشم در برنامه دیشب حسینیه معلی @ketabejamkaran
🔴 طلبه ای که درس طلبگی را رها کرد و کاسب شد! روزی طلبه جوانی كه در زمان شاه عباس در اصفهان درس می خواند، نزد شیخ بهایی آمد و گفت: من دیگر از درس خواندن خسته شده ام و می خواهم دنبال تجارت و كار و كاسبی بروم چون درس خواندن برای آدم، آب و نان نمی شود و كسی از طلبگی به جایی نمی رسد و به جز بی پولی و حسرت، عایدی ندارد. شیخ گفت: بسیار خب! حالا كه می روی حرفی نیست. فعلا این قطعه سنگ را بگیر و به نانوایی برو چند عدد نان بیاور با هم غذایی بخوریم و بعد هر كجا می خواهی برو، من مانع كسب و كار و تجارتت نمی شوم. جوان با حیرت و تردید، سنگ را گرفت و به نانوایی رفت و سنگ را به نانوا داد تا نان بگیرد ولی نانوا او را مسخره نمود و از مغازه بیرون كرد. پسر جوان با ناراحتی پیش شیخ بهایی برگشت و گفت: مرا مسخره كرده ای؟ نانوا نان را نداد هیچ، جلوی مردم مرا مسخره كرد و به ریش من هم خندید. ✅ شیخ گفت: اشكالی ندارد . پس به بازار علوفه فروشان برو و بگو این سنگ خیلی با ارزش است سعی كن با آن قدری علوفه و كاه و جو برای اسب هایمان بخری. او دوباره به بازار رفت تا علوفه بخرد ولی آن ها نیز چیزی به او ندادند و به او خندیدند. جوان كه دیگر خیلی ناراحت شده بود نزد شیخ آمد و ماجرا را تعریف كرد. ✅ شیخ بهایی گفت: خیلی ناراحت نباش. حالا این سنگ را بردار و به بازار صرافان و زرگران ببر و به فلان دكان برو و بگو این سنگ را گرو بردار و در ازای آن، صد سكه به من قرض بده كه اكنون نیاز دارم. طلبه جوان گفت: با این سنگ، نان و علوفه ندادند، چگونه زرگران بابت آن پول می دهند؟ ✅ شیخ گفت: امتحان آن كه ضرر ندارد. طلبه جوان با این ناراحت بود، ولی با بی میلی و به احترام شیخ به بازار صرافان و جواهرفروشان رفت و به همان دكانی كه شیخ گفته بود و گفت: این سنگ را در مقابل سد سكه به امانت نزد تو می سپارم. مرد زرگر نگاهی به سنگ كرد و با تعجب، نگاهی به پسر جوان انداخت و به او گفت: قدری بنشین تا پولت را حاضر كنم. سپس شاگرد خود را صدا زد و در گوش او چیزی گفت و شاگرد از مغازه بیرون رفت. پس از مدتی كمی شاگرد با دو مامور به دكان بازگشت. ✅ماموران پسرجوان را گرفتند و می خواستند او را با خود ببرد. او با تعجب گفت: مگر من چه كرده ام؟ مرد زرگر گفت: می دانی این سنگ چیست و چقدر می ارزد؟ پسر گفت: نه، مگر چقدر می ارزد؟ زرگر گفت: ارزش این گوهر، بیش از ده هزار سكه است. راستش را بگو، تو در تمام عمر خود حتی هزار سكه را یك جا ندیده ای، چنین سنگ گران قیمتی را از كجا آورده ای؟ پسر جوان كه از تعجب زبانش بند آمده بود و فكر نمی كرد سنگی كه به نانوا با آن نان هم نداده بود این مقدار ارزش هم داشته باشد با من و من و لكنت زبان گفت: به خدا من دزدی نكرده ام. من با شیخ بهایی نشسته بودم كه او این سنگ را به من داد تا برای وام گرفتن به این جا بیاورم. اگر باور نمی كنید با من به مدرسه بیایید تا به نزد شیخ برویم. ✅ ماموران پسر جوان را با ناباوری گرفتند و نزد شیخ بهایی آوردند. ماموران پس از ادای احترام به شیخ بهایی، قضیه مرد جوان را به او گفتند. او ماموران را مرخص كرد و گفت: آری این مرد راست می گوید. من این سنگ قیمتی را به او داده بودم تا گرو گذاشته، برایم قدری پول نقد بگیرد. ✅ پس از رفتن ماموران، طلبه جوان با شگفتی و خنده گفت: ای شیخ! قضیه چیست؟ امروز با این سنگ، عجب بلاهایی سر من آمده است! مگر این سنگ چیست كه با آن كاه و جو ندادند ولی مرد صراف بابت آن ده هزار سكه می پردازد. ✅ شیخ بهایی گفت: مرد جوان! این سنگ قیمتی كه می بینی، گوهر شب چراغ است و این گوهر كمیاب، در شب تاریك چون چراغ می درخشد و نور می دهد. همان طور كه دیدی، قدر زر را زرگر می شناسد و قدر گوهر را گوهری می داند. نانوا و قصاب، تفاوت بین سنگ و گوهر را تشخیص نمی دهند و همگان ارزش آن را نمی دانند. وضع ما هم همین طور است. ✅ ارزش علم و عالم را انسان های عاقل و فرزانه می دانند و هر بقال و عطاری نمی داند ارزش طلب علم و گوهر دانش چقدر است و فایده آن چیست. حال خود دانی خواهی پی تجارت برو و خواهی به تحصیل علم بپرداز. پسر جوان از این كه می خواست از طلب علم دست بكشد، پشیمان شد و به آموزش علم ادامه داد تا به مقام استادی بزرگ رسید.
آیت الله پهلوانی(سعادت پرور) :   روزی که در محضر مبارک یکی از این بزرگان بودیم در مورد لزوم روضه امام حسین تمثیل زیبایی داشتند، ایشان فرمودند: «موبدان زرتشتی به آتش اعتقاد دارند و هرگز اجازه نمیدهند آتش عبادتگاه شان خاموش شود، چه خوب است ما نیز نسبت به آتش درون مان نسبت به امام حسین و ائمه همچون آنان اصرار بورزیم.» پیامبر(ص) می‌فرمایند: « در شهادت امام حسین حرارتی در دل‌های مومنین افروخته شده که هرگز سرد نخواهد شد» چه خوب است همیشه به امام حسین توسل داشته باشیم و گرمای عشق و محبت ایشان را همیشه در قلب‌هایمان زنده و برافروخته نگاه داریم.
8.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 به هم رحم‌ کنیم‌ تو این روزهای سخت اقتصادی تو این شبِ عیدی به هم رحم کنیم دست همديگه رو بگیریم شرایط سختیه شاید امروز همون امتحانیِ که اگر ازش سربلند بیرون بیایم، خیلی از گره‌هامون باز بشه
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸عقل را جدی و جدی و جدی بگیرید!🔸 💡 چه طور شما را دو دستی و بااحترام می گیرید؟ چه طور وقتی حضرت معصومه (س) میروید، عقب‌عقب بر میگردید تا پشتتان به ضریح نباشد؟ این خودتان را هم جدی بگیرید. وقتی فهمیدید چیزی بد است، سرسری نگیریدش. اگر عادت کردید به متابعت عقل، آن وقت یک مثل آقای بهجت گیرتان می آید و دستتان را می گیرد. دنبال پیدا کردن امثال آقای بهجت، نرو. فایده ندارد. در عوض این عقلی که خدا به تو داده را جدی بگیر. 💡اینهایی که زیاد می کنند، [عقلشان ضعیف میشود]. به عقلت رجوع کن! خودت میتوانی فکر کنی، اما به جای فکر کردن، استخاره می کنی! به جای مشورت کردن، استخاره می کنی! خدا استخاره را داده برای و مشورت؟! برای اینکه با خودت بگویی: «من که می توانم استخاره کنم، چرا مشورت کنم»؟!! مثلاً می خواهد زن بگیرد؛ بدون مشورت، استخاره می‌کند! خب همین، کار دستش می دهد. 💡اول باش. اگر عقل تو، دست تو را نگیرد و به امام زمان(ع) نرساند، هیچ عالِمی نمی تواند این کار را برای تو بکند. بین تو و امام زمان، این عقل تو است. البته از عقل نپرس چرا نماز ظهر چهار رکعت است. چرا صبح دو رکعت است؟ چرا رکوع؟ چرا سجود؟ عقل می گوید به من چه؟! من برای این کار نیامدم. 💡در هر کسی که دیدی متابعتش نسبت به عقلش بیشتر است، دوستی‌ات را با او تداوم بده. بیشتر کن. فاصله‌ات با هر کدام از دوست‌هایت به اندازه فاصله آنها با عقلشان باشد. 💡 خیلی عقل را بگیرید. عقل را بگیرید. عقل را بگیرید.
💠 آیت‌الله یعقوبی‌قائنی: 🎙 علیه‌السلام وقتی خود را در مقابل عظمت خداوند می‌بیند چنین می‌فرماید: الهی: اگر بقدر تمام عمر دنیا عمر کنم و در تمام این مدت تو را عبادت کنم اینقدر گریه کنم...با مژه‌ی چشمم زمین را شخم کنم این جبران یک را نمی‌کند! 🆔 @Ayatollah_yaghobi
هدایت شده از عماد دولت‌آبادی
مونا رو میشناسی؟ داستان خیابون شیخ جراح رو میدونی؟ می‌دونی چرا جمهوری اسلامی میگه اسراییل باید نابود بشه؟ داستانش رو از اینجا بخون👇 eitaa.com/emaddavari/1166
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من كاری ندارم مرحوم اخوان [این شعر را] برای چه كسی گفته است و برای چه گفته است؛ من این شعر را خطاب به صحیفه سجادیه می‌خوانم، من این شعر را خطاب به دعای ابی حمزه ثمالی می‌خوانم.